۴-۱-۳-۲-۲ لو و آلتمن[۳۱]
لو و آلتمن حس تعلق مکانی را از جنبه­ های روانشناسی و هویتی قابل تفسیر می­دانند، از منظر روانشناسی تعلق مکانی به رابطه شناختی فرد با یک محیط یا یک فضای خاص اطلاق می­ شود و از لحاظ هویتی، تعلق مکانی رابطه تعلقی و هویتی فرد با محیط اجتماعی است که در آن زندگی می­ کند. در واقع تعلق به مکان رابطه نمادین ایجاد شده توسط افراد با مکان است که معانی احساسی، عاطفی و فرهنگی مشترکی به یک فضای خاص می­دهد. تعلق به مکان مبنایی برای درک فرد و گروه نسبت به محیط است و معمولاً در محیطی فرهنگی به وجود می ­آید. بنابراین تعلق به مکان، چیزی بیش از تجربه عاطفی و شناختی بوده و باورهای فرهنگی مرتبط­کننده افراد به مکان را نیز شامل می­ شود(Altman & Low,1992).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

فرهنگی بودن تعلق به مکان به معنای این است که در اکثر افراد تجزیه و تحلیل فضا به صورت نماد مشترک فرهنگی قابل تجربه است. در واقع افراد مکان­ها را به خصوصیات فرهنگی ربط می­ دهند، به گونه ­ای که یک مکان می ­تواند محرک تجربه انسان و یادآور مفاهیم و معانی فرهنگی باشد. در بسیاری از مکان­ها رابطه فرد و مکان از طریق تجربه صورت نمی­گیرد، تعلق مکانی به مکان­های اسطوره­ای تجربه نشده توسط انسان می ­تواند به صورت معانی اجتماعی و سیاسی درک شده قبلی ایجاد شود(Richardson,1963). مهم­ترین معنای تعلق به مکان، در تجربه رابطه نمادین فرد، گروه و مکان نهفته است که می ­تواند ضمن فرهنگی بودن از دیگر منابع اجتماعی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی نیز معنا گرفته و تقویت شود(Altman & Low,1992).
از طرف دیگر لو شش نوع رابطه نمادین میان انسان و مکان را که منجر به شکل­ گیری تعلق مکانی می­ شود، در شش گونه به شرح زیر توصیف می­ کند(Altman & Low,1992):
رابطه شجره­شناختی با محیط: در این رابطه تعلق مکانی به واسطه رابطه انسان و محیط از طریق شناسایی تاریخی مکان، خانواده یا جامعه صورت می­گیرد و معمولاً در جوامع­سنتی که در آن رابطه ساکنین و محیط­شان در زمان­های طولانی برقرار بوده است، رخ می­دهد.
رابطه به واسطه از دست رفتن سرزمین: در این رابطه تعلق مکانی به واسطه از دست دادن مکان و تجدید خاطره با فرایند آفرینش مجدد مکان ایجاد می­گردد. در این ارتباط، مکان از بین رفته، متروکه یا غیرقابل دسترس شده است که با تجدید آفرینش آن تعلق جدیدی در انسان ایجاد می­ شود.
رابطه اقتصادی با زمین: در این رابطه تعلق مکانی به واسطه مالکیت یا میراث به وجود می ­آید. چون زمین عامل اقتصادی است، میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی فرد، اغلب به میزان مالکیت زمین بستگی دارد و تعلق به مکان در این گونه رابطه، فرد را به صورت اجتماعی، سیاسی و نه به صورت شجره­شناختی به مکان مرتبط می­ کند.
رابطه کیهان­شناختی: در این رابطه تعلق مکانی به واسطه تطابق میان اسطوره­ها و نمادها از طریق مناسبات مذهبی، معنوی یا اسطوره­شناسی به وجود می ­آید.
رابطه از طریق زیارت و شرکت در مراسم مذهبی: زیارت یک مکان، تمایل به دیدار دیگران و مشارکت در مراسم، نوع خاصی از تعلق مکانی است. معمولاً در زیارت تجربه مکان موقتی است ولی تعلق مکانی به دلیل اهمیت مذهبی، معنوی یا اجتماعی، سیاسی مکان مدت­های مدید دوام می­یابد. زیارت مستلزم تغییری در آهنگ حیات فرد و تجربه­­­ یک محیط جدید است و بدین سان باعث خلق یک همذات­پنداری و تعلق فرد به مکان می­ شود.
رابطه روایتی: در این رابطه فرد به واسطه افسانه­ها، داستان­ها و نامگذاری روی مکان با سرزمین و مکان آشنا می­ شود و پس از گذشت زمان به آن سرزمین احساس تعلق می­ کند. معمولًا هر سرزمینی در گذشته خود افسانه­ها و داستان­هایی دارد و فرد به واسطه آن حکایات به مکان تعلق پیدا می­ کند(معمولاً سرزمین­ها در گذشته داستانی داشته اند).
این تقسیم ­بندی کلی در برخی موارد شامل تقسیمات فرعی نیز می­ شود. فرهنگ­ها و مکان­ها به طور دقیق در این دسته­بندی جای نمی­گیرند. سه نوع اول بر مناسبات فامیلی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی افراد با سرزمین و سه گونه دوم بر مبانی عقیدتی افراد تاکید دارند. تعلق مکانی از لحاظ فرهنگی، منعکس­کننده مؤلفه­ های اصلی حیات اجتماعی- فرهنگی است(فلاحت،۴۱:۱۳۸۵).
۵-۱-۳-۲-۲ جنیفر کراس[۳۲]
کراس، رابطه انسان و مکان را در شش گروه زیستی، روحی، عقیدتی، روایتی، متاعی و وابستگی طبقه­­بندی نموده است. اولین پیوند انسان و فضا، “رابطه­ زیستی” و از جنس پیوند خانوادگی است. مکانی که فرد در آن متولد شده و رشد­یافته برای او واجد ارزش است. دوران کودکی همواره با خاطراتی همراه با مکان به عنوان محل رخداد خاطرات عجین است. “رابطه­ روحی” بر اساس چیزی نامحسوس­تر از ارتباط ممتد با مکان است و فرد حس تعلق و مسئولیت نسبت به مکان دارد. برخلاف “رابطه­ روحی” که غیرارادی و احساسی است، “رابطه­ عقیدتی” هوشمندانه و بر اساس ارزش­ها و عقاید فرد شکل می­گیرد. مکان­های توصیف شده در داستان­ها و روایت­ها منجر به شکل­ گیری چهارمین نوع رابطه، یعنی “رابطه­ روایتی” می­گردند. روایات می­توانند شامل تاریخ خانواده، خیالی، اسطوره­ای و یا علمی و تخیلی باشند و اثر آنها در فرهنگ­های مختلف متفاوت است. پنجمین نوع “رابطه­ متاعی” است، خصوصیت اصلی این رابطه(انتخاب) است. این رابطه با مکانی حاصل می­گردد که افراد بنا به ترجیح­های خود انتخاب نموده ­اند و ربطی به حافظه­ تاریخی ندارد. “رابطه­ متاعی” بر اساس مقایسه تصویر ذهنی شخص از اجتماع ایده­آل و خصوصیات کالبدی آن حاصل می­ شود. با گذشت زمان، این رابطه به “رابطه­ زیستی” و یا “رابطه­ روحی” تغییر می­ کند. آخرین رابطه­ انسان و مکان “رابطه­ وابستگی”، بر اساس اجبار شخص به ماندن در مکانی خاص است. هرچند فرد می ­تواند وابسته به مکان باشد، اما این رابطه از سر اجبار و حتی اکراه صورت می­گیرد و ادامه حضور در این فضا به دلیل الزامات بیرونی، عدم تمکن برای خروج و اختیار مکانی دیگر و یا عدم وجود انتخاب دیگر برای زندگی است(Cross,2001). تقسیم ­بندی کِراس بر اساس نوع پیوند انسان و مکان صورت گرفته است و با توجه به میزان رابطه، می­توان مقیاس­های متفاوت دیگری به آن اضافه نمود.
کراس بر مبنای رابطه انسان و مکان، سطوح مختلف تعلق به مکان را ریشه داشتن منسجم در مکان(رابطه بیوگرافی، روحی، ایدئولوژیکی فرد با مکان)، ریشه داشتن نامنسجم در مکان(رابطه روحی، وابستگی، بیوگرافی فرد با مکان)، بیگانگی با مکان(رابطه وابستگی فرد با مکان)، وابستگی به مکان(رابطه انطباقی، بیوگرافی، وابستگی فرد با مکان) و بی­مکانی غیرمتعهد(رابطه­ای بین فرد با مکان وجود ندارد) طبقه ­بندی کرد(Cross,2001 به نقل از پیربابایی و سجادزاده،۲۱:۱۳۹۰).
قوی­ترین سطح تعلق به مکان، ریشه داشتن در مکان است و در عوض افرادی که نسبت به مکان بیگانه­اند، چندان از مکان راضی نیستند. افرادی که تعلق آنها به مکان، تنها تعلق از نوع وابستگی است، ریشه قوی در تعلق به مکان ندارند. به عبارت دیگر، آنها توسط هیچ اجتماعی شناسانده نمی­شوند و هویت آنها پیوندی قوی با همسایگی آنها ندارد(پیربابایی و سجادزاده،۲۱:۱۳۹۰).
رویکرد روانشناختی به پیوند شناختی، عاطفی با مکان و تعلق عاطفی فرد به مکان توجه دارد و به بیان انواع روابط میان انسان و مکان که منجر به شکل­ گیری تعلق مکانی می­ شود، می ­پردازد. به منظور فهم بیش­تر این مفهوم می­توان از دیدگاه جامعه ­شناسی نیز کمک گرفت. در میان رویکردهای گوناگون جامعه ­شناسی- رویکرد پدیدارشناسی- بیش­تر به این مفهوم پرداخته، گرچه تعلق مکانی را بیش­تر به صورت ذهنی، انتزاعی و بر پایه مفهوم حس­مکان مورد مطالعه قرار داده، اما برای درک بیش­تر و عمیق­تر حس تعلق به مکان در زیر مختصراً به آن پرداخته می­ شود.
۲-۳-۲-۲ رویکرد جامعه­شناختی(پدیدارشناسی)
در بین نظریه­ های جامعه­­شناسی، پدیدارشناسی بیش از سایر دیدگاه ­ها به مقوله حس­مکان و حس تعلق به مکان توجه کرده است. یی فو توآن، ادوارد رِلف[۳۳]، کریستیان نوربرگ شولتز[۳۴]، کریستوفر الکساندر[۳۵] و دیوید سیمون[۳۶] از جمله نظریه­پردازانی هستند که به مکان از جنبه پدیدارشناسی می­نگرند. از دیدگاه پدیدارشناسان گرچه چیزی بدیهی­تر از فضا نیست، اما “زمانی که فضا مبدل به مکان می­ شود، شناخت آن به آسانی میسر نیست، زیرا با زیست­جهان مردم عجین می­ شود” (شکوئی و تبریزی،۱۵۳:۱۳۸۲).
از نگاه پدیدارشناسان جغرافیای انسانی، حس تعلق به معنای پیوندی محکم و عاملی تاثیرگذار میان مردم و مکان- با اجزاء تشکیل­دهنده آن است که این پیوند به صورت مثبت بوده و سبب گسترش عمق ارتباط و تعامل فرد با محیط می­گردد و با گذر زمان عمق و گسترش بیش­تری می­یابد(Tuan,1974.Relph,1976). از نگاه این رویکرد، تجربه اصلی­ترین رکن ادراک مفاهیم و معنای یک مکان است و لذا معنا در یک مکان، ارتباط مستقیم با نحوه ادراک انسانی و مقولات مربوط به آن دارد. تحقیقات نشان می­دهد که هر چه مدت زمان ارتباط افراد با یک مکان بیش­تر می­ شود، به همان نسبت شناخت و ادراک انسان­ها از آن مکان افزایش یافته و امکان ایجاد معنای تعلق در محیط نیز افزایش می­یابد(Hidalgo et al,2001.Bonaiuto et al,1999 به نقل از جوان فروزنده و مطلبی، ۲۹:۱۳۹۰). تعاریف نظریه­پردازان این رویکرد بر پایه ماهیت حس­مکان و مدت و عمق تجربیات در مکان است. آنان بیش­تر به مفهوم حس­مکان پرداخته و حس تعلق به مکان را به عنوان مرحله­ ای در ادامه و تکمیل حس­مکان مورد توجه قرار داده­اند.
۱-۲-۳-۲-۲ یی فو توآن[۳۷]
مکان­دوستی اصطلاحی است که توسط جغرافیدانان پدیدارشناس، همتراز با حس­مکان تعریف می­ شود، توآن از این اصطلاح استفاده می­ کند و آن را پیوندی پرمحبت و تاثیرگذار میان مردم و مکان­ها یا قرارگاه­ها می­داند(Tuan,2001:21).
کارهای توآن(۱۹۷۷- ۱۹۷۴)، از ابتدا بر مبنای آزمودن روش­هایی که منتهی به وابستگی معنایی انسان به مکان می­ شود، استوار است. او در مورد اینکه هنگامی که فضاهای گوناگون به مکان نمود پیدا می­ کنند و زمانی که ما به مکان­های شناخته شده می­رویم چه اتفاقی می­افتد که ما احساس بهتری داریم و آن مکان­ها برای ما ارزشمند جلوه می­ کنند، بحث می­ کند. بنابراین مکان­ها یک معنای عمیق و کلی در باب یکپارچگی مداوم احساس و تجربه دارند(Tuan,1974:33). توآن و پدیدار شناسان علاقه­مند به مکان خواهان بازگشت به زیست­جهان روزمره تجربه زندگی هستند و از شیء­وارگی مکان گریزانند(Manzo,Perkins,2006:337).
به اعتقاد توآن، حس­مکان به نوعی به فاصله بین شخص و مکان اشاره دارد، چنانچه به شخص امکان می­دهد مکان را درک و ارزیابی کند. اما اصالت(ریشه­داری) به معنای احساس بودن در موطن به شکلی ناآگاهانه است. در چنین شرایطی، بین شخص و مکان فاصله­ای نیست و شخص جزئی از مکان است(توآن،۱۲۶:۱۳۸۴- ۱۳۹). از نظر توآن ریشه داری ­مکانی به پیوندی بسیار قوی به مکان اشاره دارد که می ­تواند بیانگر حس تعلق به مکان باشد.
۲-۲-۳-۲-۲ ادوارد رِلف[۳۸]
رِلف در تعریف مکان تاکید می­ کند که مکان­ها بر خلاف فضا انتزاعی نبوده بلکه پدیده­هایی هستند که به طور مستقیم از جهان تجربه می­شوند؛ بنابراین سرشار از معانی، چیزهای واقعی و فعالیت­های جاری در آن هستند. مکان­ها منابع مهم شناسایی اشخاص و اجتماع­ها بوده، اغلب کانون اصلی شکل­ گیری روابط عمیق احساسی فیزیکی میان انسان­ها را شکل می­ دهند(پاکزاد،۱۹۴:۱۳۸۸). از دید او معنای اصلی مکان فراتر از عملکردهای پیش پا اُفتاده­ای است که مکان تامین می­ کند، بالاتر از اجتماعی است که آن را اشغال می­ کند و ورای تجارب مصنوعی و دنیوی مکان است. اگرچه همه این موارد جنبه­ های لازم مکان هستند، اما ماهیت مکان در تجربه، یعنی از جهت التفات ناخودآگاهانه به مکان است که مکان را به مثابه مرکزی پرمحتوا و عمیق از هستی و وجود بشر، تعریف می­ کند (Seamon,1996:119-140). رلف در کتاب مکان و بی­مکانی، مکان­ها را ترکیبی از نظم طبیعی و نظم انسانی میداند که از مراکز با اهمیت تجارب بلافصل ما از جهان محسوب می­شوند(پرتوی،۷۵:۱۳۸۷). از دیدگاه او هر گاه ما فضایی را احساس کنیم یا بشناسیم هرچند احساسی “بی­شکل” و “لمس­نشدنی” باشد، آنجا می ­تواند یک مکان انگاشته شود. برای رلف مکان­ها ذاتاً کانون گردآمدن معناها هستند؛ معناهایی که در تجربه ­های ما شکل گرفته­اند(پاکزاد،۱۸۲:۱۳۸۸).
رِلف با بیان ارتباط ادراک با تجربه از مکان، اعتقاد دارد که در حس­مکان انسان­ها مفهومی فراتر از خصوصیات و عناصر کالبدی در یک مکان را درک می­ کنند و به نوعی، پیوستگی و ارتباط ممتد با روح­ مکان را احساس می­نمایند(R.Cuthbert,2006). وی با بیان این امر به ارتباط اساسی و جدایی­ناپذیر مفهوم حس­مکان با جنبه­ های انسانی اشاره داشته و اعلام می­دارد آنچه که یک فضا را به یک مکان اعتلا می­بخشد، آغشته شدن آن با معانی و مفاهیم عمیق است که در طول زمان گسترش و عمق پیدا می­ کند. از این رو مکان مورد نظر در تعریف رلف حاصل معانی است که در طول زمان و با ادراک به دست می ­آید. این تعریف مفهومی از مکان در طول زمان و ضرورت شکل­ گیری معنا ناشی از تعامل و ادراک انسانی در بستر زمان، مسئله­ای است که به بُعدی از حس­مکان اشاره می­نماید که عمدتاً به بُعد ناآگاهانه و ادراکی در لایه­ های خاموش تجربه افراد دلالت دارد و از آن به وابستگی و حس­تعلق تعبیر می­ شود که حسی توام با عاطفه در مکان می­باشد. مکان در این حس به صورت ریشه­دار تجربه می­ شود و لایه­ های مختلف اجتماعی و فرهنگی را نیز دربرمی­گیرد. رلف از این حس به عنوان نقطه امن اتکایی فرد از دنیای اطراف خود اشاره می­ کند و تعلق مهم روحی و روانی فرد به مکان خاص را نتیجه این احساس بیان می­ کند. آنچه که رلف از آن به عنوان ماهیت مکان و بُعدی ناآگاهانه اعلام می­دارد، نوعی تجربه و ادراک مکانی از گفتمان قلمرو کالبدی داخل و بیرون را بیان می­نماید که آن را جزئی از هویت فردی ناشی از هویت مکان می­داند. علاوه بر وی افراد دیگری نظیر تویگرراس و اوزل[۳۹] با تاکید بر تمایز مکانی به عنوان یکی از مشخصه­های هویت مکانی در شکل­ گیری هویت فردی، نظریه رلف را گسترش دادند. مفهومی که عمدتاً با عنوان قلمرو[۴۰] شناخته و با ابعاد کالبدی و منطق روانی شناخت مکان مرتبط می­باشد(Carmona,2010).
۳-۲-۳-۲-۲ کریستین نوربرگ شولتز[۴۱]
شولتز، نظریه­پرداز و معمار نروژی از مدافعان بزرگ پدیدارشناسی در معماری است. شولتز، بر مبنای نظریه­ های پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر، نظریه­ های متعددی در مورد معماری و به طور خاص­تر مکان و فضا اظهار می­نماید. وی بر پایه طبیعت و ساختار مکان به توصیف و تحلیل مکان و فضا به عنوان فضای هستی پرداخته و به روح مکان به معنای جوهره ارتباطی مکان با انسان اشاره می­نماید. وی معماری مدرنیست را شکل گرفته بر پایه نظریه ­ها و داده ­های کمّی دانسته و نبود معنا در معماری را خاطر نشان می­ کند(Norberg Schultz,1980) و معماری گذشته زندگی بشری را که در آن معانی با مکان پیوند خورده و با وجود سختی زندگی و بی­ عدالتی اجتماعی، انسان­ها در مجموع به مکان احساس تعلق می­کردند را تاکید می­ کند(نوربرگ شولتز، ۱۳۸۲).
شولتز، حس­مکان را پدیده­ای کلی با ارزش­های ساختاری، فضایی و وجودی می­داند که انسان از طریق ادراک، جهت­یابی و شناسایی به آن نایل می­گردد و در مکان­هایی یافت می­ شود که دارای شخصیت مشخص و متمایز هستند. از نظر وی انسان به هنگام سکونت­گزینی، همزمان در فضایی جای گرفته و در معرض ماهیت محیطی مشخصی قرار می­گیرد، این دو کارکرد روانشناختی درگیر، می ­تواند جهت­یابی یعنی تعیین موقعیت و تعیین هویت نامیده شود. تعیین هویت اساس حس تعلق است و آزادی واقعی، تعلق داشتن را پیش­فرض می­گیرد و “سکونت گزیدن”، به مفهوم تعلق داشتن به یک مکان محسوس است(Norberg Schults,1996). از آنجایی که تعلق مکانی در شاخه پدیدارشناسی، کمتر مطرح شده است و بیشتر به مفهوم هویت اشاره شده است، شولتز نیز حس تعلق را زیرمجموعه­ی تعیین هویت انسان­ها در نظر می­گیرد.
آنچه تاکنون بیان گردید، رویکردهای نظری بود که در قالب(روانشناسی­محیطی و پدیدارشناسی) به حس تعلق مکانی پرداخته بودند. آنچه پس از این مطمح نظر قرار خواهد گرفت، عوامل مؤثر بر ایجاد این حس در میان ساکنین یک مکان است. به طور کلی می­توان به دو دسته­بندی از عوامل مؤثر بر حس تعلق به مکان اشاره کرد، عوامل اجتماعی- فرهنگی و عوامل کالبدی- فضایی.
۳-۲ عوامل اجتماعی- فرهنگی
برای بررسی جامع حس تعلق به مکان باید به عوامل اجتماعی- فرهنگی و ویژگی­های فردی در شکل­ گیری این حس اشاره نمود. به دلیل گستردگی عناصر فرهنگی و اجتماعی، در پژوهش حاضر برای تدقیق و تحدید متغیرها، سرمایه­اجتماعی و سرمایه­فرهنگی به عنوان عوامل مؤثر بر حس تعلق به مکان گزینش شدند. همچنین در مورد سرمایه اجتماعی و فرهنگی نیز نخست تعاریف این مفاهیم ارائه شد و پس از آن ابعاد و مؤلفه­ های هریک از آنها در قالب دیدگاه­ های مهم­ترین نظریه­پردازان این حوزه مطرح گردید.
۱-۳-۲ سرمایه اجتماعی
۱-۱-۳-۲ تعاریف و ابعاد
مفهوم سرمایه اجتماعی را نخستین بار در سال ۱۹۲۰، شخصی به نام هنی فن[۴۲] به کار برد و پس از نیم قرن تاخیر، مجدداً در سال۱۹۶۰، جین جاکوب[۴۳] به آن پرداخت. به دنبال او در دهه ۱۹۷۰، گلن لوری[۴۴] منتقد و ایوان لایت[۴۵] جامعه­شناس، این واژه را برای شناسایی منابع مفید اجتماعی، توسعه سرمایه­انسانی و توصیف مشکل اقتصاد درونشهری بکار بردند(فوکویاما،۱۰:۱۳۸۵). نظریه­پردازان و اندیشمندان بسیاری به این مفهوم توجه کرده و در حین پردازش این مفهوم به جرح و تعدیل دیدگاه­ های یکدیگر و بسط آن پرداخته­اند، از میان آنان می­توان به افراد ذیل اشاره کرد: پیر بوردیو[۴۶]، رابرت پاتنام[۴۷]، فرانسیس فوکویاما[۴۸]، جیمز کلمن[۴۹]، افه و فوش[۵۰] و… . هر یک از این نظریه­پردازان تعریفی را از سرمایه­اجتماعی ارائه داده­اند که در زیر بیان شده است؛ پس از ارائه تعاریف متعدد تلاش می­ شود تا تعریفی از سرمایه­اجتماعی که ملهم از دیدگاه­ های نظریه­پردازان است ارائه گردد.
سرمایه ­­اجتماعی از تعهدات و ارتباطات اجتماعی به وجود می ­آید که در شرایط خاصی می­توان آن را به سرمایه اقتصادی تبدیل کرد(Bourdieu,1986:243). به عبارتی سرمایه اجتماعی، تراکم منابع واقعی یا بالقوه و حاصل شبکه­ ای بادوام از روابط کم و بیش نهادینه شده از آگاهی و شناخت متقابل یا عضویت در یک گروه است(Bourdieu,1986:248).
سرمایه اجتماعی مجموعه ­ای از تعهدات و انتظارات، کانال­های اطلاعاتی و هنجارهای اجتماعی است که توسط کارکردش تعریف می­ شود(Coleman,1998:95) و موجودیت مستقلی نیست؛ بلکه مجموعه ­ای از عناصر متفاوت است که دو ویژگی مشترک دارند، تمام آنها شامل برخی ساختارهای اجتماعی­اند و بعضی از کنش­های کنشگران محدوده ساختار را تسهیل می­ کنند؛ پس سرمایه اجتماعی مولد است(Coleman,1990:304).
سرمایه اجتماعی مجموعه ­ای از عناصر ساختار اجتماعی است که بر روابط میان مردم تاثیر می­ گذارد و نهادهای تابع تولید یا مطلوبیت را تشکیل می­دهد(Schiff,1992:161).
سرمایه اجتماعی از روابط میان دوستان، همکاران و به طور کلی از ارتباطات عمومی شکل می­گیرد و موجب ایجاد فرصت­هایی برای فرد به منظور استفاده از سرمایه مالی و انسانی­اش می­ شود(Burt,1992:9).
سرمایه اجتماعی به مشخصه­های سازمان اجتماعی مانند اعتماد، هنجارها و شبکه­ ها اشاره دارد که هماهنگی برای کسب سود متقابل را تسهیل می­ کنند(Putnam,1995:67).
سرمایه اجتماعی امکانات و فرآیندهای داوطلبانه به وجود آمده در جامعه مدنی است که توسعه و تکامل جمعی را ترویج می­ کنند(Thomas,1996:11).
سرمایه اجتماعی، فرهنگ اعتماد و مداراست که در آن شبکه ­های گسترده­ی سازمان­های داوطلبانه می­روید(Inglehart,1997:188).
سرمایه اجتماعی، یک مفهوم جمعی است که اساس و شالوده آن را تمایلات، نگرش­ها و رفتار افراد تشکیل می­­دهد. شبکه ­های روابط مبتنی بر همکاری میان شهروندان که حل مشکلات اقدام جمعی را تسهیل می­ کنند(Bream & Rahn,1997:999).
سرمایه اجتماعی نشان می­دهد که کنشگران این توانایی را دارند که در پرتو عضویت در شبکه ­های اجتماعی یا ساختارهای اجتماعی، به منافعی دست یابند(Portes,1998:6).
سرمایه اجتماعی محصول فعالیت­های اجتماعی و شبکه ­های عمیق تعاملی است که اعضای جامعه را به همکاری، تعاون و مشارکت ترغیب می­ کند(Moline’s,1998:16).
سرمایه اجتماعی به ذخیره­ی شبکه ­های رسمی و غیررسمی که افراد برای تخصیص یا تولید کالاها و خدمات از آن استفاده می­ کنند، گفته می­ شود. نکته این است که موضوع سرمایه اجتماعی رابطه­ مکرر میان افراد است(Rose,1999:148).
سرمایه اجتماعی، یک هنجار غیررسمی است که موجب ارتقای همکاری بین دو یا چند فرد می­ شود(Fukuyama,1999:1).
سرمایه اجتماعی جوامع را بهم متصل می­ کند و اعتماد، مشارکت و شبکه ­های اجتماعی، مؤلفه­ های آن هستند(Paldam,2000:11).
سرمایه اجتماعی دربرگیرنده آگاهی، اعتماد و هنجارهای نهفته در شبکه ­های اجتماعی است(Woolcock,1998:153)، هنجارها و شبکه­ هایی که کنش جمعی را تسهیل می­ کنند و هر تعریفی از سرمایه اجتماعی باید روی منابع(نه نتیاج)متمرکز باشد(Woolcock,2001:13).
منظور از سرمایه اجتماعی، آن دسته از روابط اجتماعی است که تولید کالاهای مادی یا غیرمادی را تسهیل می­ کند(Paxton,2002:256).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...