یکی دیگر از اهداف تعیین شده در این تحقیق دست­یابی به شاخصی جهت تفکیک میان جنبش­های بنیادگرا برای درک عمیق­تر و جلوگیری از تعمیم­های نادرست نسبت به این گونه از جنبش­هاست.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

برای رسیدن به این اهداف اولیه، با انتخاب سه جنبش بنیادگرا در سه سنت دینیِ ابراهیمی به مطالعه­ تطبیقی آنها خواهیم پرداخت. در اولین قدم با بهره گرفتن از یک نظریه که به تبیین ویژگی­های جنبش­های بنیادگرا پرداخته است وجوه مشترک میان این سه جنبش را بررسی می­کنیم. این گونه استفاده از نظریه این امکان را به ما می­دهد تا دریابیم عناصر ادعا شده در چارچوب نظری در جنبش­های انتخابی ما نیز یافت می­ شود یا خیر. در واقع، با این کار می­توانیم شباهت­ها و تفاوت­هایی را که مدخلیّت علّی در جنبش­های بنیادگرا دارند پیدا و به ارتقا و در صورت لزوم اصلاح نظریه کمک کنیم. در این تحقیق، ما به شیوه­ تحقیق­های کمی به دنبال نظریه آزمایی نیستیم، چون تعداد موارد بررسی به ما اجازه­ی تعمیم­های کلان را نمی­دهد. در عوض، در این پژوهش، نظریه مانند راهنما و الگو به ما کمک می­ کند، چون بدون نظریه بررسی شباهت­ها و تفاوت­ها می تواند تا ابد ادامه یابد (ریگین[۵۱]،۱۳۸۸: ۸۰) و میانِ موارد تحقیق و نظریه ارتباط رفت و برگشتی وجود خواهد داشت. با وجود این، چون مواردی از نظریه به نحوی آزموده می­ شود، شباهت­ها و تفاوت­های بدست آمده می ­تواند به ارتقای نظریه کمک کند.
نظریه­ای که در این تحقیق به عنوان چارچوب نظری انتخاب شده است نظریه­ گابریل آلموند، اپل­بی و سیوان است که در کتاب خود با عنوان دین سخت[۵۲] در سال ۲۰۰۳ ارائه داده است (آلموند،۲۰۰۳). آلموند و همکارانش با تکیه بر یافته­های پروژه گسترده­ی مطالعاتی دانشگاه شیکاگو با عنوان «بنیادگرایی»، که از سال ۱۹۹۱ به سرپرستی مارتین مارتی آغاز به کار کرد(مارتی،۱۹۹۵-۱۹۹۱)، مدلی نظری از بنیادگرایی­دینی ارائه داده­اند. براساس این مدل نظری، آلموند و همکارانش ۹ عنصر را برای تشخیص جنبش­های بنیادگرا شناسایی کردند. یکی از دلایل انتخاب این مدل نظری آن است که، برخلاف نظریه­ های موجود در باب بنیادگرایی که بیشتر به تحلیل­های کلان در مورد چگونگی ظهور این جنبش­ها اکتفا می­ کنند، به شکل خاص­تری به جنبش­های بنیادگرا پرداخته و کوشیده است تا ویژگی­های متمایز کننده­ آنها را تعیین کند. از طرف دیگر، نسبت به نظریه­ های دیگر در این زمینه، نگاهی اجتماعی­تر به این پدیده داشته است.
ما در این تحقیق از سنت­های دینی ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) سه جنبش­ را انتخاب کرده­ایم که عبارت اند از: هاردیم از یهودیت، اکثریت اخلاقی[۵۳] از مسیحیت و طالبان از اسلام.
علت انتخاب جنبش­ها از ادیان ابراهیمی آن است که یگانه­پرستیِ ابراهیمی در قیاس با چندگانه پرستی هندو یا بودایی­مسلکی استعداد بیشتری برای بهره ­برداری­های سیاسی و اجتماعی دارد، زیرا در سنت­های دینی هندو و بودایی، هیچ راست­کیشی­ای مبتنی بر متن مقدسی واحد وجود ندارد. هندومسلکی نه دینی منفرد، که بیشتر مجموعه ­ای باز از سنت­هاست (سنت­هایی مثل شیوایی­ها، ویشناواها، شاکاها و دیگر سنت­ها) که مضمون­های برخی از آنها با یکدیگر اشتراکاتی دارد. (ریزبرت، ۱۹۹۳: ۵۴) به این ترتیب، مسلک هندو طیف قابل توجهی از انواع بیان­های دینی را در چارچوب خویش تحمل می­ کند. دین هندو، برخلاف دین­های ابراهیمی که هرکدام برای خویش یک متن دینی مقدس رسمی دارد که می ­تواند همچون یک نقطۀ محوری برای بسیج دفاعی یا تهاجمی پیروان عمل کند، دارای چنان تنوعی از متن­های دینی، قانون­ها و فلسفه­هاست که متمایز ساختن یک مؤلفه­ی خاص به عنوان اساس یا بنیاد در آن کار بسیار دشواری است. از طرف دیگر، ادیان شرق آسیا به خدای متشخص و آخرت اعتقادی ندارند و به دلیل اعتقاد به تناسخ، ابعادآخرالزمانی این ادیان جنبه­ طبیعی و عرفی می­یابد. بنابراین، جنبش­هایی که در این ادیان به جنبش­های بنیادگرا نزدیک می­شوند در عمل ویژگی­هایی از ادیان ابراهیمی مثل تاکید بر خدای یگانه (یکتا بودن راما در جنبش­های هندو) و تاکید بر یک متن مقدس مورد توافق را به عاریت می­گیرند. بنابر این، ادیان غیرابراهیمی پتانسیل ایجاد جنبش­های بنیادگرا را مانند ادیان ابراهیمی ندارند.
از طرفی، به دلیل شباهت­های اعتقادی و اصولی در این سنت­­های دینی، اشتراک­هایی بین جنبش­های بنیادگرایی شکل گرفته در این زمینه ­های دینی ظاهر می­ شود و مادام که این اشتراک­های اعتقادی وجود دارد، بررسی تطبیقی پدیده ­های نتیجه شده از این زمینه ­های دینی قابل تأمل­ و بررسی خواهد بود. مثلاً،­ اغلب بنیادگرایان یهودی و مسلمان ویژگی­های مشترکی دارند ( مانند آرزوی تشکیل دولتی مبتنی بر قوانین شریعت) که به نظر می­رسد در مورد بنیادگرایی مسیحی صادق نباشد. در برخی موارد، بنیادگرایان یهودی و مسیحی صفات مشترکی دارند (مانند اعتقاد به سلطنت هزارساله­ی مسیح)، در حالی که برخی ویژگی­های دیگر میان بنیادگرایان مسیحی و مسلمان مشترک است (مانند جسمیت دادن به کتب مقدس به عنوان موجودی لایتغیر در راستای ممانعت از ورود مسائل جدید به آنها). البته این ویژگی­ها آشکارا به شخصیت و منش ویژه­ی هر تمدن و پیش زمینه­ تاریخی آن در گذشته و حال ربط دارد.
اما علت انتخاب جنبش­های هاردیم، اکثریت اخلاقی و طالبان از سنت­های دینی ابراهیمی در این تحقیق یکی اثرگذاری قابل ملاحظه­ی این جنبش­ها در عرصه­ اجتماعی است- یعنی هر یک از این جنبش­ها در سنت دینی خود جز معدود جنبش­هایی بودند که به شکل مستقیم به دنبال تغییر در سبک زندگی مردم جامعه­شان بوده اند- و بعضی از آنها مانند هاردیم و طالبان برای این تغییر نظارت زیادی را بر زندگی اعضای خود داشتند. نکته دیگر آن که هر سه جنبش برای رسیدن به اهداف خود در عرصه­ اجتماعی به شکلی به دنبال نفوذ در ساختار سیاسی یا کسب قدرت سیاسی بودند. البته استراتژی هر یک از آنها برای رسیدن به این هدف متفاوت بود. و همین تفاوت مطالعه­ تطبیقی آنها را ارزشمندتر می­ کند. عامل دیگری که در انتخاب این سه جنبش موثر بوده است بازه­ی زمانی­ای است که این جنبش­ها در آن شکوفا شده ­اند. با این که آغازگاه فعالیت جنبشی مانند هاردیم، که قدیمی­ترینِ این سه جنبش به حساب می ­آید، به اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم می­رسد، حضور فعال آن در عرصه سیاسی و اجتماعی اسرائیل و مطرح شدنش به عنوان یک نیروی اجتماعی و سیاسی موثر از دهه هشتاد میلادی به بعد در قرن بیستم است، هم­زمان ­با ظهور و قدرت­نمایی اکثریت اخلاقی در آمریکا و جرقه­های اولیه­ ظهور طالبان در افغانستان. بنابر این، این اشتراکِ زمانی می ­تواند در مطالعه نیروهای موثر جهانی بر سنت­های دینی ابراهیمی، که زمینه­ ساز ظهور و قدرت­یابی این جنبش­ها می­ شود، کمک کند. اگر وضعیت این سه جنبش را در دهۀ نود میلادی بررسی کنیم، مشاهده خواهیم کرد که این سه جنبش بنیادگرا جزء مطرح­ترین نیروهای سیاسی و اجتماعی دینی در سنت­های دینی خود اند.
بخش دوم
مروری بر تحقیق­های پیشین
۱ـ۲ـ تحقیق­هایِ انجام یافته:
در این قسمت، بخشی از تحقیق­های انجام­یافته با محوریت بنیادگرایی را در دو بخش تحقیق­های خارجی و داخلی بررسی خواهیم کرد. هر یک از بخش­های یاد شده خود به چهار بخش تقسیم­می­ شود، بخش اول تحقیق­های مربوط به بنیادگرایی و سه بخش دیگر پژوهش­های صورت­پذیرفته در مورد جنبش­های انتخاب­شده در این تحقیق. لازم به­ذکر است که هر پژوهش انجام­یافته را با توجه به استفاده­ی ما در این تحقیق بررسی خواهیم کرد. همچنین، در مورد هر پژوهش، علاوه بر توضیح در مورد روند کار آن، نقدی مختصر نیز فراخور موضوع ارائه خواهیم کرد.
ترتیب بررسی تحقیق­های انجام شده بر اساس میزان اهمیت آنها در پژوهش ما و همچنین سبک و روش انجام تحقیق است و نه لزوماً ترتیب زمانی انجام گرفتن تحقیق ( با اینکه تا جایی که مقدور بوده است، تحقیق­های صورت­ گرفته را از قدیم به جدید تقسیم بندی کرده­ایم). این شیوه­ِ نوشتن البته به ماهیت موضوع تحقیق و پژوهش­های انجام شده در این زمینه باز­می­گردد. چرا که، مثلاً، جدیدترین تحقیق­های انجام­گرفته در زمینه­ بنیادگرایی نمی­تواند به دقت و جامعیت پروژه­ی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی مارتین مارتی برسد.
۱ـ۲ـ۱ـ بنیادگرایی در تحقیقات خارجی:
در این بخش، تحقیقات انجام یافته را می­توان به دو بخش تقسیم کرد: تحقیقاتی که با یک رویکرد کل­نگر به این پدیده توجه دارند و دسته­ای دیگر از تحقیقات که رویکردی خاص­گرایانه نسبت به یک جنبش یا جریان بنیادگرا پرداخته است.
شاید یکی از گسترده­ترین و بلندپروازانه ترین پژوهش­های صورت­ گرفته در بابِ بنیادگرایی دینی پروژه­ی پیش­گفته با همین عنوان در دانشگاه شیکاگو به سرپرستی مارتین مارتی و اپل بی است که در پنج جلد منتشر شده است. این پروژه، برای فاصله گرفتن از تعریف­های تقلیلگرا و ساده ساز، به تعریفی شبکه­ ای از بنیادگرایی روی آورده است. مارتی و همکارانش، که از ملت­ها و مذاهب مختلف اند، متقاعد شدند که بدون ساده­سازی، با جمع میان عمل­گرایی و ریشه یابی تاریخی و با بهره­ گیری از تحلیلی میان رشته­ای ، روی به پدیده­ای موسوم به بنیادگرایی آورده و آن را به شیوه­ای تکثرگرا و با نظامی شبکه­ ای مطالعه کنند. توجه به اختلاف ادیان و تفاوت­های فرقه­ ای درون ادیان، توجه به تفاوت­ تحقیقی دین در فضاهای متنوع بومی و منطقه­ای و واکاوی مسأئل مختلف در بنیادگرایی، مانند جهان­بینی و فسلفه­ی بنیادگرایی، رویکرد به علم و فن آوری، موضع­گیری نسبت به تجدد و ارزش­های مدرن و توجه به مولفه­های جامعه­شناختی و فرهنگی مانند هویت، از ویژگی­های این پروژه­ی بزرگ تحقیقاتی به حساب می ­آید.(مارتی و اپل بی،۹۵-۱۹۹۱)­
کارن آرمسترانگ[۵۴] در کتاب خود با عنوان « جنگ برای خدا» نشان می­دهد که، بر خلاف پیش­فرضی که در جهان معاصر وجود دارد، دین در حال ضعیف شدن و کم­رنگ شدن نیست. او با ارائه­ شواهد تاریخی مختلف نشان می­دهد که چگونه بنیادگرایی در ادیان مختلف مثل اسلام، یهودیت، مسیحیت و حتی مسلک بودایی و سیک ریشه کرده و در حال رشد است. طبق ادعای آمسترانگ، بنیادگرایی صرفاً یک واکنش نسبت به جهان تکنولوژی و ارزش­های لیبرال غربی نیست، بلکه نوعی ناامیدی از این جهان است. و بنیادگرایان می­خواهند با اقدامات خود تغییراتی را در این جهان به وجود بیاورند. او در کتاب خود نشان می­دهد که غرب و بنیادگرایان چگونه به شکل سرسختانه­ای می­خواهد یکدیگر را به افراطی شدن سوق دهند. آرمسترانگ معتقد است برای جلوگیری از تشدید این تضادها باید دو طرف دردها و مشکلات یکدیگر را درک کنند (آرمسترانگ،۲۰۰۰).
ملیس روتون نیز جزء همین طبقه به حساب می ­آید که با رویکردی کل­نگر به بنیادگرایی پرداخته است. او، در کتاب خود، ضمن پذیرفتن این موضوع که بنیادگرایی یک واقعیت زندگی در سدۀ بیست و یکم میلادی است که به چشم­گیرترین شیوۀ ممکن در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ خود را به رخ کشید، سعی می­ کند پاره­ای از معانی همراه این اصطلاح (بنیادگرایی) را توضیح دهد. او با این که معتقد است بنیادگرایی دقیقاً ریشه در زمینه­ الاهیاتی خاص آمریکای پروتستان سده بیستم دارد، تلاش می­ کند از طریق ارائه­ نمونه­ها و توازی­های متعدد نشان دهد که در سنت­های دینی متفاوت شباهت­های قاطعی میان بنیادگرایی­های دینی وجود دارد. سبک و روش روتون در پژوهش بسیار به پروژه دانشگاه شیکاگو نزدیک است. (روتون،۱۳۹۱) در این سبک از تحقیقات، اکثر محققان بنیادگرایی را واکنشی جدی به مدرنیته می­دانند و کمتر به عوامل محلی توجه می­ کنند.
اما در بخش دیگر که تحقیقات خاص­گرایانه را شامل می­ شود، شاید تحقیق دکمیجیان یکی از اولین و کم­نظیرترین تحقیقات در این عرصه باشد. هرایر دکمیجیان[۵۵] در تحقیق خود با عنوان « بنیادگرایی در جهان عرب» به بررسی جامعه­شناختی رستاخیزهای اسلامی می ­پردازد. وی برای شناساندن اصول ایدئولوژیک و فعالیتهای سیاسی گروه های اسلامی و تاریخ شکل­ گیری آنها، منابع عربی، جزوات و اعلامیه­ها و کتاب­های مخفی مربوط به جنبش­های­های مذکور را بررسی و ارزیابی می­ کند. دکمیجیان برای بررسی علل ظهور و رستاخیز فکری و سیاسی در دوران­های تاریخی مختلف، بر اساس یک دیدگاه جامعه شناختی ترکیبی، رستاخیز اسلامی را یک حرکت دوری می­داند که در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله­ی اسلامی در مقاطع خاص، یعنی زمانی که عوامل بحران ساز دست به دست هم می­ دهند، به عنوان پاسخ متقابل بحران فراگیر در جامعه به وقوع می پیوندد. وی معتقد است که روش های تحلیل غربی و مارکسیستی از رستاخیز اسلامی، به شناخت دقیق این پدیده منجر نمی­ شود. او برخلاف بعضی از محققان غربی از واژه­ی بنیادگرایی اسلامی به عنوان اصطلاحی منفی نمی­کند و بنیادگرایان را افرادی متعصب و جزمی نمی­داند. او معتقد است در اصل بنیادگرایی به معنای بازگشت مجدد به ریشه های اصلی پیام و عقیده­ی اسلامی به شیوه­ سنت پیامبر اسلام است (هرایر دکمیجیان، ۱۳۶۶).
همچنین گیدیون آران[۵۶] نیز تحقیقی با چنین رویکردی را در مورد بنیادگرایی یهودی انجام داده است. او در تحقیقی با عنوان «بنیادگرایی صهیونیستی یهود: گروه مومنان در اسرائیل» به شکل خاص در مورد یک جنبش­ بنیادگرای یهودی تحقیق می­ کند و آنها را از ابعاد مختلف بررسی می­ کند. در این تحقیق، او ریشه ­های فکری و ایدئولوژیک این جنبش، رهبرانِ آنها و نوع مناسبات این گروه با دولت اسرائیل را با جزئیات و ارائه­ شواهد تاریخی بررسی می­ کند. روش آران در این تحقیق روشی تحلیلی ـ توصیفی و قصد او نشان دادن یک جریان قدرت­مند دینی در عرصۀ سیاسی اسرائیل است که خود در بعضی فعالیت­ها مانند شهرک­سازی از دولت اسرائیل پیشی می­گیرد. همچنین، چون نویسنده خود سالها با رهبران و فعالان بنیادگرایی در اسرائیل زیسته است، تحقیق او از ارزش و سندیت خاصی برخوردار است (آران، ۱۳۷۸).
آلموند و اپل بی در کتاب خود با عنوان «دین سخت[۵۷]»، با تکیه بر پروژه دانشگاه شیکاگو تلاش کردند، ویژگی­هایی برای جنبش­های بنیادگرا بیرون بیاوردند. تا بر اساس اطلاعاتی که از جنبش­های بنیادگرا در پروژه دانشگاه شیکاگو بیرون آمده است؛ این جنبش­ها را از جنبش­های دینی دیگر متمایز کنند؛ اپل بی که خود جز گردآورندگان پروژه ذکر شده بود؛ با کمک آلموند به نه ویژگی در دو سطح سازمانی و ایدئولوژیک برای جنبش­های بنیادگرا رسیدند. این کتاب جز معدود فعالیت­های علمی در عرصه بنیادگرایی است که تلاش کرده تا به این حد جزیی در مورد ویژگی های خاص بنیادگرایی تحقیق کند؛ البته تمام شواهدی که برای نشان دادن این ویژگی­ها ارائه می­ شود؛ اطلاعات ارائه شده در پروژه دانشگاه شیکاگو است. (آلموندو اپل بی،۲۰۰۳)
کاتریزینا اسکوراتویچ[۵۸] در پایان نامه­ کارشناسی ارشد خود نیز با عنوان «جنبش­های دینی بنیادگرا: مطالعه موردی جنبش می­تیستین[۵۹] در نیجریه» با همین رویکرد خاص­گرایانه پژوهشی انجام داد است. وی به تحلیل تاریخی علل و پویایی­های موثر در شکل­ گیری جنبش های بنیادگرای دینی پرداخته است. هدف او از این تحقیق ارائه­ یک چارچوب مفهومی در مورد جنبش­ بنیادگرای می­تیستین است که عوامل درونی و بیرونی در ظهور این­ جنبش­ را نشان ­دهد. پشتوانه­ی نظری این تحقیق نظریه­ های تقسیم کار جهانی و نظریه نقش دولت در توسعه بود. نتیجه­ نهایی این تحقیق آن بود که پیشینه­ی تاریخی نیجریه، که در آن هم اسلام نقشی قابل ملاحظه دارد و هم استعمار و همراه شدن آن با تقویت روزافزون فرهنگ غرب و همچنین وجود یک دولت ضعیف در نیجریه زمینه را برای رشد و ظهور این جنبش بنیادگرا فراهم کرده است(کاتریزینا اسکوراتویچ، ۲۰۰۴).
۱ـ۲ـ۱ـ۱ـ هاردیم در تحقیقات خارجی:
هایلمن و فریدمن[۶۰] در مقالۀ با عنوان «بنیادگرایی دینی و یهودیان دیندار: مطالعه موردی هاردیم» نخستین گام­ها را در تبیین وضعیت این جنبش بنیادگرا برداشته­اند. آنها ابتدا با ارائه­ تاریخچه­ای، روندی ظهور این جنبش در شرق اروپا را تشریح می­ کنند و از این راه چگونگی قرار گرفتن این جنبش در طبقه­ی جنبش­های ارتدوکس را توضیح می­ دهند. آنها با رویکرد تاریخی که در این تحقیق پیش گرفته­اند چرایی گذشتن این جنبش از مرز ارتدکسی به بنیادگرایی دینی را بیان می­ کنند. نیز، با ارائه­ طبقه ­بندی از گروه ­های ارتدکس یهودی، به این نتیجه می­رسند که به دلیل تندروی­های هاردیم برای حفظ سنت­های یهودی، باید به این جنبش لقب فرا ارتدکس داد که طبقه­ای جدید میان ارتدکس­ها به وجود می ­آورد. هایلمن و فردیمن تلاش هاردیم برای چانه­زنی با دولت اسرائیل را مرز تبدیل شدن هاردیم از یک جنبش فرا­ارتدکس به بنیادگرا می­دانند. لازم به ذکر است که تمرکز این تحقیق بر چگونگی نفوذ هاردیم در ساختار سیاسی اسرائیل و حفظ موقعیت خود در یک نظام عرفی سیاسی است (هایلمن و فریدمن،۱۹۹۱: ۱۹۷-۲۶۵).
ساموئل بائومل با این پیش­فرض با هاردیم برخورد می­ کند که آنها اجتماعی اقلیتی در اسرائیل اند و بنابراین، مانند هر گروه اقلیتی، از مکانیزم­ هایی برای متمایز کردن خود نسبت جامعه اکثریت استفاده می­ کنند. او با تأکید بر نوع استفاده­ی هاردیم از زبان برای تمایز خود از دیگران، در سال ۲۰۰۶ تحقیقی با عنوان « سخنگویان مقدس: زبان و فرهنگ میان هاردیمی­های اسرائیل» انجام داد. وی به این نتیجه رسید که هاردیم، مانند هر اقلیت دیگری، با اصالت دادن به زبان خاص خود به عنوان یک شاخص فرهنگی، می­خواهد مرز خود را با اکثریت متمایز کند. او به این نتیجه رسید که به دلیل رایج بودن مطالعات و آموزش دینی در هاردیم، اعضای این گروه اصرار بر استفاده از اصطلاحات یدیش در زبان روزمره خود دارند و از این اصطلاحات به وفور در رسانه­های جمعی خود استفاده می­ کنند. از نظربائومل، این ویژگی زبانی برای هاردیم جنبه­ هویتی یافته است (بائومل،۲۰۰۶).
سیمون وولفسون و مالکا استولر[۶۱] در سال ۲۰۰۶ با بهره گرفتن از روش تحقیق اقدامی فرایند تغییری را که به وسیله­ معلمان مهدکودک بر کودکان جامعه­ هاردیم پیاده می­ شود بررسی کردند. البته این تحقیق گرایش­های جنسیتی و زمینه ­های فرهنگی را نیز در این فرایند بررسید. یکی از نکات مشاهده شده در این تحقیق تلاش معلمان و آموزش­گران برای تربیت کودکان چالش­گر است تا توانایی تحول در جامعه هاردیم و تغییر در جامعه بزرگ یهودی را پیدا کنند. آنها برای رسیدن به این هدف در دو مرحله عمل می­کردند. یک: شناخت کودکان ضعیف که باور توانمندی در آنها و والدین­شان برای تغییر شکل نگرفته بود، دو: توانمندسازی این کودکان و خانواده­شان در این مسیر تحول­خواهانه. البته نوع نگاه آموزش­گران زن ومرد در این زمینه یکسان نبود. معلمان زن این فرایند آموزشی را بخشی از یک فرایند انتقالی بزرگ­تر و خاص­تر می­دیدند که درگیری کودکان در آن می ­تواند آنها را به انسان­های چالش­جو و تحول­خواه تبدیل کند، اما معلمان مرد این دوران را همان نقطه تحولی می­دانند که کودکان باید در آن به یک عضو هاردیم تبدیل شوند. این تحقیق، علاوه بر این که بخشی خاص از فرایند آموزشی در هاردیم را نشان می­دهد، جزء تحقیق­های پیشگام در بررسی تاثیر تجربه ­های زیسته­ی جنسیتی و عاطفی و احساسی آموزش­گران بر تربیت کودکانی چالش­جو در هاردیم است (وولفسون،۲۰۰۶).
۱ـ۲ـ۱ـ۲ـ اکثریت اخلاقی در تحقیقات خارجی:
دهه­ ۸۰ میلادی سال­های شهرت و تب اکثریت اخلاقی در جامعه آمریکا بود. به همین دلیل، جوزف تامینی و استفان جانسون به دنبال تبیین دلایل این شهرت و مقبولیت عمومی بودند. در این راستا، پژوهشی با عنوان « تبیین حمایت از اکثریت اخلاقی» را در سال ۱۹۸۸ انجام دادند. آنها در این تحقیق با تحلیل داده ­های پیمایش سال­های ۱۹۸۴-۱۹۸۱ شهرهای میدلتون و ایندیانا به دنبال آزمودن چند رویکرد نظری برای فهم مقبولیت اکثریت اخلاقی در جامعه دینی آمریکا بودند. رویکردهای نظری آزموده­شده عبارت اند از: نظریه­ های بنیادگرایی فرهنگی، اشاعه، بسیج منابع و از خودبیگانگی. دو سئوال اصلی در این تحقیق آن بود که چرا و از چه طریقی مردم اکثریت اخلاقی را می­شناسند؟ و چرا علاقه­مند به وصل کردن و نسبت دادن خود به این جنبش هستند؟ آنها به این نتیجه رسیدند که استفاده­ی گسترده­ی اکثریت اخلاقی از شبکه ­های تلویزیونی و رادیویی باعث شناخته شدن اکثریت اخلاقی نزد عموم مردم شده است و درگیر شدن اکثریت اخلاقی با مسائل چالش برانگیز روز آمریکا مانند سقط جنین و مخالفت با هم­جنس­گرایی که دغدغه­ی جامعه­ دینی آمریکا نیز بود باعث محبوبیت این جنبش در افکار عمومی شده است. بنابراین، نظریه­ اشاعه و بنیادگرایی فرهنگی تبیین کننده­ترین رویکردهای نظریه به­حساب می­آیند(تامینی[۶۲]، ۱۹۸۸: ۲۵۵-۲۳۴).
اسنوبال[۶۳] در سال ۱۹۹۱ با توجه به نفوذ و تاثیرگذاری­ای که اکثریت اخلاقی در عرصه­ سیاسی آمریکا بدست آورده بود و این جنبش به نیروی سیاسی ترسناکی برای کنگره و سنای آمریکا تبدیل شده بود، در کتابی با عنوان «تداوم و تغییر در اکثریت اخلاقی» ایده و استراتژی سازمانی این جنبش و چگونگی تغییر آن به یک جنبش محافظه­کار را توضیح می­دهد. یکی از ویژگی­های این پژوهش ارائه­ تحلیلی روشنگر از مراحل تکوین، شکوفایی و شکست سازمانی این جنبش است. ویژگی دیگر این تحقیق نشان دادن چگونگی حمایت فرد و سازمان از یکدیگر در یک جنبش اجتماعی ست. همچنین، این کتاب به خوبی نقشه­ی سیاسی دهه هشتاد میلادی درآمریکا را نشان می­دهد، زمانی که یک اکثریت جمهوری­خواه و محافظه­کار بر آمریکا حکومت می­کرد. در واقع اسنوبال جایگاه اکثریت اخلاقی را در عرصه سیاسی آمریکا بررسی می­ کند. و چندان به ابعاد درون سازمانی توجهی ندارد (اسنوبال،۱۹۹۱).
کتاب تدارک جنگ بزرگ نوشته گریس هال سل[۶۴] جز معدود آثاری است که با اطلاعات جزئی از درون اکثریت اخلاقی خبر می­دهد. هال سل به عنوان فردی علاقه­مند به افکار جری فالول در تورهای اسرائیل گردی اکثریت اخلاقی ثبت نام می­ کند و در دو سفر همراه با طرفداران این جنبش به اسرائیل سفر می­ کند. این اثر، با وجود این که به سبک خاطره­نویسی نوشته شده است، اطلاعات دقیق و دست اولی در مورد تفسیرهای خاص فالول از کتاب مقدس ارائه می­دهد. همچنین، پیوند اکثریت اخلاقی با اسرائیل و چرایی طرفداری این گروه از صهیونیسم را نشان ­می­دهد. دیدگاه هزاره­گرایانه­ی اکثریت اخلاقی و آمادگی آنها برای فرارسیدن آرمگدون در این کتاب به روشنی بررسی شده است. با این حال، نویسنده در این کتاب صرفاً به مشاهدات خود و گفتگوهای نه­چندان عمیق با شرکت­ کنندگان در تور اکتفا می­ کند و به ساختار سازمانی و عوامل کلان­تر در شکل­ گیری این جنبش توجهی ندارد. نویسنده این کتاب را برای تبیین یک جریان دینی که تلاش می­ کند به ساختار سیاسی آمریکا نفوذ کند؛ نگاشته است. (هال سل؛ ۱۳۷۷ )
۱ـ۲ـ۱ـ۳ـ طالبان در تحقیق­های خارجی:
مارسدن[۶۵] به دلیل آَشنایی و تخصصی که در رابطه با جهان اسلام داشت و همچنین تجربه­ و دانشی که در مورد کشورهای خاورمیانه بدست آورده بود. جزء اولین محققانی به حساب می ­آید که به پژوهش در مورد طالبان پرداخت. او در کتابی با عنوان «طالبان: جنگ، دین و نظم نو در افغانستان» به موقعیت استراتژیک افغانستان بعد از روی کار آمدن طالبان توجه ­کرد. او یکی از اهداف خود از مطالعه­ طالبان را امکان تمییز میان جنبش­های اسلامی و تلاش­هایی قرار داد که سعی در احیای مجدد و تقویت اسلام دارند. مارسدن در این پروژه تلاش کرده تا تصورات کلیشه­ای ساده­انگارانه را با شناختی از اسلام که شامل دامنه وسیعی از ارزش­ها که از آزادیخواهی شروع شده و تا افراط­گرایی ختم می­ شود بررسی می­ کند. رویکرد مارسدن در این کتاب بیشتر از زاویه­ی علم روابط بین­الملل است و فقط با پرداختن به جایگاه زنان و جنسیت در افغانستان دوران طالبان زاویه دیدش تا حدی جنبه­ اجتماعی یافته است. در این پژوهش سعی شده است که به صورت محتاطانه برخی از مشکلات زمینه­ای میان جهان اسلام و غرب نیز روشن شود. در آخر، مارسدن در این کتاب دلایل قبول نکردن کمک­های بشر دوستانه از طرف طالبان را بررسی می­ کند (مارسدن،۱۳۷۹).
توماس جانسون و کریس منسون[۶۶] با رویکردی امنیتی ظهور مجدد طالبان در افغانستان را هشدار داده­اند. آنها در سال ۲۰۰۷ در مقاله­ای با عنوان «فهم طالبان و شورش در افغانستان» اعلام خطر کردند که در افغانستان بسترهایی وجود دارد که می ­تواند نه تنها امکان ظهور مجدد طالبان بلکه جنبش­های اسلامی بسیار تندروتر از طالبان را فراهم کند. طالبان به دلیل برخورداری از شبکه خویشاوندی و قومی در افغانستان و استفاده از قدرت کاریزماتیک ملاها می ­تواند حمایت مردم روستایی در افغانستان را مجدداً بسیج کند و بروز چنین اتفاقی قطعاً حمایت استراتژیک پاکستان را به همراه خواهد داشت.از نظر نویسندگان، بروز چنین ائتلافی بین طالبان و شبکه­ روستایی مردم افغانستان باعث تغییر تاکتیک جنگی طالبان و درگیر شدن آمریکا در یک جنگ فرسایشی می­ شود که توان ادامه دادن آن را برای بلند مدت نخواهد داشت. درواقع، این تحقیق با یک رویکرد استراتژیک و امنیتی نوشته شده است. اما حضور شبکه ­های اجتماعی حمایت کننده از طالبان را به خوبی نشان می­دهد (جانسون،۲۰۰۷: ۸۹-۷۱ ).
بعد از حمله­ی آمریکا به افغانستان، حکومت طالبان در این کشور سرنگون شد، اما این به معنای از بین رفتن طالبان نبود. در واقع، بعد از حمله­ی آمریکا فعالیت­های تروریستی طالبان به یکی از مسائل امنیتی مهم در افغانستان و منطقه تبدیل شد. در همین راستا، رابرت کرو و امین تارزیک[۶۷] در سال ۲۰۰۸ به نقش طالبان در بحران افغانستان پرداختند. آنها به عنوان سر ویراستاران این پروژه با جمع آوری مقالاتی از افراد متخصص در زمینه­ افغانستان به دنبال روشن کردن این مسأله بودند که برخلاف تصوری که از طالبان وجود دارد و آن را گروه تندرو مدرنی ساخته­ سیاست­های ژئوپلتیک پاکستان و آمریکا می­دانند، بررسی تاریخ فکری و قومی افغانستان نشان می­دهد که عناصر فکری طالبان در فرهنگ قومی پشتون در افغانستان و تفسیرهای رادیکال آنها از اسلام در گذشته ریشه دارد. علاوه بر این، آنان تداوم جنبش طالبان بعد از حمله­ی آمریکا را قدرت داشتن همین عناصر نزد بخش­هایی از جامعه­ افغانستان می­دانند. یعنی طالبان همچنان در بدنه­ی جامعه افغانستان طرفدارانی دارد که به تداوم فعالیت­های این جنبش کمک می­ کند (کرو،۲۰۰۸ ).
در مورد این تحقیق­ها می­توان گفت که واقعه­ی یازده سپتامبر نقطه­ی عطفی است که این پژوهش­های انجام شده در مورد طالبان را به قبل و بعد از خود تقسیم ­می­ کند. یعنی تا قبل از این واقعه، پژوهشگران بیشتر به دنبال شناسایی طالبان و شناخت ابعاد سیاسی و اجتماعی آن بودند و بعد از یازده سپتامبر و سقوط طالبان بیشتر به ابعاد امنیتی حضور طالبان در افغانستان توجه شده است. در این تحقیقات، طالبان بیشتر پدیده­ای امنیتی و استراتژیک به حساب می ­آید تا پدیده­ای اجتماعی.
۱ـ۲ـ۲ـ تحقیقات داخلی:
در متون فارسی، تحقیقات صورت گرفته در باب بنیادگرایی دینی چندان وسیع نیست. اکثر تحقیقات صورت گرفته بیشتر به دنبال مفهوم­شناسی این پدیده و تمایز آن با سلفی­گری است. تمرکز این تحقیقات نیز غالباً بر جهان اسلام است. اغلب این تحقیقات بنیادگرایی را بیشتر به عنوان پدیده­ای سیاسی و امنیتی بررسی کرده ­اند تا پدیده­ای اجتماعی و مطالعه­ تطبیقی در این زمینه بسیار اندک است. با این که در این بخش نیز در مورد تحقیقات تقسیم ­بندی­ای مانند بخش قبل انجام داده­ایم، به دلیل تعداد اندک این پژوهش­ها فقط به تحقیقات موجود بسنده کرده­ایم و شباهت­های روشی یا تحلیلی را کنار گذاشته­ایم.
علیرضا احمدی مفرد (۱۳۸۵) در رساله کارشناسی ارشد خود به بررسی اندیشه های بنیادگرایی دینی در عصر قاجار می ­پردازد. او در این تحقیق به دنبال سیر اندیشه های بنیادگرایی در مقابله با مدرنیته در عصر قاجار است. همچنین تلاش می کند به این سئوالات که بنیادگرایی چیست و نهاد سلطنت در شدت و ضعف بنیادگرایی چه نقشی ایفا می­ کند و همچنین این پرسش که روحانیان عصر قاجار در شکل گیری بنیادگرایی چه نقشی داشتند پاسخ دهد. آن چه در این رساله می­توان بدان دست یافت این است که پایبندی بنیادگرایان به اندیشه های بنیادین دینی گذشته (سنت سلف صالح) از یک طرف و تغییر موضع آنان از اندیشه­ی فقهی به اندیشه سیاسی (خواست سهیم شدن در قدرت) از طرف دیگر در مخالفت آنان با مدرنیته و نوآوری نقش بسزایی داشته است به گونه ­ای که ستیز میان بنیادگرایان و روشنفکران اصل تفکیک ناپذیر و حتمی تاریخ قاجاریه است.
اصغر افتخاری، با رویکردی سیاسی ـ امنیتی، بنیادگرایی دینی را با تأکید بر وهابیت بررسی می­ کند. او در مقاله­ای با عنوان «ارزش (ضد)امنیتی؛ با تاکید بر نهضت سلفی ـ وهابی» ابتدا با ارائه­ تعاریف ایجابی و سلبی از بنیادگرایی و امنیت تلاش می­ کند تمایزی را بین بنیادگرایی و اصو­ل­گرایی ارائه دهد و با گونه­شناسی که از جریان­های بنیادگرا در جهان اسلام ارائه می­دهد و همچنین با ارائه­ یک الگوی تحلیلی سه بعدی، به ارزیابی بنیادگرایی سلفی می ­پردازد. از نظر نویسنده، درک ارزش امنیتی بنیادگرایی با توجه به اصل محوری «اجتهاد» میسر است. در جوامع اسلامی که اجتهاد رو به زوال دارد و از درک مقتضیات زمانی و مکانی عاجز است، به طور طبیعی بنیادگرایی به حرکتی ارتجاعی و ظاهرگرا تبدیل می­ شود که در صورت بهره­مندی از منابع سخت­افزاری می ­تواند امواجی منفی را با عناوینی مثل سلفی­گرایی یا تروریسم بنیادگرایانه تولید کند. اما اگر بنیادگرایی همراه با اجتهاد و پویایی باشد، تغییر ماهیت داده و به اصول­گرایی (که در گفتمان شیعی بر آن تاکید می­ شود) نزدیک می­گردد. (افتخاری،۱۳۹۰: ۴۰۸-۳۵۳)
با توجه به رویکرد غالبی که در تبیین بنیادگرایی وجود دارد و آن را بیشتر واکنشی در برابر مدرنیته می­دانند، حسین هوشنگی با رویکردی الهیاتی به دنبال زمینه­ اجتماعی ظهور بنیادگرایی و سلفی­گری در جهان اسلام در عصر مدرن است. او در مقاله­ خود ریشه ­های یکسانی را برای ظهور بنیادگرایی و سلفی­گری قائل است. همچنین، علاوه بر موثر دانستن عوامل محلی مانند عصبیت عربی، فقدان دموکراسی و فقدان تحصیلات دینی کلاسیک در ظهور جنبش­های بنیادگرا، عامل اصلی چنین جنبش­هایی را مواجهه با یک «دیگری» به نام مدرنیته می­داند. هوشنگی دو مواجهه اسلام با « دیگری» را در ابتدای دوران فتوحات اسلام و سده­های اخیر با یکدیگر مقایسه می­ کند و به این نتیجه می­رسد که چون جهان اسلام در دوران فتوحات دست بالا داشته، عناصر تمدنی دیگر را با گشودگی پذیرفته و آنها باعث شکوفایی تمدن اسلامی شده اند. اما در سده­های اخیر، ضعف مسلمانان باعث بروز عکس­العمل­­هایی تدافعی شد که ویژگی اصلی آن ترس از فروپاشی هویت دینی و تشویش از خلوص آن است. عمل برخاسته از چنین ترسی در برخی موارد باعث عزلت­گزینی و در برخی موارد موجب عمل کردن بر وفق استعاره­ی جنگ شده است، استعاره­ای که در آن، بازیگران صحنه به جای تعامل به تدافع یا تهاجم می­پردازند. (هوشنگی، ۱۳۹۰: ۳۰۵-۲۷۴)
۱ـ۲ـ۲ـ۱ـ هاردیم در تحقیقات داخلی:
در مورد هاردیم به شکل خاص در زبان فارسی پژوهشی انجام نشده است و به شکل پراکنده ذیل بنیادگرایی یهودی به شکل مختصر به آن توجه شده است. مثلاً، شجاع احمدوند در سال ۱۳۸۵ در مقاله­ای با عنوان «رویکردی نظری به مفهوم بنیادگرایی : با تأکید بر بنیادگرایی یهودی» از هاردیم به عنوان یکی از جریان­های غالب بنیادگرایی در اسرائیل در کنار گوش آمونیم یادکرده است. او در این مقاله، هاردیم را جنبشی بنیادگرا و محافظه­کار می­داند که بر خلاف گوش­آمونیم که به دنبال تقدیس خشونت، قدسی کردن سرزمین و رازآمیز کردن کاربرد زور است، اما هاردیم به عنوان یک جریان محافظه­کار، هدف خود را طرد اغیار از جامعه­ اسراییل و نبرد با اینجهان باورها می­داند. و هاردیم را جنبشی می­داند که خواسته­ های خود را از طریق نظام آموزشی، پارلمانی و فراپارلمانی دنبال می­ کنند(احمدوند،۱۳۸۵: ۱۳۶-۱۰۹).
۱ـ۲ـ۲ـ۲ـ اکثریت اخلاقی در تحقیقات داخلی:
در متون فارسی به اکثریت اخلاقی ذیل جنبشی با عنوان صهیونیسم مسیحی توجه کرده و چندان به این جنبش به عنوان یک جنبش مستقل پرداخته اند. همچنین، این جنبش از جهت تاثیری که بر سیاست­های خارجی آمریکا داشته یا رویکرد خاص هزاره­گرایانه­شان بررسی شده است. به عنوان مثال، احمد عزیز­خانی در مقاله­ای با عنوان «تاثیر بنیادگرایی مسیحی بر سیاست خارجی ایالات متحده امریکا» بعد از تعریف کلانی که از بنیادگرایی مسیحی ارائه می­دهد و بدون هیچ تقسیم ­بندی­ای میان بنیادگرایان مسیحی به نفوذی که صهیونیسم مسیحی بر سیاست خارجی آمریکا دارد توجه می­ کند. تمام شواهدی که از این تأثیرگذاری ارائه می­ شود، مثل نگاه موعوگرایانه بنیادگرایان یا طرفداری از اسرائیل همگی مربوط به اکثریت اخلاقی است که در معنای وسیع بنیادگرایی مسیحی استفاده شده است و به جزئیات بیشتر در مورد این جنبش توجهی نشده است (عزیزخانی،۱۳۹۰: ۱۹۱-۱۶۳)
همچنین در مقاله­ای دیگر، نفوذ اکثریت اخلاقی ذیل عنوان راست مسیحی بر سیاست­های خارجی آمریکا مطرح می­ شود. نمونه­ آن را در مقاله­ محمد جمشیدی با عنوان «راست مسیحی و سیاست خارجی آمریکا» می­توان مشاهده کرد. در این مقاله نیز، با این که راست مسیحی را جریان و مجموعه ­ای از گروه ­های دینی می­داند، تمام شواهدی که از نفوذ این جریان بر سیاست خارجی و داخلی آمریکا ارائه به اکثریت اخلاقی مربوط می­ شود. در سراسر مقاله از نقل­ قول­های مختلف فالول در مورد آرماگدون و دلایل حمایت آمریکا از اسرائیل استفاده شده است. البته این مقاله صرفاً به نفوذ سیاسی راست مسیحی اکتفا نکرده است و در مورد دغدغه­ های اجتماعی و اعتقادات این جریان در مورد وضعیت امروز آمریکا شواهدی ارائه داده است.(جمشیدی، ۱۳۸۵: ۱۲۱-۸۷)
بخش دیگری از نویسندگان فارسی زبان به ارتباط صهیونیسم مسیحی با گزاره­های موعودگرایانه توجه دارند؛ برای مثال، محسن قنبری آلانق در کتابی با عنوان «بنیادهای سیاسی جنبش صهیونیسم مسیحی و انگاره­ موعودگرایی» علاوه بر تحلیلی نقادانه از نظریه­ پایان تاریخ فوکویاما و برخورد تمدن­های ساموئل هانتینگتون به بررسی سیاست­های نظم نوین جهانی و جهانی­سازی بوش پدر و مبارزه با ترویسم بوش پدر می ­پردازد. همچنین تلاش می­ کند تاثیرگذاری صهیونیسم مسیحی را بر این دو رئیس جمهور نشان دهد. قنبری آلانق معتقد است این جنبش کارکردی قدرت محور دارد و وسیله­ رسیدن به آن، مفاهیم پذیرفته شده در نزد اذهان عمومی است. موعودگرایی، آموزه نجات، جنگ جهانی خیر و شر در پایان دوران وآزادسازی جهان از یوغ خشونت و استبداد از مفاهیمی هستند که صهیونیسم مسیحی از آنها برای آسان­تر رسیدن به اهداف و منافع خویش یاری می­جوید. وی حتی واقعه­ی یازده سپتامبر را اتفاقی ساختگی از طرف آمریکا در زمان بوش برای فراهم کردن آرمگدون می­داند (قنبری آلانق،۱۳۸۸)
۱ـ۲ـ۲ـ۳ـ طالبان در تحقیقات داخلی:
ظهور ناگهانی طالبان در معادلات سیاسی و نظامی افغانستان و موفقیت­های نظامی آن در ۹۰ درصد از خاک این کشور، حدس­ها و احتمالات زیادی را دربارۀ ماهیت، نیت و اهداف و روابط خارجی آنها به وجود آورد. با وجود تمام نگرانی­هایی که در ایران به دلیل ظهور چنین جنبشی ایجاد شده بود و اکثر تحلیل­گران سیاسی به دنبال یافتن حامیان بین ­المللی آنها بودند، محمد اکرم عارفی در سال ۷۸ ترجیح داد تمرکز خود را بر مبانی فکری و اعتقادی جنبش طالبان گذارد. او معتقد است که سنت­های قبیله­ای که طالبان از میان آن برخاسته، تأثر قابل توجهی در تفسیر دینی طالبان از دین داشته است. اکرم عارفی ارزیابی خود از مبانی فکری طالبان را بر دو محور متمرکز کرد یکی محور دینی و دینی و دیگری محور قومی و قبیله­ای. از نظر وی، تفکر طالبانی، که به عنوان تفسیری خالص از اسلام در افغانستان تبلیغ می­شد، ریشه در سنت قبیله­ای دارد و به شدت از وهابیت و اندیشه­ های دینی رایج در شبه­قاره هند تاثیر پذیرفته است (اکرم عارفی، ۱۳۷۸: ۲۱۱-۱۹۱ ).
بعد از سقوط طالبان کتاب­های بسیاری در مورد این جنبش­ بنیادگرا نوشته شد، اما اکثر این کتاب­ها با نگاهی از بیرون به این پدیده­ خاص نگریسته بودند. در این میان، وحید مژده جزء معدود نویسندگانی است که با تمرکز بر نگرش از داخل به پدیده­ طالبان پرداخته است. به­همین دلیل، کتاب او با عنوان «افغانستان و پنج سال سلطه­ی طالبان» می ­تواند روشنگر برخی نقاط مبهمی باشد که تا کنون پنهان بوده است. نویسنده از فتح کابل به دست طالبان تا سقوط آنان به مدت پنج سال این فرصت را داشته تا با پدیده­ طالبان از نزدیک ارتباط برقرار کند و با بسیاری از دست­اندکاران این جنبش آَشنا شود. این کتاب مبتنی بر مشاهدات و برداشت­های نویسنده است و روشمند و علمی نوشته نشده است. با وجود این، اطلاعات دست­ اولی از وضعیت زندگی مردم افغانستان در زمان حکومت طالبان در اختیار ما قرار می­دهد. نویسنده، به دلیل تجربه­ هایی که در وزارت امورخارجه داشته، در بخش­هایی به روابط دیپلماتیک طالبان و کشورهای همسایه نیز توجه داشته است (مژده،۱۳۸۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...