خواننده انتظار دارد که کاووس شاه پس از آن‌که سیاوش به سلامت از آتش بیرون آمد، سودابه هوس‌باز و فتنه‌انگیز را به‌ سزای عمل زشت خود برساند ولی او که منتظر فرصت بود با میانجیگری سیاوش او را می‌بخشد. گاهی دل به جانب فرزند و گاهی به جانب همسر دارد.
او خود ابتدا در نامه‌ای سیاوش و رستم را از پیشروی به مرز توران بازمی‌دارد ولی در ادامه وقتی پیمان صلحی شاید بادوام میان ایران و توران بسته می‌شود، برآشفته می‌گردد و سیاوش و رستم را به‌خاطر آن سرزنش می‌کند و او که تا چندی پیش سیاوش و رستم را از جنگ با توران منع کرده بود، اکنون فرمان پیشروی و حمله و جنگیدن با افراسیاب می‌دهد.
اگرچه شیفته سودابه است و همه مشکلات سیاوش از جانب سودابه و او می‌باشد، وقتی که رستم به انتقام از سیاوش، سودابه را گردن می‌زند، حتی کوچکترین اعتراضی به او نمی‌کند.
شخصیت او به‌گونه‌ای است که هرگاه خواننده از او انتظار آرامش دارد، خشونت به خرج می‌دهد و هرگاه انتظار خشونت به عکس، آرامش تمام دارد.
ب‌ـ اشخاص بازی ساده
دیگر شخصیت‌‌های داستانی دارای شخصیتی ساده‌اند. سیاوش تا پایان به راستی، پاکی و جوانمردی خود می‌ماند. سودابه تا پایان بدترین و بدسرشت‌ترین زن شاهنامه باقی می‌ماند که جز حسدورزی و فتنه‌انگیزی پیشه نمی‌کند. پیران ویسه تا پایان داستان همان فرد مهربان و با تدبیر و افراسیاب چنان‌که اقتضای خوی بد او می‌کند به دمدمه گرسیوز کینه‌جو از راه به بی‌راه می‌رود و در پایان فرمان قتل سیاوش را صادر می‌کند. فرنگیس همسر با وفای سیاوش است که تا پایان جز جانب حق که همان همسر خود، سیاوش است، نمی‌گیرد.
گرسیوز تا پایان بر حسادت و فتنه‌انگیزی خود می‌ماند. همچنین‌اند دمور و گروی زره قاتلان سیاوش که جز حسد و کینه آنان را بدین کار وادار نمی‌کند.
۳ـ۷ـ۲ـ ترسیم سیمای اشخاص بازی
۱ـ توصیف ظاهر اشخاص
سیاوش: از پهلوانان پر توان ایران، دارای چهره‌ای زیباست که چنان‌که سودابه شیفته و دلداده او می‌گردد.
سودابه: از زنان زیباروی شبستان کاووس شاه و همسر او
کاووس شاه: از پهلوانان قوی و نیرومند ایران و شاه ایران
پیران: از پهلوانان دلیر و مبارز و قدرتمند توران زمین
افراسیاب: از پهلوانان پرتوان تورانی و شاه توران زمین
گرسیوز: از پهلوانان توران که چهره و ظاهری زیبا نداشت
فرنگیس: دختر زیباروی افراسیاب
جریره: دختر زیباروی پیران ویسه
دمور و گروی زره: از پهلوانان تورانی
۲ـ توصیف طبع و رفتار و حرکات اشخاص
الف‌ـ توصیف طبع و رفتار
سیاوش: دست‌پرورده رستم می‌باشد و چنان‌که انتظار می‌رود دارای طبع و رفتاری پاک و پسندیده و عاری از هرگونه آلایش، جوانمرد، معتقد به حفظ پیمان است.
سودابه: زنی حیله‌گر و مکار و هوس‌باز. نفس و هوس به‌راحتی بر او چیره می‌گردد و او را به هر زشتکاری‌ای وامی‌دارد. فتنه‌انگیزی و هوس‌بازی او فاجعه‌آفرین است و زندگی سیاوش را پر درد می‌سازد.
کاووس شاه: او بی‌خردی سست‌رای است که در عین بی‌لیاقتی، بر تخت پادشاهی ایران نشسته است. او چشم به دهان اطرافیان خود دارد و از بی‌ثبات‌ترین شخصیت‌‌های شاهنامه است. جاه‌طلبی است ناجوانمرد که وفاداری به عهد و پیمانی نزد او قدری ندارد.
پیران ویسه: مشاوری خردمند و با تدبیر است. او هرچند از پهلوانان توران زمین است و از دشمنان ایران به‌حساب می‌آید؛ با این همه در بسیاری مواقع جانب انصاف را نگاه می‌داشت. نمونه بارز این مسأله در جانبداری او از سیاوش و سرزنش افراسیاب پس از به قتل رساندن سیاوش است. آرمان همیشگی او برقراری صلح میان ایران و توران و خاتمه دادن به قتل و کشتار و غارت میان این‌دو کشور بود.
افراسیاب: پادشاهی خودکامه که به محض آن‌که احساس کند کوچکترین مسأله مقام و موقعیت شاهی او را به خطر می‌اندازد، بی‌هیچ اندیشه‌ای آن را از میان برمی‌دارد. در پایان داستان سیاوش، او به سرشت واقعی خود بازمی‌گردد، به سخن‌چینی گرسیوز سیاوش را دشمن خود می‌پندارد و فرمان قتل او را صادر می‌کند و دستور می‌دهد همسر او فرنگیس که تنها دختر خود می‌باشد آواره کوه و بیابان کنند و او را مورد ضرب و شتم قرار دهند.
گرسیوز: او بدذاتی کینه‌جو و حاسدی بی‌تدبیر است. او برای خاموش کردن آتش حسد درون خود نسبت به سیاوش، بی‌آن‌که به نتیجه و عواقب آن بیاندیشد، سعی در از میان بردن او دارد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

فرنگیس: او دختر افراسیاب پادشاه توران زمین، دشمن همیشگی ایران است. به خانواده پدری خود پشت می‌کند و تنها جانب حق را می‌گیرد و تا پایان بدان وفادار می‌ماند.
دمور و گروی زره: آنان نیز همچون ارباب خود گرسیوز، کینه‌جویانی بداندیش و حاسدانی بی‌خردند.
ب‌ـ حرکات اشخاص
هر کدام از اشخاص داستان چنان‌که بیشتر به تفضیل بدان پرداخته شد دارای ویژگی‌ها و خصوصیات اخلاقی ویژه‌ای هستند که حرکاتشان نیز در سیر و روند داستان به مقتضای آن می‌باشد.
۳ـ توصیف اعتبار و آبروی اشخاص
سیاوش: او پسر کاووس پادشاه ایران، مادر او از خویشان گرسیوز برادر افراسیاب و از تبار فریدون بود، او از پهلوانان تنومند ایرانی و دست پرورده رستم بود که محبوب همگان واقع شده بود.
سودابه: همسر کاووس، شاه ایران و دختر شاه هاماوران و مسؤول شبستان کاووس شاه. شخصیت او به‌دلیل نیرنگ‌ها و نابکاری‌هایش در برخورد با سیاوش مورد نفرت همگان بود، رستم او را به انتقام خون سیاوش به قتل می‌رساند.
کاووس شاه: پادشاه زود خشم و بی‌تدبیر ایران، پسر کی‌قباد و پدر سیاوش شخصیت اصلی داستان. همگان او را فردی ناشایست و نالایق می‌دانستند و او را به‌خاطر اشتباهاتش مورد نکوهش قرار می‌دادند. با این همه او چنان خودکامه بود که کسی جز رستم قدرت سرزنش کردنش را نداشت.
افراسیاب: پادشاه توران زمین، پسر پشنگ، برادر گرسیوز. او از دشمنان همیشگی ایران بود او دارای شخصیت چندان با تدبیر نبود و در این داستان به‌دلیل فرمان قتل سیاوش مورد سرزنش همگان قرار گرفت.
پیران: مشاور با تدبیر افراسیاب، سالار لشکر توران زمین، او تنها تورانی است که شخصیتش مورد پسند همگان است. او پیش از انجام هر کاری تمام جوانب آن را درنظر می‌گیرد. او پهلوانی وطن‌دوست است و تا پای جان وفادار به میهن خود باقی می‌ماند.
گرسیوز: برادر افراسیاب شاه توران. شخصیت او کاملاً منفی و مورد تنفر همگان است. با سخن‌چینی‌‌های خود نظر افراسیاب را از سیاوش برمی‌گرداند و او سیاوش را به قتلگاه می‌فرستد. بی‌تدبیر، دروغگو، توطئه‌چین است که آتش حسد درونش موجب شد که دودمانش را از بن و ریشه بر کند.
دمورو گروی زره: از پهلوانان لشکر توران که یارای مقابله و رقابت با سیاوش پهلوان ایرانی نداشتند و در برابر او شکست خوردند و این مسأله خود موجب بر افروخته شدن آتش حسد و کینه درونشان گردید تا جایی که همین دو در پایان داستان فرمان افراسیاب و گرسیوز را مبنی بر گردن زدن سیاوش، عملی ساختند و برای همیشه منفور همگان گردیدند.
۴ـ ارائه درون شخصیت بی‌تعبیر و تفسیر
خواننده وقتی ابیاتی را که سیاوش در مورد رفتن به شبستان با خود می‌اندیشد می‌خواند، می‌بیند که سیاوش فردی با تدبیر و تیزبین است. او این احتمال را می‌دهد که ممکن است پدر می‌خواهد او را مورد امتحان قرار دهد. شخصیت بی‌آلایش سیاوش هرجا که خود می‌اندیشد نمودی بارز می‌یابد و از هر راهی برای دوری و امتناع از رفتن به شبستان وارد می‌شود. تمام تلاش خود را می‌کند تا شاه را از درخواست خود مبنی بر به شبستان رفتن سیاوش منصرف سازد. او از همان ابتدا متوجه عشق هوس‌آلود سودابه می‌گردد و از او دوری می‌جوید. آن‌جا که سیاوش در ارتباط با بخشیدن سودابه با خود اندیشه می‌کند، نمونه دیگری از با تدبیری اوست. چراکه او کاووس شاه را می‌شناسد و می‌داند که به زودی از فرمان قتل سودابه پشیمان می‌گردد و در آن‌صورت سیاوش را تنها مقصر آن می‌داند. پس بهتر می‌داند که کاووس شاه را با میانجیگری از فرمان قتل سودابه منصرف سازد.
نمونه دیگر پاکی سیاوش آن‌جاست که با شنیدن حمله توران به ایران با خود می‌اندیشد راهی مرزها گردد تا از نابکاری‌ها و فتنه‌انگیزی‌‌های سودابه در امان ماند.
وطن‌دوستی سیاوش در توران زمین، نمودی بارز دارد. او در خوشی و ناخوشی، شادی و غم هرگز از یاد وطن غافل نمی‌گردد و تمام مدت دلتنگ سرزمین پدری خود، ایران، است.
سست‌رایی و نوسان شخصیت کاووس شاه آن‌گاه که در ارتباط با ماجرای سیاوش و سودابه با خود می‌اندیشد نمودی بارز می‌یابد. او از یک طرف شیفته و دلداده سودابه است و از طرف دیگر دل در گرو فرزند خود سیاوش دارد. به پاکی سیاوش اطمینان دارد و گناهکاری و زشتکاری سودابه را نمی‌تواند بپذیرد. در پایان هم درست تصمیم نمی‌گیرد و این سیاوش است که با وجود بی‌گناهی به کام آتش می‌رود و سیاوش است که قربانی فساد دربار او می‌گردد و سودابه و کاووس شاه می‌مانند و شاهد آوارگی‌ها و قتل سیاوش می‌گردند.
۳ـ۷ـ۳ـ اشخاص بازی اصلی (درجه یک) و درجه دو
الف) اشخاص بازی اصلی (درجه یک): سیاوش، سودابه، کاووس شاه، افراسیاب، گرسیوز.
ب) اشخاص بازی درجه دو: فرنگیس و جریره، مادر سیاوش، گروی زره، دمور، رستم، گیو.
۳ـ۷ـ۴ـ شخصیت پویا و ایستا
الف) شخصیت پویا
کاووس شاه از شخصیت‌‌های پویای داستان است. او چنان‌که پیش از این گفتیم دارای شخصیتی مشخص و ثابت نیست. گاهی این تلون طبع، در جهت ویرانگری اشخاص داستان عمل می‌کند که نتیجه‌اش همان فاجعه سیاوش است. منفعت‌طلبی‌‌های او در بسیاری مواقع او را ناسپاس می‌سازد. طبع زود خشم او، در بسیاری مواقع بر تصمیم‌گیری‌هایش تأثیر می‌گذارد و موجب می‌گردد که بی‌اندیشه به عواقب شرم آن، کشور را به کام نابودی برد. خواننده به‌دلیل این خصایص اخلاقی، هرگز نمی‌تواند به‌درستی و دقیق اعمال و رفتار او را پیش‌بینی کند. کاووس در این داستان چنان‌که باید، مدافع سیاوش نمی‌باشد و سودابه را با وجود همه نابکاری‌هایش بر سیاوش ترجیح می‌دهد. وقتی سیاوش خبر صلح و آشتی با تورانیان را به گوش او می‌رساند، او که تا چندی پیش سیاوش را از جنگ بازداشته بود اکنون زشت‌ترین کار ممکن را که همان پیمان‌شکنی و جنگ است از او می‌خواهد. او که تا چندی پیش نگران جان فرزند بود، اکنون بی‌دغدغه او را به ستیز، پس از پیمان صلح و آشتی، فرمان می‌دهد.
ب) اشخاص ایستا
این اشخاص از آغاز تا پایان داستان بی‌تغییر نقش خود را ایفا می‌کنند و داستان را به پایان می‌رسانند. هیچ حادثه‌ای بر شخصیت و طبع آنان اثر نمی‌گذارد.
سیاوش شخصیت اصلی داستان از ابتدا تا انتهای داستان پاک و بی‌آلایش می‌ماند. او حتی از روی گداخته‌‌های آتش می‌گذرد تا پاکی خود را به اثبات رساند و از جان و تن بزداید. اشخاصی چون او هر هزار سال یک‌بار می‌آیند تا کار زمان خود را به انجام رسانند و با شهادت خود درخت عصمت و عفت و عزت را آبیاری کنند (صابری، ۱۳۸۲: ۹). پیداست که این‌چنین شخصیتی تا پایان در همان جبهه‌ای که ذات و سرشت پاکش بدان تعلق دارد، می‌ماند.
سودابه تا پایان بر حسدورزی و کینه و نابکاری خود می‌ماند، او حتی پس از گذشتن سیاوش از آتش و اثبات بی‌گناهی او و گناهکاری و رسوایی خودش، بازهم از پای نمی‌نشیند و جز به ضربه زدن به سیاوش نمی‌اندیشد. گرسیوز و دمور و گروی زره نیز تا پایان شخصیت حسد و کینه‌توز خود را حفط می‌کنند و بر آن می‌مانند تا تراژدی سیاوش را به اوج خود برسانند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...