به عنوان نمونه، ارتباط میان پزشک و بیمار او را در نظر آورید، ممکن است بیمار با کنار نهادن سیگار، کم کردن بار اضطراب و فشارهای کاری و خانوادگی خود، با خواب منظم، با کنار نهادن عادات نامطلوب گذشته، با بستری شدن در بیمارستان در نهایت با خوردن قرص ها و کپسول ها و تزریق دوره کامل آمپول‏های تجویز شده، سلامت خود را باز یابد. کنش ارتباطی به هدف‏های خود دسترسی یافته است. اما برای بیمار چندان رضایت بخش و خوشایند نیست و از انجام آنها لذتی نمی‏برد، اما ناچار است برای رسیدن به سلامت خود که برای او از اهمیت ویژه‏ای برخوردار است، چنین کند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بر عکس یک نفر ممکن است از ارتباط با پزشک خود کاملا لذت ببرد و پزشک به او بگوید می‏تواند به کارهای گذشته خود ادامه دهد. اما قطعا بیماری او معالجه نخواهد شد و نه تنها سلامت خود را باز نمی‏یابد، بلکه آن را بیشتر از دست می‏دهد. در این حالت رضایت حاصل است، ولی هدف تحصیل نمی‏شود. (فرهنگی، ۱۳۷۴: ۱۱۱)
۲-۱-۱۳- ویژگی های اثربخشی
ویژگی های اثربخشی ارتباطات میان فردی با توجه به هدف های عمل گرایانه و خشنودی از کنش ارتباطی به پنج ویژگی عمده قابل تفکیک‏اند. باید توجه داشت هر چند این پنج ویژگی در وهله اول کیفی به نظر می‏رسند، اما باید گفت علاوه بر این ویژگی‏های کیفی که باعث افزایش اثربخشی ارتباطات می‏شوند، می‏باید میزان کمیت آنها نیز در نظر گرفته شوند. همواره وجود این پنج ویژگی ممکن است به اثربخشی کنش ارتباطی نیانجامد و نیز نبود آنها ممکن است به غیر اثر بخش بودن کنش ارتباطی ختم نشود، اما شکی در آن نیست که به طور معنی داری بر اثر بخشی تاثیر دارند.
این پنج ویژگی عبارتند از: گشودگی، همدلی، حمایتگری، مثبت گرایی و تساوی. در ادامه سعی می‏شود به اختصار توضیحاتی درباره هر یک از این موارد ارائه می شود.”(فرهنگی، ۱۳۷۴: ۱۱۳)
الف- گشودگی[۶۷]
مفهوم کیفی گشودگی حداقل در سه جنبه اساسی ارتباطات میان فردی اثر خود را بروز می دهد و بر این فعالیت اجتناب ناپذیر بشری تأثیر خود را می گذارد. اول و شاید یکی از واضح ترین و بدیهی ترین جنبه های آن این است که ارتباطات گیرنده موثر یا فرستنده پیام در ارتباطات میان فردی می باید شایق باشد که خود را در مقابل طرف های ارتباطی خود بگشاید و با یک گشودگی نسبی با آنان مواجه شود. (همان، ۱۳۷۴: ۱۱۴)
دومین جنبه از گشودگی بیانگر اشتیاق فرستنده پیام یا مبدا ارتباطی به وانمود کردن و بروز دادن صادقانه محرکات وارد بر خود است و اینکه بر او چه تأثیری نهاده اند. (همان، ۱۳۷۴: ۱۱۴)
سومین جنبه از گشودگی که برای اولین بار توسط «آرتور بوچنر»[۶۸] و «کلیفورد کلی»[۶۹] مطرح شده است با مفهوم تملک احساسات و تفکرات مرتبط است. با توجه به چنین مفاهیمی، گشودگی چنین تعبیر می شود که شخص مورد نظر احساسات و تفکرات خود را که کاملا در اختیار اوست و خود به آنها کاملاً واقف است و مسئولیت آن را بر عهده دارد، به اطلاع دیگری یعنی دریافت کننده پیام برساند. عموما افراد خود مسوول احساسات و تفکرات خویش می باشند و سعی نمی کنند آن را از خود منفک کرده و به دیگران انتقال دهند مگر آنکه مجبور شوند و یا اینکه هدف خاصی از آن داشته باشند. (همان، ۱۳۷۴: ۱۱۵)
ب- همدلی
شاید یکی از دشوارترین جنبه های کیفی ارتباطات توانایی به کارگیری همدلی در یک رابطه متقابل است. به این معنی که آغازگر فراگرد ارتباطی توانایی درست ارائه همدلی به دیگری را داشته باشد. کلمه همدلی که ترجمه ای برای Empathy در زبان انگلیسی است از کلمه آلمانی Einfuhling گرفته شده است که به معنی «با دیگری حس کردن» است. همدلی کردن با کسی یعنی احساس او را درک کردن. آن گونه که «بک روچ»[۷۰] به همدلی پرداخته است شاید بهتر بتوان به معنی آن پی برد. او چنین گفته است: «همدلی توانایی یک فرد است که به گونه ای تجربی دریابد که فرد دیگر چه تجربه ای دریک لحظه موعود و در یک چارچوب مشخص و با توجه به نظر خویشتن دارد.»
«شافر»[۷۱] بر این باور است که همدلی تجربه درونی قابل درک و در میان نهادنی با دیگری برای مقطعی از وضعیت روانی او می باشد. در نقطه مقابل، همدردی کردن[۷۲] عبارت است از احساس کردن برای فرد دیگر. یا به عبارت دیگر نسبت به دیگری حسی در درون خود پدید آوردن. مثلاً برای کسی متأسف شدن به علت مشکلی که برای او پدید آمده است. همدلی کردن یعنی احساسی را داشتن که دیگری نیز بدان احساس دست یافته است. همدلی یعنی ایجاد احساس مشترک با یکدیگر، یعنی فرستنده پیام و گیرنده پیام هر دو به یک احساس یگانه دست یافته اند.
اگر ما توانایی همدلی با دیگران را بیابیم، بی شک در وضعیتی خواهیم بود که آنان را درک کنیم و دریابیم که از کجا آمده اند و اینک در کجا هستند و به کجا خواهند رفت یا می خواهند بروند. به گفته «گرین سون»[۷۳] کسی نمی تواند به احساس ظریف و پیچیده دیگری دسترسی پیدا کند مگر آنکه احساس او را دریابد و آن را تجربه کند که این خود همدلی نامیده می شود. این خود نوع ویژه ای از ادراک است که کسی را قادر می سازد که بتواند طرف مقابل را از نظر عاطفی و ذهنی کاملا دریابد و آنچه تجربه کرده است او نیز بدون تجربه احساس کند. درک توام با همدلی انسان را قادر می سازد که خود را با شرایط ارتباطی کاملا وفق دهد و بداند که چه باید بگوید، چگونه باید بگوید و چه زمانی باید بگوید، چه زمانی باید ساکت باشد و کی به خود گشودگی دست زند. در واقع «تراکس»[۷۴] مهارت ارتباطی هر کسی را به تعریف او از همدلی مرتبط می کند. تراکس می گوید: «همدلی صحیح هم حساسیت نسبت به احساسات موجود و هم تسهیلات لازم کلامی برای ارتباط با دیگری را در برمی گیرد که موجب درک و تفاهم بیشتر و نیز استفاده صحیح از زبان برای القای مفاهیم می شوند.»
دشوارتر از تعریف و تشریح همدلی به کارگیری آن در زندگی روزمره و بالا بردن مهارت های مربوط به آن است. شاید نخستین گام ما برای پرهیز از ارزیابی و قضاوت رفتار طرف مقابل باشد. اگر ما رفتار فرد مقابل خود را بر اساس صحیح و غلط، زشت و زیبا، خوب و بد ارزیابی کنیم، پس ما رفتار او را در چارچوب این برچسب ها می بینیم نه آن طور که هست و ممکن است رفتار واقعی او با این برچسب ها سازگار و یا ناسازگار باشد. در آن صورت ما اولین گام را در جهت تخریب پلهای ارتباطی خود با او برداشته ایم. دومین گام درک احساسات و عواطف طرف مقابل است. هر چه بیشتر او را بشناسیم، بهتر می توانیم با او همدلی کنیم. درک خواسته ها و نیازها، آرزوها، آمال، توانایی ها، تجارب، بیم ها و هراس های طرف مقابل همه و همه و بسیاری که گفته نشد ما را بر آن می دارد که او را بهتر بشناسیم و پی به احساسات و عواطف او ببریم و بتوانیم با او بهتر همدلی کنیم. گام سوم، باید بکوشیم آنچه دیگری بر اساس نگرش و توانایی خود تجربه کرده است، ما نیز تجربه کنیم. مهم است که بدانیم این تجربه می باید بر اساس نگرش و احساسات او باشد نه آنچه خود می اندیشیم. خود را کاملا در جای او و به جای او قرار دادن و نقش او را ایفا کردن ما را بر آن می دارد که او را بهتر درک کنیم. (فرهنگی، ۱۳۷۴: -۱۱۸۱۱۷)
ج- حمایتگری
در یک فضای حمایتگر ارتباطی، سکوت را ارزشی منفی نیست. بلکه در مقابل سکوت بستری مناسب برای ایجاد فضای مناسب و حمایتگر ارتباطی است. از این سکوت می توان به عنوان بهترین محمل برای القای مفاهیم و پیام های غیر کلامی استفاده کرد. علاوه بر سکوت، ارائه حالات توام با همدلی، نه توام با بی تفاوتی به فضای مناسب برای ارتباطات حمایتگرانه کمک می کند. از دیگر عوامل موثر بر فضای مناسب حمایتگرانه جهت ارتباطات می توان از تساوی با دیگران یا مخاطبان یاد کرد. هر اندازه خود را از نظر رفتاری و پایگاه اجتماعی در تراز مخاطبان خود قرار داده و از نشان دادن برتری های خود به آنان پرهیز کنیم، در ایجاد فضای مناسب ارتباطات حمایتگرانه موفق تر خواهیم بود. از عوامل دیگر موثر بر فضای حمایتگرانه برای ارتباطات میان فردی می توان تردید و یا عدم جزمیت[۷۵] در برابر یقین و اطمینان[۷۶] را نام برد. هر اندازه ما در گفتار و نظرات خود جزمی تر بوده و با اطمینان غیر قابل تردید با مخاطب خود برخورد کنیم، فضا را برای ارتباطات حمایتگر نامناسب تر می کنیم. برعکس همواره میزانی از تردید و عدم یقین زمینه را برای ارتباطات حمایتگر مساعدتر می کند و به طرف مقابل این فرصت را می دهد که خود را نشان دهد و ارزیابی کند. (همان، ۱۳۷۴: ۱۱۹)
د- مثبت گرایی[۷۷]
مثبت گرایی در ارتباط میان فردی حداقل به سه جنبه یا عوامل مختلف تکیه دارد. اول، ارتباط میان فردی زمانی به درستی شکل می گیرد و پرورش پیدا می کند که احترام مثبت و معینی برای خویشتن در نظر داشته باشیم. فردی که احساس ناخوشایندی نسبت به خود دارد بی تردید این احساس ناخوشایند را به نحوی به دیگران منتقل می کند و در آنان نیز این احساس ناخوشایند و منفی را شکل می دهد. در مقابل کسانی که در مورد خود مثبت می اندیشند این احساس مثبت را به دیگران منتقل و آنان را وادار به مثبت پنداری می کنند.
دوم، ارتباطات میان فردی زمانی به درستی شکل می گیرد و به بالندگی خود نزدیک می شود که احساس خوشایند خود را نسبت به طرف مقابل به او منتقل می کنیم. (فرهنگی، ۱۳۷۴: ۱۱۹-۱۲۰)
سوم، یک احساس مثبت و خوشایند در مورد وضعیت عمومی حاکم بر ارتباطات، برای تعامل یا میان کنش اثر بخش بین دو یا چند نفر بسیار حیاتی و مهم است. چیزی ناخوشایندتر از رابطه یا ارتباط با کس یا کسانی نیست که از آن رابطه یا مبادله لذتی نبرند و یا اینکه پاسخ خوشایندی به عمل ارتباطی واقع شده ندهند. (همان، ۱۳۷۴: ۱۲۰)
ه- تساوی[۷۸]
افراد در حرفه های مختلف اغلب از نظر ارتباطی به نوعی خود فریبی و یا تظاهر کشیده می شوند. مثلاً یک مدیر عالی رتبه یا پزشک عالی قدر ممکن است گفتگو با یک فروشنده ساده را ارزشمند تلقی نکرده و فضای تساوی مناسب را برای او ایجاد نکند. یک متخصص برجسته کامپیوتر ممکن است گفتگو با یک مستخدم جزء را به صورت مساوی در سازمان مورد نظر خود بی ارزش تلقی کند. یک راننده کامیون ممکن است ارتباط مساوی با یک دانشمند را غیرممکن بداند. هر یک از افراد در موارد فوق از نظر ارتباطی ممکن است دچار نوعی خود فریبی و یا تظاهر شده باشند. همه آنها ممکن است در آن وضعیت این تصور را داشته باشند که از آن ارتباط چیزی به دست نمی آورند و برای اینکه چیزی بدست آورند باید با هم ترازان خود ارتباط داشته باشند. این نگرش بسیار زیان بار و خارج از معیارهای صحیح ارتباطی است. زیرا این نگرش موجب آن می شود که افراد نتوانند به یکدیگر نزدیک شده و از یکدیگر نکات فراوانی را فراگیرند. اکثر کسانی که از نظر ارتباطی از مهارت های بالایی برخوردارند درست بر عکس این نگرش رفتار می کنند. آنان اغلب از اطلاعات فراوانی بهره مند می شوند. (فرهنگی، ۱۳۷۴: ۱۲۱-۱۲۲)
۲-۱-۱۴- تشابه با هم و تخالف با هم
پنج صفت ذکر شده برای اثربخشی ارتباطات میان فردی، کیفیت‏هایی آموختنی می‏باشند و از نظر اهمیتی که داشتند هر یک به طور مجزا مورد مطالعه قرار گرفتند.
در اینجا ما به دو مفهوم «تشابه با هم» یا «همانندی» و «تخالف با هم» می‏پردازیم. «تشابه با هم» در برگیرنده تشابه موجود از نظر ظاهری و شخصیتی بین طرفین ارتباط است، در حالی که «تخالف با هم» دلالت بر تفاوت موجود از جهات مختلف بین طرفین ارتباط دارد. تشابه و تفاوت ممکن است متکی به صفات متعددی باشد، مانند: سن، جنس، مذهب، تحصیلات، تمایلات سیاسی، پایگاه اجتماعی و اقتصادی و غیره.
باید متذکر شد که عموماً، تحقیقات بر این یافته استوارند که اثربخشی ارتباطات میان فردی در صورت وجود تشابه اعضاء با یکدیگر بیشتر است. برای مثال «جیمز مک کراسکی»، «کارل لارسون»، «مارک نپ» بر این باورند که ارتباط موثر بیشتر زمانی پدید می‏آید که طرفین ارتباط تشابه بیشتری با هم داشته باشند. هر اندازه آنها به هم شبیه‏تر باشند و یا ویژگی‏های مشابه بیشتری با یکدیگر داشته باشند. مفاهیم بیشتری را با یکدیگر در میان می‏گذارند و مفاهیم یکدیگر را بهتر درک می‏کنند. (همان، ۱۳۷۴: ۱۲۲)
۲-۱-۱۵- تأیید و عدم تأیید
شاید یکی از رضایت بخش ترین پاسخ هایی که ما از طرف مقابل ارتباط خود دریافت می داریم، تأیید کامل باشد، یا به گونه ای که «لی برگ» و «لارنس» تشریح کرده اند؛ «هر رفتاری که منتج به ارزشمندی بیشتر فرد از خود شود» در فراگرد ارتباطی موجب رضایت خاطر بیشتر فرد از آن می شود. تأیید برای هر فرد در زیست اجتماعی از ارزش بالایی برخوردار است. به گونه ای که «مارتین بوبر» نوشته است: در تمام سطوح جامعه انسانی، انسان ها یکدیگر را به روش های اجرایی و کم و بیش با توجه به توانایی ها و ظرفیت های شخصی خود، مورد تأیید قرار می دهند و ممکن است یک جامعه با کلمه انسان این گونه برخورد کرده و آن را در اندازه ای که افراد جامعه یکدیگر را تأیید می کنند، اطلاق کند.» به دیگر سخن، انسان آن گونه مطرح می شود که تأیید یا عدم تأیید دیگران را با خود به همراه می آورد.
شک نیست افرادی که در جامعه انسانی خود مورد تأیید قرار نمی گیرند با توجه به شدت و ضعف آن، شدیداً احساس ناراحتی و یاس می کنند و پذیرش این پدیده برای آنها بسیار دشوار و گاه دردآور است. اگر این اتفاق یعنی عدم تأیید چندین بار رخ دهد به تدریج فرد دچار تردید نسبت به رفتارها و توانایی های خود شده، حالت یاس و درد او را به واکنش هایی خاص سوق می دهد. به ویژه اگر این عدم تأیید از سوی کسانی باشد که از برخی جهات برای فرد حایز ارزش و اهمیت بوده و در زندگی حرفه ای یا شخصی او نقش برجسته ای را ایفا کنند. (فرهنگی، ۱۳۷۴: ۱۷۱)
پاسخ های تأییدکننده معمولاً پذیرش، حمایت و شناسایی طرف مقابل را در بر دارند و پاسخ های غیر تأیید کننده انکار و تضعیف و شناسایی فرد مقابل را به همراه خود دارند.
پژوهش «لی برگ» و «لارسن» در این زمینه دیگر منحصر به فرد نمی باشد و با توجه به اهمیت این موضوع در روابط بین اشخاص که امروزه از جهات مختلف مورد توجه دانشمندان علوم رفتاری و ارتباطات، مدیریت و غیره است، گسترش زایدالوصفی یافته، پژوهش های متعددی در رشته ها، دانشگاه ها و موسسات مختلف انجام پذیرفته است. یک بازنگری در پژوهش های انجام شده در «دانشگاه دنور»[۷۹] در سال های آخر دهه ۱۹۷۰ و تحقیقات «دانشگاه اوهایو»[۸۰] در سال های اول دهه ۱۹۸۰ مبین این واقعیت است که تأیید یا عدم تأیید یکی از مهم ترین، قابل توجه ترین و رایج ترین موضوعات ارتباط بین اشخاص در سال های اخیر است. بدون شک، این مقوله یکی از مهم ترین مقوله های ارتباطی است که مساله تأثیرگذاری و نفوذ در دیگران را مطرح می کند. از همین رو است که رشته های مختلف روانشناسی اجتماعی، علوم سیاسی، مدیریت و بازرگانی شدیداً به آن علاقه‎مندند و بدان از زوایای مختلف می نگرند.
در یک فراگرد مستمر ارتباطی، بدون شک هر انسانی گاه به پیام های تأیید کننده و زمانی به پیام های غیر تأییدکننده روی می آورد. حتی مثبت ترین انسان ها در فراگرد ارتباطی هرگز به ارسال پیام های تأیید کننده نمی پردازند. آنچه در ارتباطات موثر[۸۱] حائز اهمیت است، این است که بدانیم چه وقت باید پیام های تأییدکننده ارسال و چه زمان غیر تأیید کننده ارسال داریم. به عبارت بهتر، شرایط در این مورد بهترین راهنمای ما جهت ارسال پیام است. اما نکته ای قابل ذکر است؛ بررسی ها نشان می دهد اشخاصی که دارای مهارت های ارتباطی بالایی هستند، در بیشتر مواقع حتی در سخت ترین شرایط از پیام های تأیید کننده استفاده می کنند و با مهارت در فراگرد ارتباطی خود با دیگران از این پیام ها بیشتر بهره می جویند تا از پیام های غیر تأییدکننده. (فرهنگی، ۱۳۷۴: ۱۷۴-۱۷۵)
۲-۱-۱۶- فراگرد ارتباط در مدل ارتباطی دیوید برلو
دیوید برلو در سال ۱۹۶۰ مدلی را طراحی کرد و در کتاب خود، ضمن چاپ تصویر این مدل به تفصیل درباره فراگرد ارتباطات انسانی توضیح داد.
مدل برلو حاوی چهار عنصر منبع، پیام، کانال و گیرنده است. منبع و گیرنده هر کدام دارای مهارت های ارتباطی، نگرش، دانش، سیستم های اجتماعی و فرهنگی هستند و پیام نیز به رمز، محتوا و نحوه و عناصر و ساخت تقسیم شده است. کانال شامل دیدن، شنیدن، لمس کردن، بوییدن و چشیدن است. او اجزای مدلش را به شرح زیر توصیف می کند. (محسنیان راد، ۳۹۳)
الف- منبع – رمزگذار[۸۲]
یک منبع ارتباط بعد از تعیین روشی که می خواهد با آن روی گیرنده اش تأثیر بگذارد، پیامی را به قصد تولید هدف مورد دلخواهش رمزگذاری می کند. حداقل چهار نوع عامل در منبع وجود دارد که می تواند صحت را افزایش دهد. آنها عبارتند از:
مهارت های ارتباطی
پنج نوع مهارت ارتباطی کلامی وجود دارد. دو نوع از آنها مهارت های رمز گذاری است. نوشتن و گفتن، دو نوع از آنها مهارت های رمز خوانی است. خواندن و شنیدن، پنجمین مهارت به فکر و یا تعقل مربوط می شود.
نگرش ها
الف- نگرش نسبت به خود
ب- نگرش نسبت به مطلب خود
ج- نگرش نسبت به گیرنده
سطح دانش
برلو در زمینه سطح دانش این سوال دیرینه را مطرح می کند: «آیا اگر یک معلم دانش کافی داشته باشد، دیگر نیازی به داشتن چیزی بیشتر برای موفقیت در تدریس ندارد و یا به عکس معلم نیاز به داشتن چیزی ندارد و مهم این است که او بداند چگونه آموزش دهد و تدریس کند. برلو پاسخ می دهد که معلم موفق، به هر دوی اینها نیاز دارد. چرا که یکی از این دو مهارت های ارتباطی و دیگری سطح دانش است.»
موقعیت منبع در یک سیستم اجتماعی و فرهنگی
هیچ منبعی به عنوان یک فرد آزاد و بدون تأثیر از شرایطی که در یک سیستم اجتماعی – فرهنگی دارد نمی تواند ارتباط برقرار کند. بدیهی است که ما عوامل مشخص را در مورد منبع در نظر خواهیم گرفت؛ عواملی چون مهارت های ارتباطی او، نگرش های او و دانش او همه مورد نظر هستند. اما ما به بیش از اینها نیاز داریم. مثلاً ما نیاز داریم که بدانیم او در آن سیستم اجتماعی – فرهنگی چه جایگاهی دارد؟ چگونه عمل می کند؟ چه نقشی ایفا می کند؟ کارکردهایی که خواستار انجامش هست، پرستیژی که او در مقابل دیگران دارد، زمینه فرهنگی که او در آن ارتباط برقرار می کند و باورها و ارزش هایی که بر او حاکم است چیست؟ شکلهای رفتاری مورد قبول و شکل های رفتاری غیر قابل قبول در فرهنگ او کدام است؟ نیاز داریم که درباره انتظارات شخصی او و انتظارات دیگران درباره او آگاه شویم.
تمام گروه هایی که منبع وابسته به آن است؛ تمام ارزش ها و استانداردی که او آموخته است با ادراک او از جایگاهش در دنیا و موقعیت طبقاتی او در اجتماعی که به آن وابسته است همه و همه در رفتارهای ارتباطی منبع تأثیر دارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...