حالت احتضار برای هر فرد، اول قدم ورود به عالم مجردات است، فلذا با احاطه حالت احتضار بر عبد، باید اولین تشعشعات آن عالم را مشهاده کرده و باطنش بر می نمایان شود و حقایق امور آشکار گردد. این اولین تجلی قیامت است بر نفس عبد و به واسطه آن مقدمات ورود به عالم دیگر برایش محیا و وی برای رهایی از دنیا آماده می‌گردد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

یکی از اموری که باید تکلیف آن روشن شود برای ورود به جایگاه ابدی، امتیاز بندی عبد است به لحاظ خیر و شر. خوبی و بدی و الهامات ربانیه و خواطر شیطانیه در افراد آمیخته است. چون این دنیا محدود است و انسان فقط می‌تواند ظاهر را ادراک کند، ولیکن باطن ها و نیت ها و سرائر مخفی است. در هنگام ارتحال و احتضار که انسان آماده کوچ کردن است، او را محک می زنند که خوبی ها از بدی ها جدا شود. همینکه به نقطه مرگ رسید و اختیار و اراده دنیویه را از دست داد، در آن جا مواجه می شود با یک عالم که خیر محض یا شر محض است و دیگر تردید و اختلاط بعد از عالم مرگ معنی ندارد.[۶۵]
همان‌طور که در سوره مبارکه انفال می فرماید: «لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یجَْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلىَ‏ بَعْضٍ فَیرَْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فىِ جَهَنَّمَ أُوْلَئکَ هُمُ الْخَسِرُون»[۶۶] از آنطرف نیز بالملازمه، ماده طیب و پاک را روی هم انباشته می کند و چون همگی یکجا مجتمع شدند، یکمرتبه همه وارد بهشت می شوند و همینطور است آیاتی که بر بیرون کردن و کندن هر کمی کاستی و شری است از دل و جان مؤمنان در آنجایی که می فرماید: «وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهار»[۶۷] و همچنین «وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلین»[۶۸] و البته در این آیات نیز در طرق مقابل که کافران و گنهکاران قرار دارند، هرگونه خیر و خوبی که در جان هایشان به هر دلیل باقی مانده، خارج می‌گردد و در عذاب الهی مشترک می شوند.
ذره ذره کاندرین ارض و سماست جنس خود را همچو کاه و کهرباست
ناریان مر ناریان را جاذبند نوریان مر نوریان را طالبند
در این آیات به روشنی پیداست که آنچه در این دنیا باعث پرده پوشی و اختلاط خیر و شر بوده است، در جهان دیگر از بین می رود و نفس عبد صالح و عاصی پس از انقطاع از دنیا به جایگاه اصلی خود متصل می شود. بر همین اساس به میزان وجود خوبی و بدی در نفوس محتضرین و دارا بودن فضائل و رذائل توسط فرد نفوس از یکدیگر متمایز می شوند و به تبع، لذت و ألم ایشان در مواجه با مرگ نیز متفاوت خواهد بود.
۲-۲-۲-۱ بیان حضرت امام در اقسام نفوس محتضرین
انسان در وقت احتضار و معاینه، آثار و صور اعمال خود را مشاهده مى‏کند و بشارت جنّت و نار را از ملک الموت (علیه السلام) مى‏شنود. و چنانچه این آثار بر او تا اندازه‏اى کشف مى‏شود، آثارى که از اعمال و افعال در قلب حاصل شده، از نورانیت و شرح صدر و وسعت، و اضداد این‏ها، مثل کدورت و ضیق صدر و ظلمت و فشار، را نیز معاینه مى‏کند.
پس، در نزد معاینه برزخ قلب مستعد شود براى معاینه نفحات لطیفه لطفیه و جمالیه، و در آن، آثار تجلیات لطف و جمال بروز کند، اگر از اهل سعادت و ایمان باشد.
پس، قلب حبّ لقاء اللَّه پیدا کند و آتش اشتیاق جمال محبوب در قلبش افروخته گردد، اگر از اهل سابقه حسنى و حبّ و جذبه ربوبى بوده. و جز خداوند کسى نداند که در این تجلى و شوق چه لذاتى و کراماتى است.
و اگر اهل ایمان و عمل صالح بوده، از کرامات حق تعالى به او به اندازه ایمان و اعمالش عنایت شود، و آنها را بالعیان در دم احتضار ببیند. پس، اشتیاق موت و لقاء کرامات حق در او حاصل شود و با روح و راحت و بهجت و سرور از این عالم منتقل شود. و لذت این بهجت و سرور را و طاقت رؤیت این کرامات را چشمهاى ملکى و ذایقه‏هاى دنیایى ندارد.
و اگر از اهل شقاوت و جحود و کفر و نفاق و اعمال قبیحه و افعال سیّئه باشد، هر کس به اندازه حظ و بهره خود و آنچه در دار دنیا کسب نموده، از آثار غضب و قهر الهى و دار اشقیا براى او نمونه کشف شود، و چنان وحشت و انقلابى در او پیدا شود که هیچ چیز پیش او مبغوضتر از تجلیات جلالیه و قهریه حق نباشد. و در اثر این بغض و عداوت چنان سختى و فشار و ظلمت و عذابى براى او حاصل شود که جز ذات مقدّس حق کسى نمى‏تواند اندازه آن را بفهمد. و این براى اشخاصى است که در این عالم جاحد و منافق و دشمن خدا و اولیاى او بودند. و براى اهل معاصى و کبائر به اندازه کسبى که کردند نمونه‏اى از جهنم خودشان براى آنها ظاهر شود، و در این حال هیچ چیز پیش آنها مبغوضتر از انتقال از این عالم نیست. [۶۹]
۲-۲-۲-۲ بیان گروهی دیگر از محتضرین در کلام امیرالمومنین (علیه السلام)
اما در اینجا باید عنوان داشت که علاوه بر دو گروه بندگانی که در نعیم دائم و آن ها که در عذاب ابدی قرار می گیرند. گروه سومی نیز وجود دارند که عبور از مرگ و سکرات آن برای آنها معین کننده سرنوشت نهاییشان نبوده است. این ها کسانی هستند که در سوره اعراف بدان ها اشاره‌شده است. گروهی که در یک سو دوزخیان را می بینند و بیم و ترسشان از گرفتار و عذاب شدن با ایشان است و در سوی دیگر اصحاب اعراف را نظاره می کنند و امید به رحمت خداوند در گشایش کارشان دارند. تا اینکه بالاخره مشمول شفاعت و رحمت پروردگار می گردند.
در معانی الاخبار از حضرت سیدالشهدا به نقل از پدر بزرگوارشان امیرالمؤمنین (علیهم آلاف تحیه و الثنا) در بیان این سه گروه در مواجه با مرگ اینگونه آمده است که فرمود: شخصى به امیر المؤمنین عرض کرد: مرگ را برایم وصف کن. حضرت فرمود: با مرد آگاهى رو برو شده‏اید. مرگ یکى از سه أمرى است که بر آدمى وارد مى‏شود: یا نوید به نعمتهاى جاودان است و یا خبرى است به عذاب همیشگى؛ و یا اندوهگین نمودن و ترسانیدن است، و کار شخص «محتضر» مبهم مى‏باشد، زیرا نمى‏داند جزو کدامیک از این سه گروه خواهد بود؛
اما انسانى که دوستدار و مطیع ما باشد، به نعمتهاى جاودان نوید داده شده، و دشمنانى که با ما سر ستیز دارند، عذاب ابدى در پیش خواهند داشت و اما آن کس که وضعش معلوم نیست و نمى‏داند سرانجامش چه خواهد شد، مؤمنى است که به زیان خود زیاده روى نموده و مشخص نیست سرانجامش به کجا خواهد کشید، خبر مبهم و ترسناکى به او مى‏رسد، ولى خداوند هرگز او را با دشمنان ما برابر نخواهد کرد، و به شفاعت ما او را از جهنّم بیرون مى‏آورد، پس کار نیک انجام دهید و از خدا اطاعت کنید. مطمئن نباشید و سزاى گناه را از طرف خدا ناچیز مشمارید! زیرا شفاعت شامل حال «مسرفین» نخواهد شد، مگر بعد از سیصد هزار سال.[۷۰]
این بحث بطور مفصل در بخش چهارم بررسی خواهده شد.[۷۱] –إن شاءالله-
۲-۲-۲ خوشی ها و ناخوشی های محتضر
۲-۲-۲-۱ خاستگاه خوشی ها و ناخوشی های محتضر
همان‌طور که ذکر گردید آنچه در لحظه احتضار اتفاق می افتد، جدا کردن و تمییز حق از باطل و خیر از شر است و بدین سبب جان ها، به جایگاه حقیقیشان رهنمون می شوند. در حقیقت آنچه در اثنای زندگی دنیایی، عبد باید بدان التفاط داشته باشد، عاقبت سفر و نهایت امر اوست. اصولا عبد کاری جز اشتغال به امر مولا ندارد و البته به گفته پروردگار عالم، فلسفه خلقت انسان و همه موجودات همینگونه بیان شده است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون»[۷۲].
به عبارت دیگر هر آنچه انسان در این عالم انجام می دهد، اگر رنگ و بوی عبودیت داشت رو به سوی کمال دارد و الا ضلالت محض است و مسیرش آتش. نکته این جاست که حالتی میان این دو وجود ندارد. بر اساس قاعده حرکت جوهری ملاصدرا سکون وجود ندارد و همه هستی رو به سوی مبدأ نهایی عالم در حرکتند. پس اگر کسی به سوی نور در حرکت نبود، ضرورتا مسیرش به ظلمت است. حال انسان که اختیار بر اعمال و نیات خود دارد با هر عمل و نیت قدمی بر می دارد، درحالیکه این فعل، از دو حال خارج نیست، یا او را سمت نور رهنمون ساخته و یا به نار کشانده است.
آنچه مسلم و محقق است، اینکه به گفته پرورگار عالم ذره ای از اعمال بندگان از دیدگان او دور نیست و ذات واجب الوجود او از همه موجودات مطلع و به وجود تمامی آن ها احاطه دارد و البته افعال بندگان و نیاتشان نیز در زمره موجوددات هستند، «ِوَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبین»[۷۳]. ایمان به حساب و کتاب برای بندگان یکی از قوی ترین عوامل بازدارنده است، «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ* وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرهُ»[۷۴] و شخصی که ایمان به حساب دارد، خویش را در مراقبه دائم حفظ می کند.
هدف از این کلام این است که، اتفاقات و حوادث عالم احتضار همه در راستای غایت خلقت و احقاق حق بندگان و رسیدن هر کس به جزای خویش است. چراکه پروردگار عالم انسان را خلق کرد تا در سیر حرکتی که به سوی آخرت دارد آزموده شود و استعدادات و قوای درونی خویش را بروز دهد، درحالیکه عالم شهادت بستر مناسبی برای نمود کامل خواسته ها و استعدادات انسان نیست و هرآنچه در این عالم به وی می رسد تنها آزمونی است که در لحظه مرگ و نزع نفس، نتیجه آن آشکار خواهد شد.
به دلیل آمیختگی خوبی و بدی در عالم شهادت و عدم ظهور باطن انسان ها و منویات درونی آن ها باید دانست که هر آنچه به بندگان می رسد امتحان است. این امتحان برای مؤمنان عامل رشد و برای کافران وسیله سقوط و شدت عذاب اخروی می باشد. سختی های دنیا و امتحانات و فتنه هایی که بر سر اره مومن قرار می گیرد به استناد آیات و روایات و بیان بزرگان، برای پاک و طاهر شدن نفس مومن و در جهت اتصالش با معدن رحمت و نورانیت پروردگار است «ِوَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنا»[۷۵]. و البته راحتی ها و آسایش و مهلتی که به جباران و کافران و منافقن می دهد برای جبران اندک اعمال حسنه ایشان در دنیا و یا زیاد شدن کفرشان و به تبع آن شدید شدن عذابشان در آخرت می باشد «إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»[۷۶].
بدین سبب آنچه در طول زندگانی دنیا و حیات مادی از عبد سر میزند، و البته هرآنچه از خیر و شر به صورت نعمت و نقمت به وی می رسد، همه و همه بدون ذره ای تخلف در جریده اعمالش ثبت و ضبط می‌گردد و همین امر، تنها عامل تعیین کننده چگونگی جان دادن و احتضار اوست. به عبارت دیگر آنچه در لحظه احتضار اتفاق می افتد، نمود نفس اعمال و حقیقت نیات است و مواجهه با این مسأله باعث راحتی و ناراحتی محتضر می شود.
۲-۲-۲-۲ خوشی ها و ناخوشی های محتضر از اعمال خویش
همان‌طور که گفتیم عالم احتضار، برزخی است میان دنیا و عقبی و در این حالت عبد در فشار شدایدی قرار می گیرد که چون هنوز از عالم ماده منقطع نشده و به مجردات ملحق نگشته است این سختی و عذاب، یاخاصیت پاک کنندگی و بشارت بر عاقبتی نورانی دارد و یا ترس و دلهره عظیم است از آنچه در پیش رو است از منازل بعد و عذاب جهنم. به همین جهت سکرات مرگ هم از همان شداید و سختی هایی است که مومن را احاطه می کند «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»[۷۷] و این امر نه به دلیل عاقبت شر وی، بلکه برای نزع ناپاکی ها و پلیدی های بجامانده در روحش است. همان‌طور که خداوند می فرماید: «وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلین».[۷۸] و در سوی دیگر در آنچه برای فرد کافر و منافق اتفاق می افتد، جز مقدمه ای بر عذاب عظیمی که در انتظارش است نخواهد بود و وی با گفتار دیدن خود در چنگال مرگ، از خداوند و ملک موکل او متنفر گشته و با حالت بدتری از دنیا می رود.
در حدیثی شریف از امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) در ارتباط با سختی های لحظات احتضار چنین آمده است: «آن مؤمنى که به آسانى جان تسلیم مى‏نماید براى آنست که خداوند هر چه سریعتر او را به پاداش آن سراى نائل مى‏گرداند، و آن مؤمنى که سکرات مرگ را به دشوارى پشت سر مى‏گذارد، بدان جهت است که جبران گناهانى که در دنیا مرتکب شده بنماید، تا پاک و پاکیزه به آن جهان وارد گردد، و بدون هیچ مانعى مستحقّ پاداش أبدى گردد.
و آن کافرى که به آسانى جان مى‏دهد، به پاداش کارهاى خیرى است که در دنیا انجام داده تا آنگاه که از دنیا برود او را پاداشى نباشد و براى وى عملى باقى نماند مگر آنچه موجب عقاب است، و آن کافرى که با سختى، سکرات مرگ را مى‏گذارند؛ از همان لحظه نخست، عذاب و شکنجه او شروع مى‏گردد، و چون خدا دادگر است، به هیچ یک از أفراد ستم نمى‏کند.[۷۹]
لحظه احتضار بسیار لحظه حساسی است، در آن دم است که منویات درونی انسان آشکار می‌گردد و برایش روشن می شود، هرآنچه در باطنش نگاه می داشته. انسان موجودی است که عشق می ورزد و بر اساس محبت و علاقه اش حرکت می کند. همین که مرگ آمد و توجه نفس از بدن سلب شد، تمام امراض جسمانیه و خلل های مادیه از او مرتفع می شود و در این حال اگر خدای نخواسته دارای امراض روحیه و خلل های نفسیه باشد، اول سلب توجه نفس از بدن و حصول توجه به ملکوت خویش پیدایش همین امراض و اسقام است و این امراض مثل آتشی بوده که در زیر خاکستر پنهان مانده است و اکنون هویدا گشته.[۸۰]
پس باید دانست که در این عالم محبت به حق تعالی و اولیای او پیدا کنیم و طوق اطاعت آن ذات مقدس را بر گردن نهیم و وجهه قلب را الهی و ربانی کنیم و آگاه و هشیار باشیم نسبت به خطراطی که درپیش است که بزرگترین آن انکار حق و روی گرداندن به یکباره از اولیاءالله در هنگامه احتضار و در سختی و شداید سکرات مرگ است.
در حقیقت آنچه بر محتضر در حال نزع روح می گذرد، حاصل اعمال و کردار و نیات اوست در زندگی دنیا. حالت جان کندن، لحظه باز شدن دریچه های عالم احتضار و نمود اولین تجلیات عوالم مجردات است بر نفس. شخص محتضر با قرار گرفتن در چنین حالتی، متوجه می شود که دستش از دنیا کوتاه شده و توانایی تکلم از وی سلب گردیده (چراکه اولین حالتی که بر انسان در حال جان دادن عارض می شود، عدم تکلم است) در این حال تمام زندگی دنیا و داشته ها و علاقه مندی های دنیایی اش به طرفه العینی در پیش رویش عبور می کند و اولین تجلیات عالم مجردات و فرشتگان و بعضا عاقبت خیر و شر خویش را نیز مشاهده می کند.
این حال، حالتی عظیم و سنگین است که دهشت و دلهره ناشی از آن تنها بخشی از سختی هایی است که شخص محتضر متحمل می شود. در این حالت هر چه علاقه به دنیا کمتر باشد رها کردن آن نیز آسان تر خواهد بود. عمده سختی سکرات موت و نزع روح و شدت آن در اثر همین لذات و علاقه به دنیاست[۸۱]. ممکن است در آن فشار ها و سکرات که برای غیر مؤمنین و مخلصین می باشد، انسان از دهشت و وحشت علی بن ابی طالب را فراموش کند. [۸۲]
۲-۲-۲-۳ خوشی ها و ناخوشی های محتضر از عوامل محیطی
شاید یکی از مهمترین ویژگی ها و البته عامل متمایز کننده عالم احتضار نسبت به دیگر عوالم این باشد که در عالم احتضار علاوه بر شهود مجردات و اشراف به عالم بالا، نفس هنوز اندک اتصالی با عالم ماده دارد که این امر نشان دهنده باقی بودن تأثیر و تأثر –هرچند ضعیف- بین عالم ماده و فرد محتضر و عدم اتمام حرکت جوهری نفسانی اش و شاید حتی تغییر سرنوشت و عاقبت اوست.
و بلکه به همین جهت در روایات به کرّات به مسأله تلقین محتضر و حضور پاکان و نیکان بر بالین وی اشاره‌شده است. حضرت امام (رحمه الله علیه) در کتاب شریف آداب الصلاه این مسأله به خوبی شرح می دهند. آن جا که می‌فرمایند:
اگر قوا و اعضاى مملکت خود را در تصرف ربّ العالمین داد و مربّا به تربیت او شد، کم کم قلب، که سلطان این مملکت است، تسلیم او شود؛ و دل که مربوب ربّ العالمین شد، سایر جنود به او اقتداء کنند و مملکت یکسره مربوب او گردد. و در این هنگام لسان غیبى او، که ظل قلب است، مى‏تواند بگوید: اللَّه جَلَّ جَلالُهُ رَبِّی در جواب ملائکه عالم قبر که گویند: مَنْ رَبُّکَ؟ و چون چنین شخصى لا بدّ اطاعت رسول خدا و اقتداء به ائمّه هدى و عمل به کتاب الهى نموده، زبانش گویا شود به این که محمّدٌ صلّى اللَّه علیه و آله نبیّی، و عَلِىٌّ و اولادُهُ المَعْصُومینَ ائِمَّتی، وَ الْقُرآنُ کِتابی.
و اگر دل را الهى و ربوبى ننموده و نقش لا إله الّا اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، عَلىٌّ وَلِىُّ اللَّه در لوح دل منتقش نشده و صورتِ باطنِ نفسْ نشده باشد و به عمل به قرآن شریف و تفکّر و تذکّر و تدبّر در آن، قرآن به او منسوب و او به قرآن ارتباط روحى معنوى پیدا نکرده باشد، پس در سکرات و سختى‏هاى مرض موت و خود موت، که داهیه عظیمه است، تمام معارف از خاطر او محو شود.
عزیزم، انسان با یک مرض حصبه و ضعف قواى دماغیّه تمام معلوماتش را فراموش مى‏کند مگر چیزهایى را که با شدّت تذکّر و انس با آنها جزءِ فطریّات ثانویّه او شده باشد، و اگر یک حادثه بزرگى و هائله سهمناکى پیش آید انسان از بسیارى از امور خود غفلت کند و خط نسیان به روى معلومات او کشیده مى‏شود، پس در آن اهوال و شدائد و سکرات موت چه خواهد شد؟
و اگر سمع قلب باز نشده باشد و دل سمیع نباشد، تلقین عقاید حین موت و بعد از موت به حال او نتیجه‏اى ندارد. تلقین براى کسانى مفید است که دل آنها از عقاید حقّه با خبر است و سمع قلب آنها باز است، و در این سکرات و شدائد فى الجمله غفلتى حاصل شده باشد، این وسیله شود که ملائکه اللَّه به گوش او برسانند؛ ولى اگر انسان کر باشد و گوش عالم برزخ و قبر نداشته باشد، هر گز تلقین را نمى‏شنود و به حال او اثر نکند.[۸۳]
بر این اساس شاید بتوان اینگونه عنوان داشت که آنچه در لحظه احتضار به داد انسان می رسد، قلب اوست. چراکه این قلب است که -در صورت تلقینات صحیح- اگر قابلیت پذیرش انوار داشته باشد، صورت نورانی تلقینات را می پذیرد و در خود منعکس می گرداند و اگر قلب چرکین و آلوده باشد هرچه هم تلقین به او بخورانند، جز کثرت انکار و عناد چیزی بدست نمی آید.
طبق روایات وارده در هنگام احتضار، محتضر متأثر از عوامل و افراد اطرافش بسط و قبضی به او دست می دهد، که این امور باعث آسانی و یا خدای نخواسته سختی جان دادن می شود. در ادامه به چند نمونه از این موارد اشاره کوتاهی می نماییم.
۲-۲-۲-۳- ۱ تلقین
طبق آیات قرآن و روایات رسیده آنچه در هنگام احتضار از بزگترین خطرات بشمار می رود، خطورات شیطانی و حضور شیاطین بر بالین محتضر و القای شیطانیات به محتضر است. در این حال فردی که حصنی در برابر ایشان نداشته باشد، در خطر بزرگی قرار می گیرد و آن کفر ورزیدن به خدای جلّ و اعلی و منکر وحدانیت پروردگار و نبوت رسول و ولایت امیرالمؤمنین (علیهم صلوات الله) است. به همین جهت در روایات و سیره معصومین (علیهم السلام) تلقین محتضر از مهمترین وظایف خویشان و اطرافیان او ذکر گردیده و تأکید فراوان به آن می نمایند.
این تلقینات سه دسته اند، که حضرت امام (رحمه الله علیه) در رساله عملیه خویش به آن ها اینگونه اشاره می نمایند: «مستحب است به کسى که در حال جان دادن است، شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهم السلام و کلمات فرَج تلقین شود»[۸۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...