انواع روش‌های کمک حافظه­
در مقایسه با چارچوب‌های مفهومی برای نظام‌های حافظه­ به‌طور عام و نظام‌های خاص مانند حافظه کاری، حافظه شرح‌حال‌نگاری و مخصوصاً حافظه معنایی، تلاش­ های کمی برای ارائه یک تیپولوژی[۲۹۶] از روش‌های کمک حافظه­ صورت گرفته است. این مطلب تأسف‌آور است چون داشتن حداقل یک مدل ابتدایی از اثرات روبه افزایش روش‌های کمک حافظه­ ممکن است به درک بهتر راه ­هایی که روش‌های کمک حافظه­ مؤثر واقع می‌شوند و همچنین نحوه افزایش اثرگذاری آن‌ها، کمک کند. طرح روش‌های کمک حافظه­ در چارچوب‌های مفهومی موجود برای نظام‌های حافظه­، کمک چندانی نمی­کند. برای مثال، فکر کردن در چارچوب روش‌های کمک حافظه رویدادی و حافظه­ معنایی به نظر نمی­رسد نتایج شهودی یا عملی داشته باشد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

روش‌های بیرونی کمک حافظه­ را می­توان دو دسته تقسیم کرد روش‌های که به‌صورت سرنخ‌های هشداری با ارائه یک سرنخ در یک زمان و مکان خاص، عمل می‌کنند و روش‌های که یک بازنمایی ذخیره شده از اطلاعات ارائه می‌دهند که به بافت زمانی و یا مکانی خاصی وابسته نیستند. هشدارهایی که به حافظه ‌آینده‌نگر کمک می‌کنند به نظر می­رسد با دسته­بندی اول متناسب باشند، درحالی‌که نت پدها و دستگاه‌های ضبط صوت مثال‌هایی هستند از ابزارهای که اطلاعات را برای استفاده بعدی ذخیره می‌کنند.
گسترده­ترین شکل مورد استفاده از وسایل کمک حافظه­ بازنمایی، نوشته‌ها و انواع الکترونیک آن است. نقاشی­ها، عکس­ها، مجسمه­ها و سنگ­نوشته­ها می‌توانند به‌عنوان ابزارهای کمک حافظه­ بازنمایی در نظر گرفته شوند. به هر حال بعضی از دستگاه‌ها ممکن است چندحالته باشند و این تمایز ساده را محو کنند. برای مثال، ابزارهای مسیریابی ماهواره­ای[۲۹۷] بازنمایی­هایی از جهان خارج ذخیره می‌کنند، اما همچنین سرنخ‌های هشداردهنده در نقاط خاصی در فضا ارائه می‌دهند.
از کدام وسایل کمک حافظه­ بیشتر استفاده می‌شود؟
بسیاری از افراد بدون اختلالات عصب­شناختی حافظه­ از وسایل کمک حافظه­ استفاده می‌کنند (هریس[۲۹۸]، ۱۹۸۰؛ لانگ، کامرون، هارجو، لاتز و مینز[۲۹۹]، ۱۹۹۹؛ وست[۳۰۰]، ۱۹۹۵)؛ از فهرست‌ها، یادداشت‌ها و تقویم­ها اغلب بیشتر استفاده می‌شوند. پارک، اسمیت و کاوانوگ[۳۰۱] (۱۹۹۰) دریافتند که روانشناسان درگیر در پژوهش‌های حافظه،­ معمولاً چیزهایی برای کمک به یادآوری خود یادداشت می‌کند.
ایوانز، ویلسون، نیدهام و برنتنال[۳۰۲] (۲۰۰۳) ۹۴ بازمانده آسیب مغزی را که دچار اختلال حافظه­ را برای شناسایی روش‌های کمک حافظه­ مورد استفاده، بررسی کردند. وسایل کمکی غیر الکترونیکی انتخاب قاطع افراد دچار مشکلات حافظه­ بود؛ از ۴۴ ابزار کمکی مختلف مورد استفاده، ۳۵ مورد (۷۹. ۵ درصد) غیر الکترونیکی بودند. بیشترین ابزارهای کمکی مورد استفاده، ساعت هشدار به‌منظور بیدار شدن (مورد استفاده ۳۸ بیمار {۴۰. ۴%}) بوده و بعد از آن ساعت با تاریخ و تایمر (مورد استفاده ۱۷ بیمار {۱۸. ۱%}). ۴ ابزار برتر کمک حافظه­ عبارت بوده ­اند از: ۱- تقویم دیواری یا چارت دیواری ({۷۲. ۳%} ۶۸n=)؛ ۲- دفترچه یادداشت ({۶۳. ۸%} ۶۰n=)؛ ۳- فهرست ({۶۲. ۸%} ۵۹n=)؛ و ۴- دفتر قرار ملاقات روزانه ({۵۴. ۳%} ۵۱n=). این یافته‌ها از نظر منطق به مطالعه قبلی شبیه است که در آن ۴۳ نفر از افراد دچار اختلال حافظه برای مشکلات حافظه ۵ تا ۱۰ سال قبل، توان‌بخشی دریافت کرده بودند (ویلسون، ۱۹۹۱). از میان این ۴۳ شرکت‌کننده ۲۹ نفر (۴/۶۴ درصد) از دفترچه یادداشت و نوت بوک استفاده می‌کردند و ۲۵ نفر (۱/۵۸ درصد) آن‌ها از چارت‌ها و جداول و تقویم استفاده می‌کردند. در هر دو مطالعه برخی از شرکت‌کننده‌ها بجای استفاده از دستگاه کمک حافظه خاص، خودشان یک روش ابداع کرده بودند به‌عنوان مثال در مطالعه سال ۱۹۹۱ یک مرد با بهره گرفتن از یک ساعت ویژه برای یادآوری درجه حرارت بدن خود استفاده می‌کرد، زیرا او به علت آسیب هیپوتالاموس از هیپوترمی[۳۰۳] رنج می‌برد. یک زن دیگر بالای بسته اقلامی را که نیاز داشت جایگزین کند را پاره می‌کرد و آن‌ها را برای یادآوری روی میز آشپزخانه می‌گذاشت تا زمانی که می‌خواهد به خرید برود، آن‌ها را بردارد. در مطالعه سال ۲۰۰۳، یک مرد دستور انجام کارها را برای یادآوری آنچه باید انجام دهد، روی دیوار می‌چسباند و فردی دیگر در مواردی که فراموش می‌کرد قبل از فاسد شدن مواد غذایی، همه آن‌ها را مصرف کند تنها مقادیر کمی مواد غذا می‌خرید؛ بنابراین مشاهده می‌شود که روش‌های کمک حافظه غیر الکترونیک به‌صورت گسترده استفاده می‌شوند و تنوع زیادی دارند.
اکثر افراد در دوره پیگیری بیشتر از راهبردهای استفاده می‌کردند که قبلاً در شروع آسیب مغزی استفاده کرده بودند. در مطالعه ویلسون (۱۹۹۱)، به‌طور متوسط از چهار راهبرد کمکی قبل از آسیب استفاده شده بود ولی بعد از آسیب به‌طور متوسط از ۳۹/۷ مورد استفاده می‌شد. همچنین، ایوان و همکاران (۲۰۰۳) میانگین ۴۵/۲ راهبرد کمکی قبل از آسیب در مقابل ۸/۶ مورد بعد از آسیب را گزارش کرده‌اند. در هر دو مطالعه، بین استفاده از راهبردهای کمک حافظه و استقلال رابطه وجود داشت و پیشنهاد می‌کند که مستقل شدن باوجود یک آسیب حافظه، مستلزم استفاده از راهبردهای کمک حافظه است.
اثربخشی وسایل کمک‌ حافظه بیرونی چقدر است؟
در مورد سازگاری روزمره، هر دو مطالعه قبلی (ویلسون، ۱۹۹۱؛ ایوانز و همکاران، ۲۰۰۳) مستقیم یا غیرمستقیم به بررسی اثربخشی راهبردهای کمک حافظه پرداخته‌اند. ویلسون (۱۹۹۱) دریافت که افرادی که مستقل زندگی می‌کردند نسبت به کسانی که مستقل نبودند از شش مورد یا بیشتر، از وسایل کمک حافظه استفاده می‌کردند. ایوان و همکاران (۲۰۰۳) اثربخشی راهبرهای کمک حافظه را با درخواست از افراد مستقل برای درجه‌بندی (۱= به‌ندرت مؤثر، ۲ گاهی مؤثر، ۳= معمولاً مؤثر) به بررسی اثربخشی این راهبردها پرداخته‌اند. معلوم گردید که راهبردهای کمکی پراستفاده، حداقل بر اساس درجه‌بندی مراقبان بیمار، لزوماً مؤثرترین نیستند. با این‌حال، توجه به این نکته لازم است که برخی از راهبردها توسط تعداد کمی از افراد استفاده می‌شوند اما اثربخشی خوبی دارند. این مطلب هدف‌های راهبردهای کمکی الکترونیکی و غیر الکترونیکی را در بر می‌گیرد. از میان راهبردهای غیر الکترونیک، گره زدن دستمال (معادل آمریکایی بستن نخ دور انگشت) مؤثر نبود، درحالی‌که دنبال کردن برنامه روزانه یا هفتگی، نوشتن فهرست و درخواست از دیگران برای یادآوری، رتبه‌های بالاتری کسب کردند. به خاطر آوردن مصرف دارو، یک هدف مهم روزانه برای افراد دچار اختلال حافظه است. ون هیول و هاکس[۳۰۴] (۲۰۰۶) گزارش داده‌اند که هشدار ساعت مچی و یادآور صوتی دیجیتال در بهبود رعایت دستورات دارویی در سه فرد دچار آسیب مغزی تروماتیک مؤثر است.
در مورد سنجش‌های آزمایشگاهی یا بالینی، برخی از مطالعات مرتبط در کتاب‌های دیگر شرح داده شده است (کاپور و همکاران، ۲۰۰۴؛ سهلبرگ[۳۰۵]، ۲۰۰۵). جدیدترین مطالعه ارزش سرنخ دهی حتی اگر بدون توجه به بافت باشد در بهبود حافظه ‌آینده‌نگر را تأیید کرده است (فیش و همکاران، ۲۰۰۷). اوکونل[۳۰۶] و همکاران (۲۰۰۸) نشان داده‌اند که می‌توان با بهره‌مندی از بازخورد زیستی به گروهی از افراد دچار اختلال بیش فعالی / نقص توجه، فن خود هشداری را آموزش داد و این فن عملکرد فرد در تکالیف حفظ توجه ازجمله به یاد داشتن بازداری پاسخ به سرنخ‌های خاص را بهبود می‌دهد. فیش و همکاران (۲۰۰۸ ب) گزارش داده‌اند که در تشویق یک بیمار دچار آسیب دوطرفه لوب پیشانی برای اجرای مقاصد روزمره، پیجر الکترونیکی، مؤثرتر از چک‌لیست بود و بیان می‌کنند که این امر از طریق تشویق رفتار پایش هدف به دست آمد. جنتری[۳۰۷] (۲۰۰۸) اثربخشی یک دستگاه دیجیتال شخصی، به نام “پالم زایر ۳۱[۳۰۸]” را بررسی کردند و دریافتند که یک گروه از بیماران مبتلا به ام‌اس بعد از آموزش برای استفاده از این دستگاه، در استقلال شناختی، پویایی و تعاملات اجتماعی بهبودهای نشان دادند. باید یادآور شویم که نمرات آزمون رسمی حافظه در یک دوره زمانی مشابه هیچ‌گونه بهبودی نشان نداد. چندین مطالعه اثربخشی سیستم‌های پیج، نوروپیج برای کمک به قربانیان آسیب مغزی در جبران اختلالات حافظه روزمره و برنامه‌ریزی به اثبات رسانده‌اند. (ویلسون، ایوانز، امسلی و مالینک[۳۰۹]، ۱۹۹۷؛ ویلسون، امسلی، کوریک[۳۱۰] و ایوانز، ۲۰۰۱؛ امسلی و همکاران، ۲۰۰۷؛ فیش و همکاران، ۲۰۰۸ ج).
چه افرادی از راهبردهای کمک حافظه به‌صورت مؤثر استفاده می‌کند؟
ما می‌دانیم که برخی از افراد دچار آسیب حافظه از راهبردهای کمک حافظه بیرونی به‌خوبی استفاده می‌کنند درحالی‌که برخی دیگر مشکلات زیادی در استفاده از این راهبردها دارند. چه چیزی اثربخشی راهبرد کمک حافظه را تعیین می‌کند؟ ویلسون و واتسون (۱۹۹۶) به توصیف چارچوبی برای درک رفتارهای جبرانی در افراد دچار آسیب‌های نورولوژی حافظه پرداخته‌اند. این چارچوب‌ها توسط بکمن و دیکسون[۳۱۱] (۱۹۹۲) و بار دیگر به‌صورت تغییر یافته توسط دیکسون و بکمن (۱۹۹۹) توسعه داده شده است چهار مرحله در ارزیابی رفتار جبرانی مشخص کرده‌اند: خاستگاه‌ها، مکانیسم‌ها، فرم‌ها و پیامدها. ویلسون (۲۰۰۰) از این چهارچوب برای بررسی روش‌های جبرانی در اختلالات شناختی مختلف استفاده کرد. ایوانز و همکاران (۲۰۰۳) به بررسی عواملی پرداختند که استفاده مناسب از راهبردهای جبرانی را پیش‌بینی می‌کرد مهم‌ترین عوامل پیش‌بینی کنند عبارت‌اند از:

    1. سن: افراد جوان‌تر بهتر جبران می‌کنند.
    1. شدت آسیب: افراد دچار آسیب شدید، در جبران ضعیف‌ترند.
    1. اختصاصی بودن نقص. به نظر می‌رسد افراد دچار نقایص گسترده شناختی، در جبران به‌خوبی افراد دچار نقایص کانونی نیستند.
    1. استفاده از راهبردها پیش از بیماری: افرادی که از برخی راهبردهای جبرانی پیش از آسیب استفاده کرده‌اند به نظر می‌رسد بعد از آسیب یا بیماری بهتر از راهبردهای جبران استفاده می‌کنند.

این زمینه نیاز به بررسی بیشتر دارد اگر ما بتوانیم پیش‌بینی کنیم چه کسی احتمالاً بدون مشکل از راهبردهای جبرانی استفاده می‌کند، آنگاه می‌توانیم هدف توان‌بخشی را کمک به افرادی قرار دهیم که احتمال کمتری برای جبران خودبه‌خود دارند. تجارب بالینی، متغیرهای دیگری را مطرح می‌سازد که احتمالاً مهم هستند ازجمله بینش و انگیزش، حمایت اعضای خانواده و همکاران و فقدان ناتوانی حسی، حرکتی یا بیماری روان‌پزشکی. استاپلتون، آدامز و آترتون[۳۱۲] (۲۰۰۷) بیان کردند که از پنج فرد دچار آسیب مغزی تروماتیک که تلفن همراه به‌عنوان وسیله کمک حافظه آن‌ها تعیین شده بود دو نفری که در استفاده از تلفن همراه برای یادآوری انجام رفتارهای هدف موفق نبودند دچار اختلال حافظه و اختلال عملکرد اجرایی و نیازمند مراقبت ۲۴ ساعته بودند.
راهبردهای یادیار و مرور ذهنی در توان‌بخشی
یادیارها
یادیارها[۳۱۳] شامل نظام‌های است که به ما کمک می‌کنند موضوعات را به‌راحتی به خاطر بیاوریم و گاه این اصطلاح برای توصیف هر چیزی که حافظه را بهبود دهد ازجمله وسایل کمک حافظه، استفاده می‌شود اما اغلب آن اشاره به راهبردهای درونی دارد که آگاهانه یاد گرفته می‌شوند و به تلاش قابل‌توجه برای انجام تمرینات نیاز دارند (هریس، ۱۹۸۴). پرکاربردترین یادیار مصنوعی، روشی برای به خاطر سپردن اینکه هر ماه سال چند روز دارد است. اکثر مردم آمریکا و بریتانیا از یک شعر («سی روز دارد ماه سپتامبر… . »). برای این کار استفاده می‌کنند. در سایر نقاط دنیا، بسیاری از مردم از پنجه‌های خود استفاده می‌کنند، با پنجه‌های خود ماه‌های طولانی را نشان می‌دهند و از برآمدگی بین آن‌ها برای معرفی ماه‌های کوتاه استفاده می‌کنند. با این‌حال کشورهای دیگر از پسوندها و پیشوندها برای به خاطر آوردن ماه‌های بلند و کوتاه استفاده می‌کنند. هر کشور با بهره گرفتن از نظام تقویم ما، یک یادیار برای به خاطر سپردن طول ماه‌ها مختلف استفاده می‌کند.
یادیارهای کلامی[۳۱۴]
یکی از انواع یادیار، یادیار حرف اول[۳۱۵] است که در آن از حروف اول کلمه‌ها در یک جمله برای یادآوری اطلاعات به یک ترتیب خاص، استفاده می‌شود. نوع دیگر این یادیار، استفاده از کل کلمه برای به خاطر آوردن اطلاعات است. هریس (۱۹۸۴) بیان می‌کند که یادیار با بهره گرفتن از حروف اول، تنها زمانی مفید است که آیتم‌های که به خاطر آورده می‌شوند به‌خوبی شناخته شده باشند اما به خاطر آوردن آن‌ها به ترتیب درست، دشوار باشد. به هر حال از آن‌ها می‌توان برای یادگیری آیتم‌های جدید استفاده کرد (ویلسون، ۱۹۸۷). نوع دیگری یادیار که برای یادآوری فهرست ارقام مثلاً شماره کارت اعتباری، استفاده می‌شود؛ فرد می‌تواند جمله‌ای بسازد که در آن هر کلمه از حروف مربوط به اعدادی که باید به خاطر آورده شوند تشکیل شده است. به‌عنوان مثال، عدد ۶۷۳۴ می‌تواند به این صورت نوشته شود mother (شش رقم) courage (هفت) was (سه) here (چهار). ویلسون و موفات[۳۱۶] (۱۹۸۴) بیان می‌کنند که یادیارها با بهره گرفتن از حروف اول به دو دلیل کارآمد هستند (۱) زیرا اطلاعات قطعه‌بندی می‌شوند و قطعه‌بندی مشخص شده است یادآوری را افزایش می‌دهد (میلر، ۱۹۵۶) و (۲) زیرا این روش تعداد پاسخ‌های رقیب را کاهش می‌دهد. بسط و یا داستان سازی با کلمه‌ها، روش دیگری است که برای بهبود یادآوری برای افراد دچار آسیب مغزی یا فاقد اختلال استفاده می‌شود (گیانوتسوس و گیانوتسوس، ۱۹۸۷؛ ویلسون، ۱۹۸۷؛ کروویتز، ۱۹۷۹).
این روش ترکیبی از دو فن کلامی و دیداری است و ممکن است به همین دلیل باشد که از میان چهار روش مورد مقایسه توسط ویلسون (۱۹۸۷) موفق‌ترین روش بوده است.
وارینگتون و ویسکرانتز (۱۹۸۲) نشان دادند که بیماران مبتلا به یادزدودگی می‌توانند تداعی‌های ریتمیک را یاد بگیرند، گاردنر (۱۹۷۷) به یک مرد مبتلا به سندرم کورساکوف یک شعر برای به خاطر آوردن نام بخش و بیمارستانی که او در آن بود یاد داد و موفات (۱۹۸۴) پیشنهاد کرد که از شعرها می‌توان برای کمک به افراد استفاده کرد تا بتوانند راهبردهای مناسب برای حل یک مسئله خاص انتخاب کنند.
یادیارهای دیداری[۳۱۷]
یادیارهای دیداری را می­توان عوامل یادآورنده از طریق تصاویر تعریف نمود. این موارد
ممکن است تصاویر ذهنی و یا تصاویر واقعی باشند. به‌عنوان مثال، می­توان یک نام را به یک تصویر دیداری تبدیل و تغییر شکل داده و برای یادآوری آن نام، این تصویر را به خاطر داشت. برای افرادی که در یافتن تصاویر، مشکل دارند، می‌توان به‌جای آن از یک تصویر واقعی استفاده نمود. یکی از بیماران ویلسون که نمی‌توانست نام درمانگران خود و یا همسایگانش را به خاطر آورد، نام آن‌ها را از طریق تمرین در کشیدن تصاویر فرا گرفت. نام «جولیان[۳۱۸]» از طریق کشیدن یک «جواهر بر روی یک شیر[۳۱۹]» مجسم گردید. نقاشی به او نشان داده شد و یادیار برای او توضیح داده شد. سپس نقاشی کنار گذاشته شد و پس از چند دقیقه از وی خواسته شد که نام این همسایه را به خاطر آورد. وی برای مدتی کوتاه فکر کرده و به مکانی بر روی میز اشاره کرد که نقاشی و طراحی موردنظر آنجا بود. وی سپس گفت: «یک سگ؟ نه. یک گاو؟ نه. آن یک… یک… یک شیر بود. در این کنار، آیا یک سنگ وجود داشت؟ نه نه یک سنگ، آن یک… یک… یک جواهر بود! شیر جواهری، یعنی جولیان!». باگذشت زمان، وی در به یادآوردن نام جولیان سریع‌تر گردید.
نوع پیچیده‌تری از تصویرسازی، تداعی نام با چهره است. تصور کنید که ما می­خواهیم نام «خانم کراسلی» را به خاطر آوریم. گام اول عبارت از یافتن یک ویژگی مهم و برجسته از چهره‌ی خانم کراسلی می‌باشد. اگر گوش‌های او به‌طور خاصی برجسته و چشمگیر باشند. ما می­توانیم این را به‌عنوان ویژگی مهم و برجسته­ی وی انتخاب نماییم. گام بعدی عبارت از تغییر شکل دادن نام وی به چیزی پرمعنا می‌باشد، لذا «کراسلی»(crossley) را می‌توان به دو کلمه «کراس به معنای صلیب» و لیف به معنای برگ و یا برگی به شکل یک صلیب تبدیل و تغییر شکل داد. گام نهایی عبارت از به هم پیوند دادن این ویژگی متمایزکننده با این نام تغییر شکل یافته می‌باشد، لذا یک برگ صلیب مانند را می‌توان در نظر گرفت که از گوش‌های وی در حال رشد و بیرون زدن می‌باشد. دفعه­ی بعد که خانم کراسلی را ملاقات می‌کنیم، می‌توانیم چهره‌ی وی را به‌خوبی در نظر گرفته، گوش‌هایش را مورد توجه قرار داده، ادامه تصویر این برگ صلیب مانند را دوباره در ذهن مجسم نماییم. هرچند که هم یادیارهای کلامی وهم یادیارهای دیداری به‌صورت مفصل توسط ویلسون (۱۹۸۷) توصیف و ارزیابی شده‌اند، اما واضح است که برخی از این موارد را می­توان با احتمال بیشتری در زمینه­ توان‌بخشی حافظه مورد استفاده قرارداد. نوع دیگری از تصویرسازی دیداری عبارت از تصویرسازی دیداری متعامل می­باشد که طی آن فرد تصویری از کلمه یا جسم اولی را که قرار است به خاطر آورده شود، خلق و ایجاد نموده (مثلاً یک قوطی کبریت) و در ادامه این را با جسم دومی که قرار است به یاد آورده شود به هم ربط می‌دهد (مثل یک قایق تفریحی). سپس این جسم دوم (قایق تفریحی) با کلمه سوم به هم پیوند داده، سومی با چهارمی به هم پیوند خورده و این امر به همین منوال ادامه می­یابد.
نوع دیگری از یادیار دیداری، روش چنگک دیداری[۳۲۰] است. در نظام‌های چنگک، یک مجموعه استاندارد از کلمه‌های به هم مرتبط یاد گرفته شده و آیتم‌ها و مقوله‌هایی که می‌بایستی به یاد آورده شوند به این چنگک‌ها به‌وسیله تصویرسازی دیداری وصل می­گردند. شناخته‌شده‌ترین نظام چنگک عبارت از روش چنگک هم‌قافیه[۳۲۱] می‌باشد که طی آن اعداد ۱ تا ۱۰ با واژه‌های هم‌قافیه‌ای نظیر one (یک) هست یک bun (نان گرد)،two (دو) هست یک shoe (کفش) three (سه) هست یک tree (درخت) four (چهار) هست یک door (درب)، five(پنج) هست یک­ hive(کندوی زنبور)،six (شش) هست ­sticks (چوب‌های دستی)­، seven (هفت) هست heave (آسمان)، eight (هشت) هست یک gate (دروازه)،nine (نُه) هست یک line(خط) و همچنین اینکه (ten) هست یک hen(مرغ). آیتم اولی که قرار است به یاد آورده شود، با کلمه bun (نان گرد) به هم پیوند خورده، آیتم دوم با کلمه shoe (کفش) به هم پیوند خورده و این امر به همین منوال ادامه می­یابد. این روش کمک حافظه هنگامی مفید می‌باشد که نوشتن یک فهرست امری غیرعملی و ناممکن (مثلاً در هنگام رانندگی) باشد. با این‌حال، تکمیل و انجام دادن این مراحل برای افراد مبتلا به مشکلات حافظه‌ای شدید امری دشوار بوده و این روش به‌احتمال زیاد دارای ارزش بسیار کمی در موقعیت‌های واقعی حیات برای اکثر افرادی می­باشد که مبتلا به نواقص حافظه‌ای اُرگانیک هستند (تیت،۱۹۹۷). با این وجود، کاشل و همکاران (۲۰۰۳؛ کاشل، ۲۰۰۳) بیان کردند که افراد دارای نواقص حافظه‌ای شدید را می‌توان به‌صورت موفقیت‌آمیزی با یادیارهای ساده نظیر تصویرسازی دیداری درمان نموده و لذا موفقیت محدود به افراد دارای مشکلات خفیف و ملایم نیست. یکی از قدیمی‌ترین راه‌کارهای یادیار عبارت از روش جایگاه (یا به یاد آوردن از طریق مکان) می‌باشد. این روش توسط یونانی‌های باستان استفاده می‌شد. یتس (۱۹۶۶) به توصیف این مسئله پرداخت که چگونه سیمونیدز[۳۲۲] قادر به یادآوری نام بسیاری از افراد حاضر در یک مهمانی از طریق به یاد آوردن مکان نشستن و موقعیت هر میهمان بود. یادیار شناس معروفی بنام آقای شرشوسکی[۳۲۳] که توسط لوریا (۱۹۶۸) مورد پژوهش و بررسی قرارگرفته بود، گاهی از این روش استفاده می‌کرد به‌عنوان مثال، وی تصاویری از آیتم‌هایی
می‌ساخت که می‌بایستی آن‌ها را به خاطر آورده و این آیتم‌ها را در نقاط مختلف یک خیابان مثل چارچوب پنجره‌ها، گذرگاه‌ها و همچنین کنار جدول خیابان قرار می‌داد. اگرچه این روش منتهی به یادآوری بهتری در مقایسه با یادیارهای حرف اول و همچنین موقعیت‌های تصویری سازی دیداری در پژوهش ویلسون (۱۹۸۷) نگردید، اما برخی از افراد به‌خوبی به روش جایگاه پاسخ نشان دادند. با این‌حال، حتی برای این دسته افراد، این روش دارای تأثیر کمتری در مقایسه با روش داستان‌گویی بود.
جنبش‌های حرکتی به‌عنوان یک راهبرد کمک حافظه
شواهد قابل‌توجهی وجود دارند که افراد مبتلا به مشکلات شدید حافظه می‌توانند برخی تکالیف را با اندکی دشواری فرا بگیرند (مثلاً، بروکز و بدلی، ۱۹۷۶؛ کورکین، ۱۹۹۶؛ ویلسون و همکاران، ۱۹۹۶؛ کاواکو و همکاران، ۲۰۰۴). این‌ها، تکالیفی هستند که مستلزم حافظه ناآشکار می‌باشد که طی آن هیچ‌گونه یادآوری آگاهانه و هوشیارانه‌ای موردنیاز نیست. برخی از این تکالیف شامل تکالیف فرآیندی هستند که مستلزم حافظه حرکتی نظیر ردیابی کردن یک هدف بر روی یک صفحه رایانه‌ای و یا ترسیم در آیینه می‌باشند. این حافظه حرکتی دست نخورده در افراد مبتلا به یادزدودگی منتهی به اندیشه پیرامون اثربخشی حرکت‌های جنبشی به‌عنوان یک امر کمک کننده به حافظه گردیده است. پاوول[۳۲۴] (۱۹۸۱) همچنین مطرح کرده است که اسامی خاصی همچون آقای پاتر و آقای هاتر را می­توان توسط الگویی از حرکت‌ها فرا گرفت. موفات (۱۹۸۴) به توصیف یک آزمایش با مردی پرداخت که از یک آسیب مغزی تروماتیک شدید رنج می‌برد؛ دو فهرست از کلمه‌ها، یک فهرست با بهره گرفتن از حرکت (نظیر کلمه نوزاد که توسط یک عمل تکان دادن بازو نشان داده می‌شد) و فهرست دیگر با بهره گرفتن از مرور ذهنی آموزش داده شد. میانگین تعداد کلمه‌ها یاد آوردی شده در شرایط حرکتی برابر با ۵۸/۷ در مقایسه با فقط ۱۷/۳ کلمه‌ای شرایط مرور ذهنی بود.
ویلسون (۱۹۸۷) حرکت‌ها جنبشی را به‌عنوان عامل کمک کننده برای یادگیری اسامی با تصویرسازی دیداری مقایسه کرد. این مطالعه تک موردی در مورد یک مرد ۲۷ ساله‌ای مبتلا به آلزایمر شدید و نیز غفلت یک طرفه و همچنین ادراک‌پریشی چهره[۳۲۵] بود. ۲۰ نام از اسامی کارکنان و بیماران در مرکز توان‌بخشی انتخاب گردید و به‌صورت تصادفی به یادگیری در شرایط حرکات جنبشی و یا تصویرسازی دیداری، اختصاص یافتند. برای کمک به یادآوری نام‌ها، این مرد تشویق به فکر کردن در مورد یک علامت (در شرایط جنبشی) و یا یک نقاشی (در شرایط تصویرسازی دیداری) شد. در ارتباط با نام فیزیوتراپیست وی، یعنی «سو:Sue»، وی کلمه «سوپ:soup» را انتخاب کرده و وانمود به خورد سوپ نمود. در ارتباط با پرستار وی، یعنی «مایک:Mike»، وی کلمه «میکروفن:microphone» را انتخاب کرد. نقاشی مورد نظر شامل مردی بود که یک میکروفن را در دست داشت. این تصاویر برداشته شدند و به وی علامت (خوردن سوپ) و یا نقاشی (میکروفن) نشان داده شد و نام شخصی را که معرف آن بود را از وی پرسیدند. دو نام جدید هر جلسه معرفی و مطرح می‌شد. بعد از ۱۱ جلسه تمرین، هنگامی‌که علامت موردنظر، در مقایسه با نقاشی، به وی نشان داده می‌شد، بیمار به‌طور معناداری اسامی بیشتری را به یاد می‌آورد. با این‌حال، این امر نتوانست کمک خیلی زیادی را در زندگی واقعی به وی نماید، زیرا وی هرگز به‌صورت قابل اطمینانی نتوانست نام سه درمان کننده خود را فرا بگیرد، علیرغم اینکه ۸۵ جلسه تمرینی دیگر نیز برای وی برگزار شد.
شواهد قانع کننده‌ای وجود دارد که افراد مبتلا به یادزدودگی شدید می‌توانند مهارت‌های حرکتی را فرا بگیرند. به‌عنوان مثال کاواکو و همکاران (۲۰۰۴) پنج مهارت جدید (که همه مشابه با فعالیت‌های زندگی واقعی بودند) به ۱۰ نفر که مبتلا به یادزدودگی شدید بودند، آموزش دادند. ۹ نفر آنسفالیت ویروسی ساده هرپس داشتند و یک نفر هم دچار سکته تالامیک شده بود. هرچند شرکت‌کننده‌ها در یادآوری رویدادی تکالیف، دچار آسیب بودند، با این‌حال اکتساب و نگهداری مهارت‌ها از طرف آن‌ها قابل مقایسه و مشابه با موارد مربوط به یک گروه کنترل ۲۵ نفری از شرکت‌کننده‌ها بود. از این رو، هرچند که یادآوری حرکتی جدید به‌یقین برای افراد مبتلا به اختلالات شدید حافظه امری محتمل و ممکن می‌باشد، اما شواهد بسیار اندکی وجود دارد که بتوان این توانایی را به‌عنوان یک راهبرد یادیار استفاده کرد.
چقدر یادیارها در زمینه توان‌بخشی حافظه، موفق می‌باشند؟
به‌احتمال زیاد، تصویرسازی دیداری بیش از دیگر راهبردها مورد مطالعه قرارگرفته است. باوجود اینکه گزارش‌های متناقضی ازجمله پیرامون ارزش تصویرسازی دیداری در افراد مبتلا به آسیب مغزی وجود دارند، اما بیشتر شواهد به نظر می­رسد که از آن‌ها به‌عنوان راهبردهای کمک به یادگیری انواع خاصی از مطالب، حمایت می‌کنند. از این‌رو، جونز[۳۲۶] (۱۹۷۴) دریافت که تصویرسازی دیداری، کمکی به دو بیمار مبتلا به یادزدودگی کلی به هنگام تلاش برای یادآوری گروهی از لغات، نکرد، درحالی‌که این روش برای دو بیماری که تحت قطعه‌برداری گیجگاهی چپ قرار گرفته بودند، مفید بود. سرماک[۳۲۷] (۱۹۷۵) دریافت که بیماران دارای سندرم کورساکوف در شرایط تصویرسازی در مقایسه با شرایط غیر تصویرسازی، عملکرد بهتری دارند. داونز و همکاران (۱۹۹۷) شواهد بیشتری را برای ارزش تصویرسازی دیداری فراهم نمودند. آن‌ها دریافتند که تصویرسازی به‌صورت برجسته و معناداری باعث افزایش یادگیری چهره – نام در مقایسه با آموزش‌ها غیراختصاصی می‌شود و حتی با پیش مواجهه (مواجهه به مدت ۶ ثانیه قبل از شروع آموزش با چهره‌هایی که می‌بایستی فراگرفته شوند) می‌تواند افزایش بیشتری پیدا کند. در طول مرحله پیش مواجهه، شرکت‌کنندگان می‌بایستی در مورد شخصی که نقاشی شده قضاوت کنند ازجمله اینکه آیا این فرد، شخص صادقی می­باشد یا خیر. با این‌حال، هیچ یک از این مطالعات از مطالب مرتبط با زندگی واقعی شخص، استفاده نکردند.
ویلسون (۱۹۸۷) چندین مطالعه را گزارش کرده است که در آن‌ها از تصویرسازی دیداری، جهت کمک به افراد برای یادگیری نام‌های اشخاص واقعی شناخته شده برای بیماران استفاده شده بود. این روش ممکن است باعث بهبود انگیزه شود که به‌نوبه خود می ­تواند باعث افزایش یادگیری نیز گردد. تفاوت دیگر در پژوهش‌های ویلسون (۱۹۸۷) این بود که یادگیری طی چندین کوشش صورت می­گرفت، درحالی‌که در مطالعات آزمایشی پیشین، شرکت‌کنندگان به‌طور معمول در معرض یک تا سه کوشش یادگیری قرار می­گرفتند. روش‌های آموزش نیز متفاوت بوده‌اند. یک مطالعه آزمایشی کنترل‌شده جدیدتر با کاربندی تصادفی توسط کاشل و همکاران (۲۰۰۲) به این نتیجه رسید که تصویرسازی دیداری، نسبت به آموزش کاربردی حافظه، برتر و بهتر می­باشد. پس از دوره خط پایه چهار هفته‌ای، بیماران به‌صورت تصادفی در معرض آموزش تصویرسازی (۹=n) و یا آموزش معمول مرکز توان‌بخشی (۱۲=n) قرار گرفتند. همه بیماران ۳۰ جلسه مجزای درمان را در عرض ۱۰ هفته دریافت نمودند. نتایج نشان داد که آموزش تصویرسازی به‌صورت معناداری، یاد­آوری تأخیری مطالب کلامی روزمره (داستان‌ها و قرارهای ملاقات) را بهبود می‌دهد. علاوه بر این، فراوانی مشکلات حافظه مشاهده شده توسط خویشاوندان نیز کاهش یافته و این بهبودی در پیگیری سه ماهه نیز مشاهده شد. ویلسون (۱۹۸۷) بیان می‌کند که به‌منظور کمک به افراد دچار آسیب حافظه برای حفظ و نگهداری اطلاعات، می‌بایستی یادگیری به‌صورت تک‌مرحله‌ای در یک زمان صورت بگیرد، به‌جای اینکه چندین آیتم اطلاعاتی به‌صورت یک‌باره ارائه گردد. کلر و همکاران (۱۹۹۹، ۲۰۰۰) و کلر، ویلسون، کارتر، هودج و آدامز، (۲۰۰۱) و پژوهشگران دیگران نیز اطلاعات جدیدی را بدین طریق آموزش داده‌اند. روش یادگیری بدون خطا نیز مورد حمایت قرار گرفت. ازاین‌رو، به نظر می‌رسد که تصویرسازی دیداری در بهبود یادگیری برخی از اطلاعات تحت شرایط خاص مفید می‌باشد. این امر می ­تواند همچنین برای دیگر یادیارها نظیر یادیارهای حرف اول و همچنین روش داستان‌گویی نیز صحیح باشد. پاندز و هندریکس[۳۲۸] (۲۰۰۶) پیشنهاد کردند که اگرچه یادیارها می‌توانند برخی از مشکلات حافظه‌ای روزمره افراد مبتلا به معضلات حافظه را حل نمایند، اما تعمیم آن اغلب، ضعیف می‌باشد. این امر بر روی این حقیقت تأکید دارد که تعمیم آموزش، بخش مهمی از توان‌بخشی حافظه بوده و می‌بایستی در هر برنامه درمانی در نظر گرفته شود.
راهبردهای مرور ذهنی
مرور ذهنی[۳۲۹] به معنای تمرین ذهنی و یا تکرار کردن چیزی تا زمان یادآوری آن می­باشد. تکرار طوطی‌وار[۳۳۰] و یا تکرار ساده مطالب، به‌صورت گسترده‌ای توسط عموم مردم، استفاده می‌شود، اما این امر یک راهبرد خوب یادگیری بخصوص برای افراد مبتلا به اختلالات حافظه نمی‌باشد. ما ممکن است چیزی را چندین مرتبه شنیده یا خوانده باشیم و همچنان آن را به یاد نیاوریم. از مدت‌ها قبل از سال ۱۹۷۳، مشخص شده که هیچ ارتباطی بین زمان تمرین (تعداد تکرارها)­و همچنین مقدار مطالب آموخته شده وجود ندارد (کریک و واتکینز، ۱۹۷۳). حتی در شرایطی که در آن تمرین مکرر منجر به بهبود می‌گردد، ممکن است هیچ گونه تعمیم یادگیری، وجود نداشته باشد. یک آزمایش معروف که توسط اریکسون، چاس و فالکون[۳۳۱] (۱۹۸۰) صورت گرفت در این آزمایش به یک دانش‌آموز برای افزایش فراخنای ارقام رو به جلو بیشتر از هنجار ۲±۷ (میلر، ۱۹۵۶) آموزش داده شد، پس از ۲۰ ماه تمرین، فراخنای ارقام دانش‌آموز ۷ به فراخنای خارق‌العاده ۸۰ رقمی افزایش یافت، بدین معنا که فقط با یک‌بار شنیدن این ۸۰ رقم، وی قادر به تکرار مجدد آن‌ها به‌صورت صحیح با همان ترتیبی گفته شده، بود! با این‌حال، برای انجام این کار، وی مجبور به تبدیل کردن آن‌ها به چیزی معنادار بود وی یک ورزشکار بوده و لذا این اعداد و ارقام را به‌عنوان زمان و یا فاصله دویدن یا دیگر اطلاعات ورزشی در ذهنش تجسم می‌کرد. به همان میزان که این عملکرد اثرگذار بود، بهبودی به دیگر تکالیف حافظه، حتی برای یادآوری حروف صامت، تعمیم داده نشد، به‌گونه‌ای که فراخنای وی در اینجا در پایان بیست ماه آموزش در حدود شش بود.
بنابراین، تکرار طوطی‌وار و یا تمرین مکرر به خودی خود دارای ارزش محدودی بوده، اما دیگر روش‌های تمرین و تکرار نیز وجود دارند که به‌یقین باعث بهبود یادآوری می‌شوند. جدای از روش مرور ذهنی بسط یافته/ بازیابی بافاصله و یادیارهای کلامی، متداول‌ترین راهبرد مرور ذهنی در توان‌بخشی حافظه، روش PQRST (پیش‌خوانی، پرسش، خواندن، توضیح دادن و آزمون[۳۳۲]) که در ابتدا توسط رابینسون (۱۹۷۰) توصیف گردید و همچنین روش مشابه SQR3 (بررسی، پرسش، خواندن، یادآوری و مرور[۳۳۳]؛ راونتری، ۱۹۸۲) می‌باشند. در عمل، ترتیب مراحل تقریباً باهم مشابه هستند مراحل روش PQRST عبارت است از:

    1. پیش‌خوانی: مطالبی را که قرار است به یاد آورده شود، مرور نمایید (یعنی اینکه مفهوم کلی متن یا نوشته موردنظر را دریافت کنید).
    1. پرسش: سئول‌های کلیدی در مورد متن بپرسید (به‌عنوان مثال نکته و منظور اصلی که قرار است انتقال یابد چیست؟ در چه سالی این عمل رخ داده است؟ چند نفر در آن درگیر بودند؟)
    1. خواندن: مطالب را به‌دقت بخوانید تا بتوانید به پرسش‌ها پاسخ دهید.
    1. توضیح دادن: به بیان جواب‌ها پرداخته و در صورت لزوم مجدداً به خواندن متن بپردازید تا اینکه امکان بیان جواب‌ها وجود داشته باشد.
  1. آزمون: به‌صورت منظم یادآوری اطلاعات مورد آزمون قرار دهید.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...