باور عمومی این است که رابطه­ای معکوس بین مذهب و بزهکاری وجود دارد(اگرچه عنصر باور یا اعتقاد به عنوان یکی از عناصر چهارگانه نظریه­ کنترل اجتماعی هیرشی اشاره­ی مستقیمی به مذهب ندارد، اما به دلیل این که منظور از این عنصر، باور داشتن به اصول اخلاقی رایج در جامعه می­باشد، بر این اساس مذهب منبع اصلی و عمده­ی شکل دادن به اصول و باورهای هر جامعه­ای است). هرچه قدر یک فرد پیوندهای قوی­تری با عناصر مذهبی داشته باشد، رفتارهای بزهکارانه­ی کمتری خواهد داشت. برای مثال، اگر یک فرد در فعالیت­های مذهبی حضور بیشتری داشته باشد، درگیری وی در بزهکاری کمتر خواهد بود(شومیکر، ۲۰۰۹: ۱۲۸). پژوهش­های دیگری نیز رابطه­ معکوس بین مذهب و بزهکاری را تأیید نمودند. حضور منظم در کلیسا و ابراز ارزش­های مذهبی موجب مشارکت بسیار کمتری در بزهکاری، به ویژه در مصرف مواد و الکل و رفتارهای پرخطر می­گردد. زیرا هم باعث شکل گیری باور و اعتقاد نسبت به نادرستی رفتارهای بزهکارانه در افراد می شود و هم شرکت آن­ها در فعالیت­ها و اعمال مذهبی، فرصت دیگری برای حضور و درگیری در رفتارهای ضداجتماعی و انحرافی باقی نمی­گذارد(اسمیت و فاریس[۴۶۶] ،۲۰۰۲؛ جانسون و همکاران[۴۶۷]،۲۰۰۰).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

آشنایی صحیح با مبانی دینی و پرورش کامل مذهبی و ایمان قوی و راسخ به خالق هستی و تعالیم الهی که هدف آن رشد هماهنگ استعدادهای عقلی و عاطفی و نیروی اراده و شوق به کمال و عشق به فضیلت و حقیقت­جویی و رسیدن به مقام والای انسانیت یعنی حریت و ایثار و خدمت خلق، فداکاری، خلوص، صمیمیت و پاکدلی، تعاون و کوشش و سیر در مدارج عالی علمی، کشف رموز کائنات و سلطه بر نیروی لایزال طبیعت است آدمی را از سیر در اندیشه­ های پست و ناپاک رذایل و منهیات و کردار نکوهیده و گرایش به ظلم و تبذیر و دروغ و سقوط در منجلاب خیانت و جنایت باز می­دارد. بنابراین، پرورش صحیح مذهبی که بر مبانی علمی استوار باشد و داشتن ایمان کامل، بزرگ­ترین عامل بازدارنده­ی جنایی است(کی نیا، ۱۳۷۶: ۲۳۹-۲۴۱).
داشتن جهان­بینی مذهبی در معنابخشی به زندگی، امید به زندگی و احساس امنیت خاطر تأثیر بسزایی دارد و مانند سپری در مقابل از خودبیگانگی و خلأ وجودی عمل می­ کند. به عبارت دیگر، مذهب به زندگی انسان جهت می­دهد، از او در مقابل فشارهای روانی محافظت می­ کند و سلامت روانی فرد را فراهم می­نماید. در نتیجه، تأمین سلامت روانی، فرد را از مصرف مواد مخدر و الکل(انجام رفتارهای پرخطر) باز می­دارد(محمد زاده رومیانی، ۱۳۸۶).
کمبود مهارت­ های اجتماعی برای انجام رفتار صحیح موجب ارتکاب اعمال بزهکارانه و رفتارهای پرخطر از سوی افراد می­گردد. مجهز بودن افراد به مهارت­ های اجتماعی، آنان را قادر می­سازد در موقعیت­های مختلف، واکنش­های مناسب و منطقی از خود بروز داده و از وقوع رفتارهایی که دارای پیامدهای خطرناک و مضر بوده، جلوگیری نمایند.
همانطور که نظریه­ همنشینی افتراقی بیان می کند، بسیاری از رفتارها(چه مثبت و چه منفی) را می توان در نتیجه­ ارتباط با دیگران یاد گرفت. از این رو، یادگیری و آموزش مهارت­ های اجتماعی به جوانان در معرض خطر کمک می کند تا تکنیک­هایی برای ایجاد یا نگهداری روابط اجتماعی مثبت با اعضای خانواده، همسالان و معلمان به وجود آورند. آموزش مهارت­ های اجتماعی می تواند دارای اثربخشی طولانی مدت در ارتباط با جلوگیری از وقوع رفتارهای ضد اجتماعی در بین جوانان باشد(هیلبرون و همکاران[۴۶۸]، ۲۰۰۵). بنابراین، توجه به مقوله­ی مهارت­ های اجتماعی می ­تواند در کاهش رفتارهای پرخطر بسیار مؤثر باشد.
خانواده و گروه همسالان در رأس عوامل مرتبط با بزهکاری نوجوانان و جوانان قرار دارند(آلبوکردی و همکاران، ۱۳۹۰). نظارت کم خانواده(والدین) می تواند موجب همنشینی فرد با همسالان بزهکار شود. از طرف دیگر، نظارت و کنترل درست و مناسب والدین هم مانع ارتباط فرد با همسالان بزهکار می گردد، و به دنبال آن وی را از ارتکاب اعمال بزهکارانه باز می دارد.
نوجوانان و جوانان برای ارتباط با دوستان شان اهمیت زیادی قایل هستند و همواره تلاش می­ کنند تا به اشکال مختلف، تأیید و موافقت آن ها را جلب نمایند. بنابراین تأثیر عامل یادگیری از دوستان می تواند در تبیین بزهکاری و رفتارهای پرخطر مؤثر باشد. در واقع، افرادی که دوستان بزهکار دارند، رفتارهای انحرافی آن ها نیز بیشتر است.
تفاوت های جنسیتی در ارتکاب اعمال غیرقانونی و بزهکارانه به این معنی که مردان در مقایسه با زنان، تخلفات و رفتارهای بزهکارانه­ی بیشتری را مرتکب می شوند، یک مسأله­ شناخته شده در جرم شناسی و یک باور عامیانه می باشد. اما آنچه که کمتر شفاف و واضح است، اینکه چرا این شکاف جنسیتی وجود دارد. عوامل زیست­شناختی، فیزیولوژیکی، روانشناختی، ساختاری و اجتماعی برای تبیین تفاوت های جنسیتی در رابطه با ارتکاب تخلف به کار گرفته شده اند. اما رویکرد جامعه­شناختی تبیین شکاف جنسیتی بیشتر مدنظر می­باشد(فاگان[۴۶۹]، ۲۰۱۵: ۱۰).
جرم شناسان نخستین همواره بر روی تفاوت های عاطفی، جسمی و روانی میان زنان و مردان تأکید داشتند. آن ها ادعا می کردند از آنجا که زنان عاطفی تر، ضعیف تر و منفعل ترند، از این رو احتمال کمتری برای ارتکاب جرم دارند. تا اواسط قرن بیستم، تبیین تفاوت های جنسیتی در میزان جرم به عنوان یکی از کارکردهای جامعه­پذیری میان جرم شناسان امری رایج شده بود. در این رویکرد، میزان جرایم نسبتاً پایین زنان را با استناد به این واقعیت که دختران در مقایسه با پسران بیشتر نظارت می شوند تبیین می نمودند. همچنین استدلال می­شد که بسیاری از دختران به گونه ای جامعه پذیر می شوند که نسبت به پسران کمتر مهاجم و حمله کننده باشند. در نیمه­ی دوم قرن بیستم، تحولی در باورها و تصورات پیرامون علت تفاوت های جنسی در میزان جرایم پدید آمد. با ظهور جنبش های فمینیستی و به ویژه با ظهور نظریه فمینیست لیبرال، توجه خود را معطوف نقش اجتماعی و اقتصادی زنان در جامعه و روابط آنان و میزان شیوع و بروز جرایم زنان نمودند. در این رویکرد، میزان جرایم پایین زنان می تواند با جایگاه اقتصادی و اجتماعی آنان در جامعه که به عنوان شهروندان درجه دو به شمار می­آیند، توجیه شود. اگر نقش های اجتماعی و شرایط زندگی زنان تغییر کند، آن­ها هم می توانند مانند مردان جرایم بیشتری را مرتکب گردند. افزایش سریع در میزان جرایم زنان طی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰میلادی به ویژه در جرایمی که به طور سنتی مردانه تلقی می شدند(مانند دله دزدی و سرقت)، نظریه­ ارائه شده به وسیله­ فمینیست ها را تقویت نمود(سیگل، ۲۰۱۲: ۵۳-۵۴).
مطابق با داده های رسمی، در سال ۲۰۰۹ زنان ۱۸ درصد دستگیر شدگان جوان برای تخلفات بسیار خشن و ۳۸ درصد دستگیر شدگان برای تخلفات مالی را شامل می شدند. فقط در دو مورد از تخلفات صورت گرفته، میزان تخلف زنان بیشتر از مردان بوده است: فحشا(۷۸ درصد از تمام دستگیر شدگان زن بودند) و فرار از خانه(۵۵ درصد از تمام دستگیر شدگان زن بودند). در رابطه با سایر تخلفات، آمار زنان به مراتب پایین تر از مردان بوده است. برای مثال، فقط ۱۱ درصد از دستگیر شدگان مرتبط با قتل، زن بودند(فاگان، ۲۰۱۵: ۱۱).
دیدگاه های جدید مرتبط با رفتارهای پرخطر بر خلاف نظریه های پیشین، این رفتارها را نتیجه­ ترکیب عوامل محافظت کننده[۴۷۰] در مقابل عوامل خطرآفرین[۴۷۱] می دانند(مؤسسه­ی ملی مصرف دارو[۴۷۲]، ۲۰۰۳؛ به نقل از جلالی و همکاران، ۱۳۹۰: ۲۵۶). از آنجایی که رفتارهای انسان در حوزه های فردی، خانوادگی و اجتماعی اتفاق می افتد، همواره عوامل خطرآفرینی وجود دارد که می تواند زمینه­ ارتکاب رفتارهای بزهکارانه را فراهم کند. از طرف دیگر، در هر سطحی نیز شاهد عوامل محافظت کننده در مقابل ارتکاب رفتارهای بزهکارانه(پرخطر) توسط جوانان هستیم. بنابراین، طرح ریزی مداخله های پیشگیرانه باید موجب افزایش عوامل محافظت کننده و کاهش عوامل خطرآفرین شوند(جانکه و همکاران[۴۷۳]، ۲۰۱۱؛ هاوکینز و همکاران[۴۷۴]، ۲۰۰۲) و در نهایت به کسب شایستگی­های روانشناختی، شناختی، اجتماعی و تحصیلی بینجامد(جلالی و همکاران، ۱۳۹۰: ۲۵۶). این عوامل خطر و محافظت کننده در ادامه مورد بررسی قرار می­گیرند.
عوامل خطر و محافظت کننده
در پژوهش های مربوط به عوامل خطر درباره سلامتی نوجوانان و جوانان، شاهد تغییر در جهت­گیری های مطالعات از تمرکز بر عوامل فردی به سوی تمرکز بر حوزه های زمینه ای و اجتماعی مانند مدرسه، خانواده و محیط اجتماعی هستیم. این حوزه های زمینه ای شامل عوامل محفاظت کننده هستند که به طیفی از رفتارهای پرخطر جوانان مرتبط می باشند. در این بخش، به عوامل فردی، خانوادگی، مدرسه ای، همسالان و محیطی بازدارنده­ی رفتارهای پرخطر اشاره می شود.
عوامل فردی
ویژگی های فردی هم می توانند در نقش عوامل خطر عمل کنند و هم می توانند عوامل محافظت کننده در مقابل رفتارهای پرخطر باشند. ذکر دو نکته در اینجا ضروری است. اول اینکه، به اقتضای رفتار که می تواند عمدتاً با سن متغیر باشد، مهم است که عوامل سطح فردی را درون چارچوب رشد و تکامل جوانان ملاحظه کنیم. دوم، لازم به یادآوری است که عوامل سطح فردی، به ندرت تنها و بدون ارتباط با سطوح اجتماعی و عوامل دیگر عمل می کنند. این عوامل درون بستر و محیط بزرگتر جوانان نقش آفرینی می کنند و تعامل بین عوامل سطح فردی و محیط اجتماعی را نباید نادیده گرفت.
پژوهشگران مجموعه ای از عوامل خطر سطح فردی که در ارتباط با رفتارهای بزهکارانه و مجرمانه­ی جوانان هستند را شناسایی کردند(جانکه و همکاران، ۲۰۱۱؛ هاوکینز و همکاران، ۲۰۰۰؛ لوبر و همکاران، ۱۹۹۸). برخی از این عوامل خطر شامل سابقه­ خشونت و پرخاشگری، سن در اولین محکومیت، تعداد دفعات دستگیری، سابقه­ مصرف الکل و مواد مخدر، خرید و فروش مواد مخدر، تکانشی بودن(بی قراری، کنترل های رفتاری ضعیف)، بهره­ی هوشی پایین، داشتن عواطف منفی(ترس و خشم)، رفتار هیجان طلبی، بیش فعالی، خطرپذیری، مشارکت در رفتار ضداجتماعی، نگرش مساعد نسبت به رفتار انحرافی، تنفر نسبت به پلیس، اختلالات روانپزشکی، اختلال رابطه­ والدین-فرزندان، اختلال بیش فعالی/توجه-بی توجهی، اختلال افسردگی، اضطراب(که البته این اختلالات روانی می تواند منجر به شکل گیری عوامل خطر در حوزه های روانی-اجتماعی مانند روابط خانوادگی ضعیف، موفقیت تحصیلی پایین گردد) می باشد. وجود این عوامل می تواند زمینه­ بروز رفتارهای پرخطر در میان جوانان را فراهم نماید.
در کنار عوامل خطر سطح فردی، عوامل محافظت کننده­ زیادی وجود دارند که ارتکاب رفتارهای پرخطر توسط نوجوانان و جوانان را کاهش می دهند. پژوهشگران(هانا[۴۷۵]، ۲۰۰۱؛ هاوکینز و همکاران، ۲۰۰۰) به عوامل محافظت کننده­ فردی زیادی مانند هوش بالا، اختصاص وقت و انرژی به رفتارهای مورد پذیرش اجتماع(سرمایه گذاری در تحصیل)، نگرش منفی نسبت به رفتار انحرافی(که خود منعکس کننده­ تعهد نسبت به هنجارهای اجتماعی و طرد رفتارهای ناقض این هنجارها است)، جنسیت زن، جهت گیری اجتماعی قوی، متغیرهای روانشناختی/شخصیتی(معاشرت پذیری و با مردم بودن، خلق و خوی مثبت، قابلیت جستجوی حمایت اجتماعی، انعطاف پذیری)، توانایی دیدن موقعیت ها از رویکردهای مختلف یا به عبارت دیگر همدلی، دارا بودن مهارت های مختلف(حل مسأله، مدیریت خشم، حل تضاد، تفکر انتقادی) اشاره می کنند که وجودشان می تواند احتمال وقوع رفتارهای بزهکارانه و پرخطر را کاهش دهد.
مجهر بودن فرد به مجموعه­ مهارت های مختلف(حل مسأله، حل تضاد، مدیریت خشم، تفکر انتقادی، جرأت ورزی و…) و استراتژی های شناختی و رفتاری مرتبط با آنها اغلب، بنیاد برنامه های مداخله ای برای جوانان در معرض خطر را شکل می دهد(جانکه و همکاران، ۲۰۱۱: ۱۶؛ دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵: ۲۶). برنامه هایی که می تواند در بازدارندگی جوانان از ارتکاب رفتارهای پرخطر بسیار مؤثر باشد.
همانطور که در شکل زیر اشاره شده، تکانشی بودن و کنترل رفتاری ضعیف یکی از عوامل خطر در سطح فردی می باشد که با نتایج به دست آمده در این پژوهش مطابقت دارد. در مقابل، مجهز بودن به انواع مهارت ­ها(همانگونه که در این پژوهش نشان داده شد) می تواند یک عامل بازدارنده و محافظت کننده­ مهم باشد.
عوامل خطر:
-سابقه پرخاشگری
-سابقه مصرف مواد مخدر
-تکانشی بودن
-هوش پایین
– تعداد دفعات دستگیری
عوامل محافظت کننده:
– نگرش منفی به رفتارهای انحرافی
– هوش بالا
– معاشرت پذیری
– انعطاف پذیری
– داشتن مهارتهای مختلف
رفتارهای جوانان
شکل ۶-۱- عوامل خطر و محافظت کننده در سطح فردی
عوامل مرتبط با خانواده
در رابطه با حوزه­ خانواده، عوامل خطر و محافظت کننده­ زیادی وجود دارد که توسط پژوهشگران مورد توجه قرار گرفته است. ابتدا عوامل خطر حوزه­ خانواده بیان می شود و سپس به عوامل محافظت کننده اشاره می­ شود.
مطالعات متعددی رابطه­ بین عوامل خطر خانوادگی و رفتار بزهکارانه و ضداجتماعی جوانان را بررسی نمودند(جانکه و همکاران، ۲۰۱۱؛ کامپفر و آلوارادو[۴۷۶]، ۲۰۰۳؛ هاوکینز و همکاران، ۲۰۰۰؛ بیلچیک[۴۷۷]، ۱۹۹۹؛ لوبر و همکاران، ۱۹۹۸). این عوامل خطر شامل بدرفتاری با بچه ها، غفلت از بچه­ها، سطوح پایین مشارکت والدین در تربیت بچه ها، سطوح بالای خصومت، تضاد و پرخاشگری درون خانواده، مجرم بودن والدین، تضاد خانوادگی، مشکلات بین والدین، نظارت ضعیف و ناکافی والدین، از دست دادن زودهنگام والدین، محرومیت عاطفی، اعمال مدیریت ضعیف توسط خانواده، جدایی والدین و فرزندان و روابط خانوادگی مشکل دار می باشند.
عوامل محافظت کننده­ خانوادگی از نظر پژوهشگران(جانکه و همکاران، ۲۰۱۱؛ کامپفر و آلوارادو، ۲۰۰۳؛ هانا، ۲۰۰۱؛ ورنر[۴۷۸]، ۲۰۰۰؛ هاوکینز و همکاران، ۲۰۰۰) دربرگیرنده­ی عواملی مانند تأثیر مثبت خانواده­ی فرد، فقدان اختلال و آشفتگی در خانواده، افزایش صمیمت و گرمای روابط خانوادگی، شبکه حمایتی خانوادگی، ایجاد مدل های نقشی فاقد خشونت، دلبستگی و تعلق قوی بین والدین و فرزندان، نظارت بیشتر والدین بر رفتار فرزندان، فراهم کردن هنجارهای شفاف و پایدار برای رفتار، برقراری رابطه­ صمیمی و نزدیک با حداقل یک فرد بزرگسال حمایتگر(پذیرش بی قید و شرط بچه به وسیله­ یک فرد بزرگسال) و زندگی کردن با هر دو والد می باشد. این عوامل می تواند از ارتکاب رفتارهای بزهکارانه و پرخطر توسط جوانان جلوگیری نماید.
در پژوهش حاضر هم تضادهای خانوادگی و نظارت ضعیف والدین به عنوان عوامل خطر مورد تأیید قرار گرفتند. از طرف دیگر، دلبستگی به خانواده، نظارت والدین با فرزندان و زندگی کردن با هر دو والد، به عنوان عوامل محافظت کننده، نقش مؤثری در بازدارندگی رفتارهای پرخطر داشته و دارای رابطه­ معناداری با رفتارهای پرخطر بوده اند.
عوامل خطر:
-بدرفتاری با بچه ها
-بی توجهی نسبت به بچه ها
-تضاد درون خانواده
-مجرم بودن والدین
– نظارت ضعیف والدین
عوامل محافظت کننده:
– فقدان آشفتگی در خانواده
– صمیمیت در خانواده

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...