فایل شماره 5946 |
اجلاس کمپ دیوید ۲۰۰۰ ……………………………………………………………………………………………………….. ۹۲
انتفاضه دوم ۲۰۰۰ ………………………………………………………………………………………………………………….. ۹۴
طرح صلح عربی ملک عبدا… ۲۰۰۲ …………………………………………………………………………………………. ۹۵
طرح نقشه راه ۲۰۰۲ ………………………………………………………………………………………………………………. ۹۶
کنفرانس آناپولیس ۲۰۰۷ ………………………………………………………………………………………………………… ۹۶
نتیجهگیری ……………………………………………………………………………………………………………………………. ۹۸
جمعبندی ونتیجهگیری نهایی …………………………………………………………………………………… ۱۰۰
منابع ………………………………………………………………………………………………………………………….۱۰۵
ضمایم …………………………………………………………………………………………………………………….. ۱۱۲
کلیات: طرح پژوهش
طرح مسئله
یکی از پیچیدهترین بحرانهای شکل گرفته بعد از جنگ جهانی اول را باید «مسئله فلسطین» قلمداد کرد. تلاش برای ایجاد «سرزمین مستقل فلسطین» برای دهه های متمادی به جهت عدم توجه به ماهیت سیاسی آن در سطح نظام بینالملل موجب حیات بخشیدن به چشماندازهای اخلاقی-آرمانی در سطح خرد (فلسطین – اسرائیل) و در سطح میانه (کشورهای عربی در منطقه خاورمیانه) شده است. سعی فراوان شد که «مسئله فلسطین» در قالبهای اخلاقی-آرمانی مطرح شود، بدون این که به ابعاد بینالمللی و ساختارهای آن توجهی شود. به دلیل همین کم توجهی و تلاش به منظور رفع آن، ضرورت توجه به مولفههای بینالمللی را در فهم وسیعتر و عمیقتر در «مسئله فلسطین» را دارای اهمیت فراوان کرد. بدین روی برای فهم تأثیر مولفههای بینالمللی در تحلیل «مسئله فلسطین» از نظرات یکی از معروفترین تئوریسینهای روابط بینالملل یعنی «کنت والتز»[۱] استفاده میکنیم.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مسئله اصلی که برای والتز اهمیت دارد و بنیان نظریه او محسوب میشود این است که چرا دولتها در نظام بینالملل به رغم تفاوتهایی که از نظر سیاسی، ایدئولوژیک و … دارند، رفتار مشابهی را در سیاست خارجی به نمایش میگذارند. والتز در کتاب «انسان، دولت، جنگ»[۲] که تلاشی بود برای توضیح جنگ در روابط بینالملل به سه سطح تبیین یا به بیان خود او، به سه «تصویر»[۳] اشاره میکند که عبارت است از: سرشت انسان یا «تصویر اول» که ریشه جنگ را در سرشت جنگ طلب انسان یا انسانهای خاص جستجو میکند. دولت یا «تصویر دوم» که جنگ را براساس جنگطلبی دولتهای خاص با ایدئولوژیها و رژیمهای خاص سیاسی تبیین میکند. ساختار نظام بینالملل یا «تصویر سوم» که وقوع جنگ را بر مبنای خصوصیت آنارشیک نظام بینالمللی تبیین می کند. او در این کتاب هر سه تصویر را برای توضیح جنگ لازم میداند و بر آن است که علت فاعلی و علت زمینهساز هر دو تأثیر دارند و تصویر سوم، چارچوب سیاست جهانی را توصیف میکند. اما بدون تصاویر اول و دوم نمیتوان هیچ شناختی از نیروهای تعیین کننده سیاست داشت؛ تصاویر اول و دوم نیروها را در سیاست جهانی توصیف میکنند، او بدون تصویر سوم ممکن نیست بتوانیم اهمیت آنها را ارزیابی کنیم یا نتایج آنها را پیشبینی نماییم. (مشیرزاده، ۱۳۸۸: ۱۰۹-۱۰۸)
اما والتز در کتاب نظریه «سیاست بینالملل»[۴] دو تصویر نخست را «تقلیلگرایانه»[۵] میداند، زیرا خصوصیات واحدهای نظام را به خصوصیات واحدهای تشکیلدهنده آن یعنی افراد یا دولتها فرو میکاهند. این نظریهها با شناخت ویژگیها و تعاملات اجزا در پی فهم کلاند، اما نمیتوانند پیامدهای سیاسی بینالمللی را تبیین کنند. در مقابل توضیح قابل قبول را تبیینی ساختاری و سیستمیک معرفی میکنند.(مشرزاده،۱۳۸۸: ۱۰۹) همین امر دانش روابط بینالملل را به سطحی میبرد که وقتی این عوامل ساختاری نظام بینالملل به وجود میآیند، آدمهای خیر و شر و یا دولتهای خیر و شر، همه به یک طرف هدایت میشوند و وادار میشوند تا به گونهای رفتار کنند که شاید حتی خواسته واقعیشان نباشد. حال باید ببینیم تحول نظام بینالملل، تغییر بازیگران و تحول در الگوی روابط منطقهای و … را به دنبال دارد، چگونه و یا به چه شکل جایگاه «مسئله فلسطین» را در نظام بینالملل تغییر میدهد.
نظام بینالملل بعد از جنگ جهانی اول
در زمان شکلگیری نظام بینالملل بعد از جنگ جهانی اول، «مسئله فلسطین» یک مسئله کاملاً در حال سیلان و دگرگونی بود. به همین دلیل معلوم نبود که چه بلایی قرار است سر فلسطین بیاید وقتی فلسطین از امپراتوری عثمانی جدا میشود سرنوشت آن معلوم نیست. نظام بینالملل در این دوران، نظامی متغیر است و طرحهای مربوط به فلسطین دائماً عوض میشوند. بعد از جنگ جهانی اول ۱۹۱۹-۱۹۱۲ پدیدهای به نام «موازنه قدرت ناپایدار»[۶] در نظام بینالملل به وجود میآید که بازیگر اصلی آن انگلستان و فرانسهاند. اما قدرتهای در حال رشد که بخشی از تحولات بینالملل که بعدها تحت تأثیر آنها قرار میگیرد، هیچ تأثیری در نظام بینالمللی از جمله منطقه خاورمیانه، در آن سالها ندارند به همین دلیل طرحهایی که در این دوران درباره فلسطین و اصولاً کل منطقه خاورمیانه مطرح میشوند مثل خود نظام بینالمللی در حال سیلان، بالا و پایین شدن و نامعین هستند.
در حین جنگ جهانی اول و در قرارداد «سایکس- پیکو»[۷] منطقه اردن امروزی و عراق تحت کنترل انگلیسیها قرار میگیرد و سوریه و لبنان هم تحت کنترل فرانسه قرار میگیرد و فلسطین منطقه بینالمللی اعلام میشود و بقیه سرزمینها، تحت کنترل دولت عثمانی باقی میماند. (نقیبزاده، ۱۳۸۳: ۱۸۲)
اما از آنجایی که نظامبینالمل در حال تغییر است این طرح هم تغییر میکند. زمانی که انگلیسیها داشتند ساختار نظام بینالملل را در دوران بین دو جنگ شکل میدادند، نظریه غالب نظریه ایجاد «دو دولت» بوده است و نظریه شکلگیری «یک دولت» به نام اسراییل متصور نبوده است. به همین دلیل هم انگلیسیها به شکل گرفتن دولت اسراییل رأی مثبت نداند چون از اول میدانستند که این ماجرا باعث مناقشه میشود. این روال تا پایان جنگ جهانی دوم ۱۹۴۵-۱۹۳۹ ادامه داشت تا این که جنگ جهانی دوم تمام میشود و نظام «دو قطبی»[۸] شکل میگیرد.
شکلگیری نظام دو قطبی در نظام بینالملل بعد از پایان جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی دوم تمام میشود و نظام دو قطبی شکل میگیرد. در نظام بینالملل جدید، انگلستان که طراح اصلی نقشه سیاسی خاورمیانه است، به عنوان بازیگر اصلی کنار میرود و آمریکا و شوروی به عنوان دو قطب نظام بینالمللی جدید وارد عرصه بینالمللی میشوند. از اینجاست که اهمیت اسراییل در روابط بینالملل شروع میشود. آمریکاییها که در حال طراحی جایگاه خود در ساختار جدید نظام بینالملل هستند، استوانه استراتژیک خود را در منطقه خاورمیانه در اسرائیل میگذارند، استوانهای نه فقط در مقابل شوروی که در مقابل انگلستان به عنوان قدرتی که در حال رفتن به حاشیه است. به همین دلیل است که به تدریج پدیده شکل گرفتن اسراییل بدون فلسطین نزد آمریکاییها پذیرفته میشود و همین به نوعی باعث میشود تا کشورهای عربی به سمت شوروی گرایش پیدا کنند، بر همین اساس مقابله اعراب و اسراییل به نمادی از رقابت دو قطب تبدیل میشود و اسراییل متحد استراتژیک آمریکا میشود.
اتحاد شوروی هم روی کشورهای عربی و جنبشهای عربی سرمایهگذاری میکند و مسئله حادتر میشود، زیرا بحران فلسطین با ساختار قدرت دو قطبی در نظامبینالملل هماهنگ میشود. بنابراین تغییر نظام بینالملل به دو قطب، مسئله اتحاد استراتژیک اسراییل با آمریکا را حاد میکند و مانع از تشکیل دولت مستقل فلسطینی میشود.
بر این مبنا، پرسش اصلی که در این پژوهش مطرح میشود این است که، چه تحولاتی در محیط بینالملل پس از فروپاشی شوروی شکل گرفت و این تحولات چه تاثیری در «مسئله فلسطین» بر جای گذاشت؟
بررسی ادبیات و مرور آثار موجود
۱- کتب: کتب نوشته شده در این زمینه زیاد میباشد، اما نکته مهم در این است که «نوع نگاه» و یا «زاویه دید» آنها در بررسی موضوع (مسئله فلسطین) متفاوت است که آن هم در جای خود بسیار مفید است. اما آن چه که در این کتب کمتر دیده میشود تحلیل «مسئله فلسطین» با توجه به ابعاد و مولفههای بینالمللی تاثیرگذار در آن میباشد.
مجید صفاتاج در کتاب «ماجرای فلسطین و اسراییل» با یک نگاه تاریخی به توصیف «مسئله فلسطین» و دادن یکسری اطلاعات مفید در این زمیه و بدنبال آن تحلیل این مسئله در سطح خرد (فلسطین – اسرائیل) و در یک فصل کوتاه به سطح میانه (منطقه خاورمیانه) میپردازد.(صفاتاج،۱۳۸۰) و یا جمیله کدیور در کتاب «پشت پرده صلح» با نگاهی تاریخی به توصیف و تحلیل «مسئله فلسطین» و آن هم با توجه به تأثیرگذاری عامل منطقهای (کشورهای عربی) و گروههای مبارز فلسطینی و اسراییل میپردازد.(کدیور،۱۳۷۴) و یا راشد الغنوشی در کتاب «انقلاب اسلامی و امام خمینی، مسئله فلسطین و طرح صهیونیسم، حاکمیت علما یا روشنفکران» به تاثیرات انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و تاثیرات آن در منطقه خاورمیانه و به خصوص «مسئله فلسطین» میپردازد.(الغنوشی،۱۳۸۰) و در آخر، منوچهر محمدی و پیروز غفرانی در کتاب «بحران فلسطین و آینده آن» از روش کمی برای تحلیل بحران فلسطین استفاده کردهاند. و در فصول مختلف، ابعاد جغرافیایی و منطقهای، ابعاد سیاسی بینالمللی، ابعاد جمعیتی، ابعاد اقتصادی، ابعاد اجتماعی، ابعاد نظامی و امنیتی بحران فلسطین را در سطح خرد (فلسطین – اسراییل) و در سطح میانه (منطقه خاورمیانه) مورد بررسی قرار دادهاند اما در بررسی ابعاد سیاسی – بینالمللی به نقش بازیگران اصلی نظام بینالملل در طول سالهای شکلگیری بحران فلسطین نپرداختهاند و نقش سیاستهای آنها در شکلگیری و حل بحران فلسطین به خصوص بعد از فروپاشی شوروی مورد بررسی قرار نگرفته است.(محمدی و غفرانی،۱۳۸۸)
۲- مقالات: مقالات نوشته شده در این زمینه هم زیاد میباشد که «مسئله فلسطین» را از زاویه دیدهای متفاوت و یا «نوع نگاه» متفاوت مورد بررسی قرار داده است. اما آنچه که کمتر در این مقالات دیده میشود. تحلیل «مسئله فلسطین» با توجه به ابعاد و مولفههای بینالمللی و تاثیرگذار در آن میباشد.
حسن غفاری در مقاله «سلسله صلحهای تحمیلی برای حذف تدریجی سویت فلسطینی ۲۰۰۷-۱۹۷۸» میگوید: «تلاش فراوان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی در طول بیش از یک قرن برای محو یک هویت مسلم و قطعی تاریخی به نام هویت مردم مسلمان فلسطین به عنوان قبله اول مسلمین صورت گرفت و در کنار سه فعالیت اول، تلاشهای خستگیناپذیر دیپلماسی نیز برای مشروعیت بخشی حکومت جعلی اسراییل انجام گرفت. از جمله این تلاشها، در قالب قراردادها و صلحهای تحمیلی بین این دولت جعلی و کشورهای اطراف و مردمان اصلی سرزمین فلسطین، خود را نمایان کرد که نتیجه تدریجی آن، قبول محو هویت فلسطین و اکتفا به دولت خود گردان به عنوان دولت غزه و کرانه باختری در تحت حکومت اسراییل، توسط اندک رهبران سازشکار منطقهای بوده است.»(غفاری،۱۳۸۷: ۱۸۳) مهران کامروا در مقاله «نقش هویتهای ملی رقابت جو در مناقشه فلسطینی – اسراییلی» میگوید: «ماهیت و علت اصلی کشمکش اسراییل و فلسطین به انکار هویت ملی هر طرف توسط طرف مقابل مربوط میشود. برای اکثریت اسراییلیها، هویت فلسطینی وجود ندارد و در مورد فلسطینیها نیز وضع به همین منوال است. این موضوع، موجب عدم اعتماد طرفین نسبت به دیگری و عدم تمایل آنها به صلح بوده است.» (کامروا،۱۳۸۱: ۲۸-۲۷) احمد دوست محمدی در مقاله «ریشههای ایدئولوژیکی و تاریخی شکست طرحهای صلح خاورمیانه» میگوید: «کشمکشها و جنگهای خاورمیانه ریشه در خلق و خوی نژادپرستانه، توسعه طلبانه و سلطه جویانه رژیم صهیونیستی اسراییل دارد که خود برگرفته از تعالیم و دستورات تورات تحریف شده، تلمود و پروتکلهای زعمای صهیونیسم میباشد. و صلحی که اسراییل از آن دم میزند، یک صلح واقعی نیست، بلکه صرفاً ترفندیاست برای ادامه حیات تحمیلی خود در منطقه در جهت اجرای سیاست اشغال و انقراض نسل اعراب مسلمان میباشد.» (دوست محمدی،۱۳۸۶: ۲۲) و در آخر علی اکبر علیخانی در مقاله «فلسطین،اسراییل و انتفاضه:نزاع بر سر هویت» به بررسی این مناقشه در سطح خرد(فلسطین و اسراییل) پرداخته و تاثیر سطح کلان(ساختار نظام بینالملل و بازیگران اصلی آن) در این مناقشه مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است.(علیخانی،۱۳۷۸)
۳- پایاننامهها: پایاننامههای نوشته شده در این زمینه نسبت به کتب و مقالات نوشته شده در این زمینه، بسیار کم و محدود میباشد. این پایاننامهها هم یا از موضع اسراییل(سطح تحلیل خرد) به «مسئله فلسطین» نگاه کردهاند و یا آن را از یک منظر اخلاقی-آرمانی مورد بررسی قرار دادهاند. آنچه که در این پایاننامهها کمتر مورد بررسی قرار گرفته؛ تاثیر مولفهها و ابعاد بینالمللی تاثیرگذار(ساختار نظام بینالملل و بازیگران اصلی آن) بر «مسئله فلسطین» میباشد.
احمد رشیدی در پایاننامه «روند صلح اسلو و موانع شکلگیری دولت مستقل فلسطین» عدم شکلگیری کشور مستقل فلسطینی را، مخالفت اسراییل با چهار مسئله مهم در این زمینه یعنی ۱- برچیده شدن شهرکها ۲- بازگشت پناهندگان ۳- تسلط بر منابع آب زیرزمینی و مناطق اشغالی ۴- حاکمیت بر بیتالمقدس شرقی از سوی اقتدار فلسطین میداند.(رشیدی،۱۳۷۸) و محمد هادی هم در پایاننامه «طرحهای صلح خاورمیانه در دهه گذشته ۲۰۰۳-۱۹۹۳» رسیدن به صلح و امنیت را بدون رعایت عدالت، تامین کننده حق ملیتها نمیداند. به طوری که عدم رعایت عدالت از سوی اسراییل، ملت فلسطین را از حقوق اولیه خود که همسال حق تعیین سرنوشت، حق اعمال حاکمیت بر سرزمین، حق بازگشت آوارگان و … محروم میباشد.(هادی،۱۳۸۴)
هدف پژوهش
از دیدگاه پژوهش حاضر، مهمترین عیب موجود در این ادبیات، مورد توجه عمیق قرار ندادن تاثیر ابعاد و مولفهای بینالمللی یعنی ساختارهای نظام بینالملل و تحولات آن در بررسی «مسئله فلسطین» میباشد. بر همین اساس مهمترین هدف پژوهش حاضر رفع این عیب اساسی و بدین واسطه افزودن بر غنای ادبیات موجود در این زمینه است.
نظرات موجود در این زمینه
۱- بین آگاهی سیاستمداران اسراییل بر ناتوانیشان در رد حقوق حقه مردم فلسطین با ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین ارتباط وجود دارد.
۲- بین آگاهی رهبران فلسطین بر اینکه روشهای مسالمت آمیز مسیر مفیدتری برای تحقق دولت مستقل فلسطین است با ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین ارتباط وجود دارد.
۳- بین نیاز کشورهای عربی برای بدست آوردن اقتدار داخلی با ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین ارتباط وجود دارد.
۴- بین تغییرات صورت گرفته در محیط بینالمللی پس از فروپاشی شوروی با ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین ارتباط وجود دارد.
تبدیل نظر به نظریه
۱- آگاهی سیاستمداران اسراییل بر ناتوانیشان در رد حقوق حقه مردم فلسطین عامل ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین بوده است.
۲- آگاهی رهبران فلسطینی بر این که روشهای مسالمتآمیز مسیر مفیدتری برای تحقق دولت مستقل فلسطین است عامل ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین بوده است.
۳- نیاز کشورهای عربی برای بدست آوردن اقتدار داخلی عامل ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین بوده است.
۴- تغییرات صورت گرفته در محیط بینالمللی پس از فروپاشی شوروی عامل ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین بوده است.
تبدیل نظریه به فرضیه
۱- اجماع سیاستمداران اسراییل به ناتوانیشان در رد هویت ملت فلسطین باعث ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین گشته است.
۲- اجماع رهبران فلسطینی بر این که مذاکره مسیر مفیدتری برای تحقق دولت مستقل فلسطین است باعث ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین گشته است.
۳- نیاز کشورهای عربی برای بدست آوردن مشروعیت داخلی باعث ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین گشته است.
۴- تحولات ساختار نظام بینالملل پس از فروپاشی شوروی باعث ضرورت شکلگیری دولت مستقل فلسطین گشته است.
نظرات
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-04-05] [ 10:32:00 ب.ظ ]
|