«منابعى که امروزه در دست داریم و براى دست‌یابى به اسباب نزول مورد استفاده قرار مى‏گیرند تا حدودى قابل اطمینانند. مانند جامع البیان طبرى، الدر المنثور سیوطى، مجمع البیان طبرسى، تبیان شیخ طوسى و علاوه بر آن‏ها کتاب‏هایى نیز به‌طور خاص درباره‌ی اسباب نزول نگاشته شده است، مانند اسباب النزول واحدى و لباب النقول سیوطى. البته در این نوشته‏ها صحیح و سقیم در هم آمیخته و بایستى با کمال دقت در آن‏ها نگریست. تشخیص درست از نادرست، مخصوصاً در موارد تعارض، به یکى از راه‏هاى زیر امکان دارد:
۱٫صحت سند، یعنی باید سند روایت، به ویژه آخرین کسى که روایت‏ به او منتهى مى‏شود مورد اطمینان باشد. یعنى یا معصوم۸ باشد یا صحابى مورد اطمینان، مانند عبدالله‌بن‌مسعود و ابی‌بن‌کعب و ابن‌عباس که در کار قرآن سر رشته داشته و مورد قبول امت‏ بوده‏اند. و یا از تابعین عالى قدر باشد، مانند مجاهد، سعیدبن‌جبیر و سعیدبن‌مسیب که هرگز از خود چیزى نمى‏ساختند و انگیزه‌ی دروغ پردازى‏ نداشته‏اند.
۲٫باید تواتر یا استفاضه‌ی (کثرت نقل) روایات ثابت‏ شده باشد، گرچه با الفاظ مختلف ولى مضموناً متحد باشند و در صورت اختلاف در مضمون، قابل جمع‏ باشند. در این صورت اطمینان حاصل مى‏شود که خبر مذکور صحیح است، مانند روایاتى که درباره‌ی تحویل قبله و اسباب نزول آیات مربوط وارد شده است.
۳٫باید روایاتى که درباره‌ی سبب نزول آیات وارد شده است، به‌طور قطعى اشکال‏ را حل و ابهام را رفع کند. که این خود شاهد صدق آن حدیث‏ خواهد بود، گرچه از لحاظ سند به اصطلاح علم الحدیث، روایت صحیح یا حسن نباشد. بیش‏تر وقایع‏ تاریخى از همین قبیل هستند که با ارتباط دادن چند واقعه‌ی تاریخى به صحت‏ یک‏ جریانى پى مى‏بریم و آن را مى‏پذیریم، وگرنه از راه صحت اسناد امکان پذیرش ‏نیست.»[۱۲۱]
۲-۴-۴-راه دست‌یابی به اسباب نزول از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی
«بیاناتی که در شأن و سبب نزول آیات قرآن کریم آمده است چند قسم است:
الف: بیاناتی که به صورت تاریخ[۱۲۲] است، نه روایتی از معصوم۸، مانند این‌که از ابن‏عباس نقل شود که این آیه در چنین زمینه‏ای نازل شده است. این‌گونه شأن نزول‌ها مانند اقوال مفسران تنها زمینه‏ساز برداشت‌های تفسیری است و حجیّتی ندارد؛ البته اگر در موردی اطمینان حاصل شود، مانند آن‌که از قول ابن‏عباس طمأنینه پدید آید خود آن وثوق و طمأنینه معتبر است، نه آن‌که صرفِ تاریخ، اعتبار تعبّدی داشته باشد؛ بر خلاف حدیث معتبر که حجّیت تعبدی دارد، هر چند وثوق حاصل نشود.
ب: روایات فاقد سند صحیح و معتبر. این‌گونه شأن نزول‌ها گرچه بر اثر احتمال صدور آن از معصومین% با کلام بشری متفاوت است و باید تکریم شود، امّا از نصاب لازم در حجیّت خبر برخوردار نیست.
ج: شأن نزول‌هایی که به صورت روایت نقل شده و دارای سند صحیح و معتبر است. این‌گونه روایات در تبیین شأن و یا سبب نزول آیه حجیّت دارد، ولی همان‌گونه که روایات تطبیقی شمول و گستره‌ی معنای آیه را محدود نمی‏کند، روایات شأن نزول نیز بیانگر مورد و مصداقی برای مفهوم کلی آیه است و هیچ‏گاه مورد یک عام یا مطلق، مخصِّص یا مقیِّد آن نیست و این‌گونه روایات گرچه مایه‌ی کاهش عموم یا اطلاق نیست، لیکن راه‌گشای خوبی برای مفسر است تا آیه را به گونه‏ای تفسیر کند که با مورد خود هماهنگ و سازگار باشد. البته شأن نزول‌های ویژه، مانند آن‌چه در آیه‌ی تطهیر، مباهله، ولایت و … وارد شده، از بحث خارج است.»[۱۲۳]

آیت‌الله جوادی آملی ضمن اشاره به قول علامه طباطبایی۶ چنین می‌نویسد:[۱۲۴] «علامه طباطبایی۶ می‏فرماید: بیشتر آن‌چه در روایات اسباب نزول بیان شده است، نظریه‌ی شخصی راویان است؛ یعنی راویان این‏گونه احادیث غالباً حوادث تاریخی را نقل می‏کنند؛ آن‏گاه یکی از آیات قرآن را که با آن حادثه مناسبتی دارد، ضمیمه‌ی نقل خود می‏سازند و مردم گمان می‏کنند که آیه‌ی نامبرده درباره‌ی همان حادثه نازل شده است و چه‌بسا این عمل سبب قطعه قطعه شدن یک آیه گردد یا چند آیه که یک سیاق دارند، تقطیع شوند و هر قطعه‏اش را دارای تنزیلی مستقل بپندارند که نتیجه‌ی این کار به هم خوردن نظم آیات و از بین رفتن سیاق آن‏هاست و این خود یکی از اسباب سستی و بی‏اعتباری این‏گونه روایات است. افزون بر این ‌که اختلاف مذاهب دینی هم در لحن این روایات اثر گذاشته و هر کسی آن‏ها را به سمت مذهب خود سوق داده است تا مذهب خویش را با آن توجیه و تأیید کند. هم‌چنین جوّهای سیاسی و اوضاعی که در هر زمانی حاکم بوده اثری جدی در اخفای اصل حقایق داشته و آن‏ها را در هاله‏ای از ابهام نگه داشته است، از این رو کسی که می‏خواهد در مسائل تاریخی غور و دقت کند، باید این عوامل دخیل در فهم حقایق را از نظر دور ندارد.»[۱۲۵]
۲-۴-۴-۱-نقش روایات در فهم قرآن از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی
همان‌طور که گذشت، راه دست‌یابی به اسباب نزول، روایات هستند. لذا بررسی نقش روایات (که روایات اسباب نزول را هم شامل خواهد بود)، در فهم قرآن ضروری می کند؛ به دلیل این‌که آیت‌الله جوادی آملی به تفصیل، به این موضوع پرداخته‌اند، این مطلب را به نقل از ایشان می‌آوریم.
«از مجموع آیات و روایات زیاد و صحیح، این نکته به‌طور مسلّم روشن می‏شود که علمِ جامعْ به قرآن، ظاهر یا باطن، تأویل یا تنزیلش، در اختصاص و انحصار اهل‌بیت عصمت و طهارت% است و برای فهم باطن قرآن و معارف بلند و اسرار آن باید به محضر آن پاکان رفت. بخشی از روایات متواتر، نصوص ثقلین است که قرآن و عترت را از یک‌دیگر غیر قابل انفکاک می‏داند و به همین جهت گفته شد که تمسّک به قرآن بدون اهل‌بیت عصمت% و نیز تمسّک به اهل‌بیت% بدون قرآن، عملی ناقص و انحرافی است.
اکنون که ضرورت رجوع به اهل‌بیت عصمت و طهارت% روشن شده، باید دید نقش عترت و روایات وارده از آن ناحیه، در فهم قرآن چیست و نسبت روایات با آیات شریفه‌ی قرآن کدام است؟ که در چند نکته بیان می‏شود:
یک-حجّیت روایات، به حجّیت قرآن برمی‏گردد
اگر از ما بپرسند که چرا به روایات عمل می‏کنید و سخنان معصومین% را حجّت می‏دانید، جواب می‏دهیم چون پیامبر۲ فرموده: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»[۱۲۶] و اگر بپرسند که چرا سخن پیامبر۲ را حجّت می‏دانید، می‏گوییم چون خدا فرموده: هرچه پیامبر۲ می‏گوید قبول کنید: (…وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا…) (حشر/۷)، (…أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ… )(نساء/۵۹)، در این‌جا دیگر سؤال قطع می‏شود؛ زیرا قول خداوند که آفریدگارجهان است، حجّت بالذّات است و سؤال‏بردار نیست.
بنابراین، اصل حجیّت و اعتبار روایات معصومین% به قرآن برمی‏گردد، یعنی حجّت بودن قول معصوم۸ به استناد قرآن است نه حجّت بودن اصل روایت مورد وثوق، چون اعتبار خبر موثّق به استناد بنای عقلا به ضمیمه‌ی عدم رَدع از طرف شارع است ولی اعتبار قول مروی عنه نه اعتبار اصل روایت که طریق است باید قبلاً احراز شده باشد که در مورد بحثْ اعتبار قول مروی عنه به وسیله‌ی قرآن حکیم ثابت شده است.
دو-قرآن، داورِ روایات متعارض
در نصوص علاجیه وقتی از معصومین% سؤال می‏کنند که اخبار متعارض را چه کنیم، پس از آن‌که جمع‌های دلالی را تذکّر می‏دهند، جمع‌های سندی را گوشزد می‏فرمایند و موافقت با قرآن را یکی از راه‏های علاج و جمع‌های سندی معرفی می‏کنند. جمع دلالی همان ردّ مطلق به مقیّد و عام به خاص و مانند آن است که جزء تفهیم و تفاهم عرفی است و اگر روایات متعارضی با جمع‌های دلالی مشکلشان رفع شود، معلوم می‏شود تعارض آن‌ها ابتدایی بوده، در واقع متعارض نبوده‏اند و نیازی به جمع سندی نیست. جمع سندی آن است که روایات از حیث سند و اصل صدور یا از لحاظ جهت صدورشان از معصوم۸ مورد بررسی قرار گیرد؛ در این زمینه یک راه علاج، همان سنجش با قرآن است که فرموده‏اند: «ما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه» روایتی را که موافق کتاب خدا بود، بگیرید. و آن را که مخالف قرآن بود، رها کنید.
پس معلوم می‏شود همان‏طور که روایات در اصل حجیّت نیازمند قرآنند، در تعارض روایات و تشخیص درستی یا نادرستی مفهومی نصوص نیز معیار و میزان اعتبار، قرآن است. بنابراین، قرآن در مقام حجیّت «هو الأوّل» است، چنان‌که در مقام تبیین و تفهیم و رفع مشکلات روایات، «هو الآخر» است و روایات فرع قرآن هستند. البتّه سخن ما در مقام استدلال و فهم و تعلیم و تبیین روایات است وگرنه از نظر مقامات معنوی، عترت و اولیای الهی% مقامی همتای مقام قرآن دارند، چون از حدیث معروف ثقلین همتا بودن عترت با قرآن استفاده می‏شود نه روایت، لذا فرع بودن روایت نسبت به قرآن منافی اصل بودن و هم‏وزن بودن عترت با قرآن نیست.
سه-قرآن، بیانگر فروع و جزئیات احکام نیست
قرآن کریم بیانگر فروع و جزئیات احکام نیست، بلکه خطوط کلّی دین و معارف اصیل را خیلی باز و روشن برای جوامع بشری بیان کرده است؛ به همین دلیل در اصل اعتبار و حجیّت، نیاز به تفسیر از سوی روایات ندارد. تفسیر یعنی بیان کردن مدالیلِ الفاظ و پرده برداشتن از چهره‌ی کلمات؛ و قرآن چون روشن و بدون ابهام است به تفسیر روایی هم نیاز ندارد. ولی خود قرآن فرموده است که برای تتمیم نصاب اعتبار و حجیّت، حدود و فروع را از رسول‌الله۲ و عترت% بپرسید، آنان مبیّن و شارحان کلیات قرآن هستند و قیود و جزئیات آن را برای شما روشن می‏سازند. (…وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ…) (نحل/۴۴) مثلاً قرآن کریم می‏فرماید نماز بخوانید (وَأَقِیمُواْ الصَّلاَهَ…) (بقره/۴۳) و اهل‌بیت% جزئیات و کیفیت آن را بیان می‏کنند که رسول خدا۲ پس از رفتن به معراج و تعلیم نماز، به امّت خود فرمودند: «صلّوا کما رأیتمونی أُصلّی»[۱۲۷] نماز بخوانید همان‏گونه که من نماز می‏خوانم. قرآن می‏گوید: (…وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً… )(آل عمران/۹۷)، و پیامبر۲ می‏فرماید: «خُذوا عنّی مناسکَکم»[۱۲۸] سلوک دینی خود و مناسک حجّتان را از من یاد بگیرید.
گرچه قرآن (لیس کمثله شی‏ء) است؛ زیرا از سوی خدای(…لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ… )(شوری/۱۱)، نازل شده و مانندی ندارد تا بتوان از راه تمثیل به آن، مطلب را به خوبی فهمید ولی برای نزدیک شدن به ذهن می‏توان گفت که قرآن مانند قانون اساسی است که تنها خطوط کلّی تمدن را ترسیم می‏کند و در بیان خطوط کلی، هیچ ابهامی ندارد و چون وارد جزئیات نشده، جزئیات آن را «قانون عادی» تبیین می‏کند. اگر می‏فرماید: (…وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ… )(بقره/۲۷۵)، یا (…أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ… )(مائده/۱)، یا (وَأَقِیمُواْ الصَّلاَهَ…)(بقره/۴۳)، یا (…وَآتُواْ الزَّکَاهَ… )(بقره/۴۳)، این‌ها در دلالت بر خطوط جامع و کلی ابهامی ندارد ولی نحوه‌ی اجرا و مشخص شدن جزئیات و مصادیق آن‌ها را بر عهده‌ی اهل‌بیت% گذاشته است و قرآن به روشنی فرموده: این امور را از رسول خدا۲ و جانشیان مطهّر آن حضرت بگیرید و در واقع همه‌ی آن‌چه که اهل‌بیت% می‏گویند سخن قرآن است، لیکن سخن باواسطه‌ی قرآن که از باطن و اسرار قرآن گرفته و برای مردم تبیین می‏کنند.
چهار-تقدّم فهم خطوط کلّی قرآن بر فهم روایات
از مباحث گذشته روشن شد که قرآن اصل است و روایات فرع آن، قرآن اصول کلّی را می‏گوید و روایات حدود، قیود و خصوصیات آن را تبیین می‏کنند. حجّیت اولیه‌ی روایات به قرآن است و چون روایات جعلی و غیرجعلی، تقیّه‏ای و غیرتقیّه‏ای دارند، لذا سند و جهت صدور و دلالت آن‌ها (تمام جهات سه‏گانه) باید با قرآن سنجیده شود. از این‌جا روشن می‏شود که پیش از فهم روایات، نخست باید خطوط کلّی قرآن را با بهره گرفتن از آیات مربوطه در هر موضوعی به دست آوریم و سپس برای تبیین فروع آن اصول مسلّمْ از روایات استفاده کنیم. اگر چنین عمل کردیم اوّلاً روایات مخالف با قرآن را می‏توانیم بشناسیم و طرد کنیم، گرچه معارضی نداشته باشد و ثانیاً روایاتی را می‏پذیریم که مخالف ظواهر معتبر و تام قرآن نباشد و در نهایت با بهره گرفتن از چنین روایاتی، جزئیات و مصادیق اجرایی آیات قرآنی، تبیین می‏گردد.
پنج-آیات معارف و ظواهر روایات
روایات وارده از اهل‌بیت% دو گروهند، برخی مربوط به آیات احکام ‏و برخی مربوط به آیات معارف. در روایات احکام، چه در احکام الزامی (واجب و حرام) و چه در احکام غیرالزامی (مستحب و مکروه)، ظاهر حدیث حجّت است؛ ولی در معارف اگر مثلاً خواستیم بفهمیم، «لوح» چیست، «عرش» یعنی چه و «مَلَک» کدام است؟ ظواهر روایات حجّت نیست. مثلاً روایتی که عرش را برای ما معنا می‏کند، در صورتی حجّیت دارد که سه شرط داشته باشد:
الف ـ از حیث سند قطعی باشد مثل این‌که متواتر یا خبر واحد محفوف به قرینه‌ی قطعیه باشد.
ب ـ جهت صدور روایت برای بیان معارف واقعی قطعی باشد نه از روی تقیّه و مانند آن.
ج ـ دلالتش نصّ باشد نه ظاهر.
اگر روایتی این سه شرط را داشت و مفید جزم و یقین بود، حتی در اعتقادات و اصول دین (غیر از اصل مبدأ) هم معتبر است ولی اگر مفید جزم نبود، در مانند لوح و قلم و کیفیّت آفرینش آسمان و زمین و مانند آن‌که اعتقاد به آن‌ها شرط ایمان نیست، می‏تواند به عنوان احتمالی ظنی راه‌گشا باشد و به همین معیار هم می‏توان به صاحب شریعت اسناد داد ولی نمی‏توان به‌طورجزم گفت که نظر اسلام در این زمینه چنین است. چون ادلّه‌ی حجیّت خبر واحد مربوط به احکام عملی است که در آن‌ها به ظنّ معتبر می‏توان اعتماد کرد.
شش-روایات تطبیق و روایات تفسیر
اکثر روایاتی که در ذیل آیات آمده، به عنوان تطبیق و بیان مصداق کامل در طرف کمال و سعادت یا در طرف نقص و شقاوت است نه به عنوان تفسیر لفظی که فرموده باشد مثلاً فلان لفظ در این معنا نازل شده و برای این معناست و مصداق دیگری ندارد. البته مواردی هم به‌طور یقینی وجود دارد که مصداق آن منحصر به فرد است نظیر آیه‌ی (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ )(مائده/۵۵) و آیه‌ی مباهله[۱۲۹] و آیه‌ی تطهیر[۱۳۰] و آیه‌ی ذوی‏القربی[۱۳۱] ولی اکثر آیات قرآن، مصادیق زیادی دارند و روایات ویژه‏ای که در ذیل آیات‏ برای این آمده که آن آیات را بر مصادیق بارزش تطبیق دهد. فایده‌ی تطبیق آن است که مصادیق بارز را به مفسّران نشان می‏دهد و آنان در تطبیق آیات بر مصادیق دیگرش راه روشن و مشخص را خواهند داشت.
بنابراین، اگر مثلاً در تفسیر شریف «برهان» یا «نورالثقلین»، روایاتی در ذیلِ آیات آمده که بیان مصداق می‏کند و آیه را بر فرد کاملش تطبیق می‏کند، این تطبیقْ معنای آیه را از شمولش نمی‏اندازد. اگر تطبیق می‏فرماید که اهل‏بیت% در این آیه منظورند، یا مثلاً این آیه در شأن آنان نازل شده مقصود آن است که این بزرگان مصداق کامل آیه‏اند و دیگران هم می‏توانند مصداق آن باشند.
اولاً،غالب روایات شأن نزول برای تطبیق است و موردش مخصّص نیست و شامل مصادیق دیگر هم می‏شود و ثانیاً، اعتبارش زمانی است که سلسله‌ی سند به معصوم۸ برسد و خللی در آن نباشد و روایتی که فقط به صحابه یا تابعین آن‌ها برسد و به معصوم۸ منتهی نشود، حجّت شرعی ندارد. نَظَر مفسّرین هم می‏تواند به عنوان یک احتمال، مقبول باشد ولی آن هم دارای حجیّت شرعی نیست.
هفت-ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل در روایات
روایات نیز مانند قرآن، ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل دارد، و لذا باید ظاهر قرآن را با روایات ظاهرْ و باطن آن را با روایات مربوط به باطنْ و تأویل و تنزیل آن را با روایات تأویل و تنزیل، تبیین کرد.»[۱۳۲]
بنابر تأکید هر دو دانشمند بر اهمیت شناخت اسباب نزول، لزوم بررسی روایات اسباب نزول، از لحاظ متنی و سندی جدی می کند؛ چنان‌که هر دو در جای جای آثارشان،[۱۳۳] این روایات را مورد بررسی قرار داده‌اند.
۲-۴-۵-حجیت قول صحابه
«اسباب نزولی که در دسترس هستند، بدین گونه تقسیم می‌شوند:
۱-سبب نزولی که به گونه‌ی روشن از پیامبر۲ نقل شده است؛
۲-یکی از معصومین% سبب نزولی را بیان کند؛
۳-سبب نزولی که به وسیله‌ی صحابی بیان شده است، بدون این‌که منسوب به پیامبر۲ گردد.
۴-در برخی موارد نیز سبب نزول به وسیله‌ی تابعی بیان گردیده است.»[۱۳۴]
«در میان روایات اسباب نزول، احادیثی که به پیامبر اکرم۲ منتهی شود و حضرت خود به بیان سبب نزول پرداخته باشند، بسیار انگشت‏شمار است.»[۱۳۵]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...