چنانچه در حدیث تصریح شد به این‌که آفریدگاری که تمام کارهایش از روی حکمت می‌باشد، از آن‌جا که دیدن و گفت‌وگو آن خالق حکیم، برای مخلوقات ممکن نمی‌باشد پس باید برای خداوند سفیرانی باشد که خلق را به آن خالق حکیم دلالت و راهنمایی کند و آنان را به مفاسد و مصالحشان آشنا سازد.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲ ـ برهان اعجاز
علاّمه طباطبایی در ذیل تفسیر آیه‌ی ۲۳ نور سوره‌ی بقره آورده است[۱۶۴]: «تردیدی نیست که قرآن در آیات متعددی در مقام تحدّی برآمده که همه‌ی آن‌ها دلالت دارند بر این‌که قرآن معجزه است. تحدی قرآن در ابعاد مختلف می‌باشد که یکی از آن‌ها مبارزه‌طلبی به پیامبر بی‌سوادی است که قرآن را همراه با اعجاز لفظی و معنوی آورد، در حالی که نزد هیچ معلمی تعلیم ندیده و نزد هیچ مربی تربیت نشده است. با این وصف کسی نمی‌توانست در علم و فضل و بلاغت و فصاحت با او برابری کند.
قرآن تنها از راه فصاحت و بلاغت تحدی نمی‌کند بلکه گاهی از جهت معنا نیز پیشنهاد معاوضه می کند. )فلیأتوا بحدیثٍ مثله إن کانوا صادقین(‌ اگر راست می‌گویند سخنی مانند قرآن بیاورند[۱۶۵].
گذشته از این‌ها قرآن کریم از راه دیگر تحدی می‌کند و آن این است که این کتاب تدریجاً با شرایطی کاملاً مختلف و گوناگون از گرفتاری و آسودگی، جنگ و صلح قدرت و ضعف و غیر این‌ها در مدت بیست و سه سال نازل شده است، اگر از جانب خدا نبود و ساخته و پرداخته‌ی بشر بود، تناقض و تضاد بسیاری در آن پدید می‌آمد و ناگزیر آخر آن از اولش بهتر و مترقی‌تر بود، چنان‌که لازمه‌ی تکامل تدریجی بشر همین است و حال آن‌که آیات مکی این کتاب با آیات مدنی آن، یک‌ نواخت می‌باشد و آخرش از اولش متفاوت نیست[۱۶۶].
چنان‌که قرآن می‌فرماید: )افلا یتدّبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً(‌‌[۱۶۷] «آیا تدبر در قرآن نمی‌کنید که اگر از پیش غیر خدا بود در آن اختلاف بسیاری می‌یافتید».
بنابراین عاجز بودن دیگر در مقابل پیامبر اسلام و سایر انبیا، بهترین برهان برای اثبات مقام نبوت است.
۳ ـ دلیل بر خالی نبودن زمین از حجت
همان‌گونه که از جملات آخر حدیث معلوم شد، زمین هیچ‌گاه خالی از حجت نمی‌شود. خداوند خدای متعالی هیچ‌گاه بندگان را از پیغمبرانی مرسل، یا کتابی منزل یا حجتی تمام و یا راهی استوار خالی نگذاشته، پیغمبرانی که کمی شماره و بسیاری منکرین‌شان موجب کوتاهی‌ در انجام وظیفهشان نگشته است، هر سابقی از لاحق نام برده و هر آینده‌ای توسط گذشته معرفی شده است. بنابراین زمین هرگز از حجتی که با او علمی همراه است که دلالت بر صدق گفتارش دارد، خالی نمی‌ماند[۱۶۸].
اگر چه در آثار علاّمه به این دلایل سه‌گانه در مقام اثبات نبوت تأکید شده است لکن ایشان از منظر فلسفی و کلامی و اجتماعی هم مسأله‌ی نبوت را مورد بحث قرار داده است[۱۶۹].
نبوت با نگاه به قاعده استخدام
یکی از اصطلاحاتی که علامه اهتمام ویژه ای به آن داشته است و امامت را در کنار آن معنا می کند، مساله حکومت است . حکومت از ماده ی حکم بر اتقال و استحکام دلالت می کند که اگر در هر چیز وجود داشته باشد از تفرقه محفوظ می ماند[۱۷۰]
آن چیزی که بشر در آغاز به آن نیازمند است، همان تشکیل اجتماع است؛ اجتماعی که هر یک از اجزا و بافت آن ، هدف و اراده ای غیر از هدف و خواست دیگری دارد و هر یک از اجزا قصد غلبه بر سایرین را دارد. در نتیجه هرج و مرج به وجود می آید، مگر این که اجتماع برای خود قوه ای قالب و قاهر فراهم کند تا سایر قوا را تحت الشعاع خود قرار داده، تمام افراد را تحت فرمان خود در آورد تا تمام قوای جامعه از نظر قوت و ضعف ، برابر و نزدیک هم گردند. انسان در هر صورت فکر استخدام دیگران است و تاریخ نیز تاکنون چنین نشان داده است.[۱۷۱]
علامه طباطبایی نظریه استخدام را بر سه پایه و اساس نهاده است[۱۷۲] :

    1. اصل استخدام ؛ به این معنا که انسان نخست استخدام را اعتبار داده است.
    1. گرایش اجتماعی و زندگی گروهی برای انسان که یک امری فطری و طبیعی است
    1. عدالت اجتماعی؛ به این بیان که عل امری پسندیده در جامعه است و در برابر آن ، ظلم امری قبیح است.

ایشان درباره انسان می گوید: « آیا موجودی عجیب با نیروی اندیشه خود اگر با یک همنوع خود انسان دیگر، رو ب رو شود، به فکر استفاده از وجود او و افعال او نخواهد افتاد، و در مورد همنوعان خود استثناء قائل خواهد شد؟ شبهه ای نیست که چنین نیست؛ زیرا این خوی همگانی و یا واگیر را که پیوسته دامنگیر افراد انسانی می باشد، نمی توان غیر طبیعی شمرد و خواه نا خواه این روش مستند به طبیعت است . ولی سخن اینجاست که آیا روش استخدام مستقیماً و بلا واسطه مقتضای طبیعت می باشد و این اندیشه در مغز انسان جای گیر شده و در دنبال وی ، اندیشه دیگری به نام اندیشه اجتماع و گرد هم آمدن و زندگی دسته جمعی کردن پیدا می شود؟ یا اینکه انسان با مشاهده همنوعان خویش اول به فکر اجتماع و زندگی دسته جمعی افتاده و همه از همه بر خوردار می شوند؟ »[۱۷۳]
علامه در پاسخ به این پرسشها می فرماید: در حقیقت این گونه اجتماع، فرع استخدام بوده و در اثر پیدایش بوده و در اثر پیدایش توافق دو استخدام از دو طرف متقابل می باشد، نه این که طبیعت انسان را مستقیماً به چنین اندیشه رهبری نماید… ما می گوییم که انسان با هدایت طبیعت و تکوین ، پیوسته از همه سود خود را می خواهد ( اعتبار استخدام ) و برای سود خود ، سود همه را می خواهد ( اعتبار اجتماع) و برای سود همه ، عدل اجتماعی را می خواهد اعتیاد حسن عدالت و قبح ظلم[۱۷۴] »
از آنجا که ایشان در هر صورت به فکر استخدام دیگران است ، ضرورت حکومت در جامعه نمود پیدا می کند. با توجه به این که قاعده استخدام از نو آوری های علامه می باشد، نگاه به جایگاه نبوت با این قاعده از ابتکارات و نو آوری های دیگر علامه محسوب می شود.
فرق نبی با رسول
در تفاوت بین نبی با رسول گفته شده:
رسول کسی است که از طرف خدا مبعوث به رسالت شده و مأمور به تبلیغ پیام پروردگار هم باشد؛ و نبی کسی است که از طرف خدا به او وحی شده اعم از این‌که مأمور به دعوت مردم و رساندن پیام الهی به مردم باشد یا نباشد، و بین این دو مفهوم به حسب اطلاق عموم و خصوص مطلق است یعنی هر رسولی نبی هم هست ولی هر نبی رسول نیست[۱۷۵].
علاّمه طباطبایی می‌فرماید: این فرق مورد تأیید کلام خدای تعالی نیست. و از کلام خدای تعالی در فرق میان رسالت و نبوت بیش از مفهوم این دو لفظ چیزی استفاده نمی‌شود، و لازمه‌ی این معنا این است که: رسول شرافت وساطت بین خدا و بندگان را دارد و اما نبی شرافت علم به خدا و معارف الهی را دارد؛ بنابراین نبوت و رسالت دو مقام مخصوص اند که چه بسا هر دو مقام در یک نفر جمع می‌شود؛ و چه بسا نبوت باشد، اما رسالت نباشد، در نتیجه معنای رسالت البته از نظر مصداق نه مفهوم، اخص از معنای نبوت خواهد بود[۱۷۶].
هم‌چنین علاّمه در فرق بین نبی و رسول می‌فرماید: «نبی عبارت است از کسی که برای مردم آن‌چه مایه‌ی صلاح معاش و معادشان است، یعنی اصول و فروع دین را بیان کند، البته این مقتضای عنایتی است که خدای تعالی نسبت به هدایت مردم به سوی سعادتشان دارد و اما رسول عبارت است از کسی که حامل رسالت خاصی باشد مشتمل بر اتمام حجتی که به دنبال مخالفت با آن عذاب و هلاکت و امثال آن باشد»[۱۷۷]. همچنان‌که خداوند می‌فرماید: )لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل(‌ یعنی «تا بعد از آمدن رسول، دیگر مردم حجتی علیه خدا نداشته باشند»[۱۷۸].
این‌که علاّمه طباطبایی با توجه به تفسیر و جمع آیات مورد بحث فرق عام و خاصی که بین دو مفهوم رسول و نبی ذکر کرده‌اند، قائل نمی‌باشد،یا معنا و مفهومی که برای نبوت و رسالت ذکر می‌کند از نوآوری‌های کلامی علاّمه محسوب می‌شود.
عصمت انبیا(ع)
واژه‌ی عصمت در لغت به معنای امساک و نگه‌داری است[۱۷۹].
در اصطلاح علم کلام، عصمت نوعی تفضل و توفیقی است از جانب خداوند که شخص را از گناه و اشتباه حفظ می‌کند[۱۸۰].
خواجه نصیرالدین طوسی در کشف المراد می‌گوید: «ملکه‌ی نفسانی است که صاحبش را از گناه مصون نگه می‌دارد و لطفی است که خداوند در حق بنده انجام می‌دهد به حدی که با داشتن انگیزه، ترک اطاعت نکرده و ترک معصیت نمی‌شود»[۱۸۱].
علاّمه بحث گسترده‌ای برای عصمت انبیاء مطرح کرده و در وصف و تعریف عصمت گفته است: وجود نیرو و قدرتی که انسان معصوم را از خطا و گناه و اموری که جایز نیست بازمی‌دارد[۱۸۲].
مراتب عصمت
همه‌ی انبیاء و پیامبران از انجام و ارتکاب خطا و گناه معصوم و مصون می‌باشند اما این مصونیت در بُعد خاصی از زندگی آنان نیست بلکه در همه‌ی ابعاد و مراتب، دارای عصمت هستند. به همین جهت علاّمه عصمت را به سه قسم یا به عبارتی در سه مرتبه تقسیم کرده‌اند:
۱ ـ عصمت از خطا در مرتبه‌ی دریافت وحی
۲ ـ عصمت از خطا در مقام تبلیغ و رساندن پیام الهی؛ البته پیامبر از خطاهای دیگری که گاهی ادراکات یا علوم اعتباریش پیش می‌آید، معصوم است مثلاً در تشخیص امور تکوینه و این‌که آیا این امر صلاح است یا نه؟ مفید است یا مضر؟
۳ ـ عصمت از گناه، یعنی آن‌چه مستلزم هتک حرمت عبودیت و مخالفت امر ربوبی باشد. خلاصه هر گفتار یا کرداری که به نوعی منافات با بندگی و عبودیت خدا داشته باشد[۱۸۳].
ادله‌ی عصمت انبیا
با مراجعه به کتب کلامی در باب ادله‌ی عصمت معلوم می شود که بیش‌تر متکلّمین برای اثبات عصمت انبیا به دلیل عقلی پرداخته‌اند،[۱۸۴]اما علاّمه طباطبایی در بیان ادله‌ی عصمت، به آیات قرآن تأکید دارد. این ژرف‌اندیشی و نوآوری را، علاّمه این‌گونه تبیین می‌کند:
۱ ـ عصمت از خطا در گرفتن وحی در تبلیغ رسالت، دلیلش آیه‌ی شریفه‌ی: )فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین، وانزل معهم الکتاب بالحق(‌[۱۸۵] چون ظاهر آیه این است که خدای سبحان انبیا را مبعوث کرده برای تبشیر و انذار و انزال کتاب، تا حق را برای مردم بیان کنند و به عبارت دیگر انبیا را برای هدایت مردم به عقاید و اعمال حق، مبعوث کرده است.
و از سوی دیگر خدای تعالی از قول موسی(ع) حکایت کرده که: )لا یضل ربی ولا ینسی(‌ «پروردگارش اشتباه نمی‌کند و چیزی را از یاد نمی‌برد».
آیات قرآن به روشنی دلالت دارند که خداوند متعال در کارش خطا نمی‌کند. یکی از کارهای خداوند بعثت انبیا و تفهیم معارف دین به ایشان است و انبیا معارفی را که از خداوند دریافت نموده‌اند تبلیغ می‌کنند. خداوند وحی را به پیغمبرانش اختصاص داده و آنان را بر غیب مطلع ساخته است، پس باید آنان از هر جهت معصوم باشند تا این‌که بتوانند پیام‌های الهی را بدون دخل و تصرف به مردم برسانند.
و چون خدا این‌چنین خواسته، پیامبران در دریافت وحی و تبلیغ آن معصوم خواهند بود زیرا خداوند می‌فرماید: )والله غالب علی امره(‌‌[۱۸۶] «خدا بر کار خویش غالب و مسلط است»[۱۸۷].
۲ ـ دلیل دیگر بر عصمت از خطا در مرتبه‌ی دریافت وحی، آیه‌ی شریفه‌ی )عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً...(‌[۱۸۸] «خدای سبحان دانای غیب است، و او احدی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند، مگر رسولی که او را برای دانستن غیب شایسته بداند. و بعد از آن ‌که او را از غیب آگاه کرد، از پیش رو و عقب سرش مراقبی می‌گمارد، تا بداند آیا رسالت پروردگارشان را ابلاغ کردند؟ و خدا به آن‌چه نزد ایشان است احاطه دارد».
از ظاهر این آیه به خوبی استفاده می‌شود که خدای تعالی رسولانش را به وحی اختصاص داده است،‌و از راه وحی آنان را به غیب آگاه نموده، و تأییدشان می‌کند. و برای این‌که وحی به وسیله‌ی دست‌برد شیطان‌ها و غیر آن‌ها دگرگون نشود، به تمام حرکات و سکنات آنان احاطه دارد، تا مسلّم شود که رسالات پروردگارشان را ابلاغ نمودند.
نظیر این آیه، در دلالت بر عصمت انبیا از خطا در دریافت و در تبلیغ وحی دارد، آیه‌ای است که کلام ملائکه‌ی وحی را حکایت می‌کند )وما تنزل إلاّ بأمر ربک…(‌‌[۱۸۹] «و ما به امر پروردگار تو نازل می‌شویم و آن‌چه در پیش رو و پشت سر داریم، همه از آن اوست».
۳ ـ اگر گناه یا معصیتی از پیغمبر سر زند در حالی که خودش از آن نهی می‌کند، قول و فعلش متناقض خواهد بود و در این حال تبلیغ کننده‌ی دو پیام متناقض می‌باشد، و چنین تبلیغی به حق نیست زیرا هر یک باطل کننده‌ی دیگری است[۱۹۰].
۴ ـ خداوند انبیای خویش را با این وصف یاد می‌کند که به آن‌ها نعمت عطا کرده است چنان‌چه خداوند می‌فرماید: )ومن یطع الله و الرسول فاولئک مع الزین انعم الله علیهم من النبیین…(‌‌[۱۹۱] «کسانی که خدا و رسول را اطاعت کنند، با کسانی محشور می‌شوند که خدا به آنان نعمت داده یعنی انبیاء» و به شهادت آیه‌ی شریفه‌ی )اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم…(‌‌[۱۹۲] خداوند آنان را که نعمت داده، گمراه نیستند.
و اگر از انبیا گناهی صادر شود یا در فهم و تبلیغ وحی خطا کنند، به واسطه‌ی گناه به گمراهی متصف خواهند شد[۱۹۳]
وحی‌شناسی
از آن‌جا که وحی ماهیتی فراطبیعی دارد، اصل تصور آن برای نوع بشر اعم از ملحد و متأله دشوار و چه بسا ناممکن است و باعث نگرش‌ها و تفاسیر مختلفی شده است و حتی برخی از اندیشه‌وران مسلمان، حقیقت وحی را به اندازه‌ی تجربه‌ی دینی تنزل داده‌اند، اما علاّمه طباطبایی آن را شعور مرموز می‌خواند و حضرت امام آن را غیر قابل تصور می‌داند[۱۹۴].
برای وحی معانی متعددی ذکر شده مثل اشاره، الهام، در دل افکندن، تفهیم و القای نهانی، پیام و سخن در گوش و آهسته[۱۹۵]. که البته تفهیم و القای سریع و نهانی، همان معنای شایع و جامع آن است. نظریه‌های مختلفی پیرامون وحی ارائه شده و هر اندیشمندی براساس مبانی کلامی، فلسفی و عرفانی خویش به آن پرداخته است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...