تحقیقاتی که تا به حال از سوی پژوهشگران پیرامون الگوهای رفتاری مدیران انجام شده است از دو جنبه مورد انتقاد قرار گرفته است. این دو جنبه عبارتند از :- عدم توجه به فضای سازمان و فقدان چارچوبی تئوریک.
برای شناسایی نقش علاوه بر دیدگاه مدیریتی، دیدگاه جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی مطرح هستند. در این دیدگاه ها بر الگو پذیری سازمانی از محیط یعنی فضای روانشناسی اجتماعی که اعضای یک موقعیت با آن سرو کار دارند تاکید می شود.فرد هنگامیکه با نظام پیچیده مقتضیات، امکانات، و شرایط کار روبرو می شود شیوه انطباق خود را تنظیم می نماید. در این جا اصطلاح نقش شناسی شخصی بکار می رودتا بر تطابق فرد در درون سازمان تاکید شده باشد. این جریان می تواند به شکل های مختلف سازگاری انفعالی، پیشرفت فعال اقتضاهای نقشی موجود، همنوایی آشکار با کارشکنی غیر مسقیم، کوشش در نوآوری های سازنده(بازنگری در نقش های خود یا در ترکیبات ساختاری گسترده تر) و مانند آن تحقق یابد. بنابراین ممکن است نقش شناسی شخصی در مناسبت با مقتضیات نقشی درجات مختلفی داشته باشد)کوزر،رزنبرگ،۱۳۷۸ :۲۷۵).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

نقش شناسی از دیدگاه های روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی کلی تر است، در حالیکه در دیدگاه مدیریتی بصورت عینی تر و دقیق تر به آن نگریسته می شود. بنابراین ما از دیدگاه مدیریتی به مطالعه نقش های مدیران و نه نقش های کارکنان می پردازیم. هالز معتقد است که تئوری نقش می تواند چارچوبی مناسب جهت پژوهش های رفتاری و نقش شناسی باشد(Hales,1999:335).در پژوهش های انجام شده پیرامون نقش های مدیران، پژوهشگران به نکات جالب توجهی در باب الگوهای کاری، روابط فردی، خصوصیات شغلی، نقش ها، شبکه های اجتماعی، استراتژی های نفوذ و سایر ابعاد کاری مدیران دست یافته اند. علی رغم تعداد این پژوهش ها موضوع نقش ها کمتر رشد و توسعه یافته است. در اغلب این پژوهش ها صرفا فراوانی و زمان تعاملات و فعالیت های شغلی مورد توجه بوده است و کمتر به تشریح فعالیت ها در قالب تئوری های اجتماعی، مدیریتی، و یا سازمانی پرداخته شده است. نکته دیگری که باید به آن اشاره شود فقدان پیوند میان یافته های هر پژوهشگر با پژوهشگران دیگر بوده است.”هالز”راه حل مشکلات مذکور را برخورداری از یک چارچوب تئوریک می داند. و معتقد است که مفاهیم و تئوری نقش می تواند امکان مطالعه و مقایسه الگوهای رفتاری مدیران را فراهم آوردو پیوند میان پژوهش ها را مستحکم سازد.( Ibid:336).
۲-۱۰-۱-۲- تعریف نقش:
قبل از تعریف نقش باید به الزامات اولیه در تعریف و تشریح نقش پرداخت. توجه به این الزامات موجب می شود تا هر گونه ابهام از مفهوم و تعریف نقش زدوده شود. ذیلا به برخی از این الزامات اشاره می شود(Hales, 1996:88-115).
منابع ایجاد کننده انتظارات شغلی که در نهایت به شکل گیری نقش های مدیران می انجامد.
تبیین و درک صحیح واژگان کلیدی در معرفی نقش های مدیران
درک ارتباط بین رفتارها و انتظارات
درک و شناخت وظایف، سازمان و فرهنگ سازمانی
درک وضعیت سازمان در گذشته، حال و آینده
استفاده از تئوری های مدیریت و سازمان جهت درک بهتر چرایی رفتارها و نقش ها.
همانگونه که دسته بندی های گوناگون از نقش های مدیران عرضه شده است، تعاریف گوناگونی برای نقش وجود دارد. برای مثال هالز نقش را بصورت زیر تعریف می کند( Ibid: 337):
نقش ترکیبی از موارد زیر است: *آنچه هستید *آنچه می دانید* آنچه می توانید انجام دهید* آنچه می خواهید انجام دهید*آنچه در نزد شما ارزش دارد *عوامل اقتصادی *عوامل اجتماعی *برای چه کسی کار می کنید *چه کسی برای شما کار می کند *چه کسی با شما کار می کند *شما با چه کسی کار می کنید *انتظارات از شما *انتظارات از دیگران *عوامل اقتضایی *معیارهای اخلاقی *موانع شغلی.
بنابراین از دید هالزمی توان چنین ادعا کرد که نقش ها باعث تمایز بین افراد، فعالیت ها، اجزاء اجتماعی می شود و ماهیت این نفش ها با توجه به محیط کاری، خانوادگی، اجتماعی متفاوت خواهد بود. در تعریف دیگری از نقش آمده است که “یک نقش” عبارت از الگوی رفتاری خاصی است که از شخص انتظار می رود در موقعیت سازمانی خود آن را بکار گیرد(Buchanan & Huczynski,1991:13).از آنجا که هر فردی در سازمان نسبت به الگوهای رفتاری مورد انتظار، برداشت های متفاوتی دارد،لذا پیچیدگی و ابهام نقش بیشتر می شود. برخی بر این باورند که، نقش سازنده ای است که در عالم واقعی و ملموس وجود خارجی ندارد. از این دیدگاه رفتارها و نقش ها تنها در قالب تعامل و فرآیندهای سازمانی قابل شناسایی است. برخی از پژوهشگران، از نقش به عنوان انتظارات مشترک افراد از مدیر یاد می کنند. برخی دیگر نیز نقش را مجموعه ای از رفتارهای قابل پیش بینی می دانند. در حقیقت نقش بیان واقع گرایانه از وظیفه و نوعی تعریف دوباره از آن است.بطور کلی توصیف نقش های مدیران بصورت مجموعه ای حتمی و قطعی کار اشتباهی است. این منطقی نیست که در تشریح و تعریف نقش های مدیران صرفا به مسائل جزئی و سطحی پرداخته شود و اصول موضوعه در این سطح ثابت و لم یتغیر فرض شوند.بلکه باید با بینش عمیق و همه جانبه نسبت به شناسایی و تشریح نقشدر موقعیت های متفاوت پرداخت(Woodall & etal,1998:60).
۳-۱۰-۱-۲- اهمیت تئوری نقش:
هالز معتقد است که استفاده از چارچوب تئوریک این امکان را به وجود می آورد تا بتوان تحقیقات مربوط به مشاغل و رفتارهای مدیریت را بهبود بخشید (Hales,1999: 335-337).در اینجا به برخی از دلایل و ضرورت های استفاده از تئوری نقش پرداخته می شود. یکی از دلایل استفاده از تئوری نقش آن است که می توان به تحلیل رفتارهای قشری از جامعه پرداخت که زندگی کاری و حتی شخصی آنان از اهمیت خاصی در جامعه برخوردار است. تحلیل گران نقش تنها به مطالعه ویژگی های فردی بسنده نمی کنند و بیشتر توجه خود را به فعالیت های مرتبط با شغل معطوف می دارند. بنابراین فهم موقعیت حرفه ای و اجتماعی مدیران انگیزه جذابی برای پژوهشگران است و می تواند در اصلاح بسیاری از مشکلات اجتماعی موثر باشد.
دلیل دیگری که ضرورت استفاده از تئوری نقش ها را روشن می سازد آن است که ، مفاهیم و فرضیات تئوری نقش بر تعاملات انسانی توجه بسیار دارد و این ویژگی را به روشنی می توان در دستاوردهای پژوهشی لوتانز[۱۳]،نقش شبکه سازی و میتنزبرگ، نقش ارتباطی یافت. در اغلب این پژوهش ها به عواملی چون فراوانی، وسایل ارتباطی، مراجع ومنابع ارتباطی پرداخته شده است. به عبارتی تمامی پژوهشگران به مسئله روابط مدیر به عنوان یکی از ابزارهای تحلیل شغل و نقش اشاره داشته اند تا آنجا که مینتزبرگ تعامل را کار اصلی مدیر می داند و سیلز[۱۴]نیز شغل مدیر را یک رشته از روابط بی پایان با افراد می داند(Ibid:338).
۴-۱۰-۱-۲- رویکردهای نقش شناسی:
دو رویکرد متفاوت در تئوری نقش و وظایف مدیریت وجود دارد:
الف) رویکرد تجویزی: در رویکرد تجویزی اعتقاد به جهان شمولی وظایف مدیران وجود دارد و صرفنظر از تفاوت های محیطی میان سازمان ها و جوامع مختلف وظایف ثابتی برای مدیران ذکر می شود. این رویکرد در نظریات مدیریت کلاسیک و اصولگرایی آنها به خوبی قابل مشاهده است.
ب) رویکرد توصیفی: در رویکرد توصیفی گرایش جهان شمولی وجود ندارد. اعتقاد به اینکه مدیران در هر سازمانی و تحت هر شرایطی وظایف ثابتی را انجام می دهند مردود است. بر این اساس توصیه می شود که باید به مطالعه نقش های مدیران در شرایط خاص هر سازمان و محیط آن پرداخت. در این رویکرد واقع گرایی در شناخت الگوهای رفتاری مدیران مد نظر است. پژوهش های انجام شده پیرامون الگوشناسی نقش های مدیران در جوامع مختلف مبتنی بر رویکرد توصیفی است. مطالعه نقش های مدیران با پیش فرض هایی شروع می شود که ممکن است مبتنی بر یکی از این دو رویکرد باشد. یکی از دلایلی که موجب بروز ابهام و گاه تناقض گویی در معرفی نقش های مدیران شده است، تفاوت در نگرش پژوهشگران در یکی از این دورویکرد است. بدین معنی که معیارها و اصول شناخت نقش های مدیران در هر کدام از دو رویکرد متفاوت است (Woodal & etal,1998:74).
۵-۱۰-۱- ۲- مراجع نقش:
اغلب ملاحظه می شود که آنچه از نگاه پژوهشگران به عناوین نقش ها با رفتارهای مدیرا ن معرفی می شود مورد مخالفت مدیران قرار می گیرد. این امر به دلیل برداشت خاص مدیران از مفاهیم مدیریت است و این مفاهیم تنها برای آنان روشن و واضح است. بنابراین بهترین روش برای شناخت نقش های مدیران تعمق در مشاغل، وظایف و رفتارهای آنان است. به منظور شناخت و توجیه بروز نقش ها روشی بنام “تجزیه و تحلیل”وجود دارد. در این روش هدف تنها شناخت پی آمدهای رفتاری مدیران نیست بلکه تشریح و درک فرایند ظهور رفتار نیز مد نظر است و با نگاهی تحلیلی به مطالعه رفتارهای مدیران پرداخته می شود. در این روش به سه عامل شکل دهنده رفتار توجه میشود که عبارتند از: مدیران ارشد، کارکنان زیردست و معیارهای حرفه ای. هر مدیری بطور کلی در تعامل با این سه عامل به ایفای نقش می پردازد. مدیران می بایست انتظارات مدیران ارشد و بطور کلی بالادست های خود را در سازمان برآورده کنند و رضایت آنها را جلب کند. از طرفی مدیران در انجام کارها باید از کارکنان زیردست خود برای برآوردن انتظارات مدیران ارشد استفاده کنند واین افراد نیز در قبال کاری که برای سازمان انجام می دهند دارای انتظارات و توقعاتی هستند که مدیر باید با آنها نیز کنار بیاید از سویی دیگر هر مدیری در سازمان دارای رسالت حرفه ای است که عدم توجه به این رسالت ماهیت کاری مدیر را به زیر سوال می برد(Rodham,2000:71).
۶-۱۰-۱-۲- تئوری های مدیریت و مفهوم نقش:
۱-۶-۱۰-۱- ۲- سطوح مدیریت:
یکی از مهمترین معیارهایی که در شکل گیری الگوهای رفتاری مدیران حائز اهمیت است سطحی است که مدیر در آن قرار دارد. تفاوت در رفتارهای مدیران در سطوح مختلف مدیریت مربوط به نوع وظایف و مسئولیت های مدیران است. در این قسمت تاثیر سطوح مدیریت بر نوع فعالیت های مدیران، گرایش زمانی و تصمیمات مدیریت مورد بحث و بررسی قرار می گیرد( نیکو اقبال،۱۳۷۶: ۳۶۶-۳۵۸).
الف)تاثیر سطوح مدیریت بر فعالیت های مدیریتی:
ماهیت هر یک از وظایف مدیریت از جمله برنامه ریزی، سیاست گذاری، حل تعارضات، رهبری، و کنترل با تغییر سطوح مدیریت تغییرمی کنند. بنابراین هرچه از سطح پایین سازمان به سطح بالا برویم نوع وظایف مدیران از عملیاتی به مدیریتی تغییر می کند.
ب) تاثیر سطوح مدیریت بر گرایش زمانی:
مدیران ارشد اکثرا توجه خود را به آینده معطوف می دارند، این در حالی است که مدیران میانی و عملیاتی به حال و گذشته تاکید دارند. مدیران عالی سازمان ها چون می بایست سازمان را در آینده و در چالش با تحولات آتی محیطی هدایت کنند بیشتر نیازمند به اطلاعاتی هستند که آینده را برای آنها روشن سازد.
ج) تاثیر سطوح مدیریت بر تصمیمات مدیران:
تصمیم گیری به عنوان یکی از اساسی ترین وظایف مدیران بسته به سطوح مدیریت از کیفیت، کمیت و تنوع گوناگونی برخوردار است. دلیل عمده این گوناگونی بخاطر محیطی است که مدیران هر سطح در آن فعالیت دارند. برای مثال مدیران ارشد در محیطی پیچیده و کلان فعالیت دارند و در نتیجه تصمیمات شان اغلب غیر تکراری، ساختار نیافته، جامع و برای سازمان حیاتی است. (نیکو اقبال،۱۳۷۸: ۳۶۵).
۲-۶-۱۰-۱-۲- اندازه سازمان:
یکی از مهمترین توصیف نقش ها و الگوهای رفتاری مدیرن توجه به اندازه سازمان است. تا به حال تحقیقات متعدد ارتباط مستقیم بین نقش های مدیران و اندازه سازمان را ثابت کرده است. اما در تحقیق که مینتزبرگ در سال ۱۹۷۳ انجام داد، تاثیر بزرگی سازمان بر الگوهای رفتاری مدیران را به شرح زیر عنوان نمودKurk & Aldrich, 1983:982)):
– مدیران زمان بیشتری را صرف روابط رسمی می کنند
– فعالیت های مدیران مختصرتر و پراکنده تر می شود
– طیف روابط خارجی آنها بیشتر می شود
– شبکه های ارتباطی رسمی تر می شوند
– زمان کمتری به تعامل با زیردستان اختصاص می یابد.
به عبارتی هرچه اندازه سازمان بزرگتر باشد اهمیت و ضرورت نقش های مختلف از جمله اطلاعاتی، ارتباطی و تصمیم گیری بیشتر شده و درجه رسمیت آنها افزایش می یابد.
۳-۶-۱۰-۲- تکنولوژی:
تکنولوژی سازمان به عنوان یکی از ملاک های تعیین کننده ساختار و نقش های مدیران مطرح است. مکانیزاسیون، انعطاف پذیری، دانش فنی و از این قبیل ،از جمله عوامل موثر بر الگوهای رفتاری مدیران در سازمان های مختلف به شمار می آیند. علیرغم تشابهاتی که بین محیط و تکنولوژی وجود دارد، از لحاظ محتوایی این دو باید بصورت مجزا مورد بررسی قرار می گیرند. تعداد زیادی از صاحب نظران بر این باورند که روتین بودن فرایند کار، وجود قوانین شخصی، نقش های اطلاعاتی و تصمیم گیری را کم رنگتر می کند، چرا که اصولا با وجود قوانین مشخص فرایند عملیات بدون هیچ گونه مخاطره ای به کار خود ادامه می دهد.گیبز[۱۵] نیز پژوهشی که در زمینه تاثیر محیط تکنولوژیکی بر نقش های مدیران انجام داده است نتایج زیر را مطرح می نماید (Gibbs,1994: 551-604):
– هرچه فرایند انجام کارها تکراری تر و مدارم باشند فراوانی نقش های اطلاعاتی ، تصمیم گیری و ارتباطی مدیران کمتر می شود.
– قوانین و ضوابط سازمانی تاثیر کاهنده بر نقش های تصمیم گیری و ارتباطی دارد.بدین معنی که درجه کمیت و رسمیت بالاتر در تدوین قوانین و ضوابط زمانی از نیاز مدیران به تصمیم گیری برای موارد پیش بینی نشده می کاهد.
۴-۶-۱۰-۱-۲- انتظارات ذی نفعان محیطی:
یکی از موضوعاتی که پژوهشگران در تحلیل نقش های مدیران به آن توجه دارند میزان تاثیر گذاری و تاثیرپذیری مدیران بر انتظارات ذی نفعان محیطی است. باید دریافت که تا چه اندازه مدیران می توانند بر انتظارات ذی نفعان به منظور ساخت نقش[۱۶] تاثیرگذار باشند، و این تا چه اندازه انتظارات ذی نفعان محیطی موجب شکل گیری نقش های خاص برای مدیران سازمان ها می شود. ذیلا به بررسی ارتباط نقش های مدیران با ذی نفعان محیطی و نحوی شکل گیری نقش ها پرداخته می شود (Key,1999:319-326):
الف) ساخت نقش از طریق تشابه[۱۷]:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...