نوشی آب حیات ازاین ابیات زنده مانی چو خضرا ز آب حیات
باز نظامی در شرفنامه می گوید:
زهی خضرو اسکندر کائنات که هم ملک داری هم آب حیات
چو سکندری شاه کشور گشای چو خضرا زره افتاده را رهنمای
چو همخوان خضری براین طرف جوی به هفتاد و هفت آب لب را بشوی

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

هارون و موسی
هارون نخست زاده ی عمران و برادر موسی از یک پدر و از یک مادر است، نام وی بیست بار در قرآن مجید ذکر گردیده و از جمله ی انبیا به شمار رفته است. هارون به واسطه ی فصاحتی که داشته به درخواست حضرت موسی از طرف خدا به یاری و همکاری با موسی مأمور گردیده است. هر دو با هم فرعون را به یکتا پرستی دعوت کردند و بنی اسرائیل را از مصر نجات بخشیدند و به جانب سرزمین مقدس سوق داد. هارون هنگامی که برای گرفتن احکام به طور سینا رفته بود بر بنی اسرائیل خلافت می کرد. حادثه ی سامری در آن زمان اتفاق افتاد واز آن جهت هارون مورد عتاب موسی قرار گرفت۱٫
انعکاس آن در آثار شاعران چنین است که :
انوری می گوید:
مشتری را از شرف دولت سرای طالعش چون کلیم الله را خلوت سرای طور باد
نه کلیمی تو برین کوه که گیری کم تپه نه عزیزی تو درین مصر که گیری کم چاه
زهی دست وزارت از تو معمور چنان کزپای موسی پایه ی طور
من اثرها کز سنانت یاد دارد روزگار چو موسی ره طور سینا گرفته
ز برهان جیب تو و معجزاتت سواد زمین دست بیضا گرفته
ناصر خسرو قبادیانی می گوید:
نیکو نگر درین که نکو ناید از کوه قاف جغدی را بالین
چو هارون ز موسی علی بود در دین هم انباز و هم همنشین محمّد
به محشر ببوسد هارون موسی ردای علی و آستین محمّد
واندر حریر سبز و ستبرقها سیب وبهی چو موسی وهارونست
ای یار سرود و آب انگور نه یار منی به حقّ والطوّر
پیغمبر میرست پور او را برمرکب میرست طور سینا
برزگران را نگر چگونه زمستی بهره ی هارون همی دهند به هامان
به راه چشم شنود از درخت قول خدای که « من خدای جهانم» به طور بر موسی
چون باز نگردی به سوی موسی و هارون یک ره نشوی سیر زفرعون وز هامان
حجّت و برها ن مجوی جز که ز حجّت تا بنما ید ت را ه موسی وها رون
ظهیرا لد ین فا ریا بی می گوید :
ها رون د رگه توا م آ خر روا مدار اسب مرا بر آ خور غم چون خرعزیر
عهد ها رون د رگهت د ا یم حسد روزگا رمأ مون با د
ید بیضا ی موسویت به جود کیسه پرد ا زگنج قا رون با د
ا میر معزّ ی می گوید :
کرد ند آ شکا را معجز به عا لم اندر عیسی به بیت مقد س موسی به طور سینا
دوش آن نگارین روی من آمد به مستی سوی من تا شد رویش کوی من چون طور سینا پرضیا
ر ضوا ن تویی وبزم ترا سا یه ی طوبی موسی تویی وتخت ترا پا یگه طور
وگر بنا ی زبید هگشت خراب حصا رد ولت ها رون بلند با د وحصین
گه ابراهیم بن آ زر میا ن توشده ا یمن گهی جسته ترا موسی میا ن وا دی ا یمن
همیشه تا که نشا ن نبوّ ت موسی زآ تشست ود رخت وزوا د ی ا یمن
سنایی غزنوی د رمثنوی عشق نا مه می گوید :
تا بود طورنشأ ه ی اولی روح را ذا ت گفتنست اولی
طورا قبا ل عشق گیرد نام عا قبت تا کجا رسد انجا م
طور اقبا ل عشق تا با قیست عا شق اندرنیا زومشتا قیست
چون بود طور عشق را ادبار عاشقان را به عکس گرد د کا ر
سنایی در مثنوی سنا یی آباد می گوید :
ای دلت بی خبر زآتش و نور چه شناسی حدیث موسی و طور
آتش ازکوه طورپیدا شد موسی ازشوق یارشیدا شد
سنایی درمثنوی طریق ا لتحقیق می گوید :
حضرتی بینی ا زورا ی مکان فارغ ازاستحا لت دورا ن
عاشقانی چوآدم وچوکلیم چون حبیب ومسیح وا برا هیم
سنا یی د رمثنوی کا رنا مه ی بلخ می گو ید :
شعر اورا تجلّی طورا ست زانکه منشور خوا جه منشور ا ست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...