بنابراین ابواسحاق در کازرون متولد شده است .آن چنان که در فردوس المرشدیه آمده و ایرج افشار در مقدمه ی کتاب نیز به آن اشاره کرده ، پدر و مادر وی از زرتشتیانی بودند که پیش از ولادت او ، اسلام آورده بودند .اما نیای وی زادان فرح در کیش زرتشتی وفات یافت. ( همان : ۱۸ مقدمه )

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱-۲- ۲- تحصیلات و استادان شیخ
خانواده‌ی ابواسحاق بسیار تنگدست و فقیر بودند ، بنابراین از همان کودکی از شیخ می‌خواستند که به جای به مکتب رفتن و درس خواندن ، پیشه ای بیاموزد تا بتواند امرار معاش کند : « و پدر وی را منع کردی از قرآن آموختن و گفتی ای روشنایی چشم پدر ، برو پیشه ای بیاموز که معاش خود بدان به دست آوری که ما مردان درویشیم و درویش از پیشه آموختن ناگزیرست . » (محمود بن عثمان ،۱۳۳۳ : ۱۴)
اما شیخ از همان کودکی اشتیاق فراوانی به آموختن ، مخصوصا قرآن داشت و بنابراین در طلب آن به جد می کوشید : « مقری بو علی در مسجد سروک کتاب نهاده بود و آن مسجدی بود در صحرای زیر کازرون و جماعتی بسیار به خدمت استاد بو علی می رفتند و قرآن می خواندند و شیخ مرشد – قدس الله روحه العزیز – رفتی و از وی قرآن آموختی . » (همان :۱۴)
ابراهیم پس از تحصیل مقدماتی علوم و مصاحبت با برخی از مشایخ فارسی از جمله شیخ ابو الحسین عبد الله بن محمد بن عبدالله الخرجوشی ،شیخ ابو علی حسن بن احمد بن محمد صفار و شیخ ابو عبدالله محمد بن جعفر الابریشمی (همان:۴۲) بر آن شد که طریقت یکی از سه شیخ بر آوازه ی آن عصر را بر گزیند و سر انجام پس از تفکر و استخاره از میان حارث محاسبی ، ابن خفیف و ابو عمروبن علی به طریقت ابن خفیف روی آورد. (عطار،۱۳۸۴: ۷۶۴)
و احتمالا پس از ۳۷۱ ه .ق (سال وفات ابن خفیف ) از حسین اکار ، مرید ابن خفیف خرقه گرفت (محمود بن عثمان ،۱۳۳۳: ۱۹) وی پیش از آن که به شیراز نزد حسین اکار برود، خود در کازرون شهرت و اعتباری یافته بود و چنان که از مندرجات فردوس المرشدیه بر می‌آید (همان:۲۰) سفر او به شیراز نیز در واقع به خواهش مریدانش بوده است . احتمالا همین آوازه و اعتبار او در میان مردم کازرون ، موجب بیم و هراس بزرگان زرتشتی کازرون شده بود..
۱-۲- ۳ -مریدان شیخ ابو اسحاق
شهرت و محبوبیت شیخ ابواسحاق کازرونی در زمان حیاتش در کازرون بسیار چشمگیر بود . روایت محمود بن عثمان از مسلمان شدن ۲۴۰۰۰ نفر از مردم آن شهر به دست او (همان:۲۹۹) اگر چه تا اندازه ای اغراق آمیز به نظر می رسد و شاید در باورها نگنجد ، اما همین مسأله حاکی از محبوبیت وی در میان پیروان ادیان دیگر است . در روزگاری که ابواسحاق می زیست فرمانروایان آل بویه بر سرزمین فارس تسلط داشتند و در آن زمان زرتشتیان اندک نبودند و اکثریت با ایشان بود و حتی حاکم شهر مردی به نام خورشید ، از زرتشتیان آنان بود .« و بعضی از اصحاب گفتند که چون شیخ مرشد قدس الله روحه العزیز اسلام ظاهر کرد و دین و کیش گبران بینداخت و آتش کده های ایشان خراب کرد گبران نزد خورشید مجوسی رفتند که بزرگ ایشان بود و عامل کازرون بود و احوال خود بگفتند. » (همان:۱۴۳)
ابواسحاق مریدان زیادی در طول حیاتش داشت که ارادت خاصی به او داشتند محمود بن عثمان فهرستی طولانی از اسامی مریدان وی را در صفحه ی ۳۹۳ تا صفحه ی ۴۰۱ کتاب فردوس المرشدیه آورده است . «در ذکر مریدان شیخ مرشد قدس الله سره که از جمله سالکان و صادقان این راه بودند و روز و شب در متابعت شیخ مشغول بودند و در کتابی از سیرت های شیخ یافته شد که اسم مریدان شیخ به ترتیب نبشته بود که از هر موضعی چند کس به موضع شیخ مرشد آمده بودند و صفت و سیرت ایشان چگونه بود و اگر ذکر آن در این کتاب می آوردیم مطول می شد ، اما از برای تبرک اسامی ایشان مفرد یاد کرده می شود که صفت و سیرت ایشان اظهر من الشمس و ذکر قدما و خواص و خدام شیخ مرشد – قدس الله و روحه العزیز – چنانکه در سیرت عربی شیخ مرشد – قدس الله روحه العزیز – خطیب امام ابوبکر رحمه الله علیه آورده بود در ین کتاب به تمامی یاد کرده شد به خیر . » (همان :۳۹۳ )
شیخ ابواسحاق در طول حیاتش ، هرگز همسری انتخاب نکرد و از صحبت و همنشینی زنان به شدت پرهیز داشت : « قاضی ابوالفوارس گفت در خاطر من بگذشت که خدای تعالی در این کتاب فرموده است که نکاح بکنید و شیخ نکاح نکرده است ، این چگونه می گوید . » (همان :۱۴۶)
با این حال نام چند زن در میان مریدان او به چشم می‌خورد : «دیگر از ایشان چهار عابده ی عارفه ی صالحه بودند : اول والده‌ی محمد کازرونی بود ، دوم ستی کارزیاتی بود و او ولیه‌ی بود و زر و مال و غلام داشت… دو تن دیگر از دشت بارین بودند : یکی بنت طیبه – رحمته الله علیها – و دیگر خدیجه . » (همان :۴۰۱)
وی حتی در میان وزیران و صاحب منصبان وقت نیز دوستداران و مریدانی داشت که نسبت به او ارادت داشتند : « در عهد شیخ مرشد – قدس الله روحه العزیز – مردی بود از توج و او را ابوسلمه گفتندی و او وزیر هداب بن بیدوج بود و دوست و مرید شیخ بود و چندان که جهد می کرد که شیخ – قدس الله روحه العزیز – چیزی از وی قبول کند ، نمی کرد . » (همان :۱۱۵) همچنین امیر دیلمی از جمله ی ایشان بود و فخر الملک نیز که او را به شیراز فراخوانده بود ، خود برای دیدار و دلجویی از وی به کازرون مراجعت کرد و از بزرگان صوفیه نیز کسانی چون ابوالحسن ابن سالبه (شیخ الشیوخ) با او مصاحبت داشته‌اند : « ناگاه دیدم که شیخ الشیوخ ابو الحسن سالبه بیضایی – رحمه الله علیه – بربام رباط آمد و سلام کرد بر من و او را جواب دادم . پس مرا گفت ای شیخ شنیدم که تو را به شیراز خوانده اند ، می خواستم که تو را ببینم و تجدید عهد کنم .» (همان : ۱۱۰)
۱-۲-۴- آثار ابواسحاق
«از ابواسحاق جز روایتی در باب «اعتقادات» و نیز وصیت‌گونه‌ای خطاب به ابوالفتح عبدالسلام بن احمد و اشعاری به لهجۀ کازرونی چیزی بر جای نمانده است. » ( دایره المعارف بزرگ اسلامی ، ۱۳۷۷ )
۱-۲-۵- طریقت شیخ ابو اسحاق
بنابر آنچه محمود بن عثمان در فردوس المرشدیه عنوان کرده است شیخ مرشد از پانزده سالگی پای در طریقت بزرگان گذاشته است ، اما او در ابتدا بر سر دو راهی قرار گرفته بود که کدام طریقت را انتخاب نماید . در این حال ، دو رکعت نماز به درگاه حق تعالی می‌خواند و از خداوند میخواهد که او را راهنمایی کند و سرانجام خداوند دعای او را اجابت می‌کند و راه را به او نشان می‌دهد : « حق تعالی دعای من را اجابت کرد و راه شیخ کبیر – قدس الله سره – مرا بنمود تا طریق وی اختیار کردم و به وی اقتدا کردم . » ( محمود بن عثمان ، ۱۳۳۳ : ۱۲ )
« طریقتی که ابواسحاق بنیاد نهاد ، از یک سو تا هند و بلاد چین و از سوی دیگر تا آناتولی و بغداد گسترش یافت ، این سلسله در آناتولی به اسحاقیه معروف شد و خانقاه کازرونیه نیز در آنجا به ابواسحاق خانه شهرت یافت . » (دایره المعارف بزرگ اسلامی ، ۱۳۷۷ )
۱-۲- ۶ -وفات شیخ ابواسحاق
ابواسحاق در پی بیماری سختی که چهار ماه ادامه یافت ، در نورد کازرون از دار دنیا رفت به وصیت او فهرستی از نام تمام کسانی که به دست وی مسلمان شده بودند و نیز مسلمانانی که نزد او توبه کرده و حتی کسانی که به نزد وی آمده و از او طلب دعای خیر کرده بودند و همچنین تیری که شهروز زرتشتی به سوی او انداخته بود ، با خود او به خاک سپرده شد :
« نقل است که چون وفات شیخ نزدیک رسید اصحاب جمع شدند در خدمت شیخ ، و شیخ فرمود به زودی از دنیا رحلت خواهم کرد . اکنون چهار چیز وصیت می کنم ، آن را قبول کنید و به جای آورید که اول هر آن کس که به خلافت به جای من بنشیند ، او را به وقار و تمکین دارید و فرمان او برید و در بامداد مداومت درس قرآن کنید ، و اگر غریبی و مسافری برسد جهد کنید تا وی را به اعزاز و تمکین فرودآرید و رها مکنید که به گوشه ای دیگر نشیند ؛ و دل با یکدیگر راست کنید . نقل است که جریده ای داشت که نام توبه کاران و مریدان و دوستان بر آن نوشته بود . وصیت کرد تا با شیخ در قبر نهادند. » (عطار،۱۳۸۴ : ۷۵۲)
فصل دوم
معرفی کتاب فردوس المرشدیه
فی اسرار الصمدیه
۲-معرفی کتاب فردوس المرشدیه
۲-۱- موضوع کتاب فردوس المرشدیه
موضوع اصلی این کتاب شرح حال ،سیرت شیخ ابو اسحاق کازرونی است که در قرن چهارم هجری قمری در کازرون می زیسته است . این کتاب در یک مقدمه و چهل باب نوشته‌شده است که در ادامه ابواب کتاب به اختصار معرفی خواهند شد .
۲-۱-۱- مقدمه
کتاب فردوس المرشدیه با مقدمه‌ای در بیان فضیلت احوال و مقامات طوایف صوفیه و طریقت ایشان شروع می شود . نویسنده در مقدمه بیان می دارد که مدت ها بود که پیوسته در سیرت‌های شیخ ابو اسحاق مطالعه می‌کرده ، اما قصدی برای نگارش کتاب دیگری نداشته است ؛ چرا که توان لازم برای نگارش جدید را نداشته اما توفیق الهی سبب شده و هاتف غیب دایما در گوش او نجوا می‌کند که :
«چنین دولتی که هنوز هیچ کس بر آن سبق نگرفته است چرا از آن تجاوز کنی و لقمه‌ی ساخته پرداخته فرو گذاری . نه تصنعی است که از خود می‌سازی که در آن فرومانی یا ترسلی است که به سبب آن در غلط افتی. کتاب های ساخته و نقل‌های پرداخته که متفرق است جمع گردان و خود را بدین دولت و سعادت مشغول دار ، به آن نیت که حق تعالی و تقدس تو را از هر پریشانی محفوظ گرداند به سبب حرمت و عزت شیخ مرشد – قدس الله روحه العزیز – و در یوم الجمع در جمع خدام حضرت عالیه مرشدیه قدس الله روحه جمع گرداند.» (محمود بن عثمان،۱۳۳۳: ۴)
۲-۱-۲- باب اول
محمود بن عثمان در باب اول فردوس المرشدیه ، ضمن برشمردن صفات ، ویژگی‌ها و برخی از خلق و خوی شیخ اسحاق از دیانت و رابطه او با حق سخن گفته است . سپس او در فضیلت شیخ مرشد و مولد و منشا او نوشته است . از پدر و جدش سخن به میان آمده آورده و دین پدر و اجداد او را عنوان کرده است . بنابراین نگارنده در این باب شجره‌ی خانوادگی شیخ را به طور خلاصه برای خوانندگان بیان کرده تا مخاطبان با شیخ بیشتر آشنا شوند و بهتر با او و خانواده اش آشنا گردند : «و شهریار – علیه الرحمه و المغقره – پدر شیخ بوده است و زاد انفرخ بن خورشید جد شیخ بوده است و به گبری از دنیا برفت . اما پدر شیخ مسلمان بود و مسلمانی او را فرزندان به وجود آمد و او را سه پسر بود : اول محمد بن شهریار و او مردی حافظ قرآن بود ، پسر دوم شیخ مرشد بود و پسر سوم حسن بن شهریار بود . و ایشان را دو خواهر بود ، یکی نام او میگون بود و دیگر خدیجه و ایشان همه از یک پدر و مادر بوده‌اند و نام مادر شیخ بانویه بنت مهدی بود و او از قریه‌ی سفلی بود . »(محمد بن عثمان ، ۱۳۳۳ :۱۲)
محمود بن عثمان مدت عمر شیخ را هفتاد و دو سال عنوان کرده و سال مرگ او را ۴۲۶ هجری قمری وقت نماز عصر در هشتم ذی العقده ثبت کرده است.
۲-۱-۳- باب دوم
باب دوم کتاب فردوس المرشدیه در ذکر قرآن شیخ و استادان او در فراگیری قرآن است. بنا بر نوشته‌ی محمودبن عثمان ، شیخ ابواسحاق از دو استاد قرآن را آموخته است: « یکی مقری ابن تمام گفتندی و او از بصره بود و دیگری مقری بو علی محمد بن اسحاق بن جعفر خوانندی و اصل او از شام بود . » (همان:۱۴)
از آن جا که خانواده ی شیخ مرشد تنگ دست و فقیر بودند، پدر خانواده فرزند را از رفتن به مکتب و فراگیری قرآن منع کرده و به او توصیه می نمود که باید به دنبال پیشه ای برود ولی از آن جا که شوق آموختن کلام حق در جان او سرشته بود ضمن آموختن حرفه و پیشه هر روز صبح قبل از رفتن به کار نزد بوعلی در مسجد سروک قرآن می آموخت. ( همان : ۱۴ )
۲-۱-۴- باب سوم
این باب ، درباره‌ی شروع کار شیخ و نحوه خرقه پوشی و شجره‌ی خرقه‌ی اوست . در این قسمت محمد بن عثمان عنوان می کند که در پانزده سالگی بر خاطر شیخ می گذرد که در آینده ای نزدیک ، حق تعالی او را دین و دولتی دهد که در میان مسلمانان صاحب عزت و کرامت شود . بنابراین او را به تفکر وا می دارد که چه کسی را به مقتدایی برگزیند.
در همین احوال او خوابی می بیند که نحوه‌ی دریافت خرقه از دست شیخ حسین اکار را نشان می دهد. خرقه ای که تنها شایسته ی اوست. نویسنده در این قسمت ، حکایت‌ها و روایت‌هایی را عنوان می کند که هر کدام به نوعی بیان از اصل خرقه‌ی شیخ مرشد سخن می‌گوید : « و چنین یافته شد که خرقه اصل شیخ مرشد – قدس الله روحه العزیز آن بود که جبرئیل علیه السلام از حضرت عزت بیاورد ، چنانکه دست هیچ آدمی زاد بدان نرسیده بود.» (محمود بن عثمان ، ۱۳۳۳ : ۲۳ )
و در ادامه شجره ی خرقه ی شیخ مرشد را اینگونه عنوان می کند: « که شیخ مرشد قدس الله روحه العزیز خرقه از شیخ ابوعلی حسین اکار داشت و شیخ ابوعلی حسین اکار که صاحب شیخ کبیر بود خرقه از شیخ کبیر داشت و شیخ کبیر از شیخ ابوجعفربن عبدالله داشت و شیخ ابوجعفر از شیخ ابوعمر و اصطخری داشت و شیخ ابوعمر و از شیخ ابوتراب نخشبی داشت و شیخ ابوتراب از شیخ شفیق بلخی داشت و شیخ شفیق از سلمان فارسی علیه السلام داشت و سلمان فارسی از موسی بن زید داشت و موسی بن زید از اویس قرنی داشت – قدس الله ارواحهم – و اویس قرنی از امیرالمومنین عمر و از امیرالمومنین علی رضی الله عنهما داشت و امیرالمومنین عمر و امیرالمومنین علی رضی الهه عنهما در خدمت و صحبت مصطفی صلی الله علیه و سلام بودند و خرقه از حضرت او گرفته اند . حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم از جبرئیل علیه السلام و جبرئیل علیه السلام از حضرت عزت آورده بود . » (همان :۲۴ )
۲-۱-۵- باب چهارم
محمود بن عثمان در باب چهارم کتاب به ساخت مسجد جامع توسط شیخ مرشد و قوت یافتن دین اسلام به دست او اشاره می کند.
بنا بر گفته وی ، در زمانی که شیخ می‌زیسته است گروه گبران و آتش پرستان در آن سرزمین غالب بودند و مسلمانان اندک ، با این حال شیخ تصمیم می‌گیرد در آن ناحیه مسجدی بنا کند ، اما گبران مانع این کار می شدند و هر وقت که مسلمانان با کمک شیخ سنگ بنای مسجد را می گذاشتند و شروع به ساختن آن می گردند ، گبران سر می رسیدند و آن بنا را خراب می کردند.
سرانجام با سماجت و پافشاری شیخ مرشد و مسلمانان در آغاز مسجدی کوچک و بالاخره مسجدی عظیم در آن جا بنا می شود و گبران جرات تخریب را نمی یابند . همچنین از برکت وجود شیخ مرشد ، تعداد مسلمانان هر روز رو به افزایش می نهاد تا جایی که تعداد کثیری از گبران نیز به دین اسلام مشرف شدند : « و آتش پرستان همه اسیر و فرو مانده می شدند ، هیچ چاره نداشتند به تدریج می رفتند به خدمت شیخ مرشد و مسلمان می شدند و همچنین شیخ مرشد – قدس الله روحه العزیز – در حال حیات بود که بیشتر گبران و آتش پرستان بر دست وی مسلمان شده بودند و در سیرت مسطور است که بیست و چهار هزار کس از گبران و آتش پرستان و جهودان بر دست مبارک شیخ مسلمان شده بودند و هدایت یافته بودند . » ( محمودبن عثمان ، ۱۳۳۳ : ۲۹ )
۲-۱-۶- باب پنجم
نگارنده کتاب در این باب در فضیلت بقعه‌ی شیخ مرشد و شرف و کرامت روضه‌ی مطهر و منوره وی سخن می گوید . او از بقعه ای می گوید که بنا بر مشاهده ی عینی خودش هر روز زیارتگاه هزاران زن و مرد مشتاق شیخ بوده است : « و در ثنه‌ی ثمان و عشرین و سبعمائه که این کتاب شریف ساخته می شده بنده‌ی کمینه مشاهده می افتاد در بقعه ی شریفه‌ی شیخ مرشد – قدس الله روحه العزیز – و هر بامداد قریب هزار کس از مرد و زن، کوچک و بزرگ و غریب و مقیم در سفره ی شیخ حاضر می شدند و خادمان بقعه هر یکی کاسه‌ی از هریسه و روغن و نان در پیش ایشان می نهادند و می‌خوردند و می رفتند و علما و سادات و مسافران و روندگان خود شب و روز در سفره مقیم بودند . » (همان : ۳۵ )
از آنجا که شیخ مرشد در زمان حیات صاحب کرامات فراوان بوده است لذا بعد از مرگش، خاک بقعه ، توتیای چشم مریدان و مشتاقان شیخ بوده است و حکایت هایی را از اصحاب و مریدان شیخ نقل می شود که دیگران از بقعه‌ی ایشان حاجت روا شده اند.
۲-۱-۷- باب ششم
باب ششم ، به روایت های احادیث پیامبر اسلام (ص) اختصاص داده شده است که شیخ مرشد آنها را از مشایخ کازرون روایت می‌کند . شیخ مرشد در این قسمت احادیث را با واسطه‌ی بزرگانی هم چون ابوهریره، انس بن مالک، عبدالله بن مسعود، شیخ حسن بصری، ابن مالک، عبدالله بن عباس و ابوذر غفاری به پیامبر اسلام نسبت می دهد و آن را بیان می دارد : « شیخ مرشد – قدس الله روحه العزیز – هم بر این اسناد صحیح روایت می کند از شیخ حسن بصری رضی الله عنه که پیامبر(ص) گفت : رحمت خدای بر بنده‌ای باد که عیش دنیا برای عیش آخرت بگذارد و نان پاره‌ی خشک خورد و جامعه‌ی کهنه پوشد و بر زمین خفتد و در عبادت خدای تعالی جد و جهد نماید و بر گناه خود می گرید و طلب رحمت خدای می کند و از عذاب ، پناه به خدای تعالی می برد . » (محمود بن عثمان ، ۱۳۳۳ : ۳۸ )
۲-۱-۸- باب هفتم
باب هفتم ، به روایت های و احادیث پیامبر اسلام (ص) اختصاص داده شده است که شیخ مرشد آنها را از مشایخ شیراز روایت می‌کند در این باب سیزده حدیث از مشایخی چون : شیخ ابوالحسن عبدالله الخرجوشی، ابوهریره ، شیخ ابونصر منصور بن احمد القلانسی ، شیخ خطیب ابو علی حسن بن العباس و… بیان شده که شیخ مرشد آن را به پیامبر(ص) نسبت داده است و محمود بن عثمان آن را عنوان می کند : « دیگر از استادان ابوالحسن علی بن احمد شیرازی رحمه الله علیه ، شیخ مرشد – قدس الله روحه العزیز – روایت کند از وی به اسناد صحیح از جابر بن عبدالله رضی الله عنه که گفت پیامبر(ص) گفت که مادر سلیمان پیامبر، سلیمان را علیه السلام گفت ای فرزند من زنهار که به شب خواب بسیار مکن که هر که در شب ، خواب بسیار کند روز قیامت درویش و مفلس باشد . » (همان :۴۶)
۲-۱-۹- باب هشتم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...