۸)بیداری نجوم فلک گر نه رای تست تیر ابکم و زحل اصم و ضریر باد
رای: تدبیر، اندیشه
تیر: عطارد که او را دبیر فلک خوانند و گویند مربی علما و مشایخ و قضات و ارباب قلم باشد (برهان).
ابکم: (عربی) گنگ، گنگ لاخ و تأنیث آن بکماء و جمع آن بکم باشد. (فرهنگ لغات و تعبیرات)
زحل: (عربی)، فارسی آن کیوان، هفتمین سیاره و نزد منجمان قدیم نحس اکبر بوده، نام یکی از ستارگان (خنّس) است و از دوری و بلندی که نسبت به زمین دارد زحل نام گرفته است و به همین مناسبت در ادبیات عرب، هر چیز بلند را بدان مثال زنند و نیز به همین مناسبت، آن را شیخ النجوم گویند، این اسم غیر منصرف است به دلیل علمیت و عدول، زیرا از زاحل (به معنی دور و بلند) عدول یافته است (لغتنامه) برید فلک، پاسبان فلک،– دیده بان فلک نیز به کار می رود. (فرهنگ لغات و تعبیرات)
اصم: کر و ناشنوا، صفت عربی مشدد، و فارسیان به تخفیف آرند. (لغتنامه)
ضریر: (صفت) نابینا، جمع اضّراء (منتهی الارب)
یعقوب هم بدیده اعمی بود ضریر گر مهر یوسفی به یهودا برافکند(۳)
بین تیر و زحل و نیز نجوم فلک تناسب وجود دارد.
بین ابکم، اصم و ضریر تناسب وجود دارد.
معنی بیت: اگر اندیشه و رای تو بر این قرار گیرد که نجوم آسمان بیدار نباشند، عطارد گنگ و لال و زحل کر و کور باد. (یعنی نجوم آسمان نیز بدون وجود و رأی تو از کار باز بمانند)
۹)هفت اختر و سپهر به حکم تو راضیند ور نیستند هر دو علمشان قصیر باد
هفت اختر: هفت سیاره که عبارتند از: ماه، تیر، ناهید، مهر، بهرام، برجیس، کیوان (فرهنگنامه شعری) نیز قصیده ۴ بیت ۵۹
هفت سپهر: هفت فلک (همان)
قصیر: کوتاه مقابل طویل، دراز (معین)
معنی بیت: هفت سیاره آسمان و خود آسمان به حکم و دستور تو راضی گشته اند و اگر چنین نباشد درفش و پرچم آسمان و سیارات، کوتاه و درهم پیچیده باد.
۱۰)چار امهات نشو به نور تو یافتند ور نیستند خطّ نشینان وصیر باد
چار امهات: کنایه از عناصر چهارگانه آب و باد و خاک و آتش (فرهنگنامه شعری)
خط نشین: کنایه از فرمانبردار و مطیع
وصیر: در فرهنگها پیدا نشد.
مصرع دوم مختل است و معنای صحیحی نمی دهد چنانکه دکتر آبادی نیز معنای درستی از آن حاصل نکرده اند و در پاورقی ذیل این بیت نوشته اند کذا فی اصل یعنی در اصل متن نیز بیت مختل است.
معنی بیت: عناصر چهارگانه مادی (آب و خاک و باد و آتش) همگی به هدایت نور تو نشو و نما یافته اند و اگر اینگونه نباشد و فرمانبردار تو نگردند آن به که نابود گردند.
۱۱)گر اوج چرخ بر لب صحن سرات نیست از نکبت زوال چو بحر قعیر باد
صحن: میان سرای و ساحت آن، عرصه، میدان
نکبت زوال: بدبختی نابودی
بحر قعیر: دریای عمیق
معنی بیت: اگر آسمان در نقطه اوج خود صحن سرای و آستان تو نباشد (یعنی اگر آسمان پایبوس آستان تو نگردد) به نکبت و زوال گرفتار آید و مانند دریای عمیق در نهایت حضیض و حقارت قرار گیرد.
۱۲)گر سطح خاک بر دم لطفت نزد جمال خرم ترین فضاش چو قعر سعیر باد
سعیر: ۱-آتش روشن ۲-زبانه آتش (معین) یکی از درکات دوزخ
قعر سعیر: عمق آتش و جهنم
جمال نمودن: کنایه از روی نشان دان (فرهنگنامه شعری)
معنی بیت: اگر سطح این کره خاکی به واسطه دم لطف و محبت تو جمال خود را ننماید، خرم ترین فضای این جهان خاکی مانند قعر جهنم تنگ و تاریک و عذاب آور باد.
۱۳)کیوان اگر نه خصم ترا می کند اسیر در دلو چاه تا به قیامت اسیر باد
کیوان: قصیده ۱۱ بیت ۴۷
دلو: عربی، آوند آبکش (لغتنامه) به ظرفی بیشتر از پوست و گاهی فلزی برای کشیدن آب از چاه (برهان)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
از چاه دولت آب کشیدن طمع مدار کان دلوها درید و رسنها زتاب شد (۴)
دلو، برج فلک که وبال آفتاب است (لغتنامه). نام صورتی از صور فلکی و آن برج یازدهم است و آن را ساکب الماء نامند، و آن را بر صورت مردی ایستاده توهم کرده اند با دستهای کشیده و به یک دست کوزهای گرفته و نگونسار و آب بر پای خویش می ریزد … به صورت مردی تخیل شده کوزه یا دلوی واژگون بر دست که آب از آن روان است… (همان)
معنی بیت: اگر کیوان که نحس اکبر است دشمن تو را به اسارت نگیرد و گرفتار نکبت نسازد پیوسته در صورت فلکی دلو تا روز قیامت اسیر و گرفتار باد و به نکبت و زوال دچار آید.
۱۴)مریخ گر تنوره خصم تو نشکند جرم حمل نصیب تنور اثیر باد
مریخ: بهرام، از سیارات فلک پنجم، از ستارگان خنس، او را بهرام نیز گویند منحوس و دال بر جنگ است (برهان)
جرم: (بکسر) به معنی جسم است و اکثر اطلاق این بر فلکیات و معدنیات باشد و گاهی بر جوهر عضو حیوان نه بر مجموع جسم حیوان اطلاق شود (لغت نامه) و اطلاق این لفظ بر علویات و سفلیات هر دو آید چون جرم کوه، جرم خاک، جرم خورشید. ترکیبات جرم در دیوان خاقانی فراوان به کار رفته است. (فرهنگ لغات و تعبیرات)
حمل: قصیده ۱۱ بیت ۳۰
اثیر: کره آتش (به عقیده قدما کره اثیر یا آتش زیر فلک ماه جای دارد) (فرهنگنامه شعری)
تنوره شکستن: در هم شکستن صلاح (همان)
در مصرع اول نشکند به جای بشکند صحیح تر است.
بین مریخ و حمل تناسب وجود دارد.
معنی بیت:اگر مریخ که سیاره و خدای جنگ است تنوره و کوکبه و سلاح دشمنان تو را در هم نشکند خانهاش حمل، در تنور کره آتشین تا ابد گرفتار و سوزان باد.
۱۵)برجیس گر وفای ترا حق گزار نیست در چشم دهر حکم زوالش حقیر باد
برجیس: مشتری، یکی از هفت سیاره در فلک ششم است و او را قاضی فلک گویند. (لغت نامه)
حق گزار: کنایه از عادل و دادگر و نیز شکرگزار
چشم روزگار: اضافه استعاری، روزگار به حاکم تشبیه شده؛ از لوازم حاکم داشتن چشم و نظر
حق کسی گزاردن: پاداش و سزای کسی دادن. آنچه شایسته و در خور کسی باشد، به او دادن (فرهنگنامه شعری)
[دوشنبه 1401-04-06] [ 12:07:00 ق.ظ ]
|