همی بنگریدم به روشن روان من امروز در دفتر هندوان
گیاهی است رخشنده چو رومی پرند نوشته چنین بد که در کوه هند
نیامیزد و دانش آرد به جای که آن را چو گرد آورد رهنمای
سخنگو گردد هم اند زمان چو بر مرده بپراکنی بی گمان
بپیمایم این راه دشوار خوار کنون من به دستوری شهریار
مگر کاین شگفتی به جای آورم بسی دانش رهنمای آورم
(شاهنامه، ۱۳۸۵: ۵۹۰)
انوشیروان پذیرفت و برزوی برای یافتن گیاه راهی هندوستان شد. اما تلاش او برای یافتن گیاه بی نتیجه ماند. برزوی از دانایان هند پرسید،که آیا دانایی از شما بالاتر هم در هند هست. دانایان درباره پیری کهن سال سخن گفتند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

که دانید که داناتر از خویشن کجا سربرفرازد از انجمن
به پاسخ شدند انجمن هم سخن که دانند ای هست ایدر کهن
به سال و خرد او زما بهتر است به دانش زهرمهتری بهتر است
(فردوسی، همان: ۵۹۱)
برزوی پیر کهن سال را پیدا کرد و از او درباره گیاه شفا بخش پرسد و پیر دانا این راز را بر برزوی گشود.
گیاه چون سخندان و دانش چو کوه که باشـد همه سـاله دور از گــروه
تن مرده چـون مـرد بی دانـش است که نادان به هر جای بی دانش است
بـه دانش بـود بـی گـمان زنـده مـرد خنـک رنـج بــردار پـایـنده مـــرد
یکـی دفتری هســت در گنــج شـاه که خــواند کلیـله و را نیـک خواه
چـــو مـــردم زنـادانـی آمـد ســتوه گیاچون کلیله است ودانش چوکوه
کـه باشـد به دانـش نمـاینـــــده راه بیـا بـی چـو جـویی تـودرگنج شاه
( همان،۵۹۱ )
برزوی به نزد شاه رفت و از او کتاب کلیله و دمنه را درخواست کرد. ابتدا شاه ممانعت کرد ولی بعد به علت ارادتی که به شاه ایران داشت کتاب کلیله را در اختیار برزوی گذارد، اما به یک شرط و آن اینکه از کتاب رونوشتی بر ندارد. برزویه طبیب کتاب را با اشتیاق خواند و داستان های آن را به خاطر سپارد و مخفیانه هر آنچه را که از بر داشت می نگارد.
سرانجام نیز با ارمغانی به نام کلیله و دمنه به ایران باز گشت. وقتی که کتاب را بر شاه عرضه کردانوشیروان گفت.
بدو گفت شاه ای پسندیده مرد کلیله روان مرا زنده کرد
و در خزانه را بر روی او گشود اما برزویه به جامه ای بسنده کرد، ولی در عوض از شاه درخواست کرد که فصلی به نام او به کتاب اضافه شود تا نام او برای همیشه جاودانه بماند.
یکی آرزو خواهم از شهریار که ماند زمن در جهان یادگار
که بنویسد این نام بوزرجمهر گشاید بر این رنج برزوی مهر
در پایان فردوسی به ترجمه عربی و همچنین ترجمه ی منظوم رودکی هم اشاره کرده است.منبع دیگری که به چگونگی راه یابی کتاب « کلیله و دمنه » به ایران و فرهنگ فارسی پرداخته، کتاب « مثنوی معنوی » اثر جلال الدین بلخی است. با این تفاوت که مثنوی آن گیاه یا درخت حیات زا را علم می داند، البته علمی حقیقی که سرچشمه ی رسیدن انسان به واحد یکتا می باشد. و از کتابی به نام «کلیله و دمنه» سخنی به میان نمی آید.
گفت دانایی برای دوستان که درختی هست در هندوستان
هرکسی ازمیوه اوخوردوبرد نه شود او پیر نه هرگز بمرد
پادشاهی این شنید از صادقی بر درخت و میوه اش شد عاشقی
قاصدی دانا ز دیوان ادب سوی هندوستان روان کرد از طلب
سالها می گشت آن قاصد از او گرد هندوستان برای جست و جو
شهر شهر از بهر این مطلوب گشت نه جزیره ماند و نه کوه ونه دشت
هر که را پرسید کردش ریشخند کاین که جوید جز مگر مجنون بند
( دفتر دوم مثنوی، بیت ۳۶۴۱ تا ۳۶۴۷ )
تا بالاخره این شخص پس از پرس و جوهای بسیار نا امید می شود، و قصد بازگشت می کند البته قبل از بازگشت به وطن خویش ماجرا را نزذ شیخی عالم بازگو می کند و او راز این ماجرا را برای او این گونه شرح می دهد:
رفت پیش شیخ با چشم پر آب اشک می بارید مانند سحاب
گفت شیخا وقت رحم و رقت است نا امیدم وقت لطف این ساعت است
گفت واگو گر چه نومیدیستت چیست مطلوب تو رو با چیستت
گفت شاهنشاه کردت اختیار از برای جستن یک شاخسار
که درختی هست نادر در جهات میوه ی او مایه ی آب حیات
سالها جستم ندیدم یک نشان جز که طنز و تسخر این سرخوشان
شیخ خندید و بگفتش ای سلیم این درخت علم باشد در علیم
بس بلند و بس شگرف و بس بسیط آب حیوانی ز دریا ی محیط
تو به صورت رفته ای ای بی خبر زآن ز شاخ معنیی بی بار و بر
گه درختش نام شد گه آفتاب گاه بحرش نام گشت و گه سحاب
آن یکی کش صد هزار آثار خاست کمترین آثار او عمر بقاست
( مثنوی دفتر دوم ابیات ۳۶۶۲ تا ۳۶۷۲ )
دربین این تعابیر مختلف، تمثیلی که در شاهنامه و مثنوی آمده است خیال انگیزتر هستند و می توان گفت بیانی تمثیلی برای بازگو کردن ارزش کتاب « کلیله و دمنه » می باشند. اما به نظر می رسد آنچه به واقع نزیک تر می باشد همان بیان نصر الله در مقدمه می باشد. به هر حال بعد از همه ی این تفاصیل آنچه که اهمیت دارد این است که ره آورد سفر برزوی از هندوستان کتاب پر ارزش «کلیله و دمنه» می باشد. که خواندن آن برای همه اقشار می تواند مفید باشد.
نگاهی به ابواب کلیله و دمنه
کتاب کلیله و دمنه مشتمل بر چندین باب است که هر کدام از این ابواب خود شامل یک داستان اصلی، و چندین حکایت فرعی است که برای تفهیم بهتر حکایت اصلی مطرح می شود. یعنی می توان گفت شیوه این کتاب، حکایت در حکایت است. گفتنی است این حکایات را برزوی طبیب از منابع مختلف هندی گردآوری کرده است، و نصر الله منشی نیز در ترجمه خویش از کتاب به این مطلب اشاره می کند. (منشی، همان، ۳۴) در داستان های بیدپای نیز این مطلب تایید شده است: «بروزی حکیم دل بر کار نهاد و شب با روز یار کرد و جائی خالی به دست آورد که هیچ کس را بر آن اطلاع نیوفتادی، و این کتاب با چند پاره کتاب دیگر که خاص و عام را و پادشاه و رعیت را در نگاه داشتن راه راست و دور بودن از جمله مذمومات و نزدیک بودن بدانچه به حق نزدیک گرداند به کار آید نسخت باز گرفت.» (البخاری، ۱۳۶۱: ۴۷) از جمله مهمترین منابعی که از آنها در نگارش «کلیله و دمنه» استفاده شده است، کتاب «پنجاکیانه» و کتاب «مهابهارتا» است. با اینکه در مورد هندی بودن اصل کتاب شکی نیست، و تقریبا همه به این امر اذعان دارند از جمله نظر فرانسوا دوبلوا در این مورد «کلیله و دمنه» مشتمل بر تعدادی داستانهای هندی است که توسط برزوی گردآوری و ترجمه شده است.» (دوبلوا، همان: ۹۶) اما در مورد ابواب مختلف «کلیله و دمنه» کنونی بحث های مفصلی صورت گرفته است. چیزی که از این تفاصیل متفاوت دریافت می شود این است که چه خود ابوالمعالی و چه مورخانی مانند یعقوبی معتقدند که اصل کتابی که برزوی از هند همراه خویش آورده، ده باب داشته است. ( دوبلوا، همان: ۹۵) ولی با این حال تعداد بابهای کلیله و دمنه را نصرالله منشی پانزده باب می داند که ده باب آن از اصل هندی گرفته شده است. و پنج باب باقیمانده را معتقد است که ایرانیان به آن افزوده اند: «وکلیله و دمنه پانزده باب است، ازآن اصل کتاب که هندوان کرده اند ده بابست، باب ۱ الاسد و الثور، باب ۲ الفحص عن امر دمنه، باب ۳ الحمامه المطوقه، باب ۴ البوم و الغربان، باب ۵ الملک و الطایر فنزه، باب ۶ السنور و الجرذ، باب ۷ الاسد و ابن آوی، باب ۸ القرد و السلحفاه، باب ۹ الاسوار اللبوه، باب ۱۰ الناسک و الضیف و آن چه از جهت پارسیان بدان الحاق افتاده ست بر پنج باب است؛ باب ۱ برزویه الطبیب، باب ۲ الناسک و ابن عرس، باب ۳ البلار و البراهمه، باب۴ السائح والصائغ، باب ۵ ابن الملک و اصحابه » ( منشی، همان : ۳۷و ۳۸) «اما این فهرست خالی از ابهام نیست. در این فهرست باب « زاهد و راسو» در میان داستانهای ایرانی آمده است، در حالی که باب « زاهد و مهمان » در فهرست داستانهای هندی قرار گرفته است. و همچنین سه داستان «شاه وهشت رویای او»، «زرگر و سیاح»، «شاهزاده و یارانش» که در میان داستانهای ایرانی قرار گرفته، بی گمان هندی اند؛ در حالی که در فهرست داستان های «هندی» یک داستان وجود دارد ( بازجست کار دمنه ) که به طور قطع هندی نیست؛ و یک داستان دیگر ( ماده شیر و تیر انداز ) که در ادبیات هندی دیده نشده است.» ( دوبلوا، همان: ۹۴)
پس بنا براین می توان گفت ابواب دیگری که در تحریرهای مختلف کتاب « کلیله ودمنه » وجود دارد، از جمله باب « دو بط و غوک» و « قمری، روباه و حواصیل» که در پایان نسخه ی عربی دیده می شوند بعداً به آن افزوده شده است. و از آنجایی که کتاب « کلیله و دمنه » از زمره ی کتبی که در بین اقوام مختلف نفوذ گسترده ای داشته بنابراین طبیعی است که پس از ورود به هر ادبیات مطالبی از آن کاسته یا به آن افزوده شده است. از جمله می توان به حکایاتی اشاره کرد که در متن پنچاکیانه وجود دارند اما در ترجمه ی ابن مقفع و یا نصرالله نیامده اند، مثل داستان « شغال و چندرو» و یا داستان «جولاهه ای که به صورت بشن درآمد» و بسیاری از حکایات فرعی دیگری که شمار آنها بالغ بر ۵۰ حکایت است. اما مبنای کار ما همان حکایاتی است که در «کلیله و دمنه» تصحیح مینوی ذکر شده اند.
منابع اصلی کتاب کلیله و دمنه
پنچاکیانه
به طور قطع می توان گفت مهم ترین منبعی که اساس «کلیله و دمنه» قرار گرفته است، متن کتاب «پنجه تنتره» یا «پنجاکیانه» است که قدیمی ترین مجموعه ادبیات تمثیلی هندوستان است. این کتاب را مصطفی خالقداد عباسی در اواخر سده دهم هجری قمری به دستور جلاالدین محمد اکبر پادشاه گورکانی هندوستان، از زبان سانسکریت به زبان فارسی برگردانده است. معنی لغوی واژه ی «تنتره» در زبان سانسکریت به معنی کتاب است. و اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم به معنی کتابی است که جنبه ی عملی داشته باشد.در کتاب ادیان هند معنی این اصطلاح این طور ذکر شده است: «معنی اصطلاحی تنتره عبارت است از مجموعه ای از انواع مختلف معارف رازورزانه که در هند باستان رایج بوده است. این اصطلاح حدود دو هزار سال پیش پدیدار شده است. و از حدود هزار و پانصد سال پیش، به عنوان اصطلاحی جا افتاده در تعالیم راز آلود باطنی به کار می رود.» ( قرایی، ۱۳۸۵: ۱۸۷ ) البته این تعریف را دکتر فیاض قرایی در کتاب «ادیان هند» برای توضیح فرقه ایی یا بهتر بگوئیم دینی با همین نام در هندوستان آورده اند. اما به هر حال می توان این تعریف را به واژه ی «تنتره» در ترکیب «پنجه تنتره» نیز تعمیم داد، و چنین نتیجه گرفت که هر بخش کتاب «پنجه تنتره» خود در حکم کتابی مجزا است در جهت نقل ودرک عملی نکات اخلاقی، سیاسی و اجتماعی. اما این کتاب شامل پنج باب یا تنتره است، که این ابواب عینادر کتاب «کلیله و دمنه» ذکر شده اند. البته با این تفاوت که برخی از حکایات داخلی این ابواب در کتاب «کلیله و دمنه» ذکرنشده است. این پنج باب به ترتیب عبارتند از:
– نخستین باب این کتاب میتره – بهیده (Mitra-Bheda) به معنی نفاق دوستان است. در کتاب «کلیله و دمنه» با نام« شیر و گاو» بازگو شده است.
– دومین باب مترسنپر اپت (Mitra- Samprapti) یا به دست آوردن دوستان است که در «کلیله و دمنه» باب «کبوتر مطوقه» نام گرفته است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...