بدبختانه خانوادههای کم درآمد و فقیر دارای بیشترین فرزند هستند و در کشورهای کم ثروت روز به روز به تعداد آنان افزوده میشود و از درآمد سرانه کم میشود، بیهوده نبود که گفتهاند: «فقر، فقر میآورد و دولت، دولت».[۱۰۵]
خانوادههایی که دارای فرزند متعدد هستند دچار کمبود و فقر عاطفی میشوند. پدر و مادری که دارای یک یا دو فرزند هستند به سهولت میتوانند فضای کانون خانواده را سرشار از عشق و محبت سازند، ولی در برابر چندین فرزند چگونه میتوانند پاسخ گوی نیازهای عاطفی آنان باشند، و همگی را مورد محبت و نوازش قرار دهند. پیداست که سطح عواطف در اینگونه خانوادهها تنزل مییابد. گاهی جای خود را به بیتفاوتی میدهد و ممکن است موجب تبعیض شود. کودکی مورد نوازش قرار گیرد، حسادت در کودکان دیگر را برانگیخته میکند. اغلب جدال بین کودکان در خانوادهها از چنین وضعی ریشه میگیرد. وقتی در محیطی محدود برادران و خواهران با یکدیگر ناسازگار باشند، چگونه میتوانند با جهانی پرآشوب و متلاطم سازگار گردند. جوانانی که در کانون خانواده محبتی نمیبینند، خیلی زود فریب قیافههای حق به جانب را خواهند خورد و به مراکزی رو خواهند آورد که به آنان ظاهراً محبت میشود.
والدین با کثرت اولاد نمیتوانند چندان سهمی در پیشرفت تحصیلی فرزندان خود داشته باشند. فرزندان نگون بخت اینگونه خانوادهها از ارشاد و کمک تحصیلی والدین خود بی بهره هستند. امکان دارد مورد بی مهری مربیان و معلمان خود قرار گیرند ناگزیر از تحصیل رو بر میتابند و ترک تحصیل میکنند و چهبسا که خانه را هم پشت سر گذارند، بعضی سربار جامعه گردند و بعضی راه کج در پیش گیرند.
خانوادههایی که بی رویه تولید فرزند، یکی پس از دیگری همت میگمارند از مراقبت در رفتارشان عاجز میمانند. ناگزیر آنها را به حال خود رها میسازند و اینگونه کودکان به ناچار باید در کوچهها در میان ولگردان بزرگ شوند. به زودی هر رذیلهای را خواهند آموخت و آنچه نباید بر سرشان خواهد آمد.
والدین با انتخاب محل جغرافیایی مسکن خویش، اطرافیان اجتماعی کانون خانواده خود را در هیئت اجتماع نیز تعیین میکنند و موقعیت کانون خانوادگی به نوبه خود در حد وسیعی به برخورد کودک با انواع الگوها رفتار دامن زده و از این رهگذر اثراتی خوب یا بد در تکوین شخصیت این موجودات نقشپذیر از خود به یادگار میگذارد.
اگر کانون خانواده در منطقهای قرارگرفته باشد که بروز بزهکاری در آن فراوان باشد احتمال برخورد کودک با نمونههای متعددی از بزهکاری بیشتر است تا اینکه کانون خانواده در منطقهای قرارگرفته باشد که وقوع جرم در آن منطقه بهندرت صورت میگیرد. به سخن دیگر احتمال برخورد با بزهکاری نسبت مستقیم با فراوانی آن دارد.
تحقیقات مرکز «وکرسون» در فرانسه ۴/۲۲ درصد موارد بزهکاری را ناشی از کثرت جمعی داخلی منزل دانسته است. [۱۰۶]
کوی کارگری و محلاتی که از خانههای محقر و ناسالم تشکیل شده بهطورکلی کانون بزهکاری نوجوانان شناخته شده از مقایسه این دو محله چنین بر میآید:
کثرت جمعیت در محلاتی که از خانههای محقر و ناسالم تشکیل شده، سه برابر جمعیت کوی کارگری است. معهذا کودکان این دو ناحیه به یک نسبت مرتکب بزه میگردند. [۱۰۷]
مبحث دوم: ازهمگسیختگی کانون خانواده
از هم پاشیدگی سازمان اصلی خانواده ضربت مهلکی بر سعادت آینده فرزند و اجتماع اوست. حتی اجتماعاتی که به مکتب نرفتهاند و خط ننوشتهاند نیز به این عقیدهاند که نابسامانی در خانواده تأثیر شومی بر فرزندان خواهد گذاشت. کما اینکه یک ضربالمثل قبیله ای در افریقای جنوبی میگوید اگر پرنده پیر بمیرد، تخمهایی که گذاشته است، میگندد. این پندار چندان دور از واقعیت نیست زیرا پژوهشها نشان میدهد که ۳۰ تا ۴۰ درصد بزهکاران متعلق به خانوادههای از هم پاشیده هستند، و به این ترتیب میتوان گفت که بهطور متوسط ۴۰ درصد از بزهکاران ثمره تلخ از هم پاشیدگی کانون خانوادههاست. [۱۰۸]
گفتار اول: زندگی والدین با یکدیگر
حضور والدین در خانه زمینهساز رشد عاطفی کودکان و نوجوانان و ایجاد امنیت و آرامش آنهاست و نوجوانان که از این رشد عاطفی محروماند نمیتوانند وضع عادی داشته باشند. ناگفته نماند گاهی والدین حضور دارند اما در محیط خانواده بسیار تند و خشن هستند، بدرفتاری آنها به حدی شدت دارد که جمع خانواده را برای کودکان و نوجوانان تحمل ناپذیر میکند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
«نی» پی برد که در خانوادههایی که وحدت علیرغم نفاق و اختلافات موجود حفظ میکنند وقوع بزهکاری بیشتر است تا در خانوادههایی که از هم پاشیده میشوند و وحدت خود را از دست میدهند. [۱۰۹]
کودکان و نوجوانان به دلایل خانوادگی، تربیتی و فرهنگی ممکن است به رفتارهای بزهکارانه سوق داده شود. در گام نخستین این خانوادهها هستند که با حفظ پیوندشان میتوانند نقش سرنوشتسازی در آینده کودکانشان داشته باشند. چنانکه با تربیت درست میتوانند کودک را به راه درست هدایت کنند.
پژوهشگران و اندیشمندان با تحقیقات اجتماعی، وضع نابسامان محیط خانوادگی را در بروز جرائم تأیید کردهاند و اذعان داشتهاند که وضع خانوادگی شخص رابطه مستقیم با بروز حالت خطرناک و بزهکاری وی دارد. بهعبارتدیگر حمایت از خانواده و حفظ پیوند زناشویی سبب کاهش جرائم خاص نوجوانان خواهد شد.
در واقع این خانوادهها هستند که با ایجاد کانونی گرم کودک را به مسیر صحیح هدایت میکند و یا بستر گناه و جرم را خواسته یا ناخواسته برای او مهیا میسازد. انسان به دلیل اجتماعی بودن خود از بدو تولد تحت تأثیر افکار و عقاید و رفتار والدین قرار میگیرد و بعدها به تقلید از این رفتارها و گفتارها، الگوهایی را که به نحوی در ارتباط با او هستند سرمشق رفتارهای خود قرار میدهند. خمیرمایه مؤلفههای اصلی شخصیت متعادل و پویا و یا متزلزل و آسیبپذیر کودکان و نوجوانان در کانون خانواده در سایه تعامل مطلوب و زندگی مشترک والدین شکل میگیرد.
رسول اکرم (ص) در خصوص دورههای مختلف رشد و تحول شخصیت فرزندان، بهویژه هفت سال اول زندگی، فرمودهاند: فرزند در هفت سال اول زندگی «محبت پذیر است»، در هفت سال دوم «آموزش پذیر است» و در هفت سال سوم حیات خود «مشورت پذیر است» است. ویژگیهای زیستی و روانی و اجتماعی کودکان در سالهای اولیه رشد (هفت سال اول حیات) بهگونهای است که بیشترین تعلقخاطر را به پدر و مادر دارند و میخواهند همواره همه وجود پدر و مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند. از همین رو زیباترین و مؤثرترین روش پرورش فرزندان با زندگی مشترک والدین که با حضور آنها در کنار هم است، شکل میگیرد. بنابراین محرومیتهای عاطفی و ازهمگسیختگی خانوادگی به دلایل مختلف میتواند از آسیبهای اجتماعی فراوانی را در اطفال و نوجوانان به وجود آورد.
تحقیقات زیادی نشان دادهاند که ارتباط زیادی بین بزهکاری یا جرم و خانوادههای تک والدی وجود دارد. تحقیق «رایت» (۱۹۹۴) نشان داده است که خانوادههای تک والدی، بخصوص مادر تنها، در مقایسه با خانوادههای دو والدی نوجوانان بزهکار بیشتری به جامعه عرضه میکنند در واقع کم بودن تعداد خانوادههای سالم باعث جذب نوجوانان به گروههای گانگستری میشود. [۱۱۰]
به عقیده رایت خانواده دو والدی سرپرستی و نظارت بیشتری را در زمینه مالکیت فراهم میآورد و این در حالی است که خانواده تک والدی احتمال بزهکاری و قربانی شدن کودکان و نوجوانان را به این سبب که در اینگونه خانوادهها فقط یک نفر رفتار کودکان و نوجوانان را نظارت میکند، افزایش میدهد.
اگرچه اکثر بزهکاران از خانوادههای تک والدی هستند اما بزهکاری به علت نبودن رابطه والدین با نوجوان نیز تقویت میشود، میزان نظارت بر رفتارهای کودک از طریق خانواده نیز موجب بروز رفتارهای بزهکاری میشود. صرف وقت با نوجوان به عنوان یک عضو خانواده نه تنها نظارت لازم برای آگاهی از اینکه از او در کجا به سر میبرد، چگونه از لحاظ عاطفی عکسالعمل نشان میدهد. و اینکه چگونه به عنوان یک نوجوان رفتار میکند، به دست میدهد که بلکه میتواند ارتباط متقابل مثبت با والدین را که برای تربیت سالم ضروری است فراهم آورد. [۱۱۱]
طبق گزارش مجله روانپزشکی کودک آمریکا تقریباً یک سوم کودکان که والدین آنها جدا از یکدیگر زندگی میکنند. افت تحصیلی شدیدی به مدت سه سال تجربه میکند. بهطور معمول هر چقدر کودکان زمان طولانیتری را فقط با مادر خود سپری کنند. افت تحصیلی بیشتری پیدا میکنند. [۱۱۲]
به نظر «سلوین»، «هانسون»، و «نوبل» (۱۹۸۰) حاملگی و زایمان نامشروع، و غیاب پدر از منزل رایجترین پیشبینی کنندههای سوءاستفاده از کودک و نوجوانان هستند. ۶۰ درصد مردانی که دارای جرم جنسی هستند و ۷۲ درصد مردان قاتل متعلق به خانوادههایی هستند که بدون پدر بودهاند.
گفتار دوم: ازدواج مجدد والدین
فقدان پدر و مادر گذشته از فشار مادی که برای فرزندان ایجاد میکند از جنبه تربیتی و عاطفی سختترین ضربات و عمیقترین جراحات را بر روح و روان اطفال و نوجوانان وارد میسازد.
ازدواج مجدد والدین بنا به دلایل فوت، طلاق یا عوامل دیگر احتمال انواع آزارها نسبت به کودک را افزایش میدهد. [۱۱۳]
خانوادههای دارای ناپدری یا نامادری بهطور مختلفی به عنوان خانوادههای دوباره تشکیل یافته، ترکیبشده، یا دارای ازدواج مجدد و دارای معیارهای مختلف شناخته میشوند. یک نا والد اغلب با رابطهای مبهم وارد خانواده هستهای میشود. در آن موقع، نا والد یک بیگانه است و هیچ پیوند خونی بین نا والد و فرزندها وجود ندارد هرگز آن حس خانوادگی که بین عموها، عمهها، پسرعمهها و… است وجود ندارد. از طرف دیگر ناپدری یا نامادری شخصی شده است که نزدیکترین فرد نسبت به کودک شده است و نا والد در مرکز چرخه درونی خانواده قرار میگیرد.
ازدواج مجدد امروزه یک عمل معمول در تمام کشورهاست. ازدواج مجدد به عنوان یک عمل فشارزایی رشدی بهنجار تعریف شده است. حال باید توجه داشت که به وجود آمدن شخصیتهای جدیدی چون نامادری و ناپدری چه اثراتی را در فرزندان به وجود میاورد.
بند اول: ازدواج پدر
ازدواج مجدد برای پدر و مادرهایی که فرزند یا فرزندانی دارند ممکن است به راحتی صورت پذیرد، اما ادامه آن همیشه همراه با مشکلاتی نظیر نوع رابطه فرزندان با همسر یا فرزندان اوست. اطفال و نوجوانان فرد جدیدی را که عضوی از خانواده آنها نبوده به سختی میپذیرند و گاهی بنا به دلایلی باب ناسازگاری و بدخلقی را پیش میکشند. در واقع این امر زمانی پررنگ تر است که فرزندان در سنین تشخیص باشند و خاطره حضور پدر یا مادرشان را به خوبی به یاد داشته باشند، به هیچ وجه توان تحمل فرد جایگزین پدر یا مادر را ندارند.
امروزه در اغلب کشورها مرد تنها میتواند یک همسر داشته باشد و به ندرت کشورهای وجود دارند که زن میتواند چند شوهر داشته باشد. در جوامع اسلامی به دلایلی مرد میتواند چند همسر برگزیند. بحث و گفتگو در خصوص این امر بسیار است و چون صحیح و ناصحیح بودن این امر جای بحث در این تحقیق را ندارد، به ادامه بحث میپردازیم. ازدواج مجدد پدر به چند گونه میتواند باشد یا همسر او فوت کرده یا جدا شدهاند، یا باوجود همسر اقدام به ازدواج مجدد کرده است. در هر صورت ازدواج مجدد پدر علیرغم اینکه میتواند برای پدر گاهی مؤثر باشد میتواند مشکلات عدیدهای را در فرزندان به وجود آورد. مخصوصاً زمانی که همسر جدید دارای چند فرزند باشد و بخواهد آن فرزندان را نیز با فرزندان خودش در یک مکان نگهداری کند. در اینگونه موارد قطعاً ناسازگاریهای زیادی بین نامادری و فرزندان پدر به وجود میآید. پدری که تا به امروز مهر و محبتش را به فرزندان خود داشت، حال باوجود فرزندانی جدید باید آن را با دیگر فرزندان تقسیم کند. این میتواند در میان فرزندان نوعی تنش و تبعیض به وجود آورد. کودکان و فرزندان بنا به دلایلی باب ناسازگاری و تنش را به وجود میآورند. از رویی به دلیل ازدواج مجدد پدر احساس نوعی سرشکستگی و حقارت میکنند. در این میان نقش نامادری بسیار حساس میشود. نوع رفتار و برخورد او با فرزندان خود و فرزندان جدید بسیار سخت میشود. علی رغم این موضوع فرزندان تا مدتی حتی او را ترد میکنند و رفتار درستی را با او نخواهند داشت. متأسفانه در اغلب موارد در اینگونه رفتارها با تنبیه شدید از سوی نامادری یا ناپدریها مواجه میشویم. کودکی که احساس تنهایی میکند و به دلیل به وجود آمدن مشکلات روحی و روانی باب ناسازگاری را میگشاید از باب روانی کاملاً آماده است، حال جرقهای لازم است تا او را بهسوی بزهکاری یا فرار از منزل سوق دهد. در تحقیقات انجام شده مشاهده گردیده است که در اغلب موارد با افت تحصیلی دانش آموزان در این مواقع رو به رو هستیم و در تحقیقات دیگر در کانون اصلاح و تربیت معلوم شد که اغلب بزهکاران در رفتارهای خود با نامادری دچار مشکل بودند.
بررسیهایی که بر روی نوجوانان ۱۳ تا ۱۸ ساله پسر تهرانی که به دلایل و انگیزه های مختلف اقدام به فرار از منزل را کرده بودند نشان میدهد که کمبود عاطفی، درگیری با والدین، شرایط نامناسب زندگی در خانه به دلایلی چون فوت، طلاق، ازدواج مجدد والدین و فشارهای ناشی از اختلافات والدین با یکدیگر از علل به وجود آورنده فرار از خانه بوده است. [۱۱۴]
بند دوم: داشتن نامادری
نامادری به زنی گفته میشود که با پدر خانوادهای که مادر آن خانواده در اثر طلاق یا مرگ از آن خانواده جدا شده است، ازدواج کرده است.
خانوادههایی که مادران خود را به دلایل متفاوت از دست دادهاند و شخص دیگری به عنوان نامادری وارد زندگی آنان میشود، فرزندان آن خانواده او را به عنوان بیعاطفهترین و بیربطترین فرد در زندگیشان مورد بررسی قرار میدهند و لذا از همان ابتدا با کجخلقیها و رفتارهای تعمدی شروع به ناسازگاری با او میکنند. در این خصوص «سانتراک» و «استرال» خاطر نشان کردهاند، دلایل متعددی برای این نگرش منفی متقابل از روابط بین آنها به دست میدهند. نکته اول به خاطر روابط بیولوژیکی و تاریخچه اولیه بین کودکان و پدرانشان است، احتمال میرود که کودکان رابطه نزدیکتری با مادرشان داشته باشند. باوجوداین، نگرشهای منفی به طرف نامادریشان قابل توضیح نیست، نکته دوم، چون قبلاً جدایی فیزیکی بین آنها و مادران بیولوژیکیشان بوده است، حضور نامادری در خانواده ممکن است وابستگی کودکان را به آنها مورد تهدید قرار دهد.
نکته سوم، حضور نامادری ممکن است یک خاطره ثابتی نسبت به کودکانی که فقدان مادر را تجربه میکنند، باشند. این ممکن است علتی باشد برای جایگزینی کودکان از یأس، درد، خشم با هردوی والدین، به نامادریشان باشد. [۱۱۵]
رفتار نابهنجار و ظالمانه برخی از زن پدران با کودک معصوم که مادران خود را بر اثر مرگ یا طلاق از دست دادهاند، موجد شقاوتها و جنایتهای هولناک گردید، کودکانی که به قهر و غضب زن پدر گرفتار میآیند، نه فقط دچار کمبود محبت میگردند که به جای خود ضایعه عظیمی در پی دارد. به عوارض دیگر نیز مبتلا میشوند. از آن جمله پیشرفتی در زندگی خود حاصل نمیکنند، گرفتار تبعیض میگردند، توقعات و انتظارات طبیعی آنان برآورده نمیشود.
این موجودات ناکام چون همواره در اندیشه مادر از دست رفته خویشاند، دست خوش خلأ عاطفی میگردند. در پی آن از دقت کافی در زندگی تحصیلی خود نیز بی بهره خواهند ماند، اعتماد به نفس در آنان تقلیل مییابد یا آنکه رو به زوال خواهد رفت. احساس پوچی خواهند کرد و درنتیجه بی قید لاابالی خواهند شد. چون دچار عقده حقارت میگردند، افرادی ناپایدار به جامعه عرضه میشود. این نگون بختان درآینده، کج خلق، پرخاشگر و خشمگین خواهند بود یا آنکه برعکس، موجوداتی سرخورده و وارفته، منزوی، بیکاره و مردم گریز خواهند شد. [۱۱۶]
جراحاتی که از بی رحمی زن پدران ستمگر بر روان کودکان ستمکش وارد میآید التیامپذیر نیست. دائماً در ناخودآگاه آنان پایدار خواهد ماند، مانند بسیاری از ضربههای شدید، موجب اختلالهای روانی میشود که اجمالاً به آنها اشاره میشود.
۱-گاهی رشد دماغی و منشی اینگونه کودکان به خطر میافتد و ضریب هوشی آنان از حد متوسط همسالان خود ضعیفتر و پایینتر است.
۲-گاهی کودکان را به بیماریهای «نورز» دچار میسازد. اختلال روانی آنان که ترسی شدید در روح آنان ایجاد میکند.
۳-بی مهری نامادری ممکن است بهصورت ارتکاب جرم در آنان بروز کند. بزهکاری اگر در کودکی بروز نکند بسان دمل چرکینی پنهان است که اندکی دیرتر سر بازخواهد کرد. ارتکاب جنایت به منزله رهایی از چنگال یک عقده رنج آور و گشودن آن است. ناسازگاری این افراد با جامعه خود دنباله و ثمره ناسازگاری آنان با خانواده، با نامادری یا ناپدری است که یک عمر آنان را تندخو و ناسازگار بار آورده است. اصولاً ناسازگاری در این اشخاص ریشه دوانده است. به هر حال این بیچارگان و قربانیان خانواده خود متناوباً یا دچار بیماری «نورز» هستند یا دست خود را به جرائم میآلایند. این دو عارضه دارای یک منشأ هستند و این منشأ مشترک جز جراحت عاطفی و ناکامی امر دیگری نیست. پیش گویی این امر که این اشخاص دچار کدام یک از دو واکنش میشوند، هنوز ممکن نیست، ولی بی گمان از مقایسه کامل و مطالعه تطبیقی ژرف شخصیتهای جریحهدار، حصول به یک چنین منظوری تسهیل خواهد شد. این بیماران یا تبهکاران دچار عدم کفایت رشد «من برتر» یا «فراخود» هستند، درنتیجه افرادی ضداجتماعی خواهند شد یا در چنگال بیماریهای گوناگون روانی گرفتار میشوند.
هیچ زنی برای کودک جای مادر او را نخواهد گرفت، خواه این زن خود فرزندی داشته باشد یا آنکه عقیم بماند. محبت بی ریای زن پدر نسبت به یتیم شوهر خود از موارد استثنایی است.
یتیم بی مادری که باید با زن پدر زندگی کند با یتیم بی پدری که باید در خانواده ناپدری رشد کند و شخصیت او برای زندگی اجتماعی تکوین یابد، با دشواریهای تعجب آمیزی روبروست.
خانوادههای دارای ناپدری یا نامادری بهطور مختلفی به عنوان خانوادههای دوباره تشکیل یافته، ترکیب شده یا دارای ازدواج مجدد و دارای معیارهای مختلف شناخته میشوند.
ازدواج مجدد والدین بنا به دلایل مختلفی صورت میپذیرد، حال باید توجه داشت که ازدواج مجدد به وجود آمدن شخصیتهای جدیدی چون نامادری و ناپدری چه اثراتی را در فرزندان به وجود میآورد، که در ادامه به بررسی از این موضوع خواهیم پرداخت.
بند سوم: داشتن ناپدری
کودکان و نوجوانان دارای ناپدری به احتمال زیاد و بیش از هر چیز متأثر از محرومیت عاطفی هستند.
ناپدری: به مردی اطلاق میشود که با مادر خانواده که پدر آن خانواده در اثر طلاق یا فوت از آن خانواده جدا شده است ازدواج کرده است.
بررسیهای انجام شده توسط «فینکل هور» نشان میدهد که دختران و پسران در اینگونه خانوادهها بهطور مساوی مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتهاند. که منجر به اختلال روانی، ترس، کابوسهای شبانه در آنان شده است.[۱۱۷]
در تحقیقات دیگری که توسط «هیترینگتن» و همکارانش صورت گرفت نشان داد که در خانوادههای دارای ناپدری که در کمتر از دو سال زندگی کردهاند مشکلات روحی و روانی عدیدهای در فرزندان به وجود آورده است. کودکانی که در منزل با پدر و مادر غیرواقعی خود زندگی میکنند، سرنوشت نامناسبتری نسبت به باقی کودکان که با والدین تنی خود زندگی میکنند دارند. بر طبق تحقیقات به عمل آمده کودکان بدون پدر دو برابر دچار افت تحصیلی میشوند. مک نیکل معتقد است که با توجه به مسائلی مثل وضعیت اقتصادی، اجتماعی، جنسیت، سن و استعداد دانش آموزان دبیرستانی بدون پدر حدود دو برابر بیشتر از دیگر دانش آموزان مشکلات افت تحصیلی پیدا میکنند. [۱۱۸]
[یکشنبه 1401-04-05] [ 09:01:00 ب.ظ ]
|