عشق سوزان تو (سوز سینه) وجود خواجو را سوخته و تبدیل به خاکستر کرده است. “سینه” مجاز به علاقه ی حالّ و محل از “دل”. ضمناً ” بَرَد با خود از جهان خواجو” ناظر به دو معناست : الف) چون سوز سینه سبب مرگ خواجو شود. ب) خواجو با سوز سینه از دنیا برود (و سوز را با خود ببرد) در آن جهان با داشتن این سوز، وجود او خاکستر خواهد شد و اگر سراغ تندیس او بروی جز خاکستر نمی بینی!
“خاک” مجاز است از وجود تندیس خواجو .
نقّاش به صورتگری ار موی شکافد صورت نتوان بست کز این رنگ نگارد
(همان: ۱۴۹)
“موی شکافتن” کنایه از نوع تلویح است با چند واسطه از “کمال دقّت و ظرافت در نشان دادن هنر” (مکنیّ عنه و ملزوم). “صورت نتوان بست” نمی توان تصوّر کرد. “بستن” در این ترکیب معنای مجاز ی دارد. “از این رنگ” ایهام است : از اینگونه. با این نقش و رنگ .
مصراع دوّم کنایه از این است که “محال است چهره ی تو را بتواند صورتگری کند”.
۲-۳۴-تشبیه مقیّد و مجاز به علاقه ی جزء به کل
الف قامتم زانکه به صورت نون است کاف و نون نکته ای از حرف معمّای من است
(همان :۱۰۱)
الف قامتم (مشبه مفرد مقیّد به دو اضافه). نون (شکل حرف نون)
مشبهٌ به مفرد که دلالت دارد به طریق کنایه به خمیدگی و خم آوردن قامتِ عاشق در زیرِ بار سنگینی غم عشق یار.
“کاف و نون” مجاز است به علاقه ی جزء به کل از آیه ی : اِنّما امرُهُ اِذا اَرادَ شیئاً اَن یَقولَ لهُ کُن فیکون (یس، ۶۹)
حرف معمّا : حرف مجاز است از کلام، نوشته و عبارت مختصر و کلام رمزی و نام شب در ارتش و نیروهای انتظامی قدیم. تشبیه تفضیل و استعاره
سخنم سِحر حلال است ولی گاه سخن خجلت بابلیان از ید بیضای من است
(همان :۱۰۱)
سِحر حلال : “سحر” از منظر فقه حرام است امّا اصالت دارد یعنی وجود دارد. سحر آشفته کردن و به هم زدن رابطه قوای باطنی انسان در نیت و ارتباط با فیزیک جهان است. ” سِحر حلال” یعنی سحری که اشکال شرعی ندارد و این استعاره از شعر زیباست که دیگران به ادّعای شاعر از آوردن مانند آن عاجزند و مجذوب و مفتون آن می شوند. منظومه ای به نام ” سِحر حلال” از اهالی شیرازی مانده است. خواجو، غزلیات خویش را سِحر حلال نامیده است. “بابلیان” به علاقه ی کل به جزء به معنای ساحران بابل است که البتّه همه ی بابلیان نبوده اند. خواجو تشبیه مضمر و تفضیل به کار برده است و غزلیّات شیرین خویش را به سِحر حلال مانند کرده است و بر سحر بابل ترجیح دارد.
ید بیضا : استعاره ی مصرّحه است از غزلیّات شاعر.
جامع : عجز مردم (به زعم و تصوّر شاعرانه ی سراینده از آوردن اشعاری مثل اشعار او و معجزهی حضرت موسی که به “ید بیضا” معروف است.
۲-۳۵-استخدام
چو آسمان، دلم از مِهر توست سرگردان اگرچه مِهر تو در آسمان نمی گنجد
(همان :۱۴۲)
آسمان دل: اضافه تشبیه (دل ← آسمان). وجه شبه : شفاف بودن،وسعت و گستردگی و عظمت. “مهر” : محبّت. ضمناً به مهر به معنای خورشید تداعی دارد.
مصراع دوّم “مهر” محبّت و “آسمان” استعاره از دل و یا : “مهر” تو خورشیدی است که در آسمان دل، گنجایش سیر ندارد.
“سرگردان” به دو معناست : الف) حیران. ب) گردنده بر یک محور و صنعت استخدام دارد.
۲-۳۶-استخدام و کنایه
از لعل آبدار تو، نعلم بر آتش است زان رو، دلم چو زلف سیاهت مشوّش است
(خواجو،۸۶)
لعل آبدار (مستعار) استعاره ی مصرحّه ” لب های” یار است (مستعارٌمنه ).
نعلم بر آتش است : (مکنیّ به ولازم) کنایه بعید (تلویح ) از ” بی قرار بودن” (مکنیّ عنه و ملزوم) کنایه فعلی و مصدری است. توضیح : برای بی قرار شدن عاشق و یا معشوق، نام او را بر نعلی می نوشتند و یا حک می کردند و نعل مزبور را در آتش اجاق می گذاشتند و بر این باور بودند که سبب بی قراری طرف می شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

تشبیه : دلش (مشبّه مقیّد ) را به زلف سیاه یار(مشبّهٌ به مقیّد به صفت و مضافٌ الیه) مانند کرده است. وجه شبه : آشفتگی زلف و دل در ” مشوّش ” استخدام صورت گرفته است چرا که به دو معنا و کاربرد است : آشفتگی زلف / آشفتگی روان.
۲-۳۷-تشبیه مقیّد به مقیّد
چو بر تو می افکنم دیده، اشگ گلگونم زعکس گلشن رویت گلاب می گردد
(همان :۱۴۳)
گلشن رویت : تشبیه مقید (رویت) به مفرد (گلشن) اضافه تشبیهی.
ز عکس گلشن رویت : به جهت بازتاب گلستان رخسارت، اشک من (بوی گلستان را می گیرد) وتبدیل به گلاب می شود. “اشک گلگون” خودش یک گام به گلاب نزدیک است، چون ” گلگون” است حال با دیدن چهره ی گلستان مانند تو، یکسره گلاب می شود.
گر آبروی نه در خاک کوش می طلبند چو زلف یار، قد عاشقان چرا به خَم است
( خواجو :۹۵)
کوش: کویش
آبرو طلبیدن : جویای والایی و اعتبار بودن
طلبیدن (طلبند) استعاره ی تبعیّه است از جویا بودن.
در مصراع دوّم “قد عاشقان” (مشبه مقید) را به زلف یار (مشبهٌ به مقید محسوس) تشبیه نموده است. وجه شبه : به خم (خمیده) “به” در واژه ی مزبور، صفت ساز است مانند بجا، بسزا،بهوش. تشبیه از نوع مرسل و مفصّل است.
گنج معنی که طلسم است جهان بر راهش
چون به معنی نگری این دل ویرانه ی ماست
(همان:۶۰)
گنج معنی : (معنی ← گنج) وجه شبه : والایی و ارزش ظاهر و باطن.
طلسم : استعاره ی مصرّحه است از “معمّا و راز”، چه “طلسم “خطوطی حّک شده بر صفحه ای بوده است با ارقام نجومی و ابجدی بر اساس علم جفر که اگر کسی به راز و رمز آن آگاه میشد به کامیابی ها و پیروزی های بزرگی هم چون یافتن گنج ها دست می یافت.
گنج معنا و حقیقت که جهان طلسم و معمّا و راز کشف نشده ی آن (گنج معمّا) است، در حقیقت دل ویرانه ی عارف است.
گنج در خرابه (دل ویرانه استعاره از آن است) است.
طلسم در شعر عرفانی یک استعاره ی شفاف نمادین است. لازم به تذکر است که در برخی از گویش ها ولهجه های فارسی —که : فلانی طلسم شده یا طلسم این کار اینه ! یعنی راز و رمزی که هر کسی بدان آگاهی ندارد. صورت دیگر این واژه طلسمات است و هر در واژه در اصل یونانی است. Thilislem و یا Thilisam که در یونانی به معنای “فوق حس” است (مصاحب ، ۱۳۶۹. ذیل “جادو “)
۲-۳۸-تشبیه مرکب و مُضمر
خواجو ار در ظلمت شب باده نوشد کو نبوش خضر را در تیرگی از آب حیوان چاره نیست
(همان:۱۱۷)
به روایت اسطوره ، خضر با اسکندر راهی ظلمات شدند و به سردوراهی رسیدند ، خضر از راه راست و اسکندر از راه چپ روان شدند تا سرانجام یکی شان به چشمه ی حیات در ظلمات برسند. اسکندر رفت وراه را گم کردو به چشمه ی حیات نرسید ونائب و فاسر برگشت . امّا خضر به چشمه حیات رسید و در آن تن خویش بشست و از جاودانان شد و ضمناً مشکی از آب چشمم با خود برداشت و به راه افتاد، برسر دو راهی مدنظر اسکندر شد ومشک را به درخت بنه ای آویزان کرد کلاغی آمد وبدان نوک زد واز آن خورد ومشک سوراخ شد وآب به پایه بنه ریخت ( در منظومه اسکندر نامه ” پسته ی وحشی ” بدین جهت درخت پسته وحشی و کلاغ عمر زیاد دارد . اسطوره می گوید وقتی اسکندر رسید آبی در مشک نبود! :
به زور و زر میسر نیست این کار سکندر نمی بخشد آبی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...