اگرچه لعنتی از پی در آرم به پیش غیر او کی سر در آرم
باز عطارنیشابوری درمنطق الطیر می گوید :
باز ابلیس آمد و گفت این نفس سجده ای از من نبیند هیچ کس
گفت یارب مهل ده این بنده را چاره ای کن این ز پا افکنده را
حق تعالی گفت مهلت بر منت طوق لعنت کردم اندرگردنت
نام توکذاب خواهم زدرقم می بمانی تا قیامت متهم
جمال الدین اصفهانی می گوید :
غرور داده مر ابلیس را گه«اناخیر» خلاص کرده سیاووش را گه بهتان
روی سیاهی شیطان ، منوچهری دامغانی گوید :
گر به پیری دانش بد گوهران افزون شدی روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین
قطران تبریزی گوید :
به جان تو که گر ابلیس را خبر بودی که چون تویی بود اندر نژاده ی آدم
به پیش آدم صدره به رخ بسودی خاک به پیش آدم صدره به تن ببودی خم
گناه آدم و توبه ی او
آدم خود را در برابر فرمان الهی درباره ی خودداری از درخت ممنوع دید، ولی شیطان اغواگر که سوگند یاد کرده بود که دست از گمراه کردن آدم و فرزندانش بر ندارد و به
وسوسه گری مشغول شد.
شیطان به آدم گفت: «اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو فرشته خواهید شد و برای همیشه در بهشت می مانید، وگرنه شما را از بهشت بیرون می کنند» ! آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت، امّا شیطان پنجه های وسوسه ی خود را محکم تر در جان آدم و حوا فرو برد۱٫

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباسهایشان از تنشان فرو ریخت و اندامشان آشکار گشت۲، در حقیقت از لباس بهشتی که لباس کرامت و احترام خدا بود برهنه شدند. خداوند آنها را سرزنش کرد و از بهشت بیرون راند.
بعد از ماجرای وسوسه ی ابلیس و دستور خروج آدم از بهشت۳، آدم متوجه شد راستی به خویشتن ستم کرده ، در اینجا آدم به فکر جبران خطای خود افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد، توجهی آمیخته با کوهی از ندامت و حسرت. لطف خدا به یاری او شتافت و چنانکه قرآن
می گوید:«آدم از پروردگار خود کلماتی دریافت داشت و با آن توبه کرد و خدا نیز توبه ی او را پذیرفت چرا که او توبه پذیر و مهربان است.»
عصیان و توبه ی آدم ، انوری می گوید :
آنکه آدم را عصی آدم ز پا افکنده بود گرنه ار ثمّ اجتباه اوش دادی یاوری
مایه ی گمراهی آدم، دسیسه ها ی مار و طاووس و شیطان، که ناصرخسرو قبادیانی می گوید :
تو اسرار الهی را کجا دانی؟ که تا در تو بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا
ورت آرزوی لذّت حسیّ بشتابد پیش آر ز فرقان سخن آدم و حوا
اول خطا ز آدم و حوّا بد توهم ز نسل آدم و حوّایی
در مزرعه ی معصیت و شرّ چو ابلیس تخم بزه و ، بار بدو ، برگ و بالی
عالم هم از این دو گشت پیدا آدم هم از این دو برد کیفر
از توبه و از گناه آدم خود هیچ ندانی، ای برادر
گر ز آدمی، ای پور، تو به باید کردن ز گناهانت همچو آدم
ز ما رو ز طاووس و ابلیس قصّه ز بلخی شنودی و نیز از بخاری
تو ماری و طاووس و ابلیس هر سه سزد کاین سخن را به جان برنگاری
ابلیس لعین دست گشاده ست به غارت ایزدت بدین سختی ازین بست در این غار
بعدازگمراهی انسان و رانده شدن او از بهشت وعریان شدن او از لباس کرامت خداوندی یا
لباس های بهشتی ، مسعود سعد سلمان می گوید :
گوید این در بهشت یک چندی روضه دلگشای رضوان گشت
چون به آدم سپرد رضوانش منزل آدمی اندر آن آن گشت
به زمین آدم از بهشت آدم غربت او به کام شیطان گشت
بویه ی منزل بهشتش خاست ز آرزو و خواستن پشیمان گشت
سکنه ی او بدو فرستادند تا به تمکین گوهرش کان گشت
عرصه ی عمر آدم اخر کار خالی آورد و تنگ میدان گشت
غیرت غیر برد بر سکنه ز آرزو خواستن پشیمان گشت
بسان آدم دور اوفتاده ایم از خلد از آن ز لهو و نشاط و سرور عریانیم
چنانکه آدم از کرد خود پشیمان شد ز کردهای خود امروز ما پشیمانیم
ترس از سابقه ی گناهکاری آدم درآغاز خلقت ، خیام نیشابوری گوید :
خوفم ز گنه نیست که او غفّار است از سابقه ی روز ازل می ترسم
ناسپاسی آدم در برابرنعمت ها یی که خداوند به اوداده باعث وسوسه ی شیطان وبیرون رفتن اواز بهشت ، ظهیرالدین فاریابی گوید :
هر آن کس که ندانست قدر نعمت تو بسان آدمش ابلیس از جنان افکند
غفلت بردل انسان خط نسیان می کشد وخوردن گندم از غفلت آدمی، امیرمعزی می گوید :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...