۲-۲ تعاریف سبک
«واژه­ی عربی سبک از ریشه­ «سَبَکَ» به معنی «ذوب کردن و در قالب ریختن» است.سابقه­ کاربرد اصطلاح سبک در زبان عربی به قرن سوم هجری در آثار جاحظ و ابوهلال عسکری می­رسد.
در ادب فارسی و عربی تعبیرهای «طرز،اسلوب،روش،سیاق و نمط» مترادف سبک به کار رفته­اند.در زبان­های لاتین «استیل» به معنی سبک از ریشه­ ستیلوس (stilus) است که قلمی نوک تیز بوده و با آن حروف را روی صفحه­های سخت می­تراشیدند. بعدها این واژه به طور مجازی به روش خاص شکل دادن به حروف در نوشتار تعبیر شده است.اصطلاح «سبک» در معنای عام و متداول بر شیوه ی خاصَ انجام یک کار دلالت دارد اما در زبان شناسی و ادبیات به شیوه­ رفتارهای زبانی افراد اطلاق می شود.سخن گفتن یک رفتار زبانی است که بنا به موقعیت­های اجتماعی،سن و جنسیت افراد، به گونه­ های مختلف انجام می­پذیرد.در تعریف زبان­شناسان، سبک عبارت است از «شیوه ی کاربرد زبان در یک بافت معین،به وسیله­ شخص معین برای هدفی مشخص»(فتوحی، ۱۳۹۰: ۳۴-۳۳).

«سبک (بدون ارجاع خاص به زبان) اصطلاحی است که در گفتار و نوشتارِ روزمره فراوان به کار می­رود و آن قدر زیاد و طبیعی بر زبان جاری می­ شود که به خاطر همین چندان پیچیده به نظر نمی­رسد. آن قدر زیاد و طبیعی بر زبان جاری می­ شود که غالباً آن را دربست می­پذیریم و دیگر زحمت بررسی چند و چونش را به خود نمی­دهیم. و سرانجام وقتی می گوییم کسی یا جایی صاحب «سبک» است، به واقع این عقیده را ابراز می کنیم که آن کس یا مکان دارای زیبایی، ذوق یا کیفیت متمایزی است» (وردانک، ۱۳۸۹: ۱۷).
«سبک را شیوۀ بیان در گفتار و نوشتار دانسته ­اند. سبک، در واقع سامان و حرکت تفکّر آدمی دربارۀ چیزها و پدیده­هاست، سامان و حرکتی که با خواص و کیفیت چیزها مناسبت دارد و با آنها هم ساختار است. از این رو سبک داشتن یعنی گفتن و نوشتن آنچه به خودی خود در اندیشۀ آدمی می­گذرد و یا بیان امر آنچنانکه به راستی احساس و اندیشه شده است و چون رفتار و کردار آدمی از تفکّر او سر میزند، سبک اندیشه، در رفتار اخلاقی و سلوک اجتماعی انسان پدیدار می­گردد. با توجّه به این واقعیت است که از سبک زندگی، سخن می­گویند.
هر پدیده و اثر فرهنگی، بیانگر نوعی سبک است؛ زیرا سبک، پیوندی است که ذهن و زبان آدمی در گفتار و نوشتار می­یابد. سبک، در واقع کنش و واکنش معنی و شکل در گفتار و نوشتار است و سخن، واقعیت سبک زندگی یافتۀ تفکّر آدمی است. روشی است که هر سخن و متنی بازگوی پوشیده یا آشکار نگرش و بینش گوینده­اش در باب موضوعی است که به رشتۀ سخن کشیده است» (عبادیان،۱۳۷۲: ۹).
«سبک شیوه­ شخصی بیان است که ما را به سوی نویسنده دلالت می کند. و از این جاست که برخی ازسبک­شناسان مدعی بوده اند که می توان از نوشته­ های سبک­دار به درون ذهن و روان نویسندگان آن راهی جُست. به قول مولانا: «از قرآن بوی خدا می ­آید و از حدیث بوی مصطفی(ص) می ­آید و از کلام ما بوی ما می ­آید» (شمیسا، ۱۳۷۴: ۱۹-۱۳).
«سبک در لغت به معنی گداختن و ریختن زر و سیم است، ولی در اصطلاح ادبی عبارتست از: روش خاص ادراک و بیان اندیشه­ های شاعران و نویسندگان و طرز و شیوه­ خاصّی که آنها در سروده­ها و نوشته­ های خود به کار می­برند و این همان چیزی است که اروپائیان به آن (استیل) می­گویند. شاعران و ادیبان ایرانی، در گذشته به جای سبک، واژه ­هایی چون (طرز) و (شیوه) را به کار می­بردند» (دلیری،۱۳۸۱: ۱).
طبق نظریات مختلفی که درباب سبک بیان شده است نگارنده را بر آن داشته تا تعریفی از سبک شخصی ارائه دهد: سبک شخصی روش و شیوه­ خاص هر اثری است که به وسیله­ آن روش خاص و ویژه با داشتن ویژگی­ها و شرایطی اثر فردی از آثار افراد هم نوع خود باز شناخته می­ شود طوری که می­توان از ویژگی­های سبکی آثار این نویسندگان به افکار و عقایدی که در ذهنشان می­پرورند، پی برد.
۲-۳ بررسی نوین سبک
«بررسی نوین سبک، یعنی سبک­شناسی، از بلاغت کلاسیک سرچشمه می­گیرد: هنر باستانی گفتارِ انگیزشی که همواره نزدیکی تنگاتنگی با ادبیات داشته است، شاید به این دلیل که آن را گفتمانی انگیزشی بر می­شمردند. بلاغت کلاسیک «تجویزی» بود، از این جهت که کاربر را به سوی انگیزنده بودن هدایت می­کرد؛ امّا سبک­شناسی نوین «توصیفی» است، از بابت این که می­ کوشد ویژگی­های زبانی­ای را تبیین کند که احتمالاً تأثیرهای خاصّی در پی دارند.
عجیب است که اصطلاح «سبک» از جریان اصلی نقد نوین رخت بربسته است، در حالی که پژوهش­های نیمه مستقل «سبک شناسی» آن را هم زمان به کارگرفته­اند.
سبک مفهومی کهن است که آبشخورش دوران نوپاییِ اندیشۀ ادبی در اروپا است. بیش­تر می­توان آن را در حوزۀ بلاغت ] = ریطوریقا[ جای داد تا بوطیقا، و این امر دلیل خاصی ندارد جز این که سبک را بخشی از شگرد انگیزش به شمار می­آورند از این رو آن را در حوزۀ سخنوری به بحث می­گذارند» (وردانک، ۱۳۸۹: ۱۳۴-۱۳۳).
«باید دانست که سبک، کلّی­ترین و عمیق­ترین مقولۀ هنر است و هیچ یک از بررسی­هایی که برای هنر کرده اند به قدر بررسی سبک، ژرف و رسا و روشنی بخش نیست»(عبادیان،۹:۱۳۷۲).
۲-۴ سبکِ هنر آفرین
«سبکِ هنر آفرین با آنکه ممکن است در نظر اوّل، شخصی جلوه کند، جمعی است و طبقاتی، بدون توجّه به تعارضات آن فهم نمی­ شود. در نتیجه سبک­شناسی وابسته به جامعه ­شناسی است. در اثر عدم پیشرفت سبک، آن را در قدیم بیشتر به موهبت «الهام» و «نبوغ» اقامه می­کردند، ولی غافل از این بودند که این موهبت و الهامات خود مجهول­اند و در دایره­المعارف مصاحب در این باره می­خوانیم: «در ادبیات، روش یا شیوۀ خاص شاعر یا نویسنده که برای بیان مطالب و اندیشه­­های خویش به کار می­برد و مشخّص کننده­ یک اثر ادبی از اثر ادبی دیگر است. نوع الفاظ و ترکیبات و جمله­بندی و طرز تعبیر معانی مهمترین عامل در چگونگی سبک یا شیوۀ ادبی هر شاعر یا نویسنده است»(همان:۱۶).
۲-۵ سبک ادبی
«سبک ادبی، از ذهن و اندیشۀ نویسنده و شاعر مایه می­گیرد و آنچه بدان رنگ فردی می­دهد نگرش و بینش هنری و واقعیتهای عینی و سبک زندگی فکری است؛ چه عملی که از نیروی خلّاقۀ آدمی سر می­زند از فعالیتهای نظری و عملی او گسسته نیست بلکه در گرو تأثیر­هایی است که از جهان بیرون می­پذیرد و آنها را به رنگ نظرگاههای فکری و عاطفی خود در می ­آورد» (همان:۱۷).
هگل، در تعریف و توضیح سبک ادبی و هنری می­نویسد: «سبک به طور کلّی خود ویژگی ذهن آدمی است که در شیوۀ بیان، نحوۀ کاربرد امکانات زبانی و جز آن به خوبی باز شناختنی است … بنابراین، سبک شیوۀ تجسّمی است که هم با شرایط مصالح هنری دمساز است و هم با مقتضیات انواع هنر و نیز با قوانینی که به اقتضای مفهوم امر بر اینها ناظر است مناسبت دارد. «جُستار سبک و سبک شناسی از پایان قرن نوزدهم میلادی بدین سو اهمیّت ویژه­ای یافت و ابعاد تازه­ای به خود گرفت.
اندیشمندان و صاحبنظران به نظریه­ های نو در این رهگذر دست یافتند. یکی از این پژوهندگان «ولفین» است که سبک ادبی را با توجّه به زیبایی ادبی و هنری با واقعیت عینی بررسی می­ کند و برای عنصر معنایی موضوع ادبی، اهمیّت ویژه قایل است و براین باور است که سبک، عنصری از واقعیت جهان شاعر یا نویسنده است که در مصالح وی بازتاب یافته و سازمان دهنده است، دیگری «پانوفسکی» است وی اعتقاد دارد که سبک یک اثر ادبی یا هنری را می­توان به ازای ادبی و هنری آن اثر تبیین کرد.
پانوفسکی وجود تاریخی سبک را نشان عینیّت فرهنگی و هنری سبک می­داند و در بررسی سبک معتقد است که بایستی از بررسی مصالح و موضوع اثر هنری آغاز کرد و سپس به ارزشهای والای اثر ادبی که او به آن عنوان «معنی اساسی» می­دهد دست یافت»(همان:۱۹).
سبک یک اثر ادبی(هنری) «مجموعۀ رهنمودهایی است که در سازماندهی تمامی عناصر و وحدت اجزای متشکّل یک اثر با کیفیتی نوین مؤثر است و در واقع سازندۀ اصلی در ساختار یکپارچۀ اثر هنری است. سبک، جهت­دهنده و تنظیم­کنندۀ وحدت بافت و ساختار اثر ادبی است. محور این وحدتِ کیفی، فرآیندی است که در پرتو آن، تلفیق عناصر نا همگونی همچون: موضوع و عناصر شکل به کلیّتی با معنی نوین اعتلا یافته به اثر هنری در می ­آید. سبک، ناظر بر تنظیم این عناصر متفاوت است؛ لذا خود نیز عاملی خاص در ساختار معنایی اثر هنری است.عاملی که معرّف یک ترکیب و تألیف معنایی برتر می­باشد.
سبک هنری صرفاً یک امر انشایی یا پرداخت مصالح و یا آرایه بخش نیست که بتوان آن را از محتوا و معنیِ اثر، تجرید کرد؛ بلکه تار و پودی است از جهان بینی هنری آدمی که به مصالح بیرونی: رنگ، آرمان و عاطفۀ انسانی می­دهد و آن را آبستن معنی­های زیبا شناختی می­ کند. سبک، یک پدیدۀ ایستا و پیش یافته نیست که چونان قالبی آماده و دسترس پذیر باشد. سبک، در فرایند پرداخت هنری سبک می­ شود و در واقع دستاورد معنوی فعالیت هنرآفرین آدمی است. سبک، نقشه ریزی و ساختار بخشی به معنی است و نظمی است که از ذهن و عمل آدمی سر می­زند و چیزها و پدیده ­ها را به حکم مسّاح نظر و عمل زیبای انسانی، انسان پذیر می­ کند» ( همان:۲۵).
۲-۶ سبک شناسی
« سبک شناسی عبارت است از درک ادبیت و بینامتنیت همچون فراگرد خوانشی که تقدّسِ استقلالِ متن و «زبان شعری» را می زداید و ضدّ این باور موضع گیری می کند که زبان، سبک، فرم ادبی و ناقد ابزارهایی بی آلایش، بی طرف و ورانما برای بیان معنایند» ( وردانک، ۱۳۸۹: ۱۴۴).
از طرفی می­توان از سبک شناسی تعریفی در این حدود به دست داد: «تحلیل بیان زبانیِ متمایز و توصیف هدف از به کارگیری و تأثیر آن. چگونگی انجام چنین تحلیل و توصیفی و نیز رابطۀ این دو باهم از موضوع­هایی است که سبک شناسان هیچ توافق نظری درباره اش ندارند» (همان:۱۸).
«امروزه سبک­شناسی به عنوان یک رشتۀ مستقل و بنیادی در تحلیل آثار هنری و ادبی مطرح و از اهمیت شایانی برخوردار است و چنانچه عناصر و شاخصه­های گوناگون هر اثر با اصول سبک­شناختی دقیقاً تحقیق و تشریح و نموده شود، رسیدن به محتوای اثر و به دنبال آن کشف دنیای وجودی صاحب اثر تا حدّی ممکن خواهد بود؛ چه هر اثری بازتابِ تأثرات و انگیختگی خالق آن از وقایع و مسائل است و مسلّماً با فرایند سبک­شناسی پرده از ابهامات و دشواریها و ویژگیهای منحصر به فرد «روساختی» و «ژرف­ساختی» اثر گشوده می­ شود و دوستداران پژوهشهای ادبی و تشنگان آثار ادبی به چشم اندازی بکر و بدیع و چشمه ای زلال می­رسند» (عبادیان، ۱۳۷۲: ۷).
۲-۷ تحلیل سبک شناسیک
« در تحلیل سبک شناسی یک متن بنا نیست هر قالب یا ساختاری را مورد بررسی قرار دهیم، بلکه اساس کار ما را قالب ها یا ساختارهایی تشکیل می دهند که برجسته تر از دیگرانند. حضور چنین سازمایه­هایی در متن نشان از مناسبت سبکی دارد و احساس­ها یا علاقۀ خواننده را بر می­انگیزد» (وردانک، ۱۳۸۹: ۲۲).
۲-۸ سبک در ادبیات
«هنگام رویارویی با یک متن، در نگاه اوّل پی می بریم که این متن به یک ژانر، یا نوع خاص، تعلّق دارد؛ مثلاً: مقالۀ مطبوعاتی، شرح پشت جلد کتاب، صورت غذای رستوران، یا بیمه نامه است. ]پس [ می­دانیم چه انتظاری باید از متن داشته باشیم و براساس آن شیوۀ خوانش خود را تنظیم می­کنیم. آشنایی با قاعده­ها و کارکردهای سبکیِ نوع متن­ها، یا ژانرهای خاصّی که همه روزه با آن­ها سروکار داریم، بخشی از فراگرد اجتماعی شدن ما در فرهنگی است که بدان وابسته­ایم. از زاویه­ی دیگر، این روندِ آموزشی نوع متن­های ادبی، مانند شعر را هم در بر می­گیرد.» (همان:۲۹).
۲-۹ معنی و اهمیت نظریه سبک
«جستار سبک­شناسی و بررسی سبک سخن در ایران با «سبک­شناسی» زنده یاد «بهار» آغاز شده است.سه جلد اثر نامبرده نتیجۀ تجربیات عملی و در برگیرندۀ دیدگاه های او در این باره است. به برکت این نوشته، سبکِ سخن فارسی از آغاز تمدّن اسلامی ایران تا عصر حاضر در شش دوره بررسی و تبیین شده و آثار هر دوره به همراه مؤلّفه­ها و شاخصه­های کلّی سبک آن عصر، معیّن و منظّم گردیده است.
در مقدمه جلد یکم اثر نامبرده «سبک» چنین تعریف شده است: «یکی از فنون ادبی فارسی که به معنی طرز خاصّی از نظم و نثر است» و «در عُرف ادب و اصطلاح به طرز ادبی اطلاق می­ شود که از لحاظ مشخّصات و وجوه امتیازی که نسبت به هنرهای زیبا دارد مورد بررسی قرار گیرد؛ و نیز روش نگارشی که بوسیلۀ خواص ممتاز خویش مشخّص باشد.» هم او می­نویسد: «سبک، در اصطلاح ادبیات، عبارت از روش خاصّ ادراک و بیان افکار به وسیلۀ ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر است.
«سبک، به یک اثر ادبی وجهۀ خاص خود را از لحاظ صورت و معنی القا می­ کند. و آن نیز به نوبۀ خویش وابسته به طرزِ تفکّر گوینده یا نویسنده دربارۀ حقیقت می­باشد.»
و سرانجام: «­سبک به معنی عام خود، عبارت از تحقّق ادبی یک نوع ادراک جهان است که خصایص اصلی محصول خویش (از منظوم یا منثور­) را مشخص می­سازد.»
در فرهنگ معین دربارۀ سبک آمده است: «روشی خاص که شاعر یا نویسنده، ادراک یا احساس خود را بیان می­ کند: طرز بیان مافی­الضمیر.» در لغت نامۀ دهخدا نیز چنین می­خوانیم: «سبک شامل دو موضوع است: فکر یا معنی، صورت یا شکل. از توجّه به جهان بیرون، فکری در ما تولید می­ شود و نمونه ­ای است از تأثیر محیط در فرد و ما آن فکر را با سوابق ذهنی خود منطبق و موافق می­سازیم و با همان جنبۀ فکری خویش برای شنوندگان تبیین کنیم و این نمونه ­ای است از تأثیر­فرد در محیط»­(عبادیان،­۱۳۷۲: ۱۵).
۲-۱۰ کار سبک­شناسی
«کار سبک­شناسی همانا بازنمایی چگونگی تبلور گفتاری یا نوشتاری نگرش و بینشی است که در توضیح یا توصیف موضوع طرح شده نهفته است.
به سخن دیگر، سبک­شناسی می­ کوشد با بررسی و تحلیل عناصر سخن به فردیّت اندیشه­ای که به شیوۀ خاصی از سخن شکل داده است راه نماید.
سبک­شناسی بر آن نیست که برای تحلیل آثار، قاعدۀ کلّی یا تراز بدست دهد؛ زیرا بنای تحلیل سبکِ سخن، خاصّه در نثر ادبی، بر یکبارگی گفتار و نوشتار (سخن) استوار است و هر اثر یا متنی به اعتبار عناصر سبکی منحصر به فرد خود شاخص است. بی­مبالغه می­توان گفت که به تعداد نویسندگان و کثرت آثارشان تفاوت سبکی وجود دارد. از این رو آنچه در این نوشته تحت عنوان عناصر و شاخصه­های سبکی در نظر گرفته شده است ملاک یا شناسۀ بررسی سبکی است نه قاعده و نسخه» (همان:۱۱-۹).
۲-۱۱ نگاهی به برخی نظریات گذشتگان درباره سبک
«پیوند سبک گفتار و نوشتار آدمی با طرز تفکّر و تجزیۀ زندگی چیزی است که از دوران باستان مورد توجّه نویسندگان و صاحب­نظران فنّ نوشتار و گفتار بوده است. از «سنکا» نویسندۀ بزرگ رومی نقل است که: «سبک را آشکار کنندۀ سرشت و روح آدمی می­دانستند و سخن را به حرکت زندگی آدمی مانند می­­­­­­­­­­­­­­­کرده است.» اصولاً رومیان نخستین مردمانی بودند که دربارۀ سبک و سخن­سنجی اظهار­نظر کرده ­اند. آنان «سبک» را برای تعیین مرتبۀ سخن به کار می­برند. «سیسرون» و دیگر سخنوران پر آوازۀ رومی همواره به شیوۀ بیان و کیفیت خطابه توجّه داشتند و به نیروی مؤثر و برانگیزندۀ گفتار واقف بودند.
آنها سخن را به سه سبک: «والا» ، «معتدل» و «عامیانه» از هم متمایز می­کردند و نمونه­های سخن والا را نوشته­ های کلاسیک «سوفوکلس» و «افلاطون» می­دانستند. یکی از تعیّن­هایی که از همان زمان، ملاک تمایز سبک به شمار می­آمد، فردیّت سبک نویسنده و گوینده بود. در سده­های میانۀ میلادی (قرون وسطی) مفهوم سبک در دوایر حقوق و احکام داوران به کار می­رفت. با پیشرفت هنر نقّاشی و هنرهای تجسّمی کاربرد بعدی یافت و معادل یا مترادف «طرز آرایه» شد. «پوسن» نقّاش فرانسوی در قرن هفدهم، سبک را به معنای «جلوۀ هنری» درک می­کرد. نخستین محقّقی که سبک را چونان مسّاح برای تفکیک هنر در دوره­ های مختلف تاریخی به کار برد «وینکلمن» نویسندۀ آلمانی و پژوهشگر آثار هنری بود که در قرن هجدهم می­زیست و «تاریخ هنر یونان باستان» را نوشت. وی در این کتاب کوشیده است سبکهای هنر یونان باستان را تبیین و آثار هنری را از این رهگذر دسته­بندی کند.
یکی از پیشگامان ابداع در سبک و مسایل آن «گوته» شاعر آلمانی بود.«گوته» عقیده داشت که تقلیدِ طبیعت از درونِ موضوعی که شاعر آن را بر می­گزیند بیشتر در برنامه­ ریزی مصالح و موضوع به کار می ­آید؛ و سبک، بیانگر شناخت و بینش ژرفی است که هنرمند از ماهیت پدیده کسب می­ کند.
۲-۱۲ سبک­سنجی زبان­شناختی
«سبک­سنجی زبان­شناختی را «چارلزبال» یکی از شاگردان زُبدۀ «فردینان دوسوسور» مطرح ساخت و با این کار کمک ارزنده­ای به بررسی عینی سبک و مسایل سبک­شناسی نمود. چارلزبال؛ مبتکر نظریۀ «کارکردی» در سبک­سنجی بود و کوشید افادۀ زبانی را از نظرگاه کارکردهای منطقی و عاطفی متمایز کند، هواداران توضیح زبانشناختی سبک نشان دادند که پدیدۀ سبک از محدودۀ ادبیات و هنر فراتر می­رود و زبان پژوهشی، خطابه و مکاتبۀ خصوصی را نیز در بر می­گیرد. مکتب «پراگ» درک کارکردی زبان و سبک را گسترده ساخت. «ویلهلم ماتزیوس» و «هاورانگ» به تطّور سبک­شناسی زبانشناختی کمک شایانی کردند. آنها کارکرد زبان را به سه گونۀ «محاوره­ای»، «فنّی» و «ادبی» تقسیم کردند. ماتزیوس سه عامل را در تعیین کیفیت سبک مهم می­داند: الف- مصالح زبان. ب- شخصیت نویسنده. پ- غایت یا امری که باید ابراز شود. این سه عامل به نوبۀ خود مبنای تفکیک و تمایزی سبک است: «سبک ملّی زبان»، «سبک فردی» و «سبک کارکردی». با توجّه به مطلبی که توسّط زبان می­باید ادا شود و ارزش کارکردی مطلب ابرازی، سه ویژگی برای سبک کارکردی زبان ملّی در نظر گرفته می­ شود: سبک بازنمایی مطلب، سبک سخنرانی(خطابه)و سبک برانگیزنده یا شور آفرین که همان سبک ادبی است» (همان:۲۰).
۲-۱۳ گونه­شناسی (تیپولوژی) سبکها
«معمولاً از سبک دو گونه سخن می­گویند: الف- سبک بارز یک دوره. ب- سبک یک هنرمند یا نویسندۀ خاص. در واقع سبک در تنش این دو قطب در حرکت بوده و همواره بحث از عواملی می­ شود که به سبک، در این سطح دوگانه، علّت وجودی می­داده است.امروزه از سبک دوره­ای در ادب، زمانی سخن تواند بود که نویسندگان و شاعران چندی در شکل بخشی، استحکام و دوام آن سهیم باشند. حال آنکه سبک فردی، همانا در تمایز از امکان­های عام یک دوران سبکی تحقّق می­پذیرد. تجربه نشان می­دهد که در فرایند تاریخی تشکیل و تفکیک سبک­ها، گرایش­های هنری و ادبی، جنبش­های فرهنگی و برخی سبک­های شخصی درهم می­آمیزند و سبک بالنسبه یکپارچۀ یک دوره را پدید می­آورند. تکوین سبک­هایی همچون رنسانس، باروک و جز آن مولود چنین آمیزشی بوده است.
گونه­شناسی در سبک، در اصل یک مقولۀ تاریخی بوده، بدین معنا که هر دوره هنجارهای سبکی خاص خود را داشته است. پیشرفت پژوهش در این باره و گسترش سبک پژوهی از دیدگاه­ های مختلف، راه را بر کاوش ارزش­های سبکی با ثبات گشوده است. «نیچه» متفکّر ادبی و هنری آلمان تنها کسی است که در این گونه کوشش­ها (گونه­شناسی سبکی)، سبک­ها را- به اقتضای وضعیت انسانی و حالتی که در هنر و ادب یافته- به سبک­های «آپولونی» و «دیونیزیوسی» دسته بندی کرده اوّلی را سمبول خدایان نور، اعتدال و تعقّل و دومی را نماد خدایان غریزه، شور مهار نایافته و خنیاگری دانسته است.گفتنی است که نظریه­پردازان ایرانی نیز از جهتی در راستای تبیین خصوصیات بالنسبه با ثبات ادبی، گام برداشته­اند: سبک­های خراسانی، عراقی و هندی، معّرفِ هنجارهای ادبی تقریباً فرازمانی­اند و برخی پژوهندگان ادبیات می­کوشند تا هنجارهای کلّی نامبرده را در آثار ادبی بیشتر دوره­ های ادبیات ایران ریشه­یابی کنند» (همان:۲۸).
۲-۱۴ جایگاهِ سبک­پژوهی
«سبک­شناسی را اغلب نه به عنوان یک رشتۀ پژوهشی بالنسبه مستقل از قلمرو نظریۀ ادبیات، بلکه چونان عنصر تکمیلی یا کمکی از علم ادبیات و یا از زبان­شناسی تلّقی کرده ­اند. امّا امروزه این جُستار علمی را با وجود بستگی­هایش به علم ادبیات، زبان­شناسی و زیباشناسی به عنوان رشتۀ خاص خود به پژوهش گرفته، برنامه­ ریزی و تدریس می­ کنند. به سخن دیگر، امروزه سبک­شناسی مبانی علمی یافته است. مجوز صاحب­نظران در این باره این است که تعیین کننده، آن نیست که پدیده ­ها و وسایلی همچون ادات و امکان­های واژگانی، دستوری یا آوا­شناسی به خودی خود دارای ارزش سبکی­اند، بلکه سبک یا کیفیت­های سبکی وسایل و امکانات نامبرده، هنگامی که به ساختار سخن انسانی در می­آیند در یک سیستم متّحد و منسجم و کیفی قرار می­گیرند که حکایت قانونمندی در کاربرد زبانی و واژگانی دارد» (عبادیان، ۱۳۷۲: ۳۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...