فایل شماره 6007 |
اما آلموند و اپل بی برای تبیین جنبشهای بنیادگرا به تحلیل آن در سطحی کلان و در بستر این جهان باوری اکتفا نکردند. آنها با اتکا به پروژهی بزرگ دانشگاه شیکاگو تلاش کردند نگاهی عمیقتر و خاصگرایانه به بنیادگرایی دینی داشته باشند. آن دو، چون بنیادگرایی دینی را مانند هر جنبش اجتماعی دیگر محدود به زمان و مکان مشخصی میدانستند و معتقد بودند جنبش بنیادگرا واجد پویاییهای درونی و بیرونی است که در طول زمان و مکان می تواند از تاکتیکهای مختلفی استفاده کند و یا با شکست مواجه شود(آلموند و اپلبی،۲۰۰۳: ۱۲۰)، ۹ ویژگی مرتبط بین جنبشهای بنیادگرا را در دو سطح ایدئولوژیک و سازمانی تقسیم بندی کردند که از این ۹ ویژگی ۵ تا به سطح ایدئولوژیک مربوط است و ۴ تا به سطح سازمانی. در ادامه، ویژگیهای یاد شده را تشریح خواهیم کرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲ـ۳ـ۱ـ سطح ایدئولوژیک:
۱ـ واکنش به حاشیهایسازی دین[۸۲]
تمام جنبش های بنیادگرا به نوعی خود را در برابر فرایند و یا حتی نتیجه این جهان باوری میدانند و همگی یک هدف مشخص را دنبال می کنند، یکی فرسایش و دیگری کنار گذاشته شدن دین. در واقع، بنیادگرایی تلاشی نظامی علیه این روند است. واکنش به حاشیه ای شدن دین و غیبت آن در عرصه عمومی در نظام اجتماعی یکی از مهمترین ویژگیهای جنبش بنیادگرا به حساب می آید. بنیادگرایی، علاوه بر واکنشی که نسبت به مدرنیته نشان میدهد، تلاش می کند که خود را برای رقابت در یک بازار آزاد دینی آماده کند. (آلموند،۲۰۰۳: ۹۴-۹۳)
بنیادگرایی اولین و سرشناسترین دفاعی است که از سنت دینی می شود. سنتی که به وسیله مدرنیزاسیون و این جهان باوری مورد حمله و فرسایش قرار گرفته است. بدون چنین سناریویی، جنبش احتمالاً بنیادگرا خوانده نمی شود. در نگاه این جنبشها مدرنیته شیطان بزرگ است که به از سنتهای دنیوی زاده شده و با کمک ارزشهای خارجی مانند دموکراسی حمایت می شود. در این محافل، دموکراسی غربی آشکارا مورد انتقاد قرار میگیرد و گاهی این انتقاد ها با فراخوان برای تأسیس دوبارهی سلطنت داوودی و یا خلافت اسلامی همراه است. اعضای برخی از این جنبشها غالباً از خدمت در ارتش ملی کشور خود امتناع می کنند(مارتی،۱۹۹۳:۶۵۳). در اسراییل، دانشجویان مدارس دینی فراارتدکس رسماً از خدمت وظیفه معاف اند. در مصر، گروهی از بنیادگرایان از شرکت در ارتش کافر دولتی اجتناب و با تمام جنگهای آن حتی علیه اسراییل مخالفت می کنند. آنان حاضر نیستند کشتگان جنگ را آن چنان که مرسوم است شهید بنامند و معتقدند نبرد با رژیم کافر خودشان تنها جنگ مشروع است که حداقل در حال حاضر از اولویت برخوردار است. احتمالاً صلح طلبی برخی گروه های بنیادگرای مسیحی نیز منشأ فکری مشابهی دارد. در مقابل ، برخی جنبشهای بنیادگرای هزارهگرای مسیحی و برخی جنبشهای بنیادگرای یهودی که منتظر مسیح موعود اند انجام خدمت وظیفهی عمومی و جنگ در چارچوب سیاستهای رژیم خود را به خاطر اهداف بلندتر میپذیرند(آلموند،۲۰۰۳: ۱۵۳-۱۴۶).
بیشتر این جنبشها ( عمدتاً گروه های یهودی و مسلمان، به سبب ابعاد شرعی و سیاسی دینشان) گرایشهای متعادلتر را، که در جهت هماهنگسازی سنتهای دینی با سیستم دموکراتیک انجام شده است، رد می کنند. این جنبشها خواستار تشکیل دولتی یهودی یا اسلامی است که در آن قوانین دینی حکومت کند. جدال اساسی میان این دو دسته در روش دستیابی به چنین هدفی نهفته است. گروه اول طرفدار مختل کردن نظام کنونی و انقلاب است، در حالی که گروه دوم طرفدار آموزش بلند مدت مردم برای نیل به این هدف است(مارتی،۱۹۹۱: ۶۳۲). در اسراییل، حتی برخی اعضای کنست که دارای گرایشهای شدید دینی اند یا اعضای رسمی گروه های دینی تقاضای تشکیل چنین دولتی را دارند، گرچه استفاده از خشونت برای نیل به این هدف را نیز تقبیح می کنند. اغلب آنها آزادانه اظهار و حتی گاهی اوقات به صورت رسمی ابلاغ می کنند که اگر تناقضی میان قوانین دولتی که حاکم بر رفتار آنها است و قوانین دینی یهود وجود داشته باشد، آنها از دومی متابعت نخواهند کرد(هایلمن،۱۹۹۱: ۲۰۱).
بر همین منوال، بیشترین انتقادهای تند و گزندهی بنیادگرایان متوجه ادیان نهادینه است، ادیانی که آنان با عناوینی مانند «هرزه»، «شیطان»، «کلیسای مرتد» و غیره معرفیشان می کنند. در حقیقت، بزرگترین نقطهی اشتراک بنیادگرایان شوریدن علیه رهبران دینی سنتی است که به زعم آنها دست در دست نظام سیاسی فاسد حاکم دارد(آلموند،۲۰۰۳: ۱۴۴). این حقیقتی قابل توجه است که اکثر رهبران حرکت های بنیادگرای جهان از محافل سنتی دینی برنخاسته اند و حتی به این محافل برچسب خائن نیز می زنند. آنان غالباً آموزش دینی سنتی ندیده اند. بسیاری از رهبران بنیادگرای معاصر دارای تحصیلات دانشگاهی بوده و خصوصاً به علوم جدید آگاه اند. حقیقتی که ممکن است این نظریه را تقویت کند که این رهبران در عین ناامیدی نسبت به علوم و نظامهای جدید آموزشی، تمایل شدیدی به آنها دارند (این حقیقت که این رهبران هیچ گونه آموزش سنتی و یا رسمی در زمینه علوم انسانی و دینی نداشته اند می تواند توجیه گر نگاه احساسی و ساده انگارانهشان به دین و عقاید دینی باشد.)
۲ـ گزینش گری[۸۳]:
بنیادگرایی گزینشگر است. فراتر از یک دفاع ساده از سنت دینی، گزینش و بازسازیای که آنها در جنبه های مختلف سنت به وجود میآورند مهمترین ویژگیای است که بنیادگرایان را از جریانهای اصلی دینی متمایز می کند. چنین جنبشهایی بخشهایی از مدرنیته را تأیید و استفاده قرار می کنند. بخش هایی مانند علم مدرن، صورتهای جدید از ارتباطات و تکنولوژی و غیره. در نهایت، بعضی از نتایج یا فرآیندهای مدرنیته برای توجه بیشتر یا مخالفت متمرکز مجزا میشوند(مارتی،۱۹۹۳a: 632).
نگاه بنیادگرایان به دانشهای جدید بسیار متفاوت و مبهم و حتی در مواردی ریاکارانه است. بنیادگرایان از تسلیحات و تکنولوژی مدرن ایرادی نمیگیرند و از آنها آزادانه بهره میگیرند، هر چند تمامی آنها را علوم غربی میخوانند ( در عمل آنها علم را از تکنولوژی جدا می کنند.) برای مثال، گروه های فراارتدکس(هاردیم) در اسراییل از روشها و ابزارهای جدید مثل نوارهای کاست به طور گسترده استفاده می کنند که تاثیری جدی در میان توده های عامی و بیسواد دارند. این مسأله در مورد تلویزیون، که معمولاً توسط بنیادگراها به عنوان سمبل فساد در فرهنگ غربی محسوب می شود، نیز صادق است. در حالی که برخی جنبشها کاملاً از استفاده از تلوزیون خودداری می کنند، سایر جنبشها از آن برای رساندن پیام خود به مردم استفاده و تلاش می کنند حتی الامکان در برنامه های مختلف تلویزیونی برای خود جای پایی باز کنند(مندلسون[۸۴]،۱۹۹۳: ۲۵).
برخی بنیادگرایان تلاش می کنند استفاده از داروها و پزشکان غربی را محدود کرده یا تنها با کسب اجازه از رهبران دینی خود از آنها استفاده کنند. اما بسیاری از آنان (از جمله رهبر مشهور پاکستانی ابوالاعلی مودودی) وقتی به شدت مریض باشند، به سرعت از این موضع عقب نشینی کرده، به جستجوی درمان در غرب بر میخیزند (آلموند،۲۰۰۳: ۹۵).
نظریه تکامل (در مقابل نظریه آفرینش باوری) همچنان دشمن بزرگی است که تمامی بنیادگراهای جهان با بهره گرفتن از دادخواهیهای قانونی و راهکارهای آموزشی با آن مبارزه می کنند. نکتهی جالب مثالی ست درباره این مسأله آن است که تئوری قرن نوزدهمی ثبات انواع که توسط یکی از پیوریتنهای انگلیسی به نام گوس[۸۵] علیه نظریه انتخاب طبیعی داروین ارائه شد: این ایده، بی آن که نامی از گوس برده شود و حتی احتمالاً بدون اطلاع از وجود وی، توسط یک عضو مشهور کنست که تحصیلات دانشگاهی داشته و به یک حزب میانهروی دینی تعلق دارد مورد قبول واقع شده است. بر اساس این نظریه، هیچ تغییر تدریجی در سطح زمین و یا توسعه تدریجی در اشکال حیات وجود نداشته است، اما وقتی عمل آفرینش به ناگاه رخ داد، جهان به صورت سیاره ای پدیدار شد که گویی حیات برای مدتهای مدیدی در آن وجود داشته است و خدا فسیلها را نیز برای فریفتن و اغوا کردن بشر به سوی بی اعتقادی در همان لحظه آفرینش خلق کرد (مندلسون،۱۹۹۳: ۳۳-۳۴).
علم تفسیر متون مقدس و مطالعه تحولات اندیشه و عمل دینی نیز توسط تمامی بنیادگرایان رد می شود، البته در مواردی که این تفاسیر و مطالعات نظریات بنیادگرایانه آن را تایید کند از آنها استقبال می کنند. در واقع دشمنی شدید با الهیات مدرن و روشها، نتایج و دلالتهای تفاسیر نوین انتقادی از کتاب مقدس یکی از مهمترین ویژگی های بنیادگراهاست و به احتمال زیاد، تفسیر انتقادی از کتاب مقدس یکی از مهمترین عوامل پیدایش بنیادگرایی مسیحی است (مارتی،۱۹۹۳a: 644).
چنین تعارضی میان پس زدن علوم جدید از سویی و استفاده از آنها برای تحکیم مبانی تئوریک بنیادگرایی از سوی دیگر را به بهترین وجه میتوان در یکی از فتواهای شیخ مصری «الشراوی» مشاهده کرد. وقتی از شراوی درباره روح و جن (ارواح غیرقابل رؤیتی که مطابق آیات قرآن در دنیای دیگری زندگی می کنند و گاهی با اهداف خیر یا شر در زندگی ما نیز دخالت می کنند) سوال شد، او برخلاف بسیاری از متفکران اسلامی دوره میانه و جدید، به راحتی وجود جسمانی اجنه را تأیید کرد و افزود که اگر خدا به ما اجازه بدهد نوعی «فرشته نما» اختراع کنیم قادر خواهیم بود این موجودات را ببینیم. درست مانند زمانی که میکروسکوپ اختراع شد و انسان توانست میکروب ها را برای اولین بار ببیند، در حالی که میکروب ها از قبل نیز وجود داشته اند(آلموند،۲۰۰۳: ۱۶۹).
۳ـ جهانبینی مبتنی بر دوگانه انگاری[۸۶]:
همه بنیادگرایان به نحوی به دوگانه انگاری معتقد اند. آنان به وجود خیر و شر و پیروزی خیر بر شر باور دارند. معمولاً برای آنان دنیای بیرونی مملو از شر و بدی است و اگر جنبش به اعضایش نوید پاکی مطلق را ندهد، حداقل می تواند به آنها این نوید را بدهد که از شر آلودگی حفظشان می کند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۶).
بنیادگرایان گرچه در پذیرش وجوهی از مدرنیته ( به ویژه تکنولوژی های مدرنی از قبیل تلوزیون و رادیو، وسایل الکترونیکی و تسلیحات) کند عمل نکرده و این وجه مدرنیته را برای پیشبرد آرمان های خویش مطبوع و مفید تشخیص دادهاند، نمی توانند یا نمیخواهند تکثرگرایی دینی را به طور کامل بپذیرند(مارتی،۱۹۹۴: ۵۳۲).
افراطیان اسلامگرای سنی در مصر سعی کرده اند مالیات جزیه را به زور از اقلیت مسیحی قبطی بگیرند، مالیاتی که می تواند مرتبهی فرودستی قبطیها را در برابر مسلمانان سنی مشخصتر کند. بنیادگرایان یهودی در تعریفهایی که از هویت یهودی می کنند، به مراتب سخت گیرتر و جزئی نگرتر از صهیونیستهای این جهان باور اند. افراطیان بنیادگرای یهودی، از جمله باروخ گلدشتاین[۸۷] که حدود سی زایر عرب مسلمان را در بقعه بطریق در شهر حبرون[۸۸] در سال ۱۹۹۴ به قتل رساند و استاد او، خاخام میرکاهان[۸۹]، نظرهایی درباره عربها داشتند که به طرز قابل توجهی مشابه نظرهای آدولف هیتلر درباره یهودیان است (لیبمن[۹۰]،۱۹۹۳: ۳۵۰). پروتستانهای پیشاهزارهباور[۹۱] معتقدند که در پی بازگشت قریب الوقوع عیسی، آنهایی که به آمدن وی ایمان آورده بودند (یعنی تازهمسیحیان، و همراه آنان ۱۴۴۰۰۰ یهودی صالح) به بهشت خواهند رفت و در آنجا غرق در شادی و شعف خواهند شد، در حالی که اکثریت ناصالح (از جمله مسیحیان اسمی و اعضای رستگاری نیافته دیگر ادیان ) به طرز دردناکی نابود خواهد شد. جری فالول[۹۲]، بنیادگرای مسیحی و واعظ سرشناس آمریکایی، پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در سخنرانیای که برای مسیحیان اونجلیکال آمریکایی ایراد کرد، با لحنی ناشایست از حضرت محمد (ص) به عنوان یک جنگجوی خشن نام برد. از نظر فالول همه کسانی که دعوت به پذیرش اصول مسیحیت را شنیده و از آن روی برتافته اند محکوم به نابودی و گمراهی اند(آلموند،۲۰۰۳: ۱۵۷) .
۴ـ مطلقانگاری و خطاناپذیری[۹۳]:
همه بنیادگرایان در این عقیده راسخ اند که کتاب آسمانیشان از اشتباه بری است. این عقیده ریشه های عمیقی در الهیات دوره میانهی مسلمانان و الهیات پروتستان دارد، اما در میان یهودیان، جدیدتر به نظر میرسد. بنیادگرایان انجیل را، به صورتی منزه از خطا، کلام خدا میدانند و مسلمانان نیز همین عقیده را درباره قرآن دارند. آنها تفاسیر تمثیلی و سایر تفاسیر را هرگز نمی پذیرند مگر این که در راستای حمایت از رهیافت کلی بنیادگرایی باشد یا برای دفاع از منزه بودن کتاب مقدس از خطا و لغزش استفاده شود. از طرف دیگر، بنیادگرایان کتاب مقدس خود را ترجمان تاریخ معاصر میدانند و تلاش می کنند نه تنها اختراعات و تکنولوژی مدرن را بر اساس آن پیش بینی کنند، بلکه حتی رویدادهای سیاسی معاصر مربوط به آینده را نیز پیش بینی کنند و حتی به پیش بینی وقایع دوره آخرالزمان و زمان ظهور موعود نیز بپردازند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۶).
در مورد همه بنیادگرایان، کتاب مقدس نه تنها نقشی محوری به عنوان منبع الهام در زندگی روحانی و دینیشان ایفا می کند، بلکه به عنوان کتابی عملی کمک می کند تا رویدادهای معاصر را درک کرده و به پیش بینی رویدادهای آینده بپردازند. کتب آسمانی از آنجا مورد توجه بنیادگرایان است که برای آنها قانون اساسی حکومتی تلقی شده که قرار است بر اساس شریعت تشکیل شود. جنبشهای بنیادگرا در ادیانی که متن مقدس روشنی ندارند (مانند هندویسم) اغلب یک متن یا یک مجموعه از متون را کنار یکدیگر قرار می دهند(مارتی،۱۹۹۵: ۳۰۱).
تاکید فراوان و شدید بر ظاهر کتب مقدس و اجتناب از هرگونه تفسیر، موجب نوعی گرایش منفی نسبت به تفاسیر رایج سنتی از کتب آسمانی و همچنین سیر تکامل تاریخی الاهیات شده است. در این زمینه، بنیادگرایان مسیحی و مسلمان در رد کردن مطالبی که پس از کتب آسمانی نوشته شده است شدت عمل بیشتری به خرج می دهند. در خصوص یهودیان نیز محافلی که به قرائت قسمت هایی از نسخه اصلی کتاب مقدس، نه سنت شفاهیِ مطرحشده در ادوار بعد، می پردازند قابل توجه اند و به نوعی پروتستانیسم در یهودیت معاصر شبیهاند. شیوه دیگری که بنیادگرایان یهودی برای جلوگیری از توسعه دینی و تفسیر کتاب مقدس خود انتخاب کرده اند این است که اعلام کنند قسمت های متاخر کتاب مقدس ( از جمله محتویات «شولهان آروخ[۹۴]» که قانون مدون یهویان و متعلق به قرن ۱۶ است)، الهام بوده و لذا آنها نیز جزء کتاب مقدس اند. بدین شکل، بنیادگرایان یهودی هم راه را بر تفاسیر جدید بسته و هم مطالعه تاریخی سیر تحول کتاب مقدس را ناممکن ساختهاند(اسلوویتیچیک[۹۵]،۱۹۹۴: ۲۰۲-۱۹۸).
در تورات آمده است که بنی اسراییل به فرمان خداوند باید امالکیها (یکی از طوایف کنعانی) را به همراه زنان و بچهها و اقوامشان قتل عام کنند. از دیدگاه ستیزه جویان بنیادگرای یهودی، مثل خاخام یسرائیل هس[۹۶] رئیس سابق دانشگاه بار جیلان[۹۷] تل آویو[۹۸]، امالکیهای مورد اشاره در متن مقدس همان عربهای فلسطینی امروزی اند. هس مقاله خود به نام فرمان نسل کشی در تورات را با این کلمات به پایان می رساند: «آن روز خواهد آمد تا همگی ما برای اجرای فرمان جنگی از قبل مقدر شده و الاهی برای نابودی امالکی ها فراخوانده شویم». (روتون،۱۳۹۱: ۱۰۹). همچنین، در اسرائیل تشکیلات رسمی وجود دارد به نام «مومنان قبه الصخره» که خواهان تسطیح «معبد» و تطهیر محوطهی آن با خون یک گوسالۀ ماده قرمز رنگ خالص است. خواستهی این افراد درست مبتنی است بر آنچه در انجیل به عنوان مقدمات لازم برای ساختن معبد جدید تجویز و توصیه شده است و از آنجایی که گوسالههای ماده قرمز رنگ حیوان های بسیار نادر وکمیابی هستند، تشکیلات مومنان معبد کوه، پول به نسبت هنگفتی را در یک موسسه علمی در آمریکا صرف تولید چنین حیوانی کرده است(آلموند،۲۰۰۳: ۱۹۷).
بنابراین، غیر از این که بنیادگرایان همگی به یک کتاب مقدس بی غلط اعتقاد دارند، در بعضی از ادیان دست روحانیان در ارائه تفسیر از متن مقدس باز است. با این که آنها با روشهای هرمونتیکی جدید مخالف اند، خود تفسیرهای خاص از متن مقدس انجام می دهند که چندان یکدست نیست و هیچ نسبتی با روشهای تاریخی و زبانی ندارد. آنها تلاش می کنند که با تفسیرهای خود جنبه های مطلق متن مقدس را جسمیت بخشند و آن را به روز کنند.
۵ـ هزارهگرایی و موعودگرایی[۹۹] :
تاریخ پایانی معجزه آسا و مقدس دارد. در پایان تاریخ با آمدن و بازگشت موعود، رنجها پایان مییابد، شر نابود می شود و معتقدان پیروز میشوند. یهودیت، مسیحیت و اسلام چنین دلگرمی و اطمینانی را به پیروان خود می دهند. دیگر سنتها، اگرچه تمایل دارند که آخرالزمانی را از این سه سنت قرض بگیرند، در اطمینان بخشی به پیروان خویش ضعف جدی دارند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۶).
اکثر بنیادگرایان انتظار تغییرات سریع در آیندهی نزدیک را دارند و می توان با اطمینان گفت که همه بنیادگرایان به دنبال تأسیس حکومت الاهی بر روی زمین اند، آن هم همین الان و در همین جا، نه در آخرت یا در دنیای ارواح. آنها به دنبال تاسیس دولتی اند که در آن، دستورات دینی مانند نماز و روزه به عنوان قوانین حکومتی مطرح باشند و تخطی از این دستورات به عنوان عملی مجرمانه موجب مجازات قانونی خاطی شود: معیارهای پاکدینی که مطابق قوانین دینی و از منظر بنیادگراها موجب رضایت خدا می شود. با وجود این، برخی سکوت پیشه کرده و منتظر میمانند تا با ظهور موعود منتظر ایدههایشان تحقق یابد، در حالی که برخی دیگر، به ویژه یهودیان و مسلمانان، با تقبیح وضع موجود و توسل به ابزارهای انقلابی، تلاش می کنند نقشههای خداوند را برای انسان عملی کنند و یا حداقل با انجام کارهای دراماتیک مانند تخریب مساجد در کوه هیکل، خداوند را تحریک کنند تا به نقشه های خود جامهی عمل بپوشاند(کوک[۱۰۰]،۲۰۰۵؛۱۵).
همانطور که گفته شد، بنیادگراها کتاب مقدس خود را ترجمان تاریخ معاصر میدانند و تلاش می کنند نه تنها اختراعات و تکنولوژی مدرن را بر اساس آن تبیین کنند، بلکه حتی رویدادهای سیاسی معاصر و مربوط به آینده را نیز پیش بینی کنند و همچنین به پیش بینی وقایع دوره آخرالزمان و زمان ظهور موعود نیز بپردازند. به عنوان مثال، تشکیل دولت اسراییل و جنگهای آن با همسایگان، بر اساس گفتهی بنیادگرایان یهودی، مسیحی و مسلمان، در کتب مقدس پیش بینی شده است. بنابر عقیدهی برخی بنیادگرایان ( مسیحیان و فراارتدکسها) این گونه حوادث سختیهای قبل از آخرالزمان است، برخی دیگر ( عمدتاً یهودیان) اینها را جزئی از وقایع آخرالزمان میدانند و برخی دیگر (مسلمانان) عقیده دارند که هر چند در قرآن نیز به این وقایع اشاره شده است، این اشارهها ربطی به وقایع آخرالزمان ندارد(لنوهارد[۱۰۱]،۲۰۱۰: ۴۶-۴۴).
همه بنیادگرایان به وسیله رهبرانی کاریزماتیک به این مرحله کشیده شده اند، رهبرانی که بهتر از دیگران میفهمند که چه عملی، کی و کجا باید انجام یابد. در حقیقت، اعتقاد به رهبری کاریزماتیک فردی که در نقطهی مقابل مفاهیم تکثرگرایانه قرار دارد یکی از ویژگیهای عمده بنیادگرایان است (ووجیک[۱۰۲]،۱۹۹۹: ۲۲). آنها به حقیقت واحد، رهبری واحد، کتاب واحد و شیوه زندگی یکسان که انتقادناپذیر و تغییرناپذیر است اعتقاد دارند.
۲ـ۳ـ۲ـ ویژگیهای سازمانی:
۶ـ برگزینندگی[۱۰۳]:
این ویژگی باعث می شود اعضای جنبشهای بنیادگرا خودشان را افرادی برگزیده ببینند و تصور کنند که جهت ماموریت برای دفاع از سنت دینی انتخاب شده اند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۷).
بیشتر بنیادگرایان تمایل دارند که به ارادهی الاهی اجازه دهند کار خودش را بدون دخالت و کمک انسان انجام دهد، اما موقعی که خداوند عینیت بیابد و به ساحت تاریخ قدم بگذارد، آنها به ماموران خودگماشتهی وی مبدل میشوند. در اسراییل تلاش های متعددی از سوی بنیادگرایان یهودی برای نابودی «قبه الصخره» و «مسجد الاقصی» صورت گرفته است، زیرا یهودیان معتقدند که این دو عبادتگاه مسلمین بر روی ویرانه های «معبد دوم» ( معبدی که سال ۶۶ میلادی توسط رومی ها ویران شد) بنا شده است. یهودا اتزیون[۱۰۴] یکی از کسانی است که به اعمال تروریستی و توطئهچینی برای نابودی قبه الصخره و مسجد الاقصی متهم شده است. وی در دادگاه خود صلاحیت قاضیان اسراییلی را این گونه به چالش کشید :«خداوند مسئولیت جلو انداختن فرایند رستگاری از راه اقدام های رادیکال را به من سپرده است». (روتون،۱۳۹۱: ۱۱۰)
همچنین، بنیادگرایان تلاش می کنند انتخاب اعضای خود را رنگ و بوی قدسی دهند و آنها را آخرین بازمانده، آخرین پایگاه و آخرین همپیمانان نشان دهند. در واقع، چنین انتخابی باعث می شود که هستهی گروه بنیادگرا روز به روز قدرتمندتر گردد و حداقل استحکام و همبستگی اعضای گروه بیشتر شود و مرزبندی میان گروه های خودی و بیرونی راحتتر اتفاق افتد. به همین دلیل این جدایی و مرزبندی میان نجاتیافتگان و گناهکاران همواره باعث شده است که جنبشهای بنیادگرا برای اعضای خود رفتارهایی خاص تعیین کنند. مثلاً در هاردیم به اعضا توصیه می شود که نزدیک کنیسه زندگی کنند و یا سلوک رفتاری خود را بر اساس آموزههای تلمودی تنظیم نمایند. گاهی این مرزها کاملاً مشخص است و گاهی صرفاً با نوع لباس و شکل گفتار مشخص می شود. داشتن کلاه و کت سیاه برای گروه هاردیم و ریش بلند یکی از وجوه تمایز هاردیم از دیگران است(آلموند،۲۰۰۳: ۱۶۳).
بیشتر جنبشهای بنیادگرا یک گروه ضد اجتماع را تشکیل می دهند. این گروه ها به صورت گروه های فشار خیرخواه در اجتماع ظهور می کنند و معمولاً خود را مجزا و در تضاد با جامعه مدرن یا غربی تعریف می کنند. آنها خود را معتقدانی حقیقی میدانند که به سنتهای باستانی پایبندند در حالی که در دنیای خارج پیروان ادیان نهادینه شده، تنها پیروان اسمی هستند که یا مانند دنیویگراها تغییر ماهیت دادهاند یا کاملاً دین را انکار کرده اند (جویس فری[۱۰۵]،۲۰۰۷: ۲۰).
۷ـ مرزهای بسیار روشن[۱۰۶]:
مردم یا عضو گروه بنیادگرا هستند یا نه. مرزها به شکل کاملاً روشنی مشخص شده است. هیچ سردرگمیای وجود ندارد. فرد یا باتقوا، معتقد به خدواند و نجات یافته است یا نیست. یکی از ویژگیهای مشترک جنبشهای بنیادگرایانه توجه یا دلمشغولی این جنبشها به مرزبندیهایی است که گروه متبوع آنها را از جامعه بزرگتر متمایز و جدا می کند. اعضای این جنبشها برای دستیابی به هدف فوق عمداً باورها یا رفتارهایی خاص را انتخاب می کنند تا از این راه اعلام کنند که آنان چه کسانی هستند و دوست دارند چگونه دیده شوند(آلموند،۲۰۰۳،۹۸-۹۷).
گروه های مختلف بنیادگرا در ادیان ابراهیمی بر آن اند که هر کس به گروه آنها می پیوندد باید در کمترین زمان ممکن وفاداری خود را به گروه اثبات کرده ، ایدهآل و اهداف گروه را با اشتیاق بپذیرد؛ به ویژه در یهودیت و اسلام به عنوان دو دین مبتنی بر دستورهای شریعت، فرد باید احکام و فرمانهای شریعت را با وفاداری و تعصب بیشتری نسبت به گذشته انجام دهد. البته این مسأله فاصلهی میان این گروه ها و جامعه پیرامونشان را، به ویژه قشر دینی متعلق به نسل قبل که از سوی بنیادگرایان جوان به ضعف در معنویات و کاهلی در اجرای فرامین خداوند متهم میشوند، افزایش می دهد. حتی اگر این نسل قبلی دارای مسلکی ارتدکس باشد (مارتی،۱۹۹۳a: 633-631).
مسأله پیروان ادیان دیگر همواره یکی از دغدغه های ذهنی بنیادگرایان بوده است که خود را متفاوت از دیگران و حتی متفاوت از جامعه دینی پیرامون خود میدانند. آنها لیبرالها و یا میانهروها را با برچسبهایی چون «مؤمنین صوری» طرد کرده و دنیویگراها را افرادی تهی از ارزش دانسته و «مشرک» و «کافر» خطاب می کنند. آنها پیروان ادیان دیگر را منشأ همه پلیدیها و بدبختیهای خود میدانند. در جهان مورد نظر بنیادگرایان، شرایط امکان ظهور حقیقت دیگر یا تساهل و تسامح برای جامعهای تکثرگرا وجود ندارد. بنیادگرا باید پیام خداوند به بشریت را منتشر کند، حتی اگر نیاز به استفاده از زور باشد. بنابراین، هرگونه تغییر در زیستجهان او، چه به وسیله جهان بیرون باشد و چه به وسیله معتقدان و هم کیشان کافر، همواره موجب تأسف و در عین حال شادمانی باطنی او نیز هست و همین مسأله از نظر او دلیل دیگر برای حقانیت خودش است(آنتون،۲۰۰۸: ۷۹).
به نظر میرسد که هر چه پیام یک دین جهانیتر باشد، پیروان آن دارای تساهل کمتری هستند. در یهودیت و اسلام این مسأله در طول قرون گذشته همراه با نادیده گرفتن عمدی رشد و تحولات دنیای بیرون از سوی بنیادگراها بوده است. یهودیان بنیادگرا بار دیگر مسیحیان را بتپرست و کافر میشمارند و عربهای فلسطینی کنونی را همان دشمنان قدیمی یهود میدانند که در آیات تلمود به آن اشاره شده است. بنیادگرایان مسلمان نیز حقوق اقلیت مورد حمایت یهودی و مسیحی را فراموش کرده اند و تنها این را به یاد میآورند که خوداز دیگران قرار تحقیر و ستم دیدهاند (آلموند،۲۰۰۳: ۱۷۲).
واژهی کافرکیشی ( که در زبان عربی دجّالیّه خوانده می شود) در تمامی متون بنیادگرایی استفاده شده است و همه آنها از این واژه یک نتیجه میگیرند: پس زدن کامل جامعه غیرخودی، مانند آنچه برخی گروه های بنیادگرای مصری یا فراارتدکسهای یهودی در بیتالمقدس معاصر انجام می دهند. به طور کلی این معتقدان حقیقی در عبادتگاههای دینی مردم معمولی که آنها را عوام میشمارند عبادت نمیکنند و حتی برخی گروه های یهودی و مسلمان ترجیح می دهند با لباسهای متفاوت شناخته شوند(مارتی،۱۹۹۵: ۲۵۴).
ارائه تفاسیر خاص از متون مقدس باعث می شود نوعی الاهیات بنیادگرایانهی زمخت ایجاد شود که کل اندیشهی دینی گسترده و ژرف قرون میانه و جدید را، که در طول قرنها ایجاد شده و تکامل یافته، رد کنند. برای مثال، پاداش و عقاب الاهی صرفاً به یک حسابرسی ساده اعمال انسان تقلیل یافته و بنیادگرایان احساس می کنند در جایگاهی قرار دارند که میتوانند دقیقاً نقشهها و کارهای خدا را درک کنند. با این عوامپسندسازی مفهوم خداوند، مجدداً سروکلهی مفاهیمی چون شیطان و ارواح پیدا می شود که میانهی خوبی با تمدن ندارند. از سوی دیگر، بسیاری از بنیادگرایان تلاش می کنند تا دین را از رسومات عامه پاکسازی کنند( مانند پرستش مقابر مقدس در اسلام) و بنابراین همواره بین دو قطب مخالف در نوسانند(جویس فری،۲۰۰۷: ۲۱).
۸ـ سازمان مقتدر[۱۰۷]:
جنبشهای بنیادگرا نوعاً حول محور رهبر یا رهبران کاریزماتیک شکل میگیرند، در حالی که دیگران جزء پیروان به حساب میآیند، پیروان رهبران کاریزماتیک را افرادی میدانند که از طرف خداوند انتخاب شده اند. رهبر در نظر آنان فردی است که تواناییهای ماوراطبیعی داشته یا به الوهیت دسترسی دارد. فردی پرهیزگار است که با نگاهی ویژه تفسیر خاصی از متن مقدس ارائه میدهد.
اهمیت اقتدار در گروه های بنیادگرا را با توجه به اهمیت متون مقدس که راهکارهایی در مورد زندگی روزمرهی انسان ها ارائه میدهد میتوانیم دریبایم. در واقع، این متون نیازمند تفسیرهایی با توجه به مقتضیات زمان اند و باید فردی زنده برای این تفسیرها حضور داشته باشد. در انتخاب رهبر، علاوه بر تحصیلات و آموزش، داشتن کاریزما و جذابیّت بسیار مهم است. (آلموند،۲۰۰۳: ۹۸و۷۶)
در جنبشهای اسلامی نوع برخورد پیروان با رهبران مشابه با تاریخ پیامبران صورت میگیرد از بوسیدن دست و عبا گرفته تا شکل عرض ارادت. اما نکتهای که عموماً در مورد جنبشهای بنیادگرای مسیحی وجود دارد، آن است که آنها رهبری خود را به رهبران غیرروحانی و کشیش گسترش دادهاند. رهبر این گروه ها به عنوان چوپانی برای گله انتخاب می شود و دارای قدرت بیچون و چرا برای حل نزاعها و شکافها است. (مارتی،۱۹۹۴: ۵۹۶)
گروه های سنی رادیکال برخلاف شیعیان که به سلسله مراتب علما و نقش آنان در امور سیاسی و اجتماعی اعتقاد دارند با این سلسله مراتب موافق نیستند. در میانِ گروه های سنی نوع مناسبات سلسله مراتبی بسیار شبیه به روابط مرید و مرادی در میان صوفیان است. نکتهی مهم در مورد این گروه ها، چه در میان اهل سنت، چه پروتستانها و چه هاردیم یکدست بودن این جنبشهاست و این که هیچ گونه مخالفتی در آن پذیرفته نیست. حتی مخالفتهای وفادارانه نوعی خیانت به حساب می آید و هر فردی که چنین گمانی به او رود بلافاصله از گروه اخراج می شود(روتون،۱۳۹۱: ۱۰۵(. البته گاهی از اوقات این شکاف درونی و از بین بردن آن می تواند همراه با خشونت و هزینه زیاد باشد. البته این اختلاف نظرها نیز همیشه بد نیست و این حتی باعث افزایش محبوبیت رهبران در میان طرفدارن می شود.
۹ـ الزامهای رفتاری[۱۰۸]:
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-04-05] [ 10:36:00 ب.ظ ]
|