ـ آقای غرب زده در آنجا هر چه را که می دید تحسین می کرد حتی معایب را نیز محسنات می شمرد. بر عکس از روزی که پایش به این آب و خاک رسید با هر چه برخورد می کرد غرولند راه می انداخت……. او در آمریکا وقتی می خواست از یک راه فرعی وارد جاده ی اصلی شود گاهی بیش از پنج دقیقه می ایستاد تا همه ی ماشین ها بگذرند. آن وقت حرکت می کرد. اما در تهران وقتی می خواست از یک کوچه وارد خیابان شود حتی یک دقیقه هم حاضر نبود مکث کند. فورا ترش می کرد و از اتلاف وقت می نالید….. در اینجا کارمند عالی رتبه ای بود که پشت میز نشستن را عار می دانست اما در آن جا پشت بار ایستادن را عار نمی داند……. برادرم پسر چهار ساله ای دارد که چون در آمریکا متولد شده اصلا فارسی بلد نیست. یک روز به زن برادرم گفتم: بهتر است که شما در خانه با او فارسی حرف بزنید تا او زبان مادری را هم یاد بگیرد بی پروا جواب داد: من آینده ی فرزندم را خراب نمی کنم[۵۳۵] !
ـ وسائل ارتباطی به قدری زیاد شده که از کوچک ترین سنجاق تا بزرگ ترین ماشین، هر چه امروز در آن طرف دنیا باب شود فردا عین آن ها از این طرف دنیا سر در می آورد، …… اصولا اغلب نقشه هایی که غرب می کشد برای بریدن گوش شرقی هاست، از آهنگ های گوش خراش، رقص های شتری، رمان های عشقی گرفته تا هیپی گری و هشیش و هروئین و ال اس دی، آن چه که یک روز در آن جا ابتکار می کنند روز دیگر در این جا تقلید می شود. به حمدالله فرنگ سوغاتی ندارد که ما از آن بهره ای نبرده باشیم.[۵۳۶]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ـ بگذارید همه بروند و ببینند که هر چه در اروپا هست در این جا هم هست. اگر در آن جا کافه و سینما است در این جا هم هست، اگر آنها هیپی و اگزیست دارند ما هم داریم. اگر در آن جا انواع اسباب بازی و اسباب بزک و مدهای گوناگون و لباس های عجیب و غریب است این جا هم هست، اگر در آن جا سگ بازی و گربه بازی رواج دارد. این کارها در این جا هم بی رونق نیست….. بگذارید همه بروند و ببینند اروپا آش دهن سوزی نیست. غرب دیگر چیزی ندارد که به شرق نداده باشد.[۵۳۷]
ـ زبان خارجی را هم باید خوب یاد بگیری که در هر چهار لغت فارسی دو تا هم لغت فرنگی مخلوط کنی، ژستی بگیری و پزی بدهی.[۵۳۸]
ـ ولی او تقصیری نداشت زیرا ناچار بود که خود را به رنگ محیط در آورد و به قول فرنگی ها خود را آدابپته کند چون در سراسر محیط مهمان خانه تظاهر به فرنگی مآبی موج می زد و مهمان خانه هم این کار را برای جلب مشتری می کرد چون می دانست خیلی ها از این فرنگی بازی خوششان می آید. من نمی دانم این «مرض» کی از گریبان ما دست بر می دارد.[۵۳۹]
۴ ـ ۲ ـ ۵ ـ۲ رواج مصرف زدگی و اسراف در جامعه
علیرغم مسائل و معضلات مربوط به کمبود و گرانی کالاـ که در بخش های قبل به آن اشاره شد ـ مردم جامعه دچار نوعی مصرف زدگی و افراط در مصرف کالا بوده اند.
مؤلف این نکته را هم در کنار مسائلی که به نوعی نشان دهنده ی ضعف فرهنگی در جامعه بوده عنوان کرده است و به مسائلی مثل خرید مایحتاج بیش از اندازه ی ضرورت، خرید کالاهای کاملا غیر ضروری و بی استفاده، صرفا برای تجمل گرایی و اشراف منشی، استقبال از اجناس و کالاهای گران قیمت تر برای خودنمایی و مسائلی از این قبیل اشاره کرده است.
ـ برخی از خانواده ها به جای یک ماشین دو تا یا سه تا ماشین دارند. در عمارتی که شامل سه آپارتمان است سه خانواده نشسته اند که روی هم رفته شش ماشین دارند و گاراژ هم ندارند…. بعضی از اوقات هم جلوی گاراژ خانه های شمالی توقف می کنند و اغلب سر این قضیه دعوا و جنجال راه می اندازند.[۵۴۰]
ـ در اتاق یکی از دوستان یک دوره دائره المعارف انگلیسی دیدم که قریب چهار هزار تومان قیمت داشت. از او پرسیدم: تو انگلیسی می دانی؟ گف: نه، پرسیدم: خانمت انگلیسی می داند؟ گفت: نه، گفتم: برادرت چطور؟ گفت: او هم خیر. با تعجب پرسیدم: پس دائره المعارف به این گرانی را برای چه خریده ای؟ جواب داد: آخر قسطی می فروختند، قسطش هم چندان زیاد نیست[۵۴۱].
ـ آیا در کشور شما هم رسم است که وقتی جنسی کمیاب می شود مردم عوض صرفه جویی در مصرف آن ، بدتر حرص بزنند و زیادتر از حد معمول آن را بخرند و احتکار کنند؟ آیا ممکن است که به عنوان مسافرت، تجارت و به اسم تجارت، غارت کنند؟[۵۴۲]
ـ بدین ترتیب گاهی خانمی فقط به قصد کنجکاوی برای این که سرو گوشی آب بدهد و ببیند چه خبر است وارد فروشگاهی می شود و موقعی که بیرون می آید می بیند تقریبا تمام حقوق یک برج شوهرش از جیبش پریده و در مقابل چیزهایی به دست آورده که اغلبش مورد نیازش نیست.[۵۴۳]
ـ یک گنج باد آورده ی میوه فروش ها پول های باد آورده ی مشتری های تازه به دوران رسیده بود. آقای تازه به دوران رسیده وسط مغازه ی میوه فروشی می ایستاد و بادی به غبغب می انداخت و دستی به کمر می زد و مثل فرماندهی که در میدان جنگ مشغول فرمان دادن باشد، هی میوه ها را نام می برد و اصلا راجع به قیمت میوه ها حرفی نمی زد….. موقع حساب هم میوه فروش برای صد تومان متجاوز از دویست تومان حساب بالا می آورد.[۵۴۴]
۴ ـ ۲ ـ ۶ مسائل تربیتی
شیوه های تربیتی والدین ونحوه ی برخوردآن ها با فرزندان و همچنین رفتار فرزندان با والدین هم از مسائل فرهنگی ای است که ضعف ها و نقص های آن از سوی مؤلف ذکر و بیان شده است.
در این زمینه مؤلف به افسار گسیختگی بعضی از جوانان و بی توجهی فرزندان به موقعیت های اجتماعی و اقتصادی خانواده شان و پرتوقع بودن نوجوانان و جوانان اشاره هایی کرده است.
در چنین مواردی اغلب مؤلف به مقایسه ی جوانان دوران گذشته با جوانان عصر حاضر پرداخته و از رواج بی احترامی به مقام پدر و مادر در بین جوانان و مسائلی از این قبیل اظهار ناراحتی کرده است، و یا به رواج عادات و رفتارهای نادرستی مثل گرایش جوانان به سیگار و مواد مخدر اشاره کرده است.
در بعضی از موارد مؤلف عامل اصلی این رفتارها را خود والدین و عدم موفقیت آنها در تربیت فرزندان دانسته است.
همچنین رواج روابط خاص و پنهانی بین دختران و پسران و آسیب های ناشی از این روابط برای طرفین را هم مطرح کرده است و در این مورد به ازدواج های غلط و ناموفق که طبیعتا به مرور زمان به نحوه ی شکل گیری فرهنگ های خاص در این زمینه منجر می شده نیز اشاره کرده است. البته ذکر این نکته هم لازم است که مؤلف کلاً نگاه بدبینانه به ازدواج داشته و در بسیاری از موارد در قالب طنز تفکر منفی خود درباره ی ازدواج را بیان کرده است.
ـ از خانمی پرسیدم: شما اهل کجا هستید؟ جواب داد : من و شوهرم هر دو اهل تهران هستیم. ولی بچه ی ما لهجه ی نطنزی ها را دارد، چون من و شوهرم روزها به اداره می رویم و شب ها به گردش. بچه ی ما را هم کلفتی بزرگ می کند که اهل نطنز است.[۵۴۵]
ـ پسر و دخترهای امروزی برای پدر و مادر تره هم خرد نمی کنند. هر وقت هم که والدین بیچاره با هزار جور ملایمت و احتیاط حرفی به آن ها می زنند فوراً بر می گردند و با چند جمله ی قالبی و پیش ساخته به آن ها جواب می دهند[۵۴۶].
ـ در همان روز پسری که صبح به مادرش تحفه ای داده، نیم ساعت بعد با او یکی به دو می کند، پرخاش می کند، اهانت می کند. یا مادری که دست تنهاست به پسر پانزده ساله اش التماس می کند که از سرکوچه یک دانه نان برای سیر کردن شکم خودش بگیرد و او به حرفش گوش نمی دهد و این دو قدم راه را نمی رود با آن که از صبح تا ظهر در کوچه دنبال توپ دویده و همه ی همسایه ها را به ستوه آورده است.[۵۴۷]
ـ جوان به اقتضای جوانی بینش کافی ندارد. وای به این که عاشق هم بشود. عاشق نمی تواند عیوب معشوق خود را چنان که باید و شاید تشخیص دهد. نمی تواند مصلحت بینی کند. بنابراین هر جوانی چه پسر و چه دختر پیش از آن که در دام عشق یا هوس گرفتار شوند باید چشم خود را باز کنند که در این دام نیفتند. گول دوستی ساده را نباید خورد . تمام آتش فتنه از گور همین دوستی ساده بر می خیزد.[۵۴۸]
ـ از بس تا کنون از سرطان زایی سیگار صحبت کرده اند چند روز پیش خانمی که دختر دوازده سیزده ساله ای را مشغول سیگار کشیدن دیده بود به مادر او گفت: چشمت روشن امروز دخترت یواشکی داشت سرطان می کشید.[۵۴۹]
ـ می گفتند با درآمد این شب نشینی به فقرا کمک می کنند، کسانی را که به علت بدهکاری در زندان مانده اند نجات می دهند. وسیله ی ازدواج افراد بی بضاعت را فراهم می آورند. یعنی عده ای را از زندان آزاد می کنند و عده ای آزاد را به زندان می اندازند.[۵۵۰]
۵-ساختار روایی داستان های حالت
همان گونه که در فصول قبل ذکر شد،مولف در این مجموعه ها از دو شیوه برای انتقاد از مسائل عصر خود استفاده کرده است که یکی نوشتن مقاله و دیگری داستان کوتاه است.
در مورد خصائص زبانی و ادبی و همچنین موضوعات مطرح شده در این مقالات و داستان ها هم پیش تر مطالبی عنوان شد و در این فصل به بحث درباره ی ساختار داستان ها پرداخته می شود.
به نظر می رسد که داستان های کوتاه این مجموعه ها در میان آثار مختلف و متنوع ادبیات معاصر مجهول مانده و چنان که باید و شاید شناخته نشده است.اما باید پذیرفت که این داستان ها از لحاظ شیوه ی نویسندگی و داستان پردازی به صورت بسیار استادانه و مخاطب پسند ارائه شده اند.
استفاده های به جا و مناسب از انواع شیوه های طنز پردازی و به کارگیری زبان و اصطلاحات عامیانه باعث خلق طنزی لطیف در این داستان ها شده است.همچنین پایان غافلگیر کننده و غیر قابل پیش بینی که در اغلب داستان هاوجود دارد یکی از ویژگی های سبکی در این داستان ها به شمار می رود که بر جذابیت داستان ها افزوده است.
نحوه ی به کارگیری زبان،لحن و شیوه های داستان پردازی و طنز نویسی در این داستان ها باعث شده که حتی داستان هایی که موضوع آنها مسائل خاص عصر نوییسنده است،بعد از گذشت حدود چهار دهه از نگارش داستان ها،هنوز هم جذابیت های خاصی برای خوانندگان این زمان داشته باشد.
در اغلب داستان ها مولف به نوعی در حال تعریف کردن خاطراتی است که در طول یک یا چند روز برای خودش یا افراد دیگری رخ داده است،خاطراتی که بیان کننده ی مسائل و مشکلات مختلف موجود در زندگی افرادا ست و شاید در بدو امر چنین به نظر برسد که نقل این خاطرات و اتفاقات هیچ جذابیتی برای مخاطب ندارد ولی نحوه ی بیان مسائل به گونه ای است که مخاطب را در طول داستان به موضوع علاقه مند کرده و او را به سوی فهمیدن پایان داستان می کشاند و به خاطر همین مسئله است که حتی داستان هایی که در آن به عنوان مثال به موضوعاتی نظیر خاموشی برق،آلودگی هوا یا ترافیک و… پرداخته شده است نیز جذابیت های خاص خود را برای مخاطب این عصر هم دارد.
گذشته از مواردی که ذکر شد باید گفت که یکی از ویژگی های اصلی این داستان ها برخورداری از ساختار و ویژگی های مشابه و بنیادین موجود در اغلب داستان هاست.یعنی اکثریت قریب به اتفاق داستان ها از نظر موضوع و نحوه ی طرح موضوع دارای شباهت ها و همسانی هایی هستند که با تحلیل جداگانه ی هر داستان در نهایت می توان این شباهت ها و ویژگی های همسان را در جدول و یا بر روی نمودار هایی ارائه و ترسیم کرد.
بنابر همین فرضیه ی اصلی برآن شدیم تا نحوه ی ساختار داستان ها را – بر اساس نظریه ی ساختاری گرماس – تجزیه و تحلیل نموده و نتایج حاصل از آن را ارائه نماییم.
بنابراین ابتدا مطالبی به صورت بسیار مختصر و کلی درباره ی روایت شناسی و نظریه ی گرماس عنوان می شود ;و در بخش بعد، پس از ذکر خلاصه ی چند داستان و تحلیل ساختاری آن ها- برای نشان دادن شیوه ی تحلیل داستان ها – نتایج کلی تحلیل داستان ها و شخصیت ها ذکر می شود و در پایان با رسم جدول و نمودار بسامد دقیق عناصر مختلف داستانی ارائه خواهد شد.
۵ ـ ۱ روایت شناسی
روایت شناسی چیست؟ پاسخ دقیق و همه جانبه به این سئوال مسلما نیازمند مجال و فرصتی وسیع تر از این رساله ی دانشجویی است، اما آن چه که در این جا ذکر می شود مطالب بسیار کلی و مختصری است که در واقع به مثابه کانال ورود ما به فصل و بحث پایانی این رساله است.
برای آشنایی مختصر با علم نه چندان نو ظهور روایت شناسی لازم است که به نوعی منشأ و سرچشمه ی ظهور این علم شناخته شود. استفاده از قید نه چندان نو ظهور هم به خاطر تاریخ پیدایش این سرچشمه است.
مطالعات زبان شناسی و توجه به نشانه های زبان شناختی که حدود یک قرن از تاریخ تولد آن می گذرد، بر می گردد به سال ۱۹۱۵ میلادی، یعنی دو سال پس از مرگ فردینان دوسوسور[۵۵۱] زبان شناس بزرگ سوییسی که در ابتدای قرن بیستم در مطالعه ی زبان انقلابی به وجود آورد.[۵۵۲] در واقع وی در زمانی که مطالعات زبان شناسی اغلب بارویکرد تاریخی انجام می شد، رویکردی غیر تاریخی و بسیار انتزاعی را برگزید.[۵۵۳]. سوسور در واقع با یک پرسش بنیادی مطالعات مبحث زبان شناسی را دچار شوک کرد، شوکی عمیق که مسلما منجر به تولید تفکری عمیق تر میان علاقه مندان به این زمینه شد؛ و آن پرسش این بود که زبان چگونه کار می کند.[۵۵۴]. و با طرح همین سئوال اساسی مسأله ی نحوه ی تغییر یک زبان خاص طی ادوار تاریخ را در درجه ی دوم اهمیت قرار داد.[۵۵۵] این رویکرد و طرح همین مسأله باعث شد که سوسور نظریه ی بنیادی و تاثیر گذار خود را به این صورت بیان کند که زبان را پیش از هر چیز باید نظامی از نشانه ها دانست.[۵۵۶] از نظر وی هر واژه یک نشانه ی زبان شناسی است که در آن واحد هم فرم است و هم معنا. او فرم رادال و معنا را مدلول نامید.[۵۵۷] سوسور که در مطالعات خود عمیقا به مسأله ی تفاوت نشانه ها با یکدیگر اعتقاد و تاکید داشت[۵۵۸] معتقد بود که هر تغییری در دال، هر قدر هم که کوچک باشد مدلولی جدید می آفریند.[۵۵۹]
با مطالعات بیشتر و پذیرفته شدن این نظریه ی اساسی در میان پژوهشگران، کم کم این نوع نگاه به ساختار زبان در عمق دیگر علوم و شاخه های مرتبط با زبان و زبان شناسی جای گرفت.
به هر حال این که تمام جهان هستی، جهانی است مبتنی بر رابطه های گوناگون آشکار و پنهان، حقیقتی است انکار نشدنی و البته این نکته هم حقیقتی است که در جهان هستی، زبان ـ حتی اگر نه به عنوان یگانه وسیله ی ارتباط ـ اما اساسی ترین وسیله ی برقرای رابطه میان اجزای مختلف است.
بنابراین مقدمات باید گفت وقتی که زبان نظامی یکپارچه از نشانه ها شناخته می شود، پس تمام محصولات زبان ـ و اندیشه ـ هم می تواند شامل این قانون کلی شود، یعنی تمام این محصولات می تواند نظامی از نشانه ها باشد که به شدت متکی بر تفاوت میان نشانه هاست. پذیرفته شدن همین حقیقت در میان پژوهشگران بوده که باعث به وجود آمدن علومی چون انسان شناسی ساختار گرا شده است. انسان شناسی ساختار گرا مبحثی است که کلودلوی استروس در اواخر دهه ی ۱۹۴۰ آن را مطرح کرد. این مبحث که خود وامدار نظریه ی سوسور درباره ی زبان است، ارتباط چندان مستقیمی با مطالعات ادبی ندارد اما چون بر پسا ساختار گرایی و شعب متعددش نفوذ داشته ، تاثیری عظیم اما نامستقیم بر مطالعات ادبی برجای گذاشته است.[۵۶۰]
به هر حال این واقعیتی است که در تمام نظریه های ادبی ـ و گاه غیر ادبی ـ بعد از سال های ۱۹۱۵ ردپایی از زبان شناسی سوسور دیده می شود. به عنوان بهترین نمونه باید از همین اصطلاحات ساختار گرایی یا انسان شناسی ساختار گرا و یا حتی پساساختارگرایی نام برد. در میان علوم مختلفی که از این نظریه ها بهره برده اند علوم ادبی مسلما بیشترین سهم را دارند. به طوری که باید گفت اصطلاح ساختار گرایی در مطالعات ادبی عموما برای اشاره به رویکردهایی استفاده می شود که شدیدا تحت نفوذ زبان شناسی قرار دارند، چرا که ساختار گرایی ادبی به طور دقیق از زبان شناسی و انسان شناسی ساختار گرا منشعب می شود.[۵۶۱] در واقع می توان گفت که همان گونه که سوسور کوشید تا با رویکردی فرا زمانی به مسأله ی زبان بنگرد، ساختار گرایان نیز با کنار گذاشتن مطالعه بر روی درون مایه ی آثار منفرد ادبی به سوی تدوین قوانین عام گام برداشتند.[۵۶۲] تاثیر مستقیم نظریات سوسور در این زمینه به حدی است که در تبیین ساختار گرایی گفته شده است ساختار گرایی بر این باور است که عناصر متکثر بی شماری که مجموعا فرهنگ را تشکیل می دهند در واقع یک نظام نشانه ای را به وجود می آورند. تاثیر تفاوت نشانه ها در ساخت معنای نشانه ها در این جا هم قابل تعمیم به نشانه های فرهنگی است، چرا که اجزای متکثر و ناپیوسته ای را که ما می توانیم در فرهنگ باز بشناسیم، به خودی خود فاقد معنا هستند و فقط در نظام نشانه ها معنا می یابند.[۵۶۳] اهمیت وجود نشانه ها و تفاوت در نشانه ها در مبحث ساختار گرایی به حدی است که گفته شده ساخت گرایی در گام نخست متکی بر این درک است که اگر رفتارها و تولیدات انسان معنایی داشته باشند باید نظامی زیر بنایی از تمایزات و قراردادها وجود داشته باشد که بتواند تحقق این معنی را ممکن سازد.[۵۶۴]
همان گونه که عناصر و اجزای سازنده ی جهان هستی، اندیشه و نهایتاً زبان رابطه مستقیم و تنگاتنگ با یکدیگر دارند باید گفت که تمامی عناصر یک متن نیز به هم پیوسته اند و کارکردهای متعدد این عناصر و رابطه میان آن هاست که ساختار متن را تشکیل می دهد.[۵۶۵]
باید گفت که آن چه از دید ساختار گرایان اهمیت فراوان دارد، در واقع آن چیزی نیست که مؤلف گفته، بلکه چگونگی شکل گیری آثار ادبی است که حائز اهمیت است. نگاه دقیق و موشکافانه ی این رویکرد به نوع چیدمان عناصر و روابط در آثار ادبی به حدی است که دیگر هیچ اثر یا مؤلفی را برای خواننده منحصر به فرد باقی نمی گذارد، در واقع در نگاه ساختاری مؤلف و نیت مؤلف به هیچ وجه نقشی ندارند[۵۶۶] و بر عکس در این دیدگاه به خواننده ی اثر توجه ویژه ای شده است به طوری که باید پذیرفت که از دیدگاه ساختار گرایی معنای یک اثر خاص ادبی محصول همکاری بین خواننده و ساختار است که معنا را به وجود می آورد. در واقع ساختار گرایی می کوشد تا خواننده ی اثر را با تجلی خاصی از یک ساختار همواره ثابت رویارو کند تا از طریق این رویارویی به دریافتی نائل شود.[۵۶۷]
می توان گفت که در اصل علوم ادبی ای چون ساختار گرایی، نشانه شناسی، روایت شناسی و روایت شناسی ساختار گرا به طور پیچیده ای به یکدیگر مرتبط و نهایتا وامدار یکدیگر هستند که البته زبان شناسی و به ویژه زبان شناسی سوسوری سرچشمه ی اصلی تمام این مباحث به شمار می رود. پیچیدگی و ارتباط این مباحث با یکدیگر به حدی است که به خصوص هر چه پیش تر می رویم محال است که نشانه یا ردپایی از نظریه های مختلف هر یک از شاخه ها را در لابلای مباحث دیگر مشاهده نکنیم. در واقع ساختار گرایی نهایتاً می کوشد تا نمودار و دستورالعمل جامع و مشابهی را برای روایت داستان های متفاوت ترسیم کند و مشخصه ی اصلی این رویکرد هم توجه به روش مندی و تمرکز بر ساختار های زیر بنایی ای است که شکل گیری داستان ها را امکان پذیر می کند.[۵۶۸]
بنابراین چنان که مشاهده می شود ساختار گرایی منجر به تولید و توجه به روایت شناسی می شود. البته در تعریف روایت شناسی هم با نظریه های مختلف و گاه حتی متفاوتی روبه رو می شویم. اما آن چه که مسلم است این نکته است که هدف نهایی روایت شناسی کشف الگوی جامع روایت است که تمامی روش های ممکن روایت داستان ها را در بر گیرد . در واقع همین روش ها هستند که تولید معنا را میسر می کنند.[۵۶۹]
در مورد روایت و روایت شناسی آن چه که بسیار مهم است این است که روایت حقیقتی است انکار نشدنی که در تمامی لحظات و عرصه های زندگی بشر حضور و وجود داشته و دارد. در واقع در گفتگوی از روایت باید بپذیریم که روایت در اسطوره، افسانه، حکایت پند آمیز، قصه، رمان کوتاه، حماسه ، تاریخ، تراژدی، درام، کمدی، لال بازی، نقاشی، پنجره های دارای شیشه نگاره، سینما، داستان مصور، اخبار رسانه ها و حتی گفت و شنودهای روزمره حضور دارد.[۵۷۰]
بنابراین و با تکیه بر این سیطره ی عظیم می بینیم که روایت مسأله ای است بسیار عام و فراگیر که همواره با ما بوده و هست. اما آن چه که به طور خاص به آن پرداخته شده است مسلما داستان ها و روایات مکتوب منظوم یا منثوری است که اگر چه طی قرن ها و سالیان متمادی و متفاوت نگاشته و تولید شده است اما مسلما زیر بنایی مشابه و گاه حتی متحد داشته است.
بنابراین می توان گفت روایت شناسی علمی است که کوشیده این تشابه و هماهنگی و راز آن را کشف و افشا نماید. اگر چه فهرست نه چندان کوتاه بالا عمیقاً نشان دهنده ی جایگاه روایت در جهان است اما تعریفات ارائه ی شده ی دیگر در این زمینه هم پذیرفتنی و قابل ذکر هستند. باید گفت که روایت اصطلاح عامی است که برای هر آن چه قصه، داستان یا حکایتی را نقل می کند به کار می رود. در زبان انگلیسی هم اصطلاح narrative به هر قسم روایت که دارای حادثه، شخصیت و نقل گفتار و اعمال شخصیت ها باشد، خواه نظم یا نثر اطلاق می شود.[۵۷۱] و روایت شناسی یا narratology شعبه ای از رویکرد علمی نسبتا نوینی است که دغدغه ی اصلی آن شناسایی عناصر ساختاری و حالت های مختلف ترکیب این عناصر در روایت ، شگردهای متکرر روایت و تحلیل انواع گفتمان در روایت می باشد.[۵۷۲] اما در مورد تعریف روایت و روایت شناسی باید این نکته ی دقیق و ظریف را پذیرفت که روایت همانا منطقی است که هرگز نمی توان توضیحش داد بلکه همیشه باید روایتش کرد. در واقع تعریف واژه ی روایت متغیر و هنوز منتظر است تا کسی بیاید و بهترین تعریف را ارائه کند.[۵۷۳]
ذکر تعاریف تخصصی، طولانی و گاه پیچیده ای که در این موارد ارائه شده است در این جا مسلما سخن را به درازا می کشاند. و از همان نکاتی که ذکر شد می توان به این نتیجه رسید که هر شکل روایت، هر گونه گزارش و هر نوعی از انواع متعدد روایت که قبلا ذکر شد همگی استوارند بر گزارش داستانی و از همین روست که شناخت ساختار روایی داستان یکی از مهم ترین نکته ها در پژوهش ادبی است و از دوران فرمالیست های روسی درمرکز توجه پژوهشگران قرار گرفته است.[۵۷۴]
به هر صورت باید گفت که ساختار روایت شیوه ای است که داستان ها ـ به معنای وسیع کلمه ـ از طریق آن نقل می شوند. [۵۷۵] و درنتیجه روایت شناسی هم در پی شناخت و تبیین این شیوه هاست اگر چه گفته شده است که می توان روایت شناسی را شاخه ای از نشانه شناسی دانست که می کوشد تا ساختار و مناسبات درونی نشانه ها را در متن باز یابد[۵۷۶] اما به نظر می رسد که در واقع روایت شناسی گونه ای دیگر از ساختار گرایی است که با ساختار بنیادین درون مایه ی داستا ن ها کار چندانی ندارد بلکه بر ساختار روایت متمرکز است.[۵۷۷]
افراد و پژوهشگران زیادی با ملیت ها و نگرش های مختلف و متفاوت به بحث و نظریه پردازی در مورد روایت و روایت شناسی پرداخته اند که شاید بتوان ولادیمیر پراپ را در این زمینه به عنوان نخستین پیش آهنگ معرفی کرد. او در اثر معروف و ماندگارش «ریخت شناسی حکایت»[۵۷۸] به مطالعه و بررسی ویژگی های مشترک در قصه های فولکلوریک روسی پرداخته است[۵۷۹] و فهرستی از این ویژگی ها و شخصیت های مشترک در قصه های پریان را ارائه کرده است. این پژوهش پراپ بعدها محرک و اساس کار دو تن از ساختار گرایان معروف شد، که یکی از این دو کلودبرمون (متولد ۱۹۲۹) بود او در کتاب منطق داستان کوشید تا به یاری منطق قاعده ای همگانی در مورد روایت داستانی بیابد و اساس کارش نیز استوار بر آثار پراپ بود.[۵۸۰]
اما پژوهشگر دیگری که هم عصر با کلودبرمون بوده و در این زمینه مطالعه می کرده، ای . جی. گرماس است که رویکرد دقیق تری به روایت را در الگوی پیشنهادی او می توان مشاهده کرد.[۵۸۱]
آلژیرداس ژولین گرماس، متولد ۱۹۱۷ در لیتوانی، به سال ۱۹۴۹ از سوربن دکترای ادبیات گرفت. او پس از انتشار کتاب معناشناسی ساختاری در ۱۹۶۶ و درباره ی معنادر ۱۹۷۰ به عنوان مهم ترین نظریه پرداز « معنا شناسی روایت» شهرت یافت. در ۱۹۷۶ هم زمان دو کتابش به نام های موپاسان، نشانه شناسی متن و نشانه شناسی علوم انسانی منتشر شدند. گسترش نظریه هایش را می توان در فرهنگ مستدل نظریه ی زبان یافت که به سال ۱۹۷۹ انتشار یافت. درباره ی معنا.دو، به سال ۱۹۸۳ منتشر شد که واپسین کار اوست[۵۸۲].
گرماس نیز در ابتدا اساس کار روایت شناسی خود را بر پایه ی «ریخت شناسی حکایت» پراپ استوار کرد.[۵۸۳] به طوری که کتاب معناشناسی ساختاری او با پژوهش پراپ بر روی قصه های روسی پریان قرابت دارد.[۵۸۴]
اما در واقع گرماس از ژانر خاصی که مورد بحث پراپ بود فراتر رفت و کوشید تا «دستور زبان» داستان را بیابد[۵۸۵] او که در تحلیل متن و داستان به شدت متکی و پایبند به ساختار بوده است معتقد بوده که طرز نگاه پراپ بسیار درگیر درون مایه است و به اندازه ی کافی ساختاری نیست. بنابراین او به شیوه ای کاملا ساختار گرا ساختار بنیادینی را تعریف کرد که امکان شکل گیری معنا را فراهم می آورد.[۵۸۶] در واقع کار گرماس را می توان به نوعی مکمل کار پراپ به حساب آورد اما او در مقایسه با پراپ شرح چیره دستانه تری از این روند به دست داد. اگرچه پراپ توانست قواعد عام حکایات مورد بررسی اش را استخراج کند ولی الگوی او همچنان با شخصیت های داستانی سروکار داشت.[۵۸۷] اما گرماس شخصیت های داستان را بر اساس الگوی کنش دسته بندی کرد.[۵۸۸] یعنی بر اساس آن چه که انجام می دهند نه آن چیزی که هستند. علاوه برنوع دسته بندی شخصیت ها کارگرماس یک تفاوت اساسی و آشکار دیگر با کارپراپ دارد و آن این است که او بر خلاف پراپ که دسته بندی هفت گانه اش از شخصیت های حکایات فولکلوریک را خاص این حکایت ها می دید و آن را تعمیم نمی داد معتقد است که می توان تعداد اندکی از الگوی کنش شخصیت ها را یافت و از این الگو ها منطق جهان داستان را آفرید. او کوشید تا بر اساس این الگوی کنش ها اساس و قاعده ی ظهور رخدادها در داستان را بیابد.[۵۸۹] اگر چه این الگوی کنش مطرح شده توسط گرماس بسیار انتزاعی است اما باید پذیرفت که می تواند روایت به مفهوم عام را توصیف کند و تمامی عناصر احتمالی یک روایت و انواع ترکیبات این عناصر در متون ادبی و غیر ادبی را مشخص سازد.[۵۹۰] بنابراین از دیدگاه گرماس در تحلیل هر داستان باید الگوی کنش را بیابیم و نه چیز دیگری را،چرا که تنها آن جا که شخصیت ها در مناسبت با کنش قرار گیرند می توان نقش ویژه ی آن ها را شناخت.[۵۹۱]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...