فایل شماره 6325 |
ایران این جنبشها را عدالتخواه و حقطلب، اسلامخواه، استقلالطلب، آزادیخواه، سلطهستیز و استبدادستیز میداند. و این جنبشها را به سه ویژگی بارز و اصلی اسلامی بودن، مردمی بودن و استکبارستیز بودن متفاوت از سایر جنبشها تلقی کرده و معتقد است که این تحولات باید با نام بیداری اسلامی اطلاق شوند به جای عناوین و نامهایی مثل بهار عربی… ویژگیهایی که خود در انقلاب ۱۹۷۹ خواهان آنها بوده و اکنون نیز در دستور سیاستهای خویش درصد دستیابی به آنها است. ازاینجهت طبیعی است که نگاهی مثبت و حمایتی نسبت به تحولات اخیر داشته باشد. ازاینجهت بهتبع ویژگیهای فوق شاهد حمایت مادی و معنوی ایران از جنبشهای اسلامی اخیر در شمال آفریقا از لیبی و تونس و مصر گرفته تا بحرین و یمن و سوریه هستیم.
ایران گفتمان بیداری اسلامی را در خصوص جنبشهای جدید کشورهای عربی مطرح کرده است و تلاش کرده از این جنبشها حمایت کند. ایران از جنبشهای اعتراضی مردم در مصر، تونس، لیبی، بحرین حمایت کرده و تمایل داشته که این جنبشهای مردمی را با گرایشهای اسلامی و استقلالطلبانه معرفی کند. (موسوی و تلیایی، ۱۳۹۱: ۸۴-۸۳)
کشورهای حاشیه خلیجفارس در سیاست خارجی خود اصول، منافع و اهداف متفاوتی از ایران را دنبال می کند. بدین مضمون که شورای همکاری یکی از اهدافش حفظ وضع موجود و مخالفت و مبارزه با فعالیت کانونهای انقلابی در منطقه و جهان اسلام که برای نیل به این هدف به تقویت و تحکیم روابط خود با رژیمهای دست راستی و میانهرو حاکم در برخی از کشورهای جهان اسلام و برقراری ارتباط با کشورهای غربی روی آورده است. (کرمی، ۱۳۹۰)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در مورد حمایت از جنبشهای آزادیبخش نیز بهطور مثال در عربستان حمایت از اقلیتهای مسلمان، به معنی کمک به نهضتهای آزادیبخش نیست، بلکه این حمایت که بهصورت اقتصادی و سیاسی انجام میشود، اغلب از مجاری دیپلماتیک و با کسب نظر موافق دولت موردنظر صورت میگیرد و اصولاً این حمایت شامل اقلیتهای مسلمان در کشورهای دارای اکثریت غیرمسلمان میشود (آقایی و احمدیان، ۱۳۸۹: ۸)
در مورد اصل حفظ استقلال نیز کشورهای شورا ناتوان از حفظ این امر در طول سیاستهای خود بودند بدین گونه که نگاه آنها به مسئله ارتباط با سایر کشورها و داشتن روابط متقابل و درعینحال حفظ استقلال خود ناتوان از برقراری توازنی در این میان بهمثابه ایران بودند. این در صورتی است که هرچند کشورهای شورا در اساسنامه های خود این مسئله را رد میکنند امّا در دورهها متعدد و به اشکال مختلف به دول قدرتمند خصوصاً دول غربی وابستگی شدید داشته اند.
در مورد مسئله فلسطین و رژیم اسرائیل نیز اعراب خلیجفارس سیاست مماشات گونه نسبت به اسرائیل داشتهاند و نهتنها رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختهاند و خواستار بهبود و حلوفصل اختلاف آن دولت با فلسطین بودند، بلکه با این کشور در جهت مقابله با خیزشهای اسلامی همکاری کرده اند.
در مورد تحولات اخیر نیز اعراب خلیجفارس نیز دیدگاه اعراب مبتنی بر مخالفت با جنبشهای مردمی بوده است. در مواردی «حفظ وضع موجود» و حمایت از رژیمهای مستقر و در یککلام نیز که تحول رخداده است، مثلاً در مصر که رژیم حسنی مبارک ساقط شد، عربستان تلاش کرده است که از سلفیها، از یکسو برای مقابله با خیزشهای مردمی و ممانعت از دگرگونیهای جدی استفاده کنند و از سوی دیگر خواسته است که با حمایت از سلفیها نفوذ خود را در این کشورها گسترش دهد. و در این بیشترین تلاش خود را برای مقابله با بهار عربی انجام داد. (موسوی و تلیایی، ۱۳۹۱: ۸۴-۸۳)
این کشورها در دستیابی به مردمسالاری را در منطقه در جهت تضاد با منافع ملی خودارزیابی میپندارند و بر ناکارآمدی این ساختار تأکید دارند. اعراب مخصوصاً عربستان به لحاظ تهدیدهای امنیتی، هویتی و ساختاری، در صورت تشکیل مردمسالاری دینی موافق نخواهند بود. (دهقانی فیروزآبادی و جلال فرازی، ۱۳۹۱: ۱۷۸)
نگاه اعراب نسبت به کشورهای شورا نسبت به پدیده تحولات اخیر از دیدگاه یک جنبش با دیدگاه اسلامی نیست. و سعی میکنند این خیزشها را در تلاش برای نیل به اهدافی چون بهبود وضعیت اقتصادی و بهبود وضعیت اجتماعی معرفی کنند تا نه خیزشهایی اسلامی، مردمی و استکبارستیز که خواهان تغییر ساختار منطقه و روی کار آمدن دول اسلامی با گرایش مردمی و اسلامی باشند.
ازاینجهت تحولات بیداری سبب تشدید تفاوت درک و نگاه متعارض دو بازیگر بهطورکلی شد بهطوریکه ایران شیعی با طرح و اطلاق این تحولات به بیداری اسلامی، همزادپنداری با این تحولات، حمایت از این رخداد در جهت اصول سیاسی خود و در مقابل کشورهای شورا در جهت حفظ وضع موجود و با تلقی سطحی و غیر اسلامی از این تحولات و سعی در خنثیسازی این خیزشها سبب مقابله بیشتر این دو بازیگر شدند.
۳-۱-۳ رهیافت و ذهنیت تاریخی منفی
عامل دیگر که نقش مهمی را در تعاملات ایفا میکنند، الگوی تعاملات ایران با کشورهای خلیجفارس نیز شدیداً متأثر از افکار، برداشتها و ادراک متقابل ایرانیان و اعراب شکل یافته است. ساختارهای مادی ایرانیان و اعراب طوری ساختهشده است که نسبت به یکدیگر در وضعیت بیاعتمادی قرار داشته و این بی اعتمادی درگذر زمان و بهواسطهی علل و عوامل مختلف در صورتهای مختلف تولید، بازتولید و تداومیافته است و یک وضعیت پیچیده و مزمن از تقابل ایرانی- عربی را در خلیجفارس شکل داده است. (کاویانی، ۱۳۸۸: ۳)
روابط میان اعراب و پارسیان همواره محل تناقض بوده است؛ و این ایستار فقط منحصر به دوره معاصر نیست بلکه به دلیل مبارزه برای دستیابی و کسب قدرت فائقه در منطقه، در طول ادوار تاریخی متعدد به جزئی از روانشناسی جمعی مردم دو گروه تبدیلشده است.
تصور و برداشت کشورها در عرصه روابط بینالملل نسبت به یکدیگر، رفتار و عملکرد آنها را در قبال هم تعیین مینماید. این تصور و انگاره در بین سه نگاه هابزی، کانتی و لاکی متغییر است که درواقع تلقی دشمن، رقیب و دوست داشتن از بازیگر مقابل است. رفتار کشورهای عربی و اعراب در طول تاریخ در عین اشتراکات فراوان مذهبی و تاریخی بیشتر نگاه هابزی به یکدیگر را تجربه کرده است. که این مسئله یک ذهنیت منفی و تجربه تاریخی مذمومی از دو طرف را در اذهان دیگری ایجاد نموده است که هر چه به زمان حاضر نزدیک میشویم آستانه و ضریب آهنگ این بدبینی تشدید میشود.
در نگاه اعراب نسبت به ایران گفتمانهای قومی ـ ملی تأثیر دارد. قومیتگرایی پدیدهای است که در میان عربها بهطور تاریخی وجود داشته است. در داستانهای تاریخی آمده است که عربها به قبایل و جنگهای خود تا چه اندازه تفاخر و مباهات میکردهاند. این نگاه قومی و ملی مایه مباهات عربها نسبت به خودشان بوده است و نسبت به قومیتهای دیگر احساس جدایی میکردهاند و خودشان را قومی برتر میدانستهاند. اعراب از یک نژاد و مذهب مشترکی نیستند، آنچه امروزه همه عربها را به هم پیوند داده است نه نژاد و نه مذهب بلکه تنها زبان عربی است. این مسئله در شکل جدید آن به ناسیونالیسم عربی تعبیر میشود که در شکلهای افراطی منجر به ظهور بعثیسم در عراق یا ناصریسم در مصر شد که اینها عربها را نژاد برتر میدانند و حتی اسلام را هم دینی عربی میدانند. این نوع نگاهها نیز میتواند در نوع نگاه اعراب به ایران تأثیر گذارد. که عربی ـ عجمی کردن نتیجه چنین رهیافتی در دیدگاه دو طرف میشود. (نجفی فیروزجایی، ۱۳۹۰)
نمونه و شاهد مثال تأثیر این فضای بدبینی را میتوان در موارد ذیل مشاهده نمود که بهترین نمونه این ابتذال نژادپرستی عربی در رژیم صدام رساله خیرالله طلفاح، دایی صدام است، با عنوان «سه موجودی که خدا میباید خلق میکرد: ایرانیان، یهودیها و مگسها» .(Said, 2000: 123)یا جمله ملک خالد، پادشاه عربستان (۱۹۷۵-۱۹۸۲) که در طول جنگ ایران عراق آشکارا از صدام خواست که: «این ایرانیهای احمق را له کنید!» یا مورد دیگر میشل عفلق که ایرانیان را «دشمن امت عرب» را معرفی کرد. (فرخ، ۱۳۹۲)
تأثیر این رویکرد را میتوان در نگرش کلی آنها در، حق هستهای ایران، تلاش برای جعل نام خلیجفارس، حمایت از ادعای امارات نسبت به مالکیت جزایر سهگانه ایرانی، ترسیم چهره منفی از ایرانیان در نظام آموزشی و کتب درسی، تخریب چهره ایران در رسانهها، ایجاد محدودیت و برخورد زننده با حجاج ایرانی، اسناد ویکی لیکس و دشمنی و معاضدت آنها با ایران (بهطوریکه پادشاه عربستان خطاب به امریکا گوشزد کرده بود که سر این مار (ایران) را له کنید) و مواردی از این قبیل را میتوان اقدامات کشورهای حوزه خلیج برای تخطئه و تخریب ایران در منطقه انجام داده است. که اخیراً نیز میتوان از اتهام ترور سفیر عربستان توسط ایران در واشنگتن بسیاری از مردم را شگفتزده کرد. که با دشمنی ایران و عربستان سعودی، شاید تعجبی نداشته باشد .(Rubin, 2011)
البته برای نقد صحیح این مسئله باید نقش ایران نیز در این مورد ذکر نمود که ایرانیان نیز به دلیل بالیدن به دستاوردهای فرهنگی و تمدنی فاخر خود و حس خودبرتربینی و نگاه تحقیرآمیز به اعراب سبب تشدید این نگرش نادرست شدهاند. نگاهی که در قالب اندیشههای شوینیستی و تحت تأثیر ذهنیت قومی و ملیگرایی ایرانی در تأکید بر آریایی بودن و برتر بودن خود در زمان پهلوی دوم با نماد جشنهای دو هزار و پانصدساله برای احیای آن میتوان نام برد.
متأثر از این اندیشه ایرانیان با انتساب خود به نژاد آریایینژاد خود را برتر دانسته و بهویژه به عربها و تاریخ و تمدن عربی و اسلامی آنان به دیده تحقیر مینگرند و عربها را بدوی، متوحش، عقبافتاده و خونریز میدانند و صفات مذموم و ناپسندی را که شایسته عربها نیست، به آنها نسبت میدهند.
که نمونه کنونی آن را میتوان در شبکه اجتماعی فیسبوک، مشاهده کرد که صفحهای با عنوان ” از عربها متنفرم – من آریاییام” دیدهشده است. پرچم سه رنگ ایران در عکس بالای این صفحه قرار دارد که با شعار “چون ایران نباشد تنت من مباد” مزین شده است.
یا نمونه دیگر در مساله سه جزیره مورد ادعای امارت متحده عربی، گروهی از مردم چند سال پیش در جلوی سفارت امارت گردآمده و کیکی را با ۳۵ شمع روشن کردند که این خود نشان تحقیر تاریخ ۳۵ ساله این کشور در مقابل تاریخ ۲۵۰۰ ساله بوده است.
با وقوع تحولات و حوادث اخیر پس از ۲۰۱۱ این مساله توانسته به نحو غیرمستقیم ذهنیت منفی میان ایران و اعراب را تقویت و تشدید نماید. با بروز خیزشهای مردمی در خاورمیانه موجی از حرکتهای مردمی با گرایشهای مختلف اسلامی در منطقه گرفت که زمینه دگرگونی صفحه ژئوپلیتیک منطقه را فراهم نمود. که این حکومتهای وقت را با احساس زنگ خطری جدی مواجه ساخته بود که آنها را به تغییر ساختار کلی خود مجبور میساخت. در این میان ایران بهعنوان حامی همیشگی جنبشهای آزادیبخش، با حمایتهای گوناگون از این حرکتها، زمینه جلبتوجه اعراب و برانگیختن نگاه معاضدت و مخالفت با ایران برانگیخت. آنها ایران را بهعنوان عامل بیرونی ایجاد این تحولات و اخلالگر در این کشورها، تلقی کرده و ازاینجهت موج اتهام و بدبینی را در این دوره شاهدیم که در بستر ذهنیت تاریخی منفی دو طرف قابل پیش بینی است. اعراب درواقع با تلقی تقریبی جنگ ایران و کشورهایی عرب حوزه خلیجفارس، تحولات را از جانب ایران و با حمایت او صورت میگیرد. که نمونه آن را در بحرین و یمن میتوان اشاره کرد. ازاینجهت تحولات بیداری خود زمینه تأثیر غیرمستقیم بر ذهنیت تاریخی به یکدیگر و رویکرد بدبینانه به ایران را فراهم نمود.
۴-۱-۳ رقابت قدرت در منطقه
منطقه خلیجفارس از چندین دهه گذشته عرصه رقابت سه قدرت اصلی منطقهای یعنی ایران، عربستان سعودی و عراق بوده است. سعودیها در دهه های گذشته همواره بخشی از توازن قدرت منطقهای در خلیجفارس بودهاند و عمدتاً سعی کردهاند تا با توازن سازی بین ایران و عراق، نگرانیهای امنیتی خود را کاهش دهند. در دهه ۱۹۷۰، توازن قدرت در خلیجفارس بر اساس تعاملات ایران دوره پهلوی و عربستان سعودی و توازن سازی این دو بازیگر در مقابل عراق قرار داشت؛ نوعی از توازن و معادلات منطقهای که متأثر از ساختار دوقطبی قدرت در نظام بینالملل دوره جنگ سرد و اتحادها و رقابتهای منطقهای مبتنی بر آن بود. در دهه ۱۹۸۰، سعودیها حمایت از عراق به خصوص در دوره جنگ در مقابل ایران را برای توازن سازی انتخاب کردند. در دهه ۱۹۹۰ و بعد از اشغال کویت از سوی صدام، باوجود سیاست مهار دوگانه ایران و عراق از سوی آمریکا، سعودیها سیاست تعامل و همکاری متعادل با جمهوری اسلامی ایران را تعقیب کردند که بهنوعی در مقابل عراق تضعیفشده محسوب میشد. (اسدی، ۱۳۸۹)
شورای همکاری رویکردی موازی اما نه دقیقاً مشابه، برای ایجاد بازدارندگی در مقابل ایران را دنبال میکند. سعودیها بیشتر در پی ایجاد توازن قدرتی ظریف در مقابل ایران هستند و تمایلی به رویارویی مستقیم با ایران ندارند .(Gause, 2007) تغییر و تحولات اخیر خاورمیانه شاهد رخدادهایی بوده است که حاکی از افزایش نسبی قدرت و نفوذ منطقهای و سطح تأثیرگذاری ایران بوده است. مشخصهای که بهواسطه نقش فعال ایران در مسائل و عرصههای مهم منطقهای چون اشغال عراق، جنگ سیروزه لبنان، مسئله فلسطین، برنامه هستهای، رویکرد امنیتی منطقهای و انرژی نمایان میشود که خود این در منطقه حساسیتهای منطقهای و فرا منطقهای را در دیگر بازیگران مثل اعضای شورا باالاخص عربستان رقم زده است. این امور هرکدام خود به نحوی ایران را در ربودن گوی سبقت از رقبا یاری داد بدین گونه که بحران اشغال عراق توسط امریکا در ۲۰۰۱٫ (و حذف رژیم صدام حسین و ناکامی در ایجاد ثبات سیاسی و نظامی در عراق فرصت جدیدی را برای ایران در سطح منطقه ایجاد کرده است .(Bahgat, 2007: 5-14)
بهطوریکه روند تحولات عراق افزایش نقش و قدرت شیعیان و کردها و کاهش نقش اعراب سنی را در پی داشت. از منظر سعودیها این تحول باعث کمرنگ شدن هویت عربی عراق و نقش آن بهعنوان دولت حائل و توازن بخش در مقابل ایران، تغییر توازن قدرت منطقهای به نفع ایران شده که با توجه به قدرتیابی شیعیان در عراق و افزایش نفوذ ایران در این کشور، اعراب و خصوصاً عربستان نگران از وضع موجود سعی در اقدام در جهت مقابل این روند را در پیش گرفتند که مسبب بخش عظیمی از ناآرامیهای عراق این دول بودند.
یا در افغانستان که اشغال آن توسط امریکا موجب سقوط طالبان متحد ریاض و دشمن سیاسی و ایدئولوژیک تهران شد و خود این سبب افزایش نفوذ ایران و برتری آن بر سایر رقبایش در منطقه شده بود.
دیگر واقعیت و تحول نوین منطقهای، پیروزی حزب اسلامگرای حماس در فلسطین و وارد شدن آن به ساختار قدرت در کنار حزب فتح بود. عدم شناسایی اسرائیل از سوی حماس و تأکید بر مقاومت، تشدید احساسات و نقش احزاب اسلامگرا در منطقه و افزایش نقش و نفوذ منطقهای ایران با توجه به ارتباطات و پیوندهای مستحکم آن با حماس، ازجمله پیامدهای عمده بودند.
تحول دیگر جنگ سیوسه روزه حزبالله.. در مقابل اسرائیل در تابستان ۲۰۰۶ بود. این جنگ با توجه به نمایش قدرت بیسابقه حزبالله… در برابر اسرائیل بهعنوان یکی از نشانههای جدی تهدید پذیری امنیت اسرائیل تلقی شد. پیوند حزبالله… با ایران، این جنگ را بهعنوان حوزه جدیدی از گسترش نقش و نفوذ منطقهای ایران مطرح ساخت. نکته دیگر اینکه پیروی و افزایش نقش گروههای اسلامگرای حزبالله… و حماس، به بحران اقتدار در کشورهای اقتدارگرا و محافظهکار عربی چون عربستان سعودی دامن میزد و با تحریک افکار عمومی و جنبشهای اجتماعی، ثبات و امنیت این رژیمهای سیاسی را در معرض خطر قرار میداد. نگرانی کشورهای شورا در جریان جنگ بیستودو روزه غزه به نحوی بود که شورا در قبال حملات اسرائیل به غزه سکوت کردند و حتی گزارشها و نشانههایی از خشنودی آن از این حمله آشکار شد. (گودرزی، ۱۳۸۷: ۶۰-۶۱)
تحولات موسوم به بیداری اسلامی یا خیزشهای عربی که از اواخر ۲۰۱۰ شروعشده و هماکنون ادامه دارد نیز اخیر باعث کاهش نقش و نفوذ و درنهایت تغییر توازن قوای منطقهای به ضرر شورا همکاری شده است. سقوط مصر بهعنوان یک کشور محافظهکار معتدل، خیزشهای مردمی در بحرین، افزایش نقش ایران در یمن، تحولات سوریه و افزایش قدرت و نفوذ ایران در بین حماس، حرب الله و سوریه و… زمینه را به ضرر کشورهای شورای همکاری خلیجفارس و چرخش توازن قوای منطقه به نفع رقبای او گردانیده است.
وقوع خیزشهای عربی خاورمیانه که سیستم قدرت و تعاملات میان بازیگران این منطقه را دستخوش تحول نمود، نوعی تحول در استراتژیهای منطقهای شورای همکاری به وجود آمد که آن کنشگری بر مبنای الگوی موازنه سازی برونگرا است که در این چارچوب اعضای شورای همکاری در تلاش است تا با ائتلاف یا یک بازیگر مهم منطقهای همچون ترکیه اسرائیل جهت موازنه سازی منطقهای و متعادل کردن پدیدههای متأثر از تحولات بهار عربی اقدام نماید. ازاینرو محتملترین وضعیت در روند موازنه سازی منطقهای برای شورا چرخش به سمت ترکیه و تا حدی اسرائیل است که بتواند موازنه لازم را در برابر قدرت منطقهای ایران و مصر حفظ نماید.
سیاست فعالانه کشورهای شورا و در رأس آنها عربستان و قطر نسبت به تحولات جهان عرب بهویژه در مورد مصر، بحرین و سوریه، نشانگر تلاش شورا برای ایفای نقش فعالانه در منطقه باهدف تغییر توازن قوای منطقهای ازدسترفته به سود خود است. بنابراین تغییر موازنه قوای منطقهای به سود ایران و شیعیان، مهمترین عامل تغییر سیاست کلان کشورهای شورا در منطقه بوده است.
سیاست خارجی آنکارا در منطقه متأثر از اندیشههای واقعگرایی جهت تحقق اهداف و منافع ملی و حداکثر رساندن آن بهره میجوید. حزب عدالت و توسعه متأثر از اندیشههای نوعثمانیگری به دنبال دستیابی مجدد به جایگاه امپراتوری عثمانی در میان مسلمانان است. احیای هویت اسلامی خود در راستای نزدیکی بیشتر به همسایگان مسلمان خود در منطقه است. (محمدنژاد، ۱۳۹۱) هسته اصلی این دکترین را ژئوپلیتیک تشکیل میدهد و مؤلفههای دیگری چون تأکید بر قدرت نرم، تلاش برای میانجیگری و حل بحرانهای منطقهای و بینالمللی و اتخاذ راهبرد برد_برد در ارتباط با دیگر کشورها، این دکترین را تکمیل میکنند. (صولت، ۱۳۹۰)
استراتژی داوود اوغلو تبلور در دکترین “به صفر رساندن مشکلات با همسایگان” است. با همسایگان خود روابط دوستانه برقرار کرده و مشکلات و اختلافات فیمابین را از بین ببرد. درواقع دکترین داوود اوغلو در راستای افزایش اعتمادبهنفس استراتژی سیاست خارجی ترکیه قرار دارد تا با تکیه بر پیشینه تاریخی، جایگاه خود را در خاورمیانه، بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز ارتقا دهد و پس از موفقیت در نقاط نزدیکتر به خانه، قدرت چانهزنی بیشتری در مقابل اروپا و آمریکا داشته باشد.
در دکترین عمق استراتژیک و متأثر از این رویکرد، ترکیه نباید خود را محدود به نقش منطقهای در بالکان یا خاورمیانه کند، چراکه ترکیه کشوری است مرکزی، نه منطقهای. بنابراین باید نقش رهبری را در چندین منطقه ایفا کند. چیزی که به این کشور در نظام بینالملل اهمیت استراتژیک میدهد. این دکترین بر این باور است که ترکیه باید نقش رهبری مناطق پیرامونی خود را به عهده بگیرد و اهمیت استراتژیک جهانی برای خود کسب کند. وی این ادعا را رد میکند که ترکیه پلی میان بین اسلام و غرب است، ترکیب موفقی از “دموکراسی” و “اسلام”.
برای مثال میتوان به نقش میانجیگری این کشور در بحرانهای منطقهای چون مذاکرات صلح فلسطین- اسرائیل، تنش میان عراق و سوریه و مسئله هستهای ایران اشاره نمود. علاوه بر این آنکارا برای بهبود وضعیت اقتصادی خود، تحرکات خود را در منطقه گسترش داده است که در این خصوص میتوان به نفوذ این کشور در کردستان عراق اشاره کرد که بیش از ۳۰۰ شرکت ترکیهای در آنجا حضور فعال دارند. (کیانی، ۱۳۹۱)
تحولات سیاسی در جهان عرب که به سقوط رژیمهای دیکتاتوری منجر شده است، زمینه جدیدی را برای سیاست خارجی فعالانهتر از سوی دستگاه دیپلماسی ترکیه فراهم کرده است. دولت ترکیه با حمایت از تحولات جهان عرب و تلاش برای نزدیکی سیاسی با رژیمهای جدید عربی، شرایط را برای افزایش اعتبار منطقهای خود در جهان اسلام فراهم کرد. ترکیه در مقایسه با سایر قدرتهای منطقهای در خاورمیانه در حال تحول بیش از دیگران تلاش دارد تا همسو با روند انقلابهای عربی خود را پیشتاز خاورمیانه جدید معرفی کند. گرایشهای اسلامی دولت اردوغان، به وی امکان داده تا به گروههای سیاسی اسلامگرای میانهرو در مصر، تونس و لیبی در منطقه نزدیک شود. (محمدنژاد، ۱۳۹۱)
اما تحولات جهان عرب، خود سیاست خارجی منطقهای ترکیه را با چالشی جدی مواجه ساخته است. دولت اسلامگرای ترکیه در پرتو تحولات جهان عرب با چالشی اساسی در سیاست خارجی منطقهای خود مبنی بر “به صفر رساندن مشکلات با همسایگان” مواجه شده است. از سوی دیگر، بحران سوریه و حمایت ترکیه از مخالفان دولت بشار اسد روابط رو به رشد ترکیه با همسایگان منطقهای خود یعنی ایران، سوریه و عراق را تحت تأثیر قرار داده است.
البته بحرانهای اخیر منطقه خاورمیانه تئوریهای داوود اوغلو را با چالشی جدی مواجهه کرده است. بهطوریکه شاهد تناقض در مواضع ترکیه نسبت به تحولات جهان عرب هستیم. ترکیه در تحولات تونس و مصر سعی کرد ارائهدهنده الگوی سیاسی یا حکومتی به این کشورها باشد و از روند انقلاب مردمی در این کشورها استقبال کرد و زمانی که خیزش مردمی به کشوری چون لیبی رسید، برخلاف مخالفتهای اولیه ترکیه با مداخله نظامی در لیبی، سرانجام این کشور مجبور شد با توجه به اوجگیری تظاهرات مردمی، منفعت نگری و محافظهکاری خود تا حد زیادی با کشورهای غربی، در لیبی همراه شود. اما، سیاست خارجی ترکیه در مورد سوریه برخلاف تئوری داوود اغلو، بهیکباره تغییر کرد و رویکرد جدیدی را نسبت به تحولات منطقه در پیش گرفت. سوریهای که مدتی پیش در سیاست خارجی ترکیه بهعنوان همکار و همسایهای استراتژیک محسوب میشد. (صولت، ۱۳۹۰)
با وقوع تحولات و خیزشهای عربی موسوم به بیداری اسلامی نیز تغییر و تحولاتی در خاورمیانه رخ داد و عرصه را برای بازیگران متفاوت، و آنها را وارد معادلات پیچیدهای کرد بهطوریکه برای برخی بازیگران تعمیق منافع و برای عدهای دیگر تشدید تهدید را به همراه آورد. وقوع خیزشها در بحرین هم از این قاعده مستثنی نبود و با رخ دادن آن بازیگران حوزه خلیج را با شرایط متفاوت مواجه ساخت. ایران نیز بهتبع این قاعده از این حادثه (در عین وجود مخاطرات برای ایران) در جهت گسترش منافع خود و افزایش امنیت نسبی و حفظ جایگاه خود در منطقه استفاده کرد.
یکی از این کشورها بحرین بوده است که به علت وجود شیعیان در آن، نزدیکی جغرافیایی، تأثیرپذیری شدید از ایران و ایدئولوژی انقلاب اسلامی و تمایل ملل معترض منطقه به ایران و گرایش آنان به ارزشهای اسلامی زمینه را برای بسط ایدئولوژی اسلامی، تقویت موضع ایران و ایفای نقش گستردهتر در منطقه شده است. به ایران با حمایت از گروه های سیاسی و خیزشهای اسلامی برای خود باعث افزایش اعتبارشده است و توانسته است سبب تقویت اقلیت شیعی و گسترش مناسبات جمهوری اسلامی ایران با آن و تضعیف عربستان بهعنوان رقیب عمده ایران در منطقه و شورای همکاری خلیجفارس شده است. (آدمی،۱۳۹۱: ۲۶)
راسل مید معتقد است که معادلات منطقهای در جهتی در حال پیش روی است که به نفع ایران میباشد و دراینباره میافزاید:” تحولات منطقهای به نفع آن کشور است. ایران در حمله عراق در دوره صدام حسین با آمریکاییها همکاری کرد همچنین هماکنون موقعیت آن کشور در مرز با عراق تحکیم یافته است. در سوریه، ایران با کمک نیروهای حزبالله لبنان توانسته به تقویت توان نظامی نیروهای ارتش دولتی سوریه کمک کند. اگر از موضعی واقعگرایانه نگاه کنیم قدرت و اعتبار ایران در حال افزایش است. در تمام منطقه بهار عربی باعث کاهش قدرت کشورهای با رژیمهای سنی شده است و در مقابل توازن قوا به نفع ایران تغییریافته است. (راسل مید، ۱۳۹۳)
واقعیتی که انتخابات برگزارشده در مصر و تونس، آن را آشکار ساخته است. پیروزی احزاب اسلامی و اسلامگرایان در این دو کشور گواه صادقی بر این مدعاست. (دهقانی فیروزآبادی و فرازی،۱۳۹۱: ۸)
تغییر در نوع و ماهیت رژیمهای منطقه بهویژه مصر نیز، توازن استراتژیک در منطقه را برهم زده است. این مهم بدون شک منجر به تقویت محور جمهوری اسلامی ایران در برابر محور آمریکا، غرب و رژیم صهیونیستی شد. چنین شرایطی محوریت ایران را در خاورمیانه بیشازپیش تثبیت کرد. به عقیده خود اروپاییها ” ایران برای نخستین بار رهبری منطقه خاورمیانه را در دست گرفته است. ایران آنقدر برگ برنده در دست دارد که به یک قدرت درجه اول در جهان تبدیل شود” (www.farsnews.com).
فضای سیاسی حاکم بر خاورمیانه با وجود محذورات ساختاری خود برای ایران در این هنگام خود موجد فرصتهایی برای ایجاد موقعیتی برای بسترسازی جهت تقویت و تکثیر گفتمان سیاسی خود در منطقه فراهم آورده است. ایران در منطقه محبوبیت و دامنه نفوذ خود را گسترش داده است. ازاینرو، یکی از فرصتهایی که بیداری اسلامی، پیش روی امنیت ملی ایران در حوزه سیاسی و نظامی قرار داده، تغییر نظم کهن منطقه و حرکت به سمت شکلگیری نظمی مردمی – اسلامی است. که به سبب تأثیرپذیری تحولات منطقهای از آرمانهای انقلاب ایران، حمایت ایران از جنبشهای آزادیبخش و نقش ایران بهعنوان امالقرای حکومت اسلامی تسریع گردیده است.
در مصر با سرنگونی حکومت حسنی مبارک در مصر و ابراز تمایل دولتمردان جدید این کشور به برقراری روابط دیپلماتیک با ایران، آن کشور هم بعد از سی سال قطع رابطه دو کشور، یک رقیب تاریخی برای ایران در حال تبدیلشدن به یک همپیمان منطقهای برای این کشور است. تأثیرات کوتاهمدت این تغییرات در گشایش گذرگاه رفح و نقش مصر در تحولات آشتی ملی فتح و حماس مشاهده میشود.. همچنین عربستان بهعنوان مهمترین رقیب منطقهای ایران اکنون بهطورکلی درگیر حوادث بحرین شده است و خود را در محاصره جنبشهای ضد دیکتاتوری ملتهای منطقه مییابد. (قربانی شیخنشین و کارآزما،۱۳۹۰: ۸۲)
در پس از تحولات علاوه بر ایران، مردم کشورهای مختلف نیز با برپایی راهپیمایی ضد صهیونیستی روز قدس، صفآرایی جدیدی را بر ضد اسرائیل به نمایش گذاشتند. خشم انقلابیون مصر نیز بر ضد رژیم صهیونیستی نیز فوران کرد. انقلابیون مصری در راهپیمایی میلیونی روز قدس شرکت کردند و ضمن درخواست اخراج فوری سفیر اسرائیل، در مقابل سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره شعار “بیرون برو” را سر دادند. در زمان حاکمیت مبارک، این رژیم، برگزاری هرگونه تظاهرات در این روز را منع میکرد. (روزنامه جمهوری اسلامی،۵/۶/۱۳۹۰)
در یمن، وقوع انقلاب فرصتهای جدیدی را پیشروی دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برای گشایش اعتبار سیاسی در این کشور بازکرده است. پتانسیل زیادی در لوای این انقلاب برای بهبود روابط دو کشور و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در یمن، ایجادشده است.
از مهمترین فرصتهایی که جامعهی داخلی یمن برای منافع ملی ایران دارد میتوان به حضور شیعیان زیدی در این کشور اشاره کرد. این گروه مذهبی که تقریباً حدود ۴۰ درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند، اقلیت بزرگی در یمن بهحساب میآیند. با وقوع انقلاب در یمن و سرنگونی صالح، هرچند نظام سیاسی این کشور حفظشده است، اما میتوان امیدوار بود که این گروه مذهبی از این به بعد در معادلات سیاسی یمن نادیده انگاشته نخواهند شد و میتوان گفت ازآنجاکه این گروه نیز همانند دیگر گروههای یمنی در مبارزه علیه رژیم صالح شرکت داشتهاند، بنابراین دیگر نادیده انگاشتن این گروه در معادلات سیاسی یمن امکانپذیر نیست.
حضور زیدیها در ساختار سیاسی میتواند دیدگاه سیاست خارجی یمن را نسبت به جمهوری اسلامی ایران ملایمتر سازد.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-04-05] [ 11:00:00 ب.ظ ]
|