۱- اخبار از آینده: در بسیاری از این مکاشفات خداوند پیامبرش را از خبرهایی که در آینده اتفاق می‌افتد آگاه می‌کند. دلیل این امر هم بسیار روشن است. زیرا خداوندی که این اخبار را به پیامبر اعلام می‌کند علّام الغیوب است و به تمامی موجودات احاطه دارد.
الف: رویای پیامبر اسلام که خداوند در آن وعده فتح مکه و بازگشت پیامبر به مکه داده شده بود. این رؤیا نوعی خبر از آینده نزدیک است. «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ »[۳۰۱]
ب: رؤیای شجره ملعونه. پیامبر در خواب شجره ملعونه را دید و در روایت از آن به بنی امیّه تعبیر شده است که باعث حزن و اندوه پیامبر شد. «وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلا فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ»[۳۰۲] این آیه از حکومت بنی‌امیّه خبر می‌داد.
ج: رؤیای حضرت یوسف که دید یازده ستاره به همراه خورشید و ماه بر او سجده کردند، که خبر از پیامبر شدن و قدرت یافتن یوسف(ع) داشت. «إِذْ قَالَ یُوسُفُ لأبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ»[۳۰۳]
۲- اخبار از گذشته:
الف: باخبر شدن پیامبر از کردار زنان خویش در سوره تحریم: «فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ»[۳۰۴]
ب: خداوند اخبار پیامبران گذشته را به پیامبر می‌دهد و خاطرنشان می‌کند که تو قبل از وحی ما از آن بی‌خبر بودی مانند داستان یوسف پیامبر: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ »[۳۰۵]
۳- رؤیت باطن انسانها:
در روایات وارده درباره معراج پیامبر در سوره اسراء نکات مهمی وارد شده است. علامه طباطبایی به بسیاری از این موارد اشاره نموده و مقصود آنها را بیان فرموده است.[۳۰۶] یکی از این موارد پیرامون باطن انسانهاست. پیامبر می‌فرماید: در شب معراج مردمی را دیدم که پاهای ایشان مثل پای شتران بود، گوشت از بدن آنها می‌کندند و به دهان آنهامی‌گذاردند. پرسیدم: ای جبرئیل آنها چه کسانی هستند؟ گفت: اینها عیب جویان و مسخره کنندگان هستند. بعد به گروه دیگری رسیدم که آتش می‌خوردند: پرسیدم: ای جبرئیل اینها چه کسانی هستند؟ گفت: اینها «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا »[۳۰۷] هستند. بعد انسانهایی را دیدم که اگر یکی از آنها می‌خواست بایستد از بزرگی شکم نمی‌توانست. پرسیدم: ای جبرئیل اینها چه کسانی هستند؟ گفت: «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لا یَقُومُونَ إِلا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»[۳۰۸]
پیامبر اعظم (ص) کاملترین شهودها و مکاشفات را داشتند. ایشان به مواردی از شهودهای خود اشاره می‌کند. مواردی که در بالا ذکر شد چیزی جز حقیقت عالم نبود. و لکن چشمان کوته بین ما توانائی رؤیت این حقایق را در دار دنیا ندارد. لذا در قیامت گفته می‌شود: «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»[۳۰۹] اینها باطن عالم هستند و ما به ظاهر دنیا عادت نموده‌ایم. « یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ ».[۳۱۰]
۴- خبر از باطن عالم:
انبیاء الهی در بخشی از مکاشفات خود باطن عالم را مشاهده می‌نمودند. این مکاشفه باعث قوّت قلب آنها می‌گردید. مانند مکاشفه حضرت ابراهیم: «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»[۳۱۱] البته خداوند دیدن ملکوت را برای انسانهای عادی هم ممکن می‌داند و می‌فرماید: «أَوَلَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ».[۳۱۲]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مراد از ملکوت را باطن عالم می‌داند. باطنی که محسوس نیست و به چشم ظاهری قابل رؤیت نیست.
۵- مشاهدات صوری:
به صورت کلی مکاشفات و مشاهدات را به دو قسم صوری و معنوی تقسیم می‌کنند. مکاشفات صوری آن است که در خیال متصل انجام می‌شود و از طریق حواس خمس صورت می‌گیرد. به مراتب بالاتر این مکاشفات مکاشفه معنوی گویند. برخی از وجود چنین حواسی محروم هستند خداوند متعال می‌فرماید: «فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِی»[۳۱۳] ولی برخی از این حواس محروم نیستند و حقایقی را درک می‌نمایند.
الف: درک با چشم:
مثل دیدن جبرئیل به صورت دحیه کلبی، یا تمثل جبرئیل برای حضرت مریم. «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا»[۳۱۴] یا اینکه پیامبر جبرئیل را در افق اعلی دید. «وَلَقَدْ رَآهُ بِالأفُقِ الْمُبِینِ»[۳۱۵]« وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى»[۳۱۶]
ب: شنیدن:
مانند «وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا»[۳۱۷] که میان خدا و حضرت موسی لفظ ردّ و بدل شد و موسی علیه‌السلام صدای خداوند را از ورای حجاب شنید.
ج: بوییدن:
پیامبر فرمود: «انّ لله فی ایّام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها و لا تعرّضوا عنها». یا پیامبر فرمود: «انّی لاجد نفس الرحمن من قبلَ الیمین»[۳۱۸] و پیامبر خبر از اویس قرنی داد. حضرت یعقوب وقتی بوی حضرت یوسف را از مصر شنید فرمود: «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ».[۳۱۹]
در حقیقت اگرچه این حس، حس ظاهری نبود و گرنه دیگران هم این بو را حس می‌نمودند و لیکن کمال قوای ظاهری در باطن انسان وجود دارد و در عالم خیال از آن تعبیر به بوییدن و حس نمودن بوی یوسف شده است. بنابراین حواس خمس در این گونه ادراک وجود دارد.
د: چشیدن
چشیدن و حس ذائقه در تعابیر عرفاء و پیامبر زیاد دیده می‌شود. پیامبر اسلام رؤیایی از خود تعریف می کند که در آن شیر نوشیدند و به حدّی زیاد بود که از انگشتان حضرت بیرون زد. حضرت این خواب خود را به علم تعبیر نمودند و فرمودند: شیر در خواب من علم بود، و این نشانه آن است که علومی را دریافت می‌کنم که سراسر وجود مرا فرا خواهد گرفت و از آن سیراب خواهم شد. یا در روایت معراج آمده که خازن سه ظرف برای من آورد. آب، خمر،‌شیر. ندا آمد اگر خمر را بخورد خود و امتش گمراه می‌شود و اگر آب بخورد خود و امتش غرق می‌شود، و اگر شیر بخورد خود و امتش هدایت می‌شود. من شیر را خوردم و جبرئیل فرمود تو و امتت هدایت شدی.[۳۲۰]
ه: لمس کردن:
پیامبر در روایت معراج خود می‌فرماید: پروردگار خود را در زیباترین صورت دیدم. دیدم که خداوند دستان خود را بین دو کتف من گذارد و آنرا حس نمودم. این تماس باعث شد که مکاشفه نمودم و تمام ملکوت آسمانها و زمین برای من معلوم گردید. جناب شیروانی در توضیح این نوع مشاهده صوری می‌فرماید: این نوع کشف در زمانی اتفاق می‌افتد که دو نور یا دو جسد مثالی با هم اتصّال پیدا کنند و چنین امری حسی نبوده و اثر آن کشف حقایق و روشن شدن علوم است.[۳۲۱]
۶- تشریع:
همانطور که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان[۳۲۲]می‌فرماید: برخی از اموری که در شب معراج اتفاق افتاد نوعی تشریع و قانون گذاری بود. مانند آنجا که خداوند ابتداءً ۵۱ رکعت نماز تشریع می‌فرماید و در نهایت به درخواست پیامبر به ۱۷ رکعت کاهش پیدا می‌کند.
۷- انجام اعمالی که در آینده امّت پیامبر اسلام تأثیر گذار بود:
جبرئیل از پیامبر پرسید در راه چه دیدی؟ فرمود: کسی از طرف راست صدایم کرد و من جواب ندادم. جبرئیل فرمود: اگر جواب می‌دادی امت تو بعد از تو یهودی می‌گردید. بعد منادی از طرف چپ صدا زد و من جواب ندادم. جبرئیل گفت: او منادی مسیحی بود. اگر پاسخ او را می‌دادی امّت تو بعد از تو مسیحی می‌گردید.
۸- رؤیت موجودات عجیب:
پیامبر در شب معراج پرنده‌‌ای دید که سری در آسمان و پا در زمین داشت. علامه آنرا ربّ النوع حیوانات تفسیر می‌کند.
۹- طی مقامات عالیه:
پیامبر در شب معراج در آسمانهای هفت گانه که مراتب عالم است سیر نمود و به اوج مقام انسان کامل رسید. این سیر به همراه افعالی مثل نماز خواندن در بیت معمور و بیت المقدس و اذکار مقدس و کارهای دیگری بود که در آن شب انجام گرفت. البته تمام انبیاء در هر مکاشفه‌ای مقامات جدیدی پیدا می‌کنند ولی اوج این مقامات در شب معراج برای پیامبر اسلام اتفاق افتاد.
۱۰ – تکلم با خداوند متعال:
بخش مهمّی از مکاشفات و مشاهدات پیامبران شامل تکلم و گفتگو با خداوندست که به نظر می‌رسد از تمامی مقامات و حالات مختلف دیگر عرفاء با ارزش‌تر و گران قیمت‌تر باشد. زیرا انسان با بالاترین و برترین موجود عالم ارتباط برقرار می‌کند.
«وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا»[۳۲۳] خداوند بعد از ذکر نام تعدادی از انبیاء متذکر می‌شود که فقط برخی از آنها توانسته‌اند با خداوند گفتگو نمایند. « مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ»[۳۲۴] این نشان دهنده اوج این مقام و عظمت آن است پیشتر درباره انواع تکلم خداوند با بشر و اقسام آن بحث نمودیم.
۱۱- تکلم با ملائکه عظیم الشأن:
در شب معراج پیامبر با جبرئیل، میکائیل، اسرافیل که برترین فرشتگان الهی هستند سخن گفت. همینطور پیامبر با فرشته‌ای به نام اسماعیل صحبت نمود که هفتاد هزار فرشته درخدمت او بودند و در تحت هر فرشته‌ای هفتاد هزار فرشته دیگر.
۱۲- ایجاد عزم و انگیزه:
استاد جوادی آملی معتقد است[۳۲۵] که بسیاری از موارد وحی به عقل عملی مربوط می‌شده نه عقل نظری و در پیامبر ایجاد انگیزه و اراده می‌نموده است. مثل: «فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا»[۳۲۶] «وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ»[۳۲۷] «وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لایَشْعُرُونَ»[۳۲۸] به نظر ایشان بسیاری از این موارد گیرنده وحی عقل عملی بوده و ایجاد انگیزه در مخاطب کرده است. مثلا آیه سوم که مربوط به حضرت یوسف است، در حقیقت حضرت را امیدوار می‌کند و این مربوط به عمل است. لذا بخش مهمی از محتوای مکاشفه پیامبران شامل این امور می‌شود.
۱۳- ایجاد قوّت قلب:
خداوند بسیاری از مکاشفات پیامبر را باعث قوّت قلب او می‌داند. پس محتوای آنها صرفاً ادراکی نیست و بسیاری از امور احساسی و عاطفی دخیل است. « کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ »[۳۲۹] ما قرآن را تدریجی نازل نمودیم تا قلب تو را تثبیت کنیم، «وَإِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلا»[۳۳۰] این آیه شریفه می‌فرماید که ما کفار را در خواب توی پیامبر کم نشان دادیم تا شما نترسید و قلب شما قوّت بگیرد.
۱۴- مأموریت پیامبر:
در بسیاری از مکاشفات پیامبران، دستوراتی به ایشان داده می‌شد. مثل خواب حضرت ابراهیم علیه السلام که در آن مأمور شد فرزند خود را ذبح نماید. « قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»[۳۳۱] حضرت اسماعیل خواب پدر را امر نامید. پس از طرف خدا به حضرت ابراهیم دستور داده شده بود که ذبح فرزند کند و این امر در منام و مکاشفه اتفاق افتاد. هر چند ابن عربی خواب حضرت را نیازمند تعبیر می‌دانست و مطالبی در این زمینه دارد که قابل قبول نمی‌باشد.
۱۵- حالات مدهوشی و بی‌خودی:
یکی از محتواهای غیر شناختی این مکاشفات حالات پیامبر است، البته به نظر می‌رسد این حالات از لوازم و تبعات مکاشفات باشد نه جزو آنها. در روایات بسیار آمده است که، وقتی که وحی بر پیامبر نازل می‌شد و خداوند مستقیم و بدون واسطه فرشته وحی می‌فرستاد، بر پیامبر خیلی سخت بود و به او حالت مدهوشی دست می‌داد. این مال آن بود که وحی سنگین و دشوار بوده است.[۳۳۲]در قرآن آیات اول سوره مزمل و مدثر به این نکته اشارت دارد که وحی باعث لرزیدن وی شده است «یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ»[۳۳۳] البته محتوای این مکاشفات به این موارد محدود نمی‌شود و بسیار متنوّع‌تر است. و لکن ما در اینجا به همین موارد اکتفا می‌کنیم با نگاهی به موارد فوق تنوّع بسیار آنها روشن می‌شود و اینکه برخی شناختی و برخی غیر شناختی بوده‌اند.
سه دیدگاه درباره پدیده وحی:
به طور کلی سه نظریه در باب ماهیت قرآن وجود دارد. گروه اول معتقدند که هم لفظ و هم معنای قرآن از طرف خداوند متعال نازل شده است،[۳۳۴] و پیامبر اکرم هیچ نقشی در نوع و محتوای وحی خود نداشته است و صرفاً یک پیام رسان راستگو و صادق است که پیام را تمام و کمال دریافت می‌کند و به مردم ابلاغ می‌کند. پیامبر در اخذ و تلقی، فهم و ابلاغ وحی معصوم است و هیچگونه اختیاری در این زمینه ندارد. این نظریه خلاصه نظریه مشهور بین علمای اسلامی و مفسّران قرآن است که به نظر می‌رسد صحیح‌ترین و جامعترین نظریه و مطابق حقایق و ظواهر قرآن کریم ‌باشد. این گروه به آیات متعددی از قرآن استناد می‌کنند و همچنین از دلایل برون قرآنی نیز یاری می‌جویند.
تلّقی این گروه در نوع دریافت وحی یکسان نیست و هر کدام این وحی را به گونه‌ای بیان می‌کنند. مثلاً برخی معتقد به افعال گفتاری بودن این وحی‌اند، و برخی آنرا از نوع کلام مطابقی می‌دانند.
برخی از معتقدان به این نظریه در جامعه ما: جناب جوادی آملی، مصباح یزدی و لاریجانی می‌باشند.
حال باید پرسید که این قول با کدام یک از وجوه سه گانه مورد ادعا سازگار است. ( ادراکی، یا احساسی یا تفسیری؟). به نظر می‌رسد که موجّه‌ترین صورت این قول، ادراکی و شناختی بودن آن است اگر چه عواطف و ادراکات مستقل قابل انکار نیستند. به بیان دیگر هسته این وحی ادراک است و به صورت تبعی دو وجه دیگر نیز جاری هستند.
نظریه دوم:نظریه کسانی است که معنای قرآن را از جانب خدا می‌دانند و الفاظ آنرا از سوی پیامبر اسلام می‌دانند. این نظریه کسانی چون عبدالکریم سروش است. البته کلام ایشان در کتابهای مختلف خالی از ابهام و ایهام و چند پهلویی نمی‌باشد و به درستی نمی‌توان وجه خاصی را از کلام ایشان برداشت نمود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...