مشخصات فردی که شامل متغیرهای دموگرافیک است
شاخص های عینی کیفیت زندگی که در واقع شرایط محیطی هستند که بر متغیرهای وابسته به کیفیت زندگی تأثیر می گذارند. این شاخص ها وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، محیطی و شرایط و امکانات زندگی را دربر می گیرد.
شاخص های ذهنی کیفیت زندگی که غالباً با اصطلاحاتی چون احساس رضایتمندی از تمامی ابعاد زندگی، رفاه و آسایش جسمی و روانی و خوشحالی توصیف می شوند. این شاخص ها در واقع برداشت ذهنی و ارزشیابی فرد از وضعیت زندگی خویش است و با فرایندهای درونی رابطه دارد (اولیور و همکاران، ۱۹۹۷).

۲-۳-۳- کیفیت زندگی مربوط به سلامت[۶۱]

کیفیت زندگی اصطلاحی است که در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی به کار می رود. اگر چه بیشترین کاربرد آن در مطالعات پزشکی می باشد، کیفیت زندگی ای که در پزشکی به کار می رود، به عنوان «کیفیت زندگی مربوط به سلامت» شناخته می شود. کیفیت زندگی مربوط به سلامت به ارزیابی ذهنی فرد از وضعیت سلامت کنونی اش، مراقبت های بهداشتی و فعالیتهای ارتقاء دهنده سلامتی که موجب سطحی از فعالیت کلی می شود و به فرد اجازه می دهد که اهداف ارزشمند زندگی اش را دنبال کند، برمی گردد (کنیک و هیندس، ۱۹۹۸).

۲-۳-۴-اندازه گیری کیفیت زندگی

کیفیت زندگی می تواند هم به کمک نظر شخصی فرد و به شکل ذهنی[۶۲] و هم به صورت عینی[۶۳] (بر پایه تعیین کننده های اطلاعاتی) مشخص گردد. کیفیت زندگی نتایج و تأثیرات واقعی بر زندگی فرد را بیان می کند. به صورت معمول کیفیت زندگی به وسیله ابزار اندازه گیری که میزان نمرات کسب شده در حیطه های مختلف زندگی مانند مناسب بودن وضعیت فیزیکی و یا امکانات را می سنجد، بررسی می گردد.
کیفیت زندگی ذهنی معمولاً غیرقابل کنترل و شخصی بوده و متناسب با شرایط زندگی تغییر می نماید و همچنین بین گروه های مختلف میزان رضایت از حیطه های مختلف کیفیت زندگی می تواند متفاوت باشند. بنابراین می توان ارزیابی های مقایسه ای در گروه های متفاوت به عمل آورد. زمینه های ذهنی معمولاً میدان وسیعتری برای خواسته ها و نظریات افراد نسبت به ارزیابی عینی کیفیت زندگی فراهم می نمایند (بلاچر[۶۴]، ۲۰۰۳).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مشکلات بررسی موارد ذهنی عبارتند از: هزینه زیاد، دشواری در به کارگیری برای افراد دچار اختلالات درکی، شناختی و مشکل تفسیر در افراد دچار اختلالات بیانی و گفتاری.
ارزیابی عینی کیفیت زندگی به راحتی برای برنامه ریزی عملکردی قابل استفاده است و هزینه کمتری نیز دارد. اما در بیشتر مواقع این نوع ارزیابی مستعد اشتباه در هنگام گزارش بوده و در مورد افراد ناتوان معمولاً هم سطح انتظارات پایینی داشته و هم محدوده های خاصی را درنظر گرفته اند، بنابراین برای مقایسه اطلاعات مناسب نمی باشد (میشل و همکاران، ۲۰۰۱).

بخش دوم: رضایت در زندگی زناشویی

مفهوم رضایت

دایره المعارف فلسفه و روانشناسی رضایت را اینگونه تعریف کرده است: رضایت، خوشبختی برآمده از آگاهی به یک وضعیت است که با ارضای تمایلات خاص پیوند خورده است. از آنجایی که رضایت همراه با خوشایندی است، لذا خوشایندی ممکن است به رضایت تبدیل شود. افراد رضایت را در فکرکردن بر وضعیتی که در در وهله اول خوشایندی برای آنها به همراه دارد، بدست می آورند. رضایت با خوشایندی متفاوت است. خوشایندی حالتی است که ارضاء نیازها در انسان بوجود می آید و رضایت از ارزیابی منطقی درباره حالت خوشایندی ایجاد می گردد و در کنش های متقابل اجتماعی و بروز حالات روانی افراد نسبت به یکدیگر بدست می آید و به عبارت دیگر رضایت از تعادل بین حالات خوشایندکننده وکندوکاوهای عقلانی در افراد ایجاد می گردد (مهدوی، ۱۳۷۵).
تعریف دیگری نیز توسط پارسونز (به نقل از اولیا، ۱۳۸۵)بیان شده است. او با طرح نظام شخصیتی در نظریه خود به تعریف رضایت می پردازد و تمایلات را عنصر نظام شخصیت می داند. به عقیده وی در قالب کلی نظام شخصیتی بین حالت خوشایندی و رضایت، تمایز وجود دارد. یعنی رضایت به عنوان حالتی درونی در مقابل خوشایندی که حالتی ظاهری دارد، مطرح می شود.
رضایتمندی نوعی ارزشیابی ذهنی از پاداش ها و تنبیه های نسبی است که فرد در یک رابطه تجربه می کند.لی و آگنو[۶۵](۲۰۰۳) تصریح می کند که تعهد بوسیلۀ میزان رضایتمندی ایجاد شده در رابطه تقویت می شود. برای اینکه افراد سطح رضایتمندی خود را تعیین کنند، هزینه ها و پاداش های روابطشان را برآورد می نمایند. مزایا و پاداش های بالقوه با انتظارات فرد در مورد رابطه مقایسه می شود. این استانداردهای شخصی به عنوان معیار سنجش شناخته می شوند. این سطح رضایتمندی،عملکردی از سنجش سطح و نتایج رابطه کنونی است. زمانیکه نتایج بدست آمده بیش از سطوح معیار باشد فرد از رابطه اش خشنود است اما زمانیکه نتایج بدست آمده پایین تر از استاندارد های درونی باشد عدم رضایتمندی رخ می دهد (لی و آگنو، ۲۰۰۳؛ به نقل از امینی سولاری، ۱۳۸۹).
(سیرز[۶۶](۱۹۸۸؛ به نقل از میرخشتی، ۱۳۷۵) رضایت را ارزیابی ذهنی فرد از کلیت رابطه می داند. او رضایت را مبتنی بر دو عامل می داند:
۱- نتیجه یک رابطه ۲– درک و ذهنیت افراد از این رابطه،گاه نتیجه یک رابطه مثبت است، ولی ارزیابی ما از آن منفی است. در نتیجه رابطه ما،رضایت بخش نمی شود.

توافق زناشویی

ازدواج یکی از تجربه های مهمی است که زندگی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. دهه اخیر روانشناسان رضایت زناشویی و ارتباط آن بت جنبه های مختلف زندگی بشر را به طور گسترده مورد مطالعه قرار داده اند. رضایت زناشویی مهم ترین و اساسی ترین عامل جهت پایداری و دوام زندگی مشترک است. در صورتی که زوج ها بتوانند سطح رضایت را در زندگی افزایش دهند، خانواده را از آسیب ها محفوظ
می دارند. رضایت زناشویی را ارزیابی کلی و ذهنی فرد، از ماهیت ازدواج تعریف کرده اند و شامل میزانی از برآورده شدن نیازها و توقعات و امیال فرد است. (گلس[۶۷]،۱۹۹۵). وینچ[۶۸]( ۲۰۰۲ ) معتقد است که رضایت زناشویی، انطباق بین وضعیت موجود با وضعیت مورد انتظار است. بر اساس این تعریف، رضایت زناشویی وقتی وجود دارد که وضعیت موجود در رابطه زناشویی با وضعیت مورد انتظار منطبق باشد. (به نقل از اسچوماچر[۶۹] و همکاران، ۲۰۰۵).
اولسون[۷۰]( ۱۹۸۹، به نقل از زمانپور، ۱۳۸۰)به طور کلی سه زمینه را برای رضایتمندی مطرح می کند. این حیطه ها به یکدیگر وابسته اند و تداخل دارند. این سه حیطه عبارتند ا:
۱ – رضایت افراد از ازدواجشان، ۲ – رضایت از زندگی خانوادگی و ۳ – رضایت کلی از زندگی.
نتایج تحقیقات اولسون؛ به نقل از زمانپو،۱۳۸۰) نشان داد که بین رضایت زناشویی و رضایت از خانواده ۷۰ درصد همبستگی وجود دارد و نیز بین رضایت از خانواده و رضایت از زندگی بطور کلی ۶۷ درصد همبستگی نشان داده می شود. هالت[۷۱](۱۹۹۴) در تعریف رضایت زناشویی می نویسد رضایت زناشویی فرایند پیچیده ای است که با توجه به میزان تعارض و سهیم شدن در فعالیت هایی که با خرسندی و موفقیت در زندگی زناشویی همراه است، توصیف می گردد (به نقل از زمانپور، ۱۳۸۰).
وجود رضایت زناشویی برای دوام زندگی و لذت بردن از با هم بودن، امری اجتناب ناپذیر است ولی وجود رضایت زناشویی به معنای عدم تعارض در روابط زناشویی متقابل نمی باشد و این تصور که برای زندگی سرشار از شادی و خوشبختی نباید تعارض و روابط وجود داشته باشد، اشتباه محض است، زیرا بروز تعارض ها در روابط انسانها با یکدیگر اجتناب ناپذیر می باشد (نورخانی، ۱۳۸۷).
رضایت زناشویی، مهمترین و اساسی ترین عامل جهت پایداری و دوام زندگی مشترک است. در صورتیکه زوج ها بتوانند سطح رضایت را در زندگی زناشویی افزایش دهند، خانواده را از آسیب ها محفوظ می دارند. در این زمینه اسچوماچر و همکاران (۲۰۰۵) مهم ترین عامل در رضایت زناشویی را انطباق بین زوج ها توصیف می کنند و معتقدند که این عامل سطح رضایت زناشویی را افزایش می دهد. برادبوری[۷۲]، فینجچام[۷۳] و بیچ[۷۴](۲۰۰۲)، رضایت زناشویی را به عنوان نگرشها یا احساسات کلی فرد نسبت به همسر و رابطه اش را تعریف می کنند. چنین تعریفی از رضایت زناشویی نشان می دهد که رضایتمندی یک مفهوم تک بعدی و مبین ارزیابی کلی فرد نسبت به همسر و رابطه اش می باشد.
توانایی زوج ها برای حل و فصل تعارض و مقابله با آن تعیین کننده رضایت یا عدم رضایت از رابطه زناشویی می باشد و اشتباه عمده زوج ها در این است که ایجاد رابطه مطلوب و رضایت بخش را ساده گرفته و به آن توجه لازم را مبذول نداشته اند، در حالیکه شرایط متعددی لازمه ایجاد و تداوم رابطه مطلوب می باشد.
سه شرط مهم و اجتناب ناپذیر برای رابطه رضایت بخش به قرار زیراست:
۱- باز بودن و هم فهمی: شریک احساسات و عواطف طرف مقابل بودن.
۲- پذیرش: دیگری را همانگونه که هست قبول کردن و از پیش داوری درباره او امتناع کردن.
۳- توجه و عطوفت: اهمیت دادن به طرف مقابل و احساس تعهد نسبت به رفاه او (ستاری، ۸۷). بنابراین می توان گفت رضایت زناشویی، فرایند دراز مدت زندگی است هرچند در روزهای اولیه ازدواج، شخص بیشتر به آن توجه می کند. همانطور که لاسول[۷۵](۱۹۸۲؛ به نقل از ستاری، ۱۳۸۷) اشاره می کند، درک و شناخت فرد از همسرش یک فرایند در حال پیشرفت در ازدواج می باشد زیرا حتی اگر دو نفر قبل از ازدواج یا در زمان ازدواج، همدیگر را بشناسند، این امکان وجود دارد که افراد در طی روند زندگی تغییر کنند. بنابراین رضایت زناشویی دست یافتن به چنان پختگی است که رشد و تحول در همسر را می پذیرد و درک می کند. اگر این رشد تجربه نشده باشد و بطور کامل درک نشود، پایان یافتن ارتباط زناشویی اجتناب ناپذیر می نماید.
در یک بررسی بر روی ویژگی های زوج هایی که بیش از ۴۵ سال ازدواج کرده بودند، این زوج ها رضایت زناشویی را به مؤلفه های زیر اسناد دادندآنها الف) با کسی ازدواج کرده بودند که دوستش داشتند؛ ب) به این فرد و همچنین ازدواج متعهد بودند؛ ج) حس شوخ طبعی داشتند؛ و د) قادر به دستیابی به توافق بودند (رزن- گراندن[۷۶] و دیگران، ۲۰۰۴).

توافق زناشویی در مراحل مختلف زندگی

یک نکته بحث، عدم ثبات رضایت از زندگی زناشویی در طول دوره های مختلف زندگی است که این امر توجه به عوامل محیطی در بیرون را هم مورد توجه قرار می دهد. مالاچ پینت[۷۷](۱۹۹۰؛ به نقل از فراست، ۱۳۸۱) معتقد است که رضایت زناشویی با گذشت زمان رو به کاهش می رود. مطالعات مختلف که به صورت طولی(مقطعی) انجام شده است، نشان می ده که در بعضی از دوره های زندگی، رضایت از زندگی زناشویی رو به کاهش می رود. به طور مثال بعد از تولد فرزند بعد از اینکه فرزندان به سن بلوغ می رسند و همچنین در هنگامی که فرزندان منزل را ترک می کنند.
در همین زمینه، اولسون و همکاران (۱۹۸۹) زندگی زناشویی را به ۷ مرحله تقسیم کرده و معتقدند که در طی این مراحل، رضایت زناشویی تغییر می کند و هر کدام از این دوره ها به نحوی رضایت زناشویی را تحت تأثیر قرار می دهند. این مراحل به این شرح هستند:
۱- زوج های جوان بدون بچه ۲- خانواده با بچه هی پیش دبستانی ۳- خانواده با بچه های دبستانی ۴-خانواده با فرزندان نوجوان ۵- فرزندانی که از خانواده جدا می شوند ۶- خانواده ی خالی از فرزند ۷- خانواده در دوران بازنشستگی
همچنین تحقیقات اولسون نشان داده است:
رضایت از زندگی زناشویی در مردان بیشتر از مردان است.
رضایت زن و مرد در مراحل اولیه زندگی در زنان از مردان بیشتر است.
رضایت زن و مرد در مرحله چهارم کاهش پیدا می کند.
رضایت زن و شوهر در مرحله ۶ و ۷ در مقایسه با مرحله ۲ و ۳ و ۴ بالاتر گزارش شده است.
گزارش به جدایی و طلاق در مرحله دوم و چهارم بیشتر از مراحل دیگر گزارش شده است (نظری، ۱۳۸۶).
در تأیید نتایج اولسون در مورد تفاوت رضایتمندی در زنان و مردان، هستروم[۷۸]، ۱۹۶۶؛ به نقل از حاج ابول زاده، ۱۳۸۱) در تحقیقات خود با این نتیجه رسید که بال بودن میزان رضایتمندی از زندگی زناشویی در مردان می تواند به این دلیل باشد که ازدواج برای مردان در اغلب موارد مواضع مسلط را در خانه ایجاد
می کند که این ساختار قدرت احتمالاً مسئول برخی نارضایتی در زنان است ، نارضایتی که در نتیجه حکمرانی و خشونت مردان و مشکلات مالی آنان ایجاد می شود .
فاین[۷۹]و لویی[۸۰](۲۰۰۴) در تحقیقاتشان به این نتیجه رسیدند که از آنجا که زنان تعهد و حساسیت بیشتری نسبت به رابطه شان در زندگی مشترک دارند ، تلاش بیشتری در حفظ و نگهداری آن رابطه می کنند و احتمالاً این می تواند یکی از علل بالا بودن میزان رضایت زناشویی در مردان و کاهش آن در زنان باشد.
سیف (۱۳۶۸) نیز تقسیم بندی از مراحل زندگی زناشویی ارائه می دهد و معتقد است میزان رضایتمندی زناشویی در هریک از مراحل متفاوت است . این مراحل به اختصار در زیر آمده است:
۱– خانواده در سال های اول زندگی (قبل از تولد فرزندان: عوامل مؤثر در این دوره عبارتند از: مقید بودن به اصول و تعهدات زناشویی، رعایت اصول اخلاقی نسبت به یکدیگر، برنامه ریزی مالی جهت رفع نیازمندی های بعدی کودک و … زوج هیی که این دوره را با موفقیت طی کرده اند افرادی هستند که در سالهای اولیه ازدواج مسائل و مشکلات را بطور دو جانبه و درکمال تفاهم و خشنودی حل کرده اند و معمولاً رضایتمندی بالایی را در این مرحله بدست آورده اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...