بـلای عشـق را گـر دوسـت داری دشـمن جان شو
وزن ترکیببند : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن در بحر هزج مثمن سالم .
تعداد ابیات : ۷۴ بیت
تعداد بندها : شش بند
دربارهی این ترکیببند :
این ترکیببند در نعت رسول اکرم(ص) سروده شده است و خاقانی در دو بند پایانی، به مدح امام ناصرالدّین باکویی، که از دانشمندان معاصر خاقانی بوده، تخلّص کرده است. در بند اول تا سوم از آداب و آیینهای طی طریق عشق سخن گفته و بایدها و نبایدهای آن را برشمرده و در بیت ۳۷ به مدح رسول الله(ص) گریزی زده است. در بند چهارم در نه بیت اول به نعت نبی اکرم (ص) پرداخته و از معجزات و حوادث زندگی آن حضرت سخن به میان آورده است و در بیت دهم این بند به مدح ناصرالدّین ابراهیم باکویی، تخلّص کرده و در بند پنجم نیز به مدح این دانشمند پرداخته است. از بیت دهم به بعد در بند پنجم از فراق این دانشمند بزرگ سخن به میان آورده است،گویا در حین سرایش این شعر، خاقانی در گنجه به سر میبرده و امام ناصرالدّین ابراهیم در آن جا حضور نداشته است، با توجه به این بیت که میگوید:
دریغــا گنجــهی خـرّم کــه اکنـون جـای ماتـم شـد
کـه از فرّ چنـین صـدری فــراق افـتاد فـرجامـش
« امام ناصرالدّین ابواسحاق ابراهیم باکویی، از دانشمندان معاصر خاقانی است که چند قصیده در مدح و یک قصیده در مرثیهی او دارد، همچنین یکی از نامههای خاقانی به عنوان اوست که در آغاز نامه او را ظهیرالاسلام، فاروقالفرق، علامه المشرقین لقب داده است.» (فرهنگ لغات)
« خاقانی از سران صوفیه، بیش از همه با شیخالاسلام گنجه، ناصرالدّین ابراهیم دوستی داشته است.»(هریسچی، ۱۳۷۴: ۲۹۴)
هم چنین در بند پایانی از حسادت حسودان ناصرالدّین ابراهیم سخن گفته و میگوید که مکر و کیدشان در حقّ تو بیتأثیر است. در بیت ششم این بند، از نامهی دیگری سخن گفته است که قبل از این ترکیببند برای ناصرالدّین ابراهیم فرستاده است .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
حـدیث نــقل اول حـرف و کــون صـفر بــر جــایـش
چـو گفتم در دگر خدمت، کنون گفتن چه میبایـد
در موعظه و نعت رسول اکرم و تخلّص به مدح ناصرالدّین ابراهیم
بند نخست:
کلمات قافیه: جانان ، جان ، دندان و …
حروف اصلی قافیه : ان
حرف روی : ن
حروف الحاقی : ندارد
ردیف : شو
۱– دلا از جان چه برخیزد یکـی جویای جـانـان شـو
بلای عشق را گر دوست داری دشمن جان شو
واژگان: جان: روح انسانی، روان.(معین) جانان: معشوق، محبوب، شاهد، دلبر زیبا.(معین)
معنی و مفهوم: ای دل، از این جان ناتوان و بیارزش چه کاری برمیآید؟ بیا و یک دم در جست و جوی معشوق حقیقی باش و اگر خواهان درد و بلای عشق هستی با جان خویش به دشمنی برخیز.
آرایههای ادبی: دلا استعاره از نوع تشخیص، کل بیت در حرف « ج » واج آرایی دارد . بلای عشق اضافهی تشبیهی، دوست و دشمن تضاد دارند .
۲- خرد را از سـر غیرت قفـای خاکپاشـان زن
هوا را از بن دنـدان حـریـف آب دنـدان شــو
واژگان: غیرت: رشک بردن، حمیّت محب است در طلب قطع تعلّق نظر محبوب از غیر یا تعلّق غیر، از محبوب.(معین) خاکپاشان: (جمع خاک پاش، صفت فاعلی مرکب) خاک پاشنده. (فرهنگ لغات) از بن دندان: ترکیب فارسی، از بن گوش، بالطوع. (فرهنگ لغات) کنایه از طوع و رضا و رغبت و از ته دل و مکنون خاطر باشد. (برهان) آب دندان: حریف گول و مفت و مغلوب را گویند، یعنی شخصی که همیشه در قمار از او میتوان برد .(برهان) حریف: هم پیشه ، همکار. (معین)
شاهد: خاک پاشان که بر آن سنــگ سیــه بوسه زننــد
نـــور در جــوهـــر آن سنـــگ معبـــّـا بیننــــد
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۹۸)
معنی و مفهوم: در راه وصال معشوق حقیقی از روی غیرت و تعصّب نسبت به معشوق، خرد را به کلی ترک کن و از روی میل و اراده تسلیم محض عشق باش.
آرایههای ادبی: قفای خاکپاشان زدن کنایه است از به کلی ترککردن. آب دندان کنایه از حریف گول و نادان. از بن دندان کنایه است از میل و رغبت و رضایت خاطر.
۳- تو را هم کفر و هم ایمان حجاب است ارتـو عیّـاری
نخست ازکفر بیرون آی و پس درخون ایمان شو
واژگان: عیّار: تردست، زیرک، چالاک.(معین)
معنی و مفهوم: هم کفرو هم ایمان در راه وصال دوست مانع و حجاب به شمار میآیند، اگر چالاک و زیرک هستی، ابتدا از کفر خارج شو سپس ایمان را نیز به کلّی محو کن و از سر راه بردار .
آرایههای ادبی: کفر و ایمان با هم تضاد دارند. در خون شدن کنایه از نابود کردن و از بین بردن است.
۴- اگـر در پیــش کــاخ او سـواریــت آرزو آیــد
چو طفلان خوابگه بگذار و زی مـردان میدان شو
واژگان: زی: سوی، طرف، جانب.(معین)
معنی و مفهوم: اگر در آرزوی آن هستی که در مقابل قصر باعظمت معشوق اسب بتازانی، مانند کودکان در بند خواب و ناز و تنعّم مباش، محل خواب و آسایش را رها کن و به سمت میدان مردان راستین بیا.
آرایههای ادبی: میدان و سواری با هم تناسب دارند.
۵- گر او شبرنگ در تازد تو خود را خاک میدان کن
ور او چوگان به کف گیرد تو آنجا گوی میدان شو
[دوشنبه 1401-04-06] [ 12:12:00 ق.ظ ]
|