درباره «صبر جمیل‏»، مفسران تعبیرات مختلفی دارند، بعضی گفته‏اند: صبر جمیل، صبری است که نه بی تابی در آن باشد و نه شکایت نزد مردم. بعضی گفته‏اند: صبر جمیل‏آن است که برای خدا باشد. پیامبر اکرم (ص) نیز در برابر این سؤال که صبر جمیل‏چیست؟ فرمودند: «هو الذی لاشکوی معه، صبری است که شکایتی در آن نباشد. » (قرطبی، ۱۳۶۴، ج ۵: ۳۳۸).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در آیه­ای دیگر از قرآن کریم، ضمن اشاره به جمعی از پیامبران الهی که همگی در برابرمشکلات صبر و شکیبایی پیشه کردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهی گشته ودر زمره صالحان قرار گرفتند، حضرات اسماعیل و ادریس و ذوالکفل (ع) را از جمله صابران معرفی می­نماید: «وَ إِسْماعیلَ وَ إِدْریسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرین‏» (انبیا، ۲۱/ ۸۵).
صبر اسماعیل روشن و آشکار است، زیرا او آماده شد که پدر او را به قربانگاه برد وکارد بر گلویش بگذارد و قربانی شود: «قَالَ یَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابرِِین‏» (صافات، ۳۷/ ۱۰۲)، و صبر خود را مقیّد به قید «إِنْ شاءَ اللَّهُ» کرد، تا نشان دهد که اتصافش به این صفت پسندیده از خودش نیست، بلکه از مواهبی است که خدا به او ارزانی داشته، و از منتهایی است که خدا بر من نهاده (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۷: ۱۵۲). در این هنگام بود که خداوند، بر آنها محبت کرد و گوسفندی به عنوان قربانی به جای اسماعیل برای آنها فرستاد: «إِنَّ هَاذَا لهَُوَ الْبَلَؤُاْ الْمُبِینُ* وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (ص، ۳۷/ ۱۰۶-۱۰۷).
ادریس جد پدری نوح است. نام او در تورات اخنوخ ضبط شده است. گویند: علت اینکه ادریس نامیده شده اینست که کتاب‏ها را زیاد می‏خوانده است. او اول کسی بود که خط نوشت و شغلش خیاطی و اول خیاط بود. گویند: خداوند نجوم و حساب و هیأت را به او آموخت و اینها معجزه او بودند (آلوسی، ۱۴۱۵، ج۸: ۴۲۳؛ طبرسی، ۱۳۷۲، ج‏۶: ۸۰۱-۸۰۲). در مورد صبر ادریس گفته‏اند: نخستین کسی بود که در میان قوم خویش مبعوث شد تا آنها را به سوی خدا دعوت کند، اما با وجود مرارت زیادی که در این راه کشید، قومش دعوت او را اجابت نکردند (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۴: ۶۶-۷۳).
ذو الکفل بعد از سلیمان بن داوود می‏زیست، و در میان مردم مانند داوود (ع) قضاوت می‏کرد، و جز برای خدای عز و جل خشم نکرد، و نام شریفش «عویدیا» بود (مجلسی، بی تا، ج۱۳: ۴۰۵). نامیدن‏ «ذو الکفل‏»به این نام و قرار گرفتن در زمره صابران بزرگی که پیش از او به‏نبوت رسیده‏اند، به این علت‏بوده است که خداوند به‏یکی از انبیاء که حکومت‏بنی اسرائیل را در دست داشت، وحی فرستاد که می‏خواهم‏قبض روحت کنم، باید حکومت‏خود را به دیگری واگذاری، هر کس که در برابر توتعهد کند، تا هر شب به عبادت خدا برخیزد، و همه روز روزه گیرد، و در میان مردم‏داوری کند، بی آن که خشمگین گردد. جوانی گفت: من متکفل همه اینها می‏شوم. این سخن را گفت و تا پایان عمرش به هرسه عهدش با تمام مشکلاتی که داشت وفا کرد و در مقابل آزار و اذیت قومش صبرکرد، خداوند او را به مقام نبوت مبعوث‏نموده و وی را ذو الکفل نامید (جزایری، ۱۳۸۱: ۴۶۶).
خداوند در سوره بقره، نام شخص دیگری را به عنوان مصداقی از صابرین معرفی نموده است: «فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنی‏ِ وَ مَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنی‏ِ إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهَ بِیَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَقُواْ اللَّهِ کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّبرِِینَ (بقره، ۲/ ۲۴۹).
هنگامی که بنی اسرائیل بر اثر ظلم سلطانی به نام‏ «جالوت‏»آواره و بیچاره شدند، دست‏به دامن پیامبر خود زدند تا رئیس و فرماندهی برای جنگ با «جالوت‏»برایشان‏تعیین کند. او جوانی به نام‏ «طالوت‏»را برای این کار برگزید (بقره، ۲/ ۲۴۶). هنگامی که طالوت، لشکر عظیمی از بنی اسرائیل را برای جنگ با «جالوت‏» بسیج‏کرد، با فراست و هوشیاری که خدا به او داده بود، دریافت که این لشکر انبوه، کارایی‏چندانی ندارد، زیرا افراد سست اراده و کم طاقت‏بسیاری در میان آنهاست که نه تنهاسبب تقویت آنها نخواهند شد، بلکه باعث تضعیف روحیه دیگران نیز می‏شوند، لذاتصمیم گرفت ‏با آزمایشی آنها را تصفیه کند. پس از انجام این کار، گروه‏محدودی بیشتر باقی نماند. آن گروه، از کمی نفرات خود نگران و ناراحت‏بودند ولی کسانی که علم به‏ملاقات خدا داشتندگفتند: چه بسیار گروه‏های کوچکی که به‏فرمان خدا بر گروه‏های عظیمی پیروز شدند و خداوند با صابران است (بقره، ۲/ ۲۴۹).
سپس، همین گروه، هنگامی که در برابر «جالوت‏»و سپاهیان او قرار گرفتند، گفتند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبرًْا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انصُرْنَا عَلی الْقَوْمِ الْکَفِرِین‏» (بقره، ۲/ ۲۵۰). و بدین گونه نشان دادند که گروه اندک، اما مصمم و شکیبا وثابت قدم، می‏توانند بر لشکرهای عظیم پیروز گردد و سرانجام نیز چنین شد. این گروه‏اندک به فرماندهی‏ «طالوت‏»، توانستند «جالوت‏»و سپاهیان عظیمش را درهم بشکنند و «جالوت‏»نیز توسط داود علیه السلام-که آن روز جوانی نیرومند در لشکر طالوت بود-کشته شد (بقره، ۲/ ۲۵۱).
یکی از مصادیق بارز صبر، صبری است که مجاهدان در راه خدا در میادین نبرد حق علیه باطل از خود نشان داده و با صبر خود بر دشمن غلبه نموده ­اند: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» (بقره، ۲/ ۲۴۹). این آیه به خوبی نشان می دهد که آنچه در جهاد با دشمن اهمیت دارد، زیادی تعداد نفرات نیست، بلکه ایمان به یاری خدا و صبر در برابر مشکلات جهاد است که نتیجه‌ی جنگ را تعیین می­ کند.

                1. ویژگی­های صابران در قرآن

خداوند در قرآن فضائل اخلاقی بسیاری را برمی شمارد که کسب آنها برای بسیاری از انسانها دشوار و شاید ناممکن باشد اما شاید برخی از افراد بتوانند برخی از این فضایل را-آنهم نه در حد کمال آنها- کسب کنند اما قرآن برخی از این فضائل را فقط خاص یک گروه ازبندگان می داند که به جز همان بندگان خاص، (ابرار وصابران). کسی قادر به تحصیل و دست یابی به آنها نیست برخی از فضایل را که قرآن برای صابران بیان کرده عبارتند از:

    1. گذشت و اخلاق نیک:

«قَالُوا أَئِنَّکَ لأنْتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ * قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِنْ کُنَّا لَخَاطِئِینَ* قَالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (یوسف، ۱۲/ ۹۰-۹۲).
در آیه ۹۰، یوسف به برادران خود می گوید که هرکس که صبور باشد و در راه خدا صبر پیشه سازد و اعمال نیکو انجام دهد، خداوند برای آن صبر وآن اعمال پاداش داده و هیچ عملی را تباه نمی کند، خداوند در این آیه ابتدا یوسف را جزء صابران معرفی می کند و در آیه ۹۲، به ارزش گذشت و اغماض از انتقام اشاره می کند و آن را از صفات صابران می داند. چنانکه یوسف در زمانی که عزیز مصر بود و توان و قدرت گرفتن انتقام را داشت از گناه برادران خود گذشت. تا نگرفتن انتقام را در زمان قوت و توانایی از اوصاف دیگر صابران معرفی کند (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۱: ۲۳۶-۲۳۷).
بنا به گفته مولف مجمع البیان آیه ۹۰ این سوره به نوعی رابطه بین شکیبایی وتقوا را با پیروزی و سرافرازی بیان می کند. رابطه مرموزی میان دو اصل انسان ساز شکیبایی و تقوا از یک طرف و پیروزی از طرف دیگر وجود دارد که هر جا آن دو ارزش در کنار هم قرار بگیرند پیروزی حاصل می گردد. و داستان یوسف هم همین درس را می دهد که ای مردم همه به هوش باشید که اگر هر فرد، جامعه، و تمدنی ترس از خدا را داشته باشد وحقوق دیگران را رعایت کند و در برابر فراز ونشیب زندگی شکیبایی و پایداری پیشه کند سرانجام پیروز می گردد زیرا خداوند هرگز پاداش افراد شایسته را تباه نمی کند (طبرسی، ۱۳۷۲، ج۵: ۴۰۱).
«وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلی الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا» (فرقان، ۲۵/ ۶۳). خداوند در این آیات صفات پسندیده مومنان را در مقابل صفات ناپسند کفار برمی شمارد. در این آیه دو صفت مهم برای مومنان ذکر می­ شود اول اینکه نسبت به خدای خود متواضع اند و دوم اینکه وقتی از جاهلان حرکات آزار دهنده و سخنان زشت می­شنوند پاسخ سالمی به آنها می دهند و با سخنانی خالی از لهو و گناه به آنان پاسخ می دهند و جهل جاهلان را با جهل پاسخ نمی دهند (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۵: ۲۳۹).

    1. اجتناب از ناامیدی و تکبر:

«وَ لَئنِ‏ْ أَذَقْنَا الْانسَنَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَُوسٌ کَفُور* وَ لَئنِ‏ْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیَِّاتُ عَنی‏ِ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ* إِلَّا الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ کَبِیر» (هود، ۱۱/ ۹-۱۱). در این آیه سرشت انسان را اینگونه معرفی می­ کند که: هنگامی که در سختی و مشکلات است ناامید می­ شود و ناسپاسی می­ کند، و هنگامی در خوشی و رفاه به سر می­برد، سرمست می­ شود و فخر می­فروشد. اما صابران جزء این گروه افراد نیستند.
رهایی انسان از این طبیعت مذموم، تنها برای کسانی امکان دارد که صابر باشند و صفت نیک و خویشتن‏داریشان اجازه ندهد تا در برابر مصائب، جزع و فزع نموده دچار نومیدی و کفر شوند، و وادار سازد تا هنگام زوال شداید و رسیدن نعمتها از خدای تعالی، ولی نعمتشان غافل نگشته، در مقام شکرگزاری برآیند، و او را ثنائی گویند که مایه خوشنودیش باشد، و نعمت او را در جایی مصرف کنند که او راضی باشد، و خلق خدای را از فرح و فخر خود آسوده بدارند (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۰: ۱۵۷-۱۵۸).

    1. مقاومت

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (انفال، ۸/ ۶۵). در این آیه ایمان و مقاومت و پایداری را دو عامل مهم برای غلبه و پیروزی مسلمانان بر کافران معرفی می­نماید.

    1. یاد خدا

فرد صبور هنگام مصیبت­ها و مشکلات خداوند را به یاد می ­آورد: «وَ بَشِّرِ الصَّابرِِینَ* الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ* أُوْلَئکَ عَلَیهِْمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره، ۲/ ۱۵۵-۱۵۷)،

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...