فایل شماره 7039 |
صدقه به عنوان دارو برای درمان دردها آمده است و با توجه به قرینه جمله بعد از آن (که میگوید اعمال بندگان در دنیا ، در آخرت در مقابل چشمانشان قرار می گیرد) می توان گفت که صدقه یکی از مصادیق عمل انسانها در دنیا است. که عامل کاهش آلام در نظر گرفته شده در نتیجه میتواند به عنوان یکی از مفاهیم متقابل “ألم” عمل کند و همانند زهد، انسان را از ” ألم” رها سازد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
محمد باقر کمره ای در شرح نهج البلاغه خویی اینگونه آورده است که صدقه از آن حیث دارو است که درمان درد گرسنگی و نیاز انسان مستحق است به وسیله صدقه دهنده و انفاق کننده است و به اذن خداوند حاجتهای صدقه دهنده برآورده و آلام از او دفع میگردد؛ همانطور که پیامبر| فرمود: « داووا مرضاکم بالصّدقه»[۶۸۵].
-
- ۱. ۵. دواء
«دواء» هر چیزی است که با آن معالجه مىشود.[۶۸۶] این واژه در نهج البلاغه بسامد بسیاری دارد که ما در اینجا به برخی از آن ها اشاره میکنیم:
۱ـ«رُبَّمَا کَانَ الدَّوَاءُ دَاءً وَ الدَّاءُ دَوَاءً وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ وَ غَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ »[۶۸۷]؛
گاه مىشود که دارو مایه بیمارى، و بیمارى، داروى نجاتبخش است. چه بسا آن کس که اهل اندرز نیست اندرز داده، و آن کس که از او درخواست نصیحت شده خدعه به کار برده است. [۶۸۸]
با توجه به قرینه جمله بعد، اهمیت انتخاب درمانگر مورد توجه است یعنی اگر درمانگر در انتخاب بیمار خود اشتباه کرده و یا درمانگر اهل نیرنگ باشد، چه بسا، دارو منشأ درد شود. یعنی نمیتوان هر کسی را طبیب و یا بیمار دانست. چنانچه مولای روم در تاثیر معکوس دارو بر بیمار(کنیزک) از سوی طبیب اشاره میکند:
” از قضا سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی می نمود”[۶۸۹]
واژه “نصح” با دواء و داء هم نشین شده است بنابراین عبارت به بیماریهای معنوی اشاره دارد همانطور که امام بزرگترین درد ها را درد نفاق و بغی و… بیان میکند. توجه به تأثیر نسبی و واژگون دارو بر درد و بالعکس مورد نظر است که متوجه درمانگر است.
و یا در جایی دیگر میفرماید:
۲ـ« ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ … وَ شِفَاءً لَا تُخْشَى أَسْقَامُهُ. دَوَاءً لَیْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ» [۶۹۰] ؛
سپس کتاب آسمانى؛ یعنى قرآن را بر او نازل فرمود … بهبودى بخشى که با وجود آن، بیماریها وحشت نیاورد، … قرآن دارویى است که پس از آن بیمارى باقى نمىماند.[۶۹۱]
در اینجا امام قرآن را داروی شفابخش برای بیماری های و درمان دردها معرفی میکند.که با آن میتوان از بیماریها ودردها رهایی یافت. به قرینه ” شفاء لاتخشی اسقامه ” و “دوا لیس بعده داء” که ذکر عام بعد از خاص است. و از تقابل “شفاء” با “سقم” و “داء” با “دواء” میتوان نتیجه گرفت که داء به بیماریهای روحی هم اشاره دارد. همانطور که امام مکرراً قرآن را داروی شفاء بخش معرفی کردهاند:
۳ـ« … وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ»[۶۹۲] ؛
( قرآن) داروى بیماریها و نظم حیات اجتماعى شما است.[۶۹۳]
به توجه به قرینه “نظم ما بینکم” تأثیر قرآن در روابط میان انسانها در جامعه مورد نظراست.
امام (×)در مورد یکی از یارانش میفرماید:
۴ـ « لِلَّهِ بَلَاءُ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّهَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَهَ »[۶۹۴]؛
خداوند به او خیر دهد که کژیها را راست کرد و بیماریها را مداوا نمود، سنت را به پاداشت، و فتنه را پشت سر گذاشت.[۶۹۵]
” أود” به معنای لنگى است و “عمد”، بیمارى ویژه شتر است که درون کوهانش از شدّت بار و غیره متورّم مىشود در حالى که ظاهرش بىعیب و سالم است. [۶۹۶] مراد از بیماریها، مرضهاى نفسانى و اخلاقى است که مانند بیماریهاى جسمانى و بدنى، سبب آزار و اذیت انسان مىشود، و داروى بهبود یافتن آن هم پندها و مواعظ و نهىهاى کوبنده قولى و عملى است.[۶۹۷]
امام وقتی متوجه حمله ضحاک بن قیس از سوی معاویه به حجاج و برخی آبادی های کوفه شد از مردم کوفه خواست تا با دشمنانشان بجنگنند و از حریم خود دفاع کنند؛ اما عده بسیار کمی، پاسخ مثبت دادند. سرپیچی، بهانه جویی و به یارى برنخاستن آنان در امر جهاد سبب شد تا ایشان این خطبه را بخوانند، بنابراین تاریخ بیان آن به اوایل شوال تا اواخر ذى القعده سال ۳۷ بر مىگردد. [۶۹۸]
۵-« مَا بَالُکُمْ مَا دَوَاؤُکُمْ مَا طِبُّکُمْ …»[۶۹۹]؛
چه دردى دارید؟! دواى شما چیست؟! علاج وطب شما کدام است؟!.[۷۰۰]
در اینجا دواء و طب، هردو از مفاهیم متقابل با ألم هستند. امام از سستی و سرپیچی مردم در جهاد با دشمن دردمنداست.
-
- ۱. ۵. بلول
بُلول (بر وزن عقول) به معنای بهبود یافتن از بستر بیماری است، این لفظ با مشتقاتش در مجموع هفت بار در نهج البلاغه آمده است.[۷۰۱] امیر المومنین (×) در غفلت انسان از وجودخویش میفرماید:
« یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَکَ عَلَى ذَنْبِکَ وَ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ وَ مَا أَنَّسَکَ بِهَلَکَهِ نَفْسِکَ أَ مَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقَظَهٌ أَ مَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ… فَمَا صَبَّرَکَ عَلَى دَائِکَ وَ جَلَّدَکَ عَلَى مُصَابِکَ… فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَهِ فِی قَلْبِکَ بِعَزِیمَهٍ وَ مِنْ کَرَى الْغَفْلَهِ فِی نَاظِرِکَ بِیَقَظَهٍ»[۷۰۲]؛
اى انسان چه چیز تو را بر گناه جرئت داده و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته و چه چیز تو را بر هلاکت خویشتن علاقمند نموده است؟ مگر این بیمارى تو بهبودى نمىیابد و یا این خوابت بیدارى ندارد چرا همان گونه که به دیگرى رحم میکنى، به خود رحم نمىکنى؟ … بیا این «بیمارى دورى از خدا» را با داروى تصمیم و عزم راسخ مداوا کن و این خواب غفلتى که چشمت را فرا گرفته با بیدارى بر طرف ساز.[۷۰۳]
در اینجا غفلت انسان به خواب ، وغرور و فریفته شدنش انسان در برابر خداوند، به بیماری تشبیه شده است که امید بیداری از این خواب و بهبودی از آن بیماری است. و درمان غفلت را “یقظه”؛ یعنی بیداری و داروی فترت قلب را “عزیمه” و استواری دانسته است. داء از مفاهیم جانشین “ألم” با “بلول” و “یقظه” با “نوم” در تقابل است.
-
- ۱. ۵. شفاء
شفاء به معنای صحت و سلامت است. استشفاء طلب شفا است، این واژه با مشتقاتش ۱۹ مورد در نهج البلاغه آمده است. امام قرآن را درمانگر مینامد؛ همانطورکه خداوند، قرآن را مایه شفاء و رحمت برای مؤمنان میداند.[۷۰۴]
۱ـ« اصْطَفَى اللَّهُ تَعَالَى مَنْهَجَهُ وَ بَیَّنَ حُجَجَهُ مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ وَ بَاطِنِ حُکْمٍ … قَدْ أَحْمَى حِمَاهُ وَ أَرْعَى مَرْعَاهُ فِیهِ شِفَاءُ الْمُسْتَشْفِی وَ کِفَایَهُ الْمُکْتَفِی»[۷۰۵]؛
خداوند منهج و طریق اسلام را برگزید و حجتها و دلایل آن را بیان کرد ( قرآن را فرو فرستاد) که ظاهرش علم و باطنش حکمت، …خداوند در این قرآن مناطق ممنوعه خود را (محرمات) را تعیین کرده و موارد مباح و حلال خویش را نشان داده است. در این کتاب الهى درمان است براى شفا جویان و بىنیازى است براى بىنیازى طلبان.[۷۰۶]
در اینجا قرآن، درمان معنوی بشر[۷۰۷] و شفا بخش معرفی شده است؛ البته برای کسانی که از آن طلب شفا نموده و آن را کفایت کننده، دانند. شفاء یکی از مفاهیم متقابل با ألم میباشد که تأثیر آن در بهبود بخشی دردها و بیماریها در قرآن و دین اسلام کاملاً مشهود است. .
۲ـ « عَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ وَ النُّورُ الْمُبِینُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّیُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَهُ لِلْمُتَمَسِّکِ وَ النَّجَاهُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا یَعْوَجُّ فَیُقَامَ وَ لَا یَزِیغُ فَیُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ کَثْرَهُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ»[۷۰۸]؛
کتاب خدا را محکم بگیرید؛ زیرا «رشتهاى است محکم و نورى است آشکار» داروى شفا بخش و پر منفعت و سیراب کنندهاى است که عطش (تشنگان حقیقت) را فرو مىنشاند. هر کس به آن تمسک جوید او را نگاه مىدارد و هر کس به دامنش چنک زند، نجاتش مىدهد، کژى در آن راه ندارد تا نیاز به راست نمودن داشته باشد و منحرف نمىگردد و خطا نمىکند تا پوزش بطلبد، تکرارش موجب کهنگى و یا ناراحتى سامعه نگردد (و هر قدر آن را بخوانند و تکرار کنند باز روحپرورتر است و شیرینیش دلپذیرتر) «کسى که با قرآن سخن بگوید راست گفته، و آن کس که به آن عمل کند (بر دگران) پیشى گرفته.[۷۰۹]
در اینجا نیز به تاثیر قرآن در شفاء بخشی آن اشاره دارد.
۳- « وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَهٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِکُمْ فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَال»[۷۱۰] ؛
آگاه باشید هیچکس پس از داشتن قرآن فقر و بیچارگى ندارد، و هیچکس پیش از آن غنا و بىنیازى نخواهد داشت، بنا براین از قرآن براى بیمارىهاى خود شفا و بهبودى بطلبید، و براى پیروزى بر شدائد و مشکلات از آن استعانت جویید؛ زیرا در قرآن شفاى بزرگترین بیماریها یعنى کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است .[۷۱۱]
ادواء جمع داء و از مفاهیم جانشین ألم میباشد، با شفاء در یک حوزه معنایی قرار گرفته است امام درمان کفر، نفاق، بغی و ضلال را که از بزرگترین دردهای بشری برشمرده، در قرآن میداند.
۴ـ « ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ …وَ شِفَاءً لَا تُخْشَى أَسْقَامُهُ» [۷۱۲]؛
سپس کتاب آسمانى؛ یعنى قرآن را بر او نازل فرمود ، بهبودى بخشى که با وجود آن، بیماریها وحشت نیاورد.[۷۱۳]
همنشینی سقم با شفاء در این فراز خطبه امام بیان کننده تاثیر آرام بخشی قرآن در مواجهه انسان با بیماریهاست.
۵ـ « أَرْسَلَهُ بِحُجَّهٍ کَافِیَهٍ وَ مَوْعِظَهٍ شَافِیَهٍ وَ دَعْوَهٍ مُتَلَافِیَهٍ »[۷۱۴] ؛
او (محمد| (را با دلیل کافى و اندرزى شفا بخش و برنامهاى پیش گیرنده از فساد فرستاد.[۷۱۵]
موعظههای پیامبر اسلام شفا بخش معرفی شده و از این جهت در برابر آلم و مفاهیم جانشین آن قرار گرفته در نتیجه میتوان از آن با عنوان یکی از مفاهیم متقابل ألم یاد کرد.
-
- ۱. ۵. سلامه
سلامه از ریشه سِلم گرفته شده و به معنای رهایی از آفات ظاهری و باطنی است. یعنی اینکه انسان از آفت و رنجش و آزار در امان باشد. اسلام نیز به معنای داخل شدن در سلامت و تندرستی است.[۷۱۶] در قرآن واژه سلم با مشتقاتش که چهل کلمه میباشد، صد و چهل۰ بار تکرار شده است.درنهج البلاغه نیز این واژه آمده است:
۱ـ« الْعَجَبُ لِغَفْلَهِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَهِ الْأَجْسَادِ »[۷۱۷]؛
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-04-06] [ 12:40:00 ق.ظ ]
|