«۱- کشمکش جسمانی ۲- کشمکش ذهنی ۳- کشمکش عاطفی ۴- کشمکش اخلاقی» (میرصادقی، ۲۲۱،۱۳۷۷)
۳- هول و ولا یا حالت تعلیق (Sus pens)
«کیفیتی است که نویسنده برای وقایعی که در داستان در حال تکوین است، میآفریند تا خواننده را کنجکاو و نسبت به ادامهی خواندن داستان مشتاق کند. هول و ولا ممکن است به دو صورت در داستان به وجود آید: یکی آنکه نویسنده رازی را در داستان مطرح کند تا خواننده مشتاق دریافت و درک آن شود، یا شخصیت و شخصیتهای داستان را در وضعیت و موقعیت دشوار قرار دهد، به طوری که خواننده را نسبت به سرنوشت آنها کنجکاو کند. (همان، ۲۹۸)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۴- بحران (Crisis):
بحران وقتی است که نیروهای متقابل در داستان برای آخرین بار با هم تلاقی میکنند و عمل داستانی را به نقطهی اوج یا بزنگاه میکشانند و موجب دگرگونی زندگی شخصیتهای داستان میشوند و تغییری قطعی در خط داستانی به وجود میآورند. (همان، ۴۱)
۵- بزنگاه یا نقطهی اوج (Climax)
«لحظهای است در قصّه، داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و داستان منظوم که در آن بحران به نهایت خود میرسد و بزنگاه داستان را به وجود میآورد. بزنگاه یا نقطهی اوج داستان نتیجهی منطقی حوادث پیشین است که همچون آبی در زیر زمین جریان داشته و از نظر پنهان مانده است و جاری شدن آب روی زمین، پایان ناگزیر آن است.» (میرصادقی، ۴۴،۱۳۷۷)
۶- گره گشایی (Denouement؛Resolution )
«حادثه یا حادثههایی است که به دنبال بزنگاه اصلی Major Climax پیرنگ پیش میآید و به معنای باز شدن گره افکنیهای پیرنگ در پایان داستان و نمایشنامه است، به عبارت دیگر گرهگشایی، پیامد وضعیت و موقعیت پیچیده یا نتیجهی نهایی رشته حوادث است.» (همان، ۲۳۰)
«درون مایه:Theme) )»
«جمال میرصادقی» در «عناصر داستان» درون مایه را چنین تعریف کرده است:
«درون مایه، فکر اصلی و مسلّط در هر اثری است، خط یا رشتهای که در خلال اثر کشیده میشود و وضعیت و موقعیتهای داستان را به هم پیوند میدهد. به بیانی دیگر، درون مایه را به عنوان فکر و اندیشهی حاکمی تعریف کردهاند که نویسنده در داستان اعمال میکند، به همین جهت است که میگویند درون مایهی هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسندهاش را نشان می-دهد. (میرصادقی، ۱۷۴،۱۳۷۶)
«کامران پارسینژاد» در «ساختار و عناصر داستان» شیوه های مطرح شدن درون مایه را به دو دستهی کلّی تقسیم کرده است:
«۱- در لا به لای کلام و اندیشهی شخصیت داستان یا راوی ۲- در دل حوادث و کنشهای موجود در طرح.» (ایرانی، ۱۱۴، ۱۳۷۴)
موضوع: Subject، Topic
«جمال میرصادقی» در «عناصر داستان» در تعریف موضوع چنین اظهار نظر کرده است:
«موضوع شامل پدیده ها و حادثههایی است که داستان را میآفرینند و درون مایه را تصویر میکند، به عبارت دیگر، موضوع قلمرویی است که در آن خلاقیت میتواند درون مایه خود را به نمایش گذارد.» (میرصادقی، ۲۱۷،۱۳۷۶)
میان موضوع و درون مایه چند تفاوت وجود دارد. «دکتر شمیسا» در کتاب «نقد ادبی»، چهار مورد از تفاوتها را ذکر کرده است که سه مورد آن به داستان مربوط میشود:
«تم، موضوع گسترده و بنیادی اثر است که معمولاً آشکار و صریح نیست و در همهی اثر پخش است، اما موضوع مطلبی است که اثر، ظاهراً دربارهی آن سخن میگوید یا میخواهد بگوید. موضوع، فشرده (Condensed) و تم، گسترده (Expanded) است. موضوع را میشود آگاهانه پروراند، مثل موضوعات إنشاء (علم بهتر است یا ثروت؟) اما تم، معمولاً ناخودآگاه و عمیق است. (شمیسا، ۳۷۳،۱۳۷۸)
«میرصادقی» در «ادبیات داستانی» در این باره مینویسد: «درون مایه چیزی است که از موضوع به دست میآید و تفسیر یا بینشی است دربارهی موضوع.» (میرصادقی، ۱۳۷۶،۳۰۰)
در «واژه نامهی هنر داستان نویسی» میخوانیم:
«درون مایه هماهنگ کنندهی موضوع با شخصیت، صحنه و عناصر دیگر داستان است.» (میرصادقی، ۱۳۷۷،۲۴۸)
«دیدگاه یا زاویهی دید: Point of View»
در «ادبیات داستانی» آمده است:
«زاویهی دید یا زاویهی روایت نمایش دهندهی شیوهای است که نویسنده به وسیلهی آن، مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه میکند و در واقع رابطه نویسنده را با داستان نشان میدهد. نویسنده با یاری زاویهی دید موضوعی را نقد یا مطرح میکند.» (میرصادقی، ۱۳۷۶،۳۰۲)
در واقع زاویهی دید، مسئول روایت داستان است و میتواند به شکل اول شخص، دوم شخص یا سوم شخص، وظیفهی نقل داستان را به عهده بگیرد.
زاویهی دید به دو بخش کلی تقسیم میشود: «زاویهی دید درونی و بیرونی.»
«دید صرفاً بیرونی که به توصیف کنشهای محسوس میپردازد، بدون اینکه هیچ گونه تفسیری را همراهشان کند و هیچ گونه تأثیری بر اندیشهی قهرمان داستان داشته باشد… درونیترین دیدها دیدی است که تمامی اندیشه های شخصیت را به ما بنمایاند.» (تودوروف، ۱۳۷۹،۶)
زاویهی دید درونی که همان «من روایتی» است، در شکلهای «راوی قهرمان» یا «دیدگاه قهرمان» و «راوی ناظر» یا «دیدگاه شاهد» در داستان ظاهر میشود و به صورت ضمیر اول شخص، روایت داستان را به عهده میگیرد. زاویهی دید بیرونی، با ضمیر سوم شخص و به شیوه های «دانای کل» و «زاویهی دید عینی و نمایشی» به کار میرود. شیوهی دانای کل به دو صورت جزئیتر «مداخلهگر» و «بیطرف» تقسیم میشود.
«نویسندهی دانای کل بیطرف، البته نمیتواند با صراحت و از حلقوم شخص خود، از شخصیتهایش دفاع یا انتقاد کند، اما میتواند از حلقوم شخصیتهایش هرچه دل تنگش میخواهد بگوید… .» (ایرانی، ۱۳۸۰،۳۸۳)
اما، نویسنده در دانای کلّ «مداخلهگر» میتواند «ضمن روایت داستان، هر کجا که دلش خواست به ابراز نظر، اظهار فضل، فلسفهبافی و حتی دفاع یا انتقاد از پندار و گفتار و کردار شخصیتهایش هم بپردازد.» (همان، ۳۸۷)
زاویهی دید در «عناصر داستان» به پنج گروه تقسیم شده است:
۱- من روایتی: که در آن از زاویهی دید اول شخص استفاده شده و نویسنده در حکم روایت کنندهی داستان است.
۲- دانای کل: داستانهایی که از زاویهی دید سوم شخص به سیر وقایع داستان نگاه میکند و نویسنده چون گویندهای، رفتار و اعمال شخصیتهای داستان را به خواننده گزارش میدهد. (میرصادقی، ۱۳۷۶، ۳۹۵-۳۹۴)
۳- روایت یادداشت گونه: رمانهایی است که یادداشتهای روزانه یا هفتگی یا… تکوین داستان را موجب میشود. (همان، ص ۴۰۸)
۴- تک گویی: صحبت یک نفرهای است که ممکن است مخاطب داشته باشد، یا نداشته باشد و این مخاطب ممکن است خواننده باشد. (همان، ۴۱۰)
شیوهی تک گویی به سه نوع تقسیم میشود: الف) تک گویی درونی ب) تک گویی نمایشی ج) حدیث نفس یا خودگویی.
نوع دیگری از زاویهی دید که زیر مجموعهی پنج نوع ذکر شده است، زاویهی دید متغیر و جا به جا شونده است و آن است که داستان از زوایای دید مختلف روایت می شود. (داد، ۱۳۸۰،۱۵۶)
صحنه
به جز موارد ذکر شده عناصر دیگری نیز وجود دارد که ارتباط تنگاتنگی با زاویهی دید دارد. این عناصر، در کتاب «عناصر داستانی» با نامهای «صحنهی فراخ منظر، صحنهی نمایشی و فاصلهی هنرمندانه ذکر شده است:
«به طور کلی «صحنهی فراخ منظر» اغلب برای جنبه های عام و عمومی به کار برده میشود و «صحنهی نمایشی» ثبت کنندهی لحظه های خاص است؛ لحظههایی که هرگز دوباره تکرار نمیشود.» (میرصادقی، ۱۳۷۶، ۴۲۰)
«فاصلهی هنرمندانه» شاید فاصلهی مطلوبی باشد که در آن چشمانداز داستان برحسب کل یا جزءِ آن بنا میشود.» (همان، ۴۲۲)
«صحنه و صحنه پردازی: Setting»
همان طور که هریک از عناصر داستانی، با وظیفهی خاص خود وارد داستان میشوند، صحنه نیز به عنوان یک عنصر و مهرهای سازنده در داستان، با پذیرش وظایف خود ایفای نقش میکند. صحنه به عنوان عنصری مهم در داستان دارای هدفی مشخص است و در پیش بردن طرح و نشان دادن شخصیتهای داستان بسیار مؤثر است. «آنسن دیبل Ansen Dibel» در اهمیت صحنه به این نکته اشاره کرده است و معتقد است:
«یک صحنه میتواند نکات زیادی را به خواننده انتقال دهد، حالات نگرشها، احساسی از زمان، پیشبینی قبل از وقوع و بازتابی از آنچه که گذشت، اما مهمتر از همه اینکه یک صحنه باید طرح را به پیش برد و شخصیتهای داستان را نشان دهد.» (فرد، ۱۳۷۷، ۶۷)
از نظر «جیمز. بی. هال» دلیل اهمیت صحنه «مخرج مشترک طرح، ساختار، شخصیتپردازی، ملاحظات موضوعی، اکتشاف شخصیت داستانی و کنش داستان میباشد.» (همان، ۹۱)
«جمال میرصادقی» در صفحات ۴۵۲-۴۵۱ کتاب «عناصر داستان»، وظایف اصلی صحنه را به سه دستهی کلی تقسیم کرده است که در اینجا به اختصار ذکر میشود:

    1. فراهم آوردن محلی برای زندگی شخصیتها و وقایع داستان.

۲- ایجاد فضا و رنگ مطابق با حال و هوای داستان؛ حالت شادمانی یا غمانگیزی، شومی، ترسناکی و شاعرانهای که خواننده به محض ورود به دنیای داستان حس میکند.
۳- به وجود آوردن محیطی که اگر بر رفتار شخصیتها و وقوع حوادث تأثیری عمیق و تعیین کننده به جا نگذارد، دست کم بر نتیجهی آنها مؤثر واقع میشود.
در همان کتاب، عوامل و اجزای سازندهی صحنه به چهار دسته تقسیم شدهاند که تنها عناوین هر یک را ذکر میکنیم:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...