فایل شماره 6324 |
مقیاس پذیری[۳۴]: در شبکه های بیسیم ارتباطات چندگامه رایج است. در همه شبکه های چندگامه پروتکلهای ارتباطی از مقیاسپذیری رنج میبرند. وقتی که اندازه شبکه بزرگ می شود، کارایی شبکه به میزان قابلتوجهی کاهش مییابد. با بزرگشدن شبکه، پروتکلهای مسیریابی امکان پیداکردن یک مسیر قابل اعتماد را ندارند، پروتکلهای لایه انتقال اتصال در شبکه را از دست می دهند و پروتکل های لایه انتقال کاهش گذردهی زیادی را تجربه می کنند. به عنوان مثال پروتکل لایه کنترل دسترسی با استاندارد کنونی IEEE 802.11 وقتی که تعداد گامها به ۴ یا بیشتر میرسد نمیتواند گذردهی قابل قبولی ایجاد کند[۴].
اتصال مشی: مزیتهای موجود در شبکه های مش بیسیم ناشی از اتصال مشی موجود در شبکه است که در طراحی پروتکل کنترل دسترسی و مسیریابی باید به آن توجه شود. در این شبکه ها ویژگی تنظیم خودکار و الگوریتمهای کنترل توپولوژی موردنیاز است. پروتکلهای کنترل دسترسی و مسیریابی آگاه از توپولوژی به میزان زیادی کارایی شبکه را بهبود می دهند.
کیفیت خدمات[۳۵]: برخلاف شبکه های سیار موردی اکثر کاربردهای شبکه های مش، سرویسهای broadband با نیازهای کیفیت خدمات متفاوت هستند. بنابراین علاوه بر تاخیر انتقال انتها به انتها و رعایت اعتدال[۳۶] پارامترهای دیگری مانند تغییرات تاخیر، گذردهی هر گره و گذردهی کلی و نرخ از دست رفتن بستهها باید در نظر گرفته شود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
تطبیقپذیری: یک ویژگی ضروری برای شبکه های بیسیم مش، ایجاد امکان دسترسی هم برای کاربران مش و هم برای کاربران قدیمی است. بنابراین شبکه های مش بیسیم باید قابل تطبیق با کاربران سنتی باشند. به عبارت دیگر، اهداف گسترش شبکه مش باید توافقی باشد. مجتمع شدن شبکه های مش بیسیم با دیگر شبکه های بیسیم نیاز به مسیریابهای مش خاص دارد که توانایی کارکردن با شبکه های بیسیم نامتجانس[۳۷] را داشته باشد.
امنیت: بدون در نظر گرفتن راه حلهای قانع کننده برای امنیت در شبکه های مش این شبکه ها نمی توانند موفق باشند. اگرچه طرحهای امنیتی زیادی برای شبکه های بیسیم در نظر گرفته شده است اما قابل کاربرد برای شبکه های مش بیسیم نیستند. به عنوان مثال به خاطر معماری توزیع شده این شبکه هیچ واحد اعتباردهی مطمئن و متمرکز که کلیدهای عمومی را در شبکه توزیع کند، وجود ندارد. طرحهای امنیتی به کاربرده شده برای شبکه های سیار موردی قابل کاربرد برای شبکه های مش بیسیم هستند اما چندین نکته باید در نظر گرفته شوند[۴]:
راه حلهای به کار برده شده برای شبکه های سیار موردی در حال حاضر قابل پیادهسازی به طور عملی نیستند.
معماری شبکه مش متفاوت از شبکه های سیار موردی است که باعث ایجاد نیازهای امنیتی متفاوت میشوند.
در نتیجه طرحهای امنیتی زیادی شامل الگوریتمهای رمزنگاری، کلیدهای امنیتی توزیع شده، پروتکلهای مسیریابی امن، تشخیص خطا و نظارت امنیتی باید گسترش داده شوند.
سادگی استفاده: پروتکلهای شبکه مش باید طوری طراحی شوند که شبکه را برای مدیریت توان، تنظیم خودکار، کنترل توپولوژی پویا، مقاومت در برابر خطای لینک و تابع تصدیق کاربر به طور خودکار توانا کند. علاوه بر آن، ابزارهای مدیریت شبکه برای نظارت بر کارایی شبکه، سودمندی عملیات و پیکربندی پارامترهای شبکه مش بیسیم مورد نیاز است. این ابزارها به علاوه مکانیزم های خودکار در پروتکلها باعث گسترش سریع شبکه مش بیسیم می شود [۴].
جایگذاری گرهها در شبکه مش: محل قرار گرفتن گرههای شبکه مش شامل مسیریابها و دروازه اینترنت، باید به صورت هدفمند صورت بگیرد. یک مسئله مهم که در گذردهی شبکه هم تاثیرگذار است، تعیین محل مسیریابها در شبکه مش به صورت هدفمند است، چرا که جایگذاری MRها بدون برنامه ریزی[۳۸] و طرح هدفمند، خود می تواند موجب بروز مشکلات زیر شود [۵]:
تداخل ذاتی[۳۹]: تداخل در شبکه های بیسیم، گذردهی قابل دستیابی لینکها و گرهها را کاهش میدهد. در بدترین حالت، می تواند موجب از کار افتادگی تعدادی از لینکها، بخشی یا حتی تمام شبکه شود. جایگذاری MRها بدون در نظر گرفتن اطلاعات کلی شبکه و همسایهها، می تواند توپولوژی متداخلی را ایجاد کند که غلبه بر آن، به دلیل اتصال با زیربنای شبکه (اتصال سیمی با اینترنت) کار دشواری است و این مسئله در WMN با مقیاس بزرگ، نمیتواند قابل پذیرش باشد.
هاتاسپاتهای پیش بینینشده[۴۰]: هاتاسپات به MRهای سرریزشده[۴۱] میگویند. ازدحام در هاتاسپاتها منجر به ارسال مجدد بیشتر، حذف بستهها و سوئیچ به نرخ انتقال پایینتر می شود. همه این موارد می تواند به میزان قابلتوجهی، گذردهی و کارایی شبکه را کاهش دهد. جایگذاری MRها بدون برنامه ریزی و مستقل از تقاضاهای ترافیک، ممکن است موجب شود تعداد MRهای کمتری نسبت به آنچه که در برخی نواحی با ترافیک سنگین مورد نیاز است، استفاده شود. MRها در این نواحی، به این دلیل هاتاسپات میشوند که باید سربار ترافیکی که از کلاینتهای متصل به خود یا دیگر MRها تجمیع شده است را تحمل کنند. اگر چه، یک WMN تمام خودگردان[۴۲]، قادر است تاحدی وجود این هاتاسپاتها را با هدایت کردن ترافیک از طریق چندمسیری[۴۳] به سمت اینترنت، برطرف کند، اما کارایی شبکه همچنان با محدودیتهای ذاتی که روی منابع شبکه وجود دارد، محدود شده است. این مسئله می تواند از طریق طراحی مناسب شبکه، به میزان قابلتوجهی قابل اجتناب باشد.
معماری غیرقابل اطمینان[۴۴]: یک شبکه قابلقبول، باید با درجه مناسبی از تحمل خطا، قابلاطمینان باشد. خرابی بخشی از شبکه نباید موجب متوقف شدن تمام شبکه شود. جایگذاری MRها بدون برنامه ریزی، نمیتواند تضمینی برای قابلیت اطمینان شبکه باشد زیرا این معماری قادر نیست افزونگی لازم را داشته باشد و در مقابل خرابی لینک یا گره، بسیار آسیبپذیر خواهد بود. بهعنوان نمونه، اگر WMN فقط یک دروازه داشته باشد و فقط به یک MR متصل باشد، خرابی MR یا دروازه، موجب از کار افتادن شبکه می شود
اهداف پایان نامه
با توجه به چالشهای ذکر شده در مورد جایگذاری گرهها، و مشکلات ناشی از آن، جایگذاری MRها بدون برنامه ریزی، برای توسعه یک WMN با مقیاس بزرگ نامناسب است و بنابراین جایگذاری هدفمند مسیریابها در شبکه، اولین و جز مهمترین قدمها در طراحی کارامد شبکه مش بیسیم است. تحلیلها نشان میدهد زمانی که MRها در موقعیت بهینه قرار گرفته باشند، حداکثر ظرفیت WMN قابل دستیابی است. دلیل آن هم این است که ظرفیت شبکه، به میزان زیادی، تحت تاثیر ظرفیت گره و ارتباطات چندگامه است.
هدف یک استراتژی جایگذاری کارامد و موثر، با حداقل کردن هزینه (یعنی تعداد MRها) برای سرویسدهی به منطقه موردنظر است، ضمن اینکه محدودیتهای گوناگونی را مانند پوشش، اتصال، محیطی و تقاضای ترافیک[۴۵] در نظر میگیرد. این استراژی بخصوص، باید به سوالات زیر پاسخ دهد:
در یک WMN چه تعداد MR نیاز است؟
این MRها کجا باید قرار بگیرند تا در WMN، پوشش کامل و اتصال کامل قابل دستیابی باشد؟
ساختارپایاننامه
در این پایان نامه در فصل دوم به بررسی و مرور روشهایی که تا کنون، برای تعیین مکان مسیریابها در شبکه مش بکار برده شده، پرداخته می شود. در فصل سوم الگوریتم پیشنهادی و ویژگیهای آن معرفی می شود. در فصل چهارم ارزیابی روشهای به کاربرده شده به صورت مقایسه الگوریتمی و پیادهسازی در محیط شبیهسازی انجام میگیرد. در نهایت در فصل پنجم به نتیجه گیری کارهای انجام شده در پایان نامه و ارائه پیشنهادهایی برای انجام کارهای آینده که در این زمینه قابل انجام است، پرداخته میشود.
فصل دوم :
مروری بر روشهای جایگذاری مسیریابها در شبکه مش بیسیم
مقدمه
برای مساله تعیین مکان مسیریابها[۴۶] در شبکه های مش تا کنون راه حلهای متفاوتی ارائه شدهاست که هر کدام تا اندازهای معیارهای مورد نیاز را تامین کرده اند. در این فصل تعدادی از روشهای به کار برده شده قبلی معرفی میشوند.
در سالهای اخیر، محبوبیت شبکه های مش بیسیم بر پایه تکنولوژی Wi-Fi به دو دلیل اصلی به رشد خود ادامه داده است: اول اینکه WMNها[۴۷] با بهره گرفتن از تکنولوژی موثر چند واسط رادیویی و چندکاناله، توانسته اند پهنای باند بالایی، جهت دسترسی به اینترنت برای کاربران متحرک، در هر زمان و در هر مکانی فراهم می کنند. دلیل اصلی دیگر، ستون فقرات تامینشده توسط WMN است که موجب می شود یک طراحی و توسعه مقرون به صرفه در مقایسه با شبکه های سنتی مانند WLANها، به علت عدم وابستگی به اتصالات سیمی بدست آید. از طرف دیگر، این افزایش محبوبیت، یک سئوال چالشبرانگیز را مطرح کرده است: چگونه یک اتصال WMN مقرون به صرفه تعریف شود که بتواند سطح مطلوبی را برای گذردهی اینترنت در یک اجتماع بزرگ، فراهم کند.
در اکثر پژوهشها، در روشهایی که برای بهبود عملکرد WLANها پیشنهاد شده است، فرض شده است که WMN موجود، قبلا ساخته شده است، یعنی هر یک از مسیریابهای مش در موقعیت داده شده، قرار گرفتهاند و به صورت کارایی پیکربندی شده اند. تعیین مکان موثر MRها[۴۸]، به عنوان اولین گام مهم در تضمین کارایی رضایتبخش یک WMN، به میزان زیادی نادیده گرفته شده است. یک توسعه نامناسب MRها، نه تنها موجب ایجاد تداخل زیادی می شود که در غیر این صورت قابل اجتناب بود، بلکه هاتاسپاتهای[۴۹] نامطلوبی را ایجاد می کند که موجب تحمیل بار اضافی به برخی مسیریابها می شود در حالی که، سایر MRها با بهرهوری پایین منابع، کار می کنند [۵].
کارایی و عملکرد خوب WMN به میزان زیادی به محل قرارگیری مسیریابهای مش در ناحیه جغرافیایی بستگی دارد تا اتصال و پایداری شبکه بدست آید. بنابراین یافتن مکان بهینه یا نزدیک به بهینه برای گرههای مسیریاب مش، در این شبکه ها امری حیاتی و ضروری است.
یک طرح عملی تعیین موقعیت مکانی MRها، مصالحهای بین دو محدودیت کلیدی در طراحی است: هزینه و ترافیک درخواستی که باید پاسخ داده شود. مسئله تعیین موقعیت مکان مسیریابها باید بتواند تعیین کند که چه تعداد MR موردنیاز است و این MRها، با توجه به محدودیتهای شبکه، کجا باید قرار داده شوند. محدودیتهایی که شامل محدودیتهای جغرافیایی، ترافیکی می شود.
از آنجایی که مسئله تعیین مکان، جز مسئلههای NP-Hard میباشد، از روشهای ابتکاری برای حل مسئله استفاده می شود. در ادامه روشهایی که برای حل مسئله تا کنون بهکار برده شده، همراه با بررسی و تحلیل ویژگیهای هر یک آورده می شود.
مروری بر کارهای انجام گرفته
روشهای مبتنی بر الگوریتمهای ابتکاری
در این قسمت، روشهایی که در آنها از الگوریتمهای ابتکاری برای مسئله جایگذاری مسیریابها استفاده شده است، توضیح داده خواهند شد.
در [۵] مسیریابها، در موقعیتهای کاندید از پیش تعیینشده قرار میگیرند. در این پژوهش، ترافیک درخواستی برای اینترنت در نظر گرفته شده است و از ترافیک نظیر به نظیر[۵۰] صرفنظر شده است. برای تخمین ترافیک هر مسیریاب، از یک تابع چگالی استفاده شده است که در آن ترافیک درخواستی هر گره برابر است با مجموع بار ترافیک کلاینتهای خود و بار ترافیکی که باید رله کند.
سه گام برای رسیدن به راه حل موردنظر طی می شود. در گام اول، ترافیک شبکه بررسی شده و یک تابع چگالی ترافیک جهت تخمین ترافیک تعیین و مشخص می شود. در گام دوم، موقعیت مکانی دروازه اینترنت[۵۱] تعیین می شود که فرض شده است تنها یک دروازه اینترنت در شبکه موجود است. این گام به صورت زیر انجام می شود:
در ابتدا، فرض شده است که IGW در مختصات (x0, y0) قرار داده شده است و شعاع محیط شبکه برابر با R است. برای یک ناحیه بسیار کوچک a که مرکز آن نقطه (x, y) است، a با dx×dy اندازه گیری می شود. تابع چگالی ترافیک μ (a) در a با μ (x, y) محاسبه می شود. بنابراین ترافیک درخواستی در a، برابر با μ (x, y) dxdy می شود. فرض شده است که پروتکل مسیریابی کوتاهترین مسیر بکار میرود، بنابراین طول مسیر از a تا IGW می تواند با فاصله اقلیدسی میان a و IGW تقریب زده شود که برابر است با . بنابراین حجم ترافیکی ناحیه a به صورت μ (x, y) dxdy ×d تعریف شود. حجم ترافیک کلی دیسک شبکه، برابر با جمع حجم ترافیکی از همه ناحیههای دیسک به IGW است، یعنی. در نتیجه برای حداقلکردن حجم ترافیک کل،باید عبارت زیر مینیمم شود:
(۲‑۱)
اگر IGW در هر موقعیت دیگری قرار بگیرد، طول مسیر ارتباطی کلی افزایش مییابد. در نتیجه تعداد MRها باید افزایش یابد، زیرا برای انتقال همان مقدار داده، تلاش ترافیکی بیشتری نیاز است. با داشتن μ (x, y)، یافتن مکان (x0, y0) که در آن مینیمم تلاش ترافیکی در مدل ترافیک ناهمگن بدست می آید، آسان است. در صورتی که هیچ یک از گرههای کاندید V، مختصات (x0, y0) را ندارند، نزدیکترین گره کاندید به (x0, y0) درV انتخاب شده و به عنوان (x0, y0) در نظر گرفته شده است.
در گام دوم، موقعیت مسیریابها از میان موقعیتهای کاندید طوری انتخاب میشوند که بتوانند با IGW، دیسک شبکه را پوشش دهند. در این روش، تعیین موقعیت مسیریابها به صورت مسئله پوشش با سلولهای ششضلعی[۵۲] مدل شده است. در نتیجه استفاده از این مدل، راهحلی با ویژگیهای زیر حاصل می شود:
فاصله میان هر دو گرهی MR همسایه (شش ضلعی)، برابر با برد انتقال مسیریاب است، طوری که اتصال شبکه تضمین شود. برد همه مسیریابها در این روش، یکسان فرض شده است.
اگر MR ها بتوانند در هر جایی از دیسک قرار گیرند، تعداد MR نیاز است (در صورتی که اثر مرز دیسک، نادیده گرفته شود).
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-04-05] [ 11:00:00 ب.ظ ]
|