فایل شماره 7085 |
«منابعى که امروزه در دست داریم و براى دستیابى به اسباب نزول مورد استفاده قرار مىگیرند تا حدودى قابل اطمینانند. مانند جامع البیان طبرى، الدر المنثور سیوطى، مجمع البیان طبرسى، تبیان شیخ طوسى و علاوه بر آنها کتابهایى نیز بهطور خاص دربارهی اسباب نزول نگاشته شده است، مانند اسباب النزول واحدى و لباب النقول سیوطى. البته در این نوشتهها صحیح و سقیم در هم آمیخته و بایستى با کمال دقت در آنها نگریست. تشخیص درست از نادرست، مخصوصاً در موارد تعارض، به یکى از راههاى زیر امکان دارد:
۱٫صحت سند، یعنی باید سند روایت، به ویژه آخرین کسى که روایت به او منتهى مىشود مورد اطمینان باشد. یعنى یا معصوم۸ باشد یا صحابى مورد اطمینان، مانند عبداللهبنمسعود و ابیبنکعب و ابنعباس که در کار قرآن سر رشته داشته و مورد قبول امت بودهاند. و یا از تابعین عالى قدر باشد، مانند مجاهد، سعیدبنجبیر و سعیدبنمسیب که هرگز از خود چیزى نمىساختند و انگیزهی دروغ پردازى نداشتهاند.
۲٫باید تواتر یا استفاضهی (کثرت نقل) روایات ثابت شده باشد، گرچه با الفاظ مختلف ولى مضموناً متحد باشند و در صورت اختلاف در مضمون، قابل جمع باشند. در این صورت اطمینان حاصل مىشود که خبر مذکور صحیح است، مانند روایاتى که دربارهی تحویل قبله و اسباب نزول آیات مربوط وارد شده است.
۳٫باید روایاتى که دربارهی سبب نزول آیات وارد شده است، بهطور قطعى اشکال را حل و ابهام را رفع کند. که این خود شاهد صدق آن حدیث خواهد بود، گرچه از لحاظ سند به اصطلاح علم الحدیث، روایت صحیح یا حسن نباشد. بیشتر وقایع تاریخى از همین قبیل هستند که با ارتباط دادن چند واقعهی تاریخى به صحت یک جریانى پى مىبریم و آن را مىپذیریم، وگرنه از راه صحت اسناد امکان پذیرش نیست.»[۱۲۱]
۲-۴-۴-راه دستیابی به اسباب نزول از دیدگاه آیتالله جوادی آملی
«بیاناتی که در شأن و سبب نزول آیات قرآن کریم آمده است چند قسم است:
الف: بیاناتی که به صورت تاریخ[۱۲۲] است، نه روایتی از معصوم۸، مانند اینکه از ابنعباس نقل شود که این آیه در چنین زمینهای نازل شده است. اینگونه شأن نزولها مانند اقوال مفسران تنها زمینهساز برداشتهای تفسیری است و حجیّتی ندارد؛ البته اگر در موردی اطمینان حاصل شود، مانند آنکه از قول ابنعباس طمأنینه پدید آید خود آن وثوق و طمأنینه معتبر است، نه آنکه صرفِ تاریخ، اعتبار تعبّدی داشته باشد؛ بر خلاف حدیث معتبر که حجّیت تعبدی دارد، هر چند وثوق حاصل نشود.
ب: روایات فاقد سند صحیح و معتبر. اینگونه شأن نزولها گرچه بر اثر احتمال صدور آن از معصومین% با کلام بشری متفاوت است و باید تکریم شود، امّا از نصاب لازم در حجیّت خبر برخوردار نیست.
ج: شأن نزولهایی که به صورت روایت نقل شده و دارای سند صحیح و معتبر است. اینگونه روایات در تبیین شأن و یا سبب نزول آیه حجیّت دارد، ولی همانگونه که روایات تطبیقی شمول و گسترهی معنای آیه را محدود نمیکند، روایات شأن نزول نیز بیانگر مورد و مصداقی برای مفهوم کلی آیه است و هیچگاه مورد یک عام یا مطلق، مخصِّص یا مقیِّد آن نیست و اینگونه روایات گرچه مایهی کاهش عموم یا اطلاق نیست، لیکن راهگشای خوبی برای مفسر است تا آیه را به گونهای تفسیر کند که با مورد خود هماهنگ و سازگار باشد. البته شأن نزولهای ویژه، مانند آنچه در آیهی تطهیر، مباهله، ولایت و … وارد شده، از بحث خارج است.»[۱۲۳]
آیتالله جوادی آملی ضمن اشاره به قول علامه طباطبایی۶ چنین مینویسد:[۱۲۴] «علامه طباطبایی۶ میفرماید: بیشتر آنچه در روایات اسباب نزول بیان شده است، نظریهی شخصی راویان است؛ یعنی راویان اینگونه احادیث غالباً حوادث تاریخی را نقل میکنند؛ آنگاه یکی از آیات قرآن را که با آن حادثه مناسبتی دارد، ضمیمهی نقل خود میسازند و مردم گمان میکنند که آیهی نامبرده دربارهی همان حادثه نازل شده است و چهبسا این عمل سبب قطعه قطعه شدن یک آیه گردد یا چند آیه که یک سیاق دارند، تقطیع شوند و هر قطعهاش را دارای تنزیلی مستقل بپندارند که نتیجهی این کار به هم خوردن نظم آیات و از بین رفتن سیاق آنهاست و این خود یکی از اسباب سستی و بیاعتباری اینگونه روایات است. افزون بر این که اختلاف مذاهب دینی هم در لحن این روایات اثر گذاشته و هر کسی آنها را به سمت مذهب خود سوق داده است تا مذهب خویش را با آن توجیه و تأیید کند. همچنین جوّهای سیاسی و اوضاعی که در هر زمانی حاکم بوده اثری جدی در اخفای اصل حقایق داشته و آنها را در هالهای از ابهام نگه داشته است، از این رو کسی که میخواهد در مسائل تاریخی غور و دقت کند، باید این عوامل دخیل در فهم حقایق را از نظر دور ندارد.»[۱۲۵]
۲-۴-۴-۱-نقش روایات در فهم قرآن از دیدگاه آیتالله جوادی آملی
همانطور که گذشت، راه دستیابی به اسباب نزول، روایات هستند. لذا بررسی نقش روایات (که روایات اسباب نزول را هم شامل خواهد بود)، در فهم قرآن ضروری می کند؛ به دلیل اینکه آیتالله جوادی آملی به تفصیل، به این موضوع پرداختهاند، این مطلب را به نقل از ایشان میآوریم.
«از مجموع آیات و روایات زیاد و صحیح، این نکته بهطور مسلّم روشن میشود که علمِ جامعْ به قرآن، ظاهر یا باطن، تأویل یا تنزیلش، در اختصاص و انحصار اهلبیت عصمت و طهارت% است و برای فهم باطن قرآن و معارف بلند و اسرار آن باید به محضر آن پاکان رفت. بخشی از روایات متواتر، نصوص ثقلین است که قرآن و عترت را از یکدیگر غیر قابل انفکاک میداند و به همین جهت گفته شد که تمسّک به قرآن بدون اهلبیت عصمت% و نیز تمسّک به اهلبیت% بدون قرآن، عملی ناقص و انحرافی است.
اکنون که ضرورت رجوع به اهلبیت عصمت و طهارت% روشن شده، باید دید نقش عترت و روایات وارده از آن ناحیه، در فهم قرآن چیست و نسبت روایات با آیات شریفهی قرآن کدام است؟ که در چند نکته بیان میشود:
یک-حجّیت روایات، به حجّیت قرآن برمیگردد
اگر از ما بپرسند که چرا به روایات عمل میکنید و سخنان معصومین% را حجّت میدانید، جواب میدهیم چون پیامبر۲ فرموده: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»[۱۲۶] و اگر بپرسند که چرا سخن پیامبر۲ را حجّت میدانید، میگوییم چون خدا فرموده: هرچه پیامبر۲ میگوید قبول کنید: (…وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا…) (حشر/۷)، (…أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ… )(نساء/۵۹)، در اینجا دیگر سؤال قطع میشود؛ زیرا قول خداوند که آفریدگارجهان است، حجّت بالذّات است و سؤالبردار نیست.
بنابراین، اصل حجیّت و اعتبار روایات معصومین% به قرآن برمیگردد، یعنی حجّت بودن قول معصوم۸ به استناد قرآن است نه حجّت بودن اصل روایت مورد وثوق، چون اعتبار خبر موثّق به استناد بنای عقلا به ضمیمهی عدم رَدع از طرف شارع است ولی اعتبار قول مروی عنه نه اعتبار اصل روایت که طریق است باید قبلاً احراز شده باشد که در مورد بحثْ اعتبار قول مروی عنه به وسیلهی قرآن حکیم ثابت شده است.
دو-قرآن، داورِ روایات متعارض
در نصوص علاجیه وقتی از معصومین% سؤال میکنند که اخبار متعارض را چه کنیم، پس از آنکه جمعهای دلالی را تذکّر میدهند، جمعهای سندی را گوشزد میفرمایند و موافقت با قرآن را یکی از راههای علاج و جمعهای سندی معرفی میکنند. جمع دلالی همان ردّ مطلق به مقیّد و عام به خاص و مانند آن است که جزء تفهیم و تفاهم عرفی است و اگر روایات متعارضی با جمعهای دلالی مشکلشان رفع شود، معلوم میشود تعارض آنها ابتدایی بوده، در واقع متعارض نبودهاند و نیازی به جمع سندی نیست. جمع سندی آن است که روایات از حیث سند و اصل صدور یا از لحاظ جهت صدورشان از معصوم۸ مورد بررسی قرار گیرد؛ در این زمینه یک راه علاج، همان سنجش با قرآن است که فرمودهاند: «ما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه» روایتی را که موافق کتاب خدا بود، بگیرید. و آن را که مخالف قرآن بود، رها کنید.
پس معلوم میشود همانطور که روایات در اصل حجیّت نیازمند قرآنند، در تعارض روایات و تشخیص درستی یا نادرستی مفهومی نصوص نیز معیار و میزان اعتبار، قرآن است. بنابراین، قرآن در مقام حجیّت «هو الأوّل» است، چنانکه در مقام تبیین و تفهیم و رفع مشکلات روایات، «هو الآخر» است و روایات فرع قرآن هستند. البتّه سخن ما در مقام استدلال و فهم و تعلیم و تبیین روایات است وگرنه از نظر مقامات معنوی، عترت و اولیای الهی% مقامی همتای مقام قرآن دارند، چون از حدیث معروف ثقلین همتا بودن عترت با قرآن استفاده میشود نه روایت، لذا فرع بودن روایت نسبت به قرآن منافی اصل بودن و هموزن بودن عترت با قرآن نیست.
سه-قرآن، بیانگر فروع و جزئیات احکام نیست
قرآن کریم بیانگر فروع و جزئیات احکام نیست، بلکه خطوط کلّی دین و معارف اصیل را خیلی باز و روشن برای جوامع بشری بیان کرده است؛ به همین دلیل در اصل اعتبار و حجیّت، نیاز به تفسیر از سوی روایات ندارد. تفسیر یعنی بیان کردن مدالیلِ الفاظ و پرده برداشتن از چهرهی کلمات؛ و قرآن چون روشن و بدون ابهام است به تفسیر روایی هم نیاز ندارد. ولی خود قرآن فرموده است که برای تتمیم نصاب اعتبار و حجیّت، حدود و فروع را از رسولالله۲ و عترت% بپرسید، آنان مبیّن و شارحان کلیات قرآن هستند و قیود و جزئیات آن را برای شما روشن میسازند. (…وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ…) (نحل/۴۴) مثلاً قرآن کریم میفرماید نماز بخوانید (وَأَقِیمُواْ الصَّلاَهَ…) (بقره/۴۳) و اهلبیت% جزئیات و کیفیت آن را بیان میکنند که رسول خدا۲ پس از رفتن به معراج و تعلیم نماز، به امّت خود فرمودند: «صلّوا کما رأیتمونی أُصلّی»[۱۲۷] نماز بخوانید همانگونه که من نماز میخوانم. قرآن میگوید: (…وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً… )(آل عمران/۹۷)، و پیامبر۲ میفرماید: «خُذوا عنّی مناسکَکم»[۱۲۸] سلوک دینی خود و مناسک حجّتان را از من یاد بگیرید.
گرچه قرآن (لیس کمثله شیء) است؛ زیرا از سوی خدای(…لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ… )(شوری/۱۱)، نازل شده و مانندی ندارد تا بتوان از راه تمثیل به آن، مطلب را به خوبی فهمید ولی برای نزدیک شدن به ذهن میتوان گفت که قرآن مانند قانون اساسی است که تنها خطوط کلّی تمدن را ترسیم میکند و در بیان خطوط کلی، هیچ ابهامی ندارد و چون وارد جزئیات نشده، جزئیات آن را «قانون عادی» تبیین میکند. اگر میفرماید: (…وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ… )(بقره/۲۷۵)، یا (…أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ… )(مائده/۱)، یا (وَأَقِیمُواْ الصَّلاَهَ…)(بقره/۴۳)، یا (…وَآتُواْ الزَّکَاهَ… )(بقره/۴۳)، اینها در دلالت بر خطوط جامع و کلی ابهامی ندارد ولی نحوهی اجرا و مشخص شدن جزئیات و مصادیق آنها را بر عهدهی اهلبیت% گذاشته است و قرآن به روشنی فرموده: این امور را از رسول خدا۲ و جانشیان مطهّر آن حضرت بگیرید و در واقع همهی آنچه که اهلبیت% میگویند سخن قرآن است، لیکن سخن باواسطهی قرآن که از باطن و اسرار قرآن گرفته و برای مردم تبیین میکنند.
چهار-تقدّم فهم خطوط کلّی قرآن بر فهم روایات
از مباحث گذشته روشن شد که قرآن اصل است و روایات فرع آن، قرآن اصول کلّی را میگوید و روایات حدود، قیود و خصوصیات آن را تبیین میکنند. حجّیت اولیهی روایات به قرآن است و چون روایات جعلی و غیرجعلی، تقیّهای و غیرتقیّهای دارند، لذا سند و جهت صدور و دلالت آنها (تمام جهات سهگانه) باید با قرآن سنجیده شود. از اینجا روشن میشود که پیش از فهم روایات، نخست باید خطوط کلّی قرآن را با بهره گرفتن از آیات مربوطه در هر موضوعی به دست آوریم و سپس برای تبیین فروع آن اصول مسلّمْ از روایات استفاده کنیم. اگر چنین عمل کردیم اوّلاً روایات مخالف با قرآن را میتوانیم بشناسیم و طرد کنیم، گرچه معارضی نداشته باشد و ثانیاً روایاتی را میپذیریم که مخالف ظواهر معتبر و تام قرآن نباشد و در نهایت با بهره گرفتن از چنین روایاتی، جزئیات و مصادیق اجرایی آیات قرآنی، تبیین میگردد.
پنج-آیات معارف و ظواهر روایات
روایات وارده از اهلبیت% دو گروهند، برخی مربوط به آیات احکام و برخی مربوط به آیات معارف. در روایات احکام، چه در احکام الزامی (واجب و حرام) و چه در احکام غیرالزامی (مستحب و مکروه)، ظاهر حدیث حجّت است؛ ولی در معارف اگر مثلاً خواستیم بفهمیم، «لوح» چیست، «عرش» یعنی چه و «مَلَک» کدام است؟ ظواهر روایات حجّت نیست. مثلاً روایتی که عرش را برای ما معنا میکند، در صورتی حجّیت دارد که سه شرط داشته باشد:
الف ـ از حیث سند قطعی باشد مثل اینکه متواتر یا خبر واحد محفوف به قرینهی قطعیه باشد.
ب ـ جهت صدور روایت برای بیان معارف واقعی قطعی باشد نه از روی تقیّه و مانند آن.
ج ـ دلالتش نصّ باشد نه ظاهر.
اگر روایتی این سه شرط را داشت و مفید جزم و یقین بود، حتی در اعتقادات و اصول دین (غیر از اصل مبدأ) هم معتبر است ولی اگر مفید جزم نبود، در مانند لوح و قلم و کیفیّت آفرینش آسمان و زمین و مانند آنکه اعتقاد به آنها شرط ایمان نیست، میتواند به عنوان احتمالی ظنی راهگشا باشد و به همین معیار هم میتوان به صاحب شریعت اسناد داد ولی نمیتوان بهطورجزم گفت که نظر اسلام در این زمینه چنین است. چون ادلّهی حجیّت خبر واحد مربوط به احکام عملی است که در آنها به ظنّ معتبر میتوان اعتماد کرد.
شش-روایات تطبیق و روایات تفسیر
اکثر روایاتی که در ذیل آیات آمده، به عنوان تطبیق و بیان مصداق کامل در طرف کمال و سعادت یا در طرف نقص و شقاوت است نه به عنوان تفسیر لفظی که فرموده باشد مثلاً فلان لفظ در این معنا نازل شده و برای این معناست و مصداق دیگری ندارد. البته مواردی هم بهطور یقینی وجود دارد که مصداق آن منحصر به فرد است نظیر آیهی (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ )(مائده/۵۵) و آیهی مباهله[۱۲۹] و آیهی تطهیر[۱۳۰] و آیهی ذویالقربی[۱۳۱] ولی اکثر آیات قرآن، مصادیق زیادی دارند و روایات ویژهای که در ذیل آیات برای این آمده که آن آیات را بر مصادیق بارزش تطبیق دهد. فایدهی تطبیق آن است که مصادیق بارز را به مفسّران نشان میدهد و آنان در تطبیق آیات بر مصادیق دیگرش راه روشن و مشخص را خواهند داشت.
بنابراین، اگر مثلاً در تفسیر شریف «برهان» یا «نورالثقلین»، روایاتی در ذیلِ آیات آمده که بیان مصداق میکند و آیه را بر فرد کاملش تطبیق میکند، این تطبیقْ معنای آیه را از شمولش نمیاندازد. اگر تطبیق میفرماید که اهلبیت% در این آیه منظورند، یا مثلاً این آیه در شأن آنان نازل شده مقصود آن است که این بزرگان مصداق کامل آیهاند و دیگران هم میتوانند مصداق آن باشند.
اولاً،غالب روایات شأن نزول برای تطبیق است و موردش مخصّص نیست و شامل مصادیق دیگر هم میشود و ثانیاً، اعتبارش زمانی است که سلسلهی سند به معصوم۸ برسد و خللی در آن نباشد و روایتی که فقط به صحابه یا تابعین آنها برسد و به معصوم۸ منتهی نشود، حجّت شرعی ندارد. نَظَر مفسّرین هم میتواند به عنوان یک احتمال، مقبول باشد ولی آن هم دارای حجیّت شرعی نیست.
هفت-ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل در روایات
روایات نیز مانند قرآن، ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل دارد، و لذا باید ظاهر قرآن را با روایات ظاهرْ و باطن آن را با روایات مربوط به باطنْ و تأویل و تنزیل آن را با روایات تأویل و تنزیل، تبیین کرد.»[۱۳۲]
بنابر تأکید هر دو دانشمند بر اهمیت شناخت اسباب نزول، لزوم بررسی روایات اسباب نزول، از لحاظ متنی و سندی جدی می کند؛ چنانکه هر دو در جای جای آثارشان،[۱۳۳] این روایات را مورد بررسی قرار دادهاند.
۲-۴-۵-حجیت قول صحابه
«اسباب نزولی که در دسترس هستند، بدین گونه تقسیم میشوند:
۱-سبب نزولی که به گونهی روشن از پیامبر۲ نقل شده است؛
۲-یکی از معصومین% سبب نزولی را بیان کند؛
۳-سبب نزولی که به وسیلهی صحابی بیان شده است، بدون اینکه منسوب به پیامبر۲ گردد.
۴-در برخی موارد نیز سبب نزول به وسیلهی تابعی بیان گردیده است.»[۱۳۴]
«در میان روایات اسباب نزول، احادیثی که به پیامبر اکرم۲ منتهی شود و حضرت خود به بیان سبب نزول پرداخته باشند، بسیار انگشتشمار است.»[۱۳۵]
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-04-06] [ 12:45:00 ق.ظ ]
|