عدم اطمینان: معمولاً افراد جوان­تر و کم­تجربه­تر، در مورد اینکه آیا دانش آنها برای دیگران مفید خواهد بود یا خیر، دچار تردید می­شوند و به همین دلیل، از در اختیار دیگران قرار دادن دانش خود امتناع می­ورزند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

انگیزش: انتقال دانش، ممکن است بعنوان یک فعالیت فوق برنامه تلقی شود چراکه مستندسازی آن، ارتباط برقرار کردن با کسانی که با آن نیاز دارند و از این دست موارد، زمان­بر هستند. همچنین، برخی از افراد نیز به دلیل اینکه انتظار بهره بردن دو سویه دارند (که ممکن است با انتقال دانش خود، به این منفعت نرسند) از انتقال دانش امتناع می­ورزند. به همین دلیل، انتقال دانش، نیازمند انگیزش است که در صورت عدم وجود آن، چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
و موانع اجتماعی نیز شامل:
زبان: عدم وجود زبانی مشترک برای انتقال دانش موجود در مدل­های ذهنی فرد، نقطه­نظرات او، مدل­های کاری او، الگوها، پارادایم­ها و عقاید او.
پرهیز از تعارض: پرهیز از تعارض، و داشتن رفتارهای محافظه ­کارانه می ­تواند از انتقال دانش جلوگیری کند؛ هنگامی که این دانش، از افکار و ایده­های جدید تشکیل شده باشد.
بوروکراسی و سلسله­مراتب: سازمان­هایی که بسیار بوروکراتیک هستند روندهای رسمی زیادی دارند که مانع انتقال دانش و ایده­های جدید می­ شود.
پارادایم­های متناقض: فقدان انسجام و پیوستگی میان اهداف فردی و پارادایم­های سازمانی (که اهداف استراتژیک، چشم­انداز، مأموریت، استراتژی­ها، ارزش­ها و… را پوشش می­دهد) می ­تواند مشکلاتی را در مسیر تنظیم و پیوسته­سازی عقایدی که با پارادایم­های سازمانی سازگار نیستند ایجاد کند. چراکه در چنین سازمان­هایی اظهار نظرهای جدید، از دید فرهنگ سازمانی غالب (پارادایم)، پذیرفتنی نیست (دیستِرر، ۲۰۰۱).
همانطور که در این قسمت نیز مشاهده می­ شود از دست دادن قدرت، افشاء، عدم اطمینان، و انگیزش، موانع فردی در جهت انتقال دانش (که نوعی از روابط میان صنعت و دانشگاه است) شناخته شده ­اند.
۳ـ در تحقیقی دیگر، با عنوان «چرا دانشگاهیان با صنعت، تعامل دارند؟ دانشگاه کارآفرین و مشوق­های فردی»، «دی­استه و پِرک­من»، مطالعاتی روی مشوق­های تعامل دانشگاهیان با صنعت انجام داده­اند. این مطالعه این دو دیدگاه را چنین معرفی می­ کند: دیدگاه اول معتقد است که دانشگاهیان با این هدف با صنعت تعامل دارند که بتوانند تحقیقات خود را تجاری کرده و آنها را به کار گرفته و کسب درآمد کنند؛ و دیدگاه دوم معتقد است که در درجه اول، آنها برای جلب حمایت صنعت از تحقیقاتشان به سمت صنعت سوق پیدا می­ کنند.
محققین در این مطالعه، مشوق­ها را به چهار بخش تقسیم نموده ­اند: اولین مشوق، خود شامل پنج مورد است که همگی مربوط به داشتن فرصت یادگیری در تعامل با صنعت است که می­ شود آنرا «مشوق یادگیری» نامید؛ دومین مشوق که «دسترسی به منابع وابسته به هم» نام دارد مربوط است به اشتیاق برای دسترسی به منابعی چون مواد، تخصص­های تحقیقاتی، و تجهیزات؛ سومین مورد، در رابطه با انتظار فرد برای دسترسی به منابع مالی برای تحقیقات است؛ و آخرین مورد که «تجاری­سازی» نام دارد مربوط است به انتظار بازگشت سرمایه (دی­اِسته و پِرک­مَن، ۲۰۱۱).
در این مورد، مشوق­هایی که دانشگاهیان را به تعامل با صنعت ترغیب می­ کنند بررسیشده و صحبتی از موانع فردی به میان آورده نشده است.
۴ـ مطالعه دیگری با عنوان «ارتباطات تعاملی میان دانشگاه و شرکت­ها: بر اساس شواهد تجربی موجود در اتریش» که توسط «اسکارتینگر و دیگران» انجام شده، موارد مؤثر روی تعاملات میان شرکت (صنعت) و دانشگاه مورد بررسی قرار گرفته است؛ این موارد به دو بخش «ویژگی‌های شرکت (صنعت)» و «ویژگی‌های دانشگاه» قابل تقسیم هستند.
این مطالعه، بخش «ویژگی‌های شرکت» را به دو قسمت «ویژگی‌های ساختاری» و «مشوق‌ها و موانع تعامل» تقسیم نموده است. در بخش «ویژگی‌های ساختاری»، اندازه شرکت و سن آن را در میزان و نوع تعامل مؤثر دانسته ­اند؛ بدین شکل که با افزایش اندازه شرکت، تحقیق و توسعه آن افزایش یافته و شرکت را قادر می‌سازد تا به منابع علمی و تکنولوژیک بیرونی دسترسی پیدا کند؛ و در مورد سن شرکت بیان می‌دارند که شرکت‌های جوان‌تر بیشتر راغب به داشتن تعامل با دانشگاه‌ها هستند.
در بخش «مشوق‌ها و موانع تعامل»، سه مورد: حمایت مستقیم در فرایند توسعه، تفاوت‌های فرهنگی، و فقدان اطلاعات در مورد تحقیقات دانشگاهی را متذکر شده ­اند؛ بدین صورت که در قسمت حمایت مستقیم در فرایند توسعه، این مورد را یک مشوق برای شرکت می‌دانند یعنی شرکت به دنبال دریافت حمایت مستقیم تکنولوژیک در فرایند توسعه خود است و به تعامل با دانشگاه نیاز دارد. در بخش تفاوت‌های فرهنگی بعنوان مثال بیان می‌کنند که دانشگاه به دنبال افشا و در دسترس قرار دادن دانش خود به روی عموم جامعه است ولی صنعت، تمایلی به این کار ندارد؛ و نهایتاً در بخش فقدان اطلاعات در مورد تحقیقات دانشگاهی، معتقدند شرکت‌ها و صنعت به دلیل نداشتن اطلاعات کافی در مورد فعالیت‌های دانشگاهی، همکاری کمی را با دانشگاه دارند.
این مطالعه، در ادامه ویژگی‌های دانشگاه را برمی‌شمرد که عبارتند از: ویژگی‌های ساختاری (اندازه دپارتمان دانشگاه)، ویژگی‌های تحقیقی (مکتوبات بین‌المللی، تجربه تحقیقات قراردادی با بخش صنعت، تجربه تحقیقات قراردادی با بخش دولتی، حضور در عرصه عمومی، و میزان نظارت‌ها بر پایان‌نامه‌ها و تزهای کارشناسی ارشد و دکتری)، و فیلدهای تحقیقی دانشگاه.
مطالعه فوق، در بخش ویژگی‌های ساختاری، «اندازه دپارتمان دانشگاه» را بیان کرده و معتقد است اندازه دپارتمان، اثر مثبتی بر تعامل با صنعت دارد.
در بخش ویژگی‌های تحقیقی، معتقد است «مکتوبات بین‌المللی به ازای هر استاد (تعداد مقالات و… چاپ شده در ژورنال‌های بین‌المللی)» تأثیر زیادی بر تعامل با صنعت دارد؛ در مورد «تجربه تحقیقات قراردادی با بخش صنعت و بخش دولتی»، معتقد است هر چقدر این تجربیات بیشتر باشد اثر مثبتی بر تعامل با صنعت دارد؛ در مورد «حضور در عرصه عمومی» معتقد است هرچقدر دانشگاه در عرصه عمومی بیشتر وارد شود (ارائه مطلب در رسانه‌های همگانی مثل رادیو و تلویزیون و…)، اثر معکوس زیادی بر تعامل با صنعت دارد؛ و در مورد «میزان نظارت‌ها بر پایان‌نامه‌ها و تزهای دانشجویان دکترا و کارشناسی ارشد» معتقد است هرچقدر این نظارت‌ها بیشتر باشد اثر قابل توجهی بر تعامل با صنعت دارد (تعامل از نوع نظارت مشترک بر پایان‌نامه‌ها و تزها).
در بخش فیلدهای تحقیقی دانشگاه معتقد است دپارتمان‌هایی که در فیلد «علوم فنی و مهندسی و تکنیکال» فعال هستند رغبت بیشتری به تعامل با صنعت دارند؛ در فیلد «علوم طبیعی» این اثر را معکوس می‌داند؛ در فیلد «طب انسانی» آنرا بی‌اثر دانسته و در فیلد «علوم انسانی» معتقد است اثر منفی زیادی بر تعامل با صنعت دارد (اسکارتینگر و دیگران، ۲۰۰۱).
در این تحقیق نیز اشاره­ای به موانع فردی نشده است ولی همانطور که از توضیحات پیداست می­توان مواردی که زیر آنها خط کشیده شده را بعنوان موانعی که در فرد وجود داشته و او را از برقراری ارتباط با صنعت باز می­دارد به شمار آورد.
۵ ـ مطالعه دیگری با عنوان «چه دانشگاهیانی با چه شرکت­هایی تعامل می­ کنند؟ دلایلی برای فرامنطقه­ای کردن تعاملات دانشگاه و صنعت» که توسط «جواکویین و کارو» انجام شده، تأثیر ویژگی‌های دانشگاهیان بر میزان تمایل آنها برای تعامل با صنعت مورد بررسی قرار گرفته است. این مطالعه این ویژگی­ها را به دو بخش ویژگی­های سازمانی (نوع دانشگاه، نوع رشته دانشگاهی، و میزان فعالیت تحقیق و توسعه) و ویژگی­های فردی تقسیم نموده است.
بر این اساس، در بخش ویژگی­های سازمانی، مطالعات، حاکی از وجود رابطه منفی میان شهرت دانشگاه و میزان تعامل آن با صنعت دارد. البته میزان شهرت ادراک شده دانشگاه، تأثیر بسزایی در میزان موفقیت ادراک شده آن در فعالیت­های مشارکتی دارد (یعنی هرچه دانشگاه تصور کند که مشهورتر است؛ در تعاملش با صنعت نیز احساس موفقیت بیشتری می­ کند). در این میان، رابطه مثبتی میان دانشگاهیانی که در رشته­ های مهندسی و فن­آوری فعالیت دارند و میزان مشارکت آنها با صنعت مشاهده می­ شود. بعبارت جامع­تر، رشته­ های طبیعی، فنی، کشاورزی و علوم اقتصادی، نسبت به پزشکی، علوم اجتماعی (به جز اقتصاد) و علوم انسانی، تمایل بیشتری به تعامل با صنعت دارند. در نهایت اینکه هرچه دانشگاهی برای فعالیت­های تحقیق و توسعه، ارزش بیشتری قائل باشد و به آن بیشتر بپردازد نسبتاً تمایل بیشتری به تعامل با صنعت دارد.
در بخش ویژگی­های فردی دانشگاهیان، مطالعات گویای این مطلب است که سن دانشگاهیان، اثر منفی روی تنوع تعاملات با صنعت دارد در حالی که وضعیت آنها (رتبۀ آموزشی آنها یا تعداد جوایز تحقیقاتی ایشان، رسمی بودن یا نبودن آنها) اثر مثبتی روی تنوع تعاملات دارد. بعلاوه باید به این ویژگی­های فردی دو ویژگی دیگر نیز اضافه نمود: سابقه مدیریتی، و سابقه تحقیقات خارج از کشور. در مورد سابقه مدیریتی باید گفت که اگر اغلب دانشگاهیان در حال فعالیت با بخش صنعت هستند این موضوع را باید به نگاه مدیریت آنها نسبت داد که چنین سازمانی را مدیریت می­ کند (تأثیر پست مدیریتی بر تعامل با صنعت)؛ و از سویی دیگر دانشگاهیانی که تحقیقات خارج از کشور دارند این کار را برای ارتقای دانش خود انجام می­ دهند (جواکویین و کارو، ۲۰۰۷).
در این تحقیق نیز به بررسی ویژگی­هایی که بر میزان تمایل دانشگاهیان برای ارتباط با صنعت مؤثرند پرداخته شده و همانگونه که ذکر شد سن دانشگاهیان، وضعیت آنها، سابقۀ مدیریتی، و سابقه تحقیقات خارج از کشور آنها بعنوان مواردی که در سطح فرد وجود داشته و بر تعامل آنها با صنعت تأثیرگذارند شناسایی شده ­اند.
۶ ـ تحقیق دیگری با عنوان «عبور از مرز: بررسی ویژگی­هایی که ادراک دانشگاهیان را از موانع بازدارنده تعامل با صنعت، شکل می­دهد» که توسط «تارتاری و دیگران» انجام شده، موانع بازدارنده دانشگاهیان از تبادل دانش با صنعت، مورد بررسی قرار گرفته است. این تحقیق معتقد است در روابط صنعت و دانشگاه، دو نوع هزینه، قابل توجه است. هزینۀ اول مربوط به انحراف از نُرم­های علمی[۷۳] است و هزینۀ دوم مربوط است به فرایند مرکب انتقال تکنولوژی[۷۴]. بر این اساس، موانع بازدارنده دانشگاهیان از تبادل دانش با صنعت به دو بخش «موانع محوری در تبادل دانش» و «موانع معامله‌ای تبادل دانش» تقسیم شده ­اند. این مطالعه در مورد موانع محوری، معتقد است محققین دانشگاهی، اغلب برای تقویت تحقیقات آتی خود با صنعت تعامل می‌کنند تا بتوانند درک بهتری از کاربرد تحقیقات بنیادین خود بیابند و نیز از صنعت الهام بگیرند ولی در این میان، دو نوع هزینه وجود دارد: محرمانگی[۷۵]، و انحراف موضوع[۷۶].
محرمانگی، بیان می­دارد که تعامل با صنعت می ­تواند محدودیت­هایی را در افشای نتایج تحقیقات به همراه داشته باشد و به طور کلی، روی نشر این نتایج، تأثیر گذاشته و تهدیدی برای نُرم­های دانش آزاد[۷۷] و اولویت­گذاری آزاد باشد. بعنوان مثال، چندین محقق اظهار داشته اند که تعامل با صنعت باعث تأخیر هم در چاپ و هم در مجوز افشای نتایج تحقیقات می­ شود.
انحراف موضوع نیز حاکی از این است که تعامل با صنعت می ­تواند استقلال محققین دانشگاهی را در انتخاب تحقیقات آتی خود تهدید کند.
بطور خلاصه می­توان گفت که محققین دانشگاهی ممکن است تعامل با صنعت را در رابطه با موضوعات زیر، سخت و مشکل ببینند: تمرکز بر پروژه­ های تحقیقاتی، اولویت­های کاری، انتظار از تحقیقات، و نیز زمان افشا و انتشار نتایج تحقیقات.
این مطالعه در مورد موانع معامله‌ای معتقد است انگیزه­ های دانشگاهیان برای مشارکت در فعالیت­های انتقال دانش، می ­تواند از طریق نحوۀ تسهیل فرایند انتقال فن­آوری در دانشگاه، تقویت شده یا تضعیف شود. بعنوان مثال، نارضایتی فرد از فرایند اعطای پَتنت در دانشگاه خود، می ­تواند مخترعین دانشگاهی را از تصمیم برای افشای اختراعشان منصرف کرده یا آنها را مجبور به دور زدن دفاتر انتقال تکنولوژی (TTO) کرده و آنها را وادارد تا بصورت مستقیم با شریک تجاری خود (صنعت) معامله کنند.
نحوۀ ادراک دانشگاهیان از هزینه­هایی که تعامل با صنعت برایشان در پی دارد (تعامل از نوع تجاری­سازی تحقیقات) به سه ویژگی زیرساختی دانشگاه آنهاوابسته است: اول، ویژگی­های ادراک شده از دفاتر انتقال تکنولوژی دانشگاه، و مخصوصاً منابع در دسترس و مهارت کارکنان این دفاتر، می ­تواند نگرش دانشگاهیان به تعامل را تحت تأثیر قرار دهد؛ دوم. عموماً میزان در دسترس بودن اطلاعات دربارۀ مراحل مورد نیاز برای ایجاد تعامل با صنعت در کل، و خصوصاً در مورد مراحل افشا و دریافت پتنت؛ و سوم، میزان انعطاف­پذیری قوانین دانشگاه برای فعالیت­های مرتبط با انتقال فن­آوری. فقدان سیاست­های منعطف در مورد حقوق مالکیت فکری و انتقال تکنولوژی، اغلب بعنوان مانعی بزرگ در شکل دادن نگرش دانشگاهیان در جهت انجام فعالیت­های تجاری­سازی، توسط آنها شناخته می­ شود.
این مطالعه، عوامل تأثیرگذار بر ادراک دانشگاهیان از موانع مربوط به تبادل دانش را نیز به سه بخش تقسیم می‌کند: این سه عامل عبارتند از: تجربۀ حرفه­ای، تجربۀ تعاملی با سازمان­های تجاری، و سطح اعتماد میان محققین دانشگاهی و شرکای تجاری آنها (که مربوط به تعاملات گذشتۀ میان این دو می­ شود).
این تحقیق در مورد تجربه حرفه‌ای، معتقد است هرچه تجربه صنعتی و حرفه‌ای محققین دانشگاهی، بیشتر باشد ادراک وجود مانع برای داشتن ارتباط با صنعت در آنها کاهش می‌یابد و سه دلیل برای این موضوع ذکر می­ کند: اول اینکه محققینی که دارای چند مسیر شغلی­اند، طی تجربۀ کاری­شان، بیشتر با هنجارهای فرهنگی صنعت، هماهنگ شده ­اند؛ دوم اینکه، این محققین، شبکه ­های اجتماعی مرتبط بیشتری نسبت به سایر محققین دارند که می­توانند از آنها برای شروع یک فعالیت تحقیقییا برای توسعه و اتمام آن، کمک بگیرند؛ و سوم اینکه آنها می­توانند موانع معامله­ای را بهتر مدیریت کنند چراکه بعنوان یک فعال در بخش خصوصی، امکان بیشتری وجود دارد که از طرف سازمان­های خارج از دانشگاه به آنها پیشنهاداتی در مورد حقوق مالکیت فکری و قراردادهای آتی شود.
تحقیق فوق، در مورد تجربه تحقیقات تعاملی و مشترک با شرکای تجاری معتقد است هرچه محققین دانشگاهی، سابقه همکاری تحقیقاتی بیشتری با صنعت داشته باشند موانع محوری و معامله­ای، کمتر آنها را تحت تأثیر قرار دهد. به این دلیل که این تجربه به آنها این فرصت را می­دهد که یاد بگیرند چگونه از شرکای تجاری خود برای تحقیقاتشان و برای هدایت تحقیقاتشان به سمت آنچه صنعت می­خواهد استفاده کنند. محققین ماهر در این زمینه، فعالیت­هایمتداولی در تعامل با صنعت دارند و فراگرفته­اند تا با زبانیتحقیقات خود را بیان کنند که هم برای شرکای تجاریشان ارزشمند باشد و هم برای همکاران خود در دانشگاه.
این مطالعهنهایتاً در مورد اعتماد میان محققین دانشگاهی و شرکای تجاری آنها معتقد است اعتماد، این دو بخش دانشگاهی و صنعتی را قادر می­سازد تا تعهدات دوجانبه را در انجام پروژه­ ها رعایت کرده؛ و کمک می­ کند تا هر بخش، احساس کند در صورت بروز مشکل، با وی عادلانه رفتار خواهد شد (تارتاری و دیگران، ۲۰۱۲).
در این تحقیق نیز اگر موضوع محرمانگی، انحراف موضوع، نحوۀ تسهیل فرایند انتقال فن­آوری در دانشگاه، و ویژگی­های ادراک شده از دفاتر انتقال تکنولوژی دانشگاه را از نوع نگرش پنداریم می­توان آنها را جزء موانع فردی ارتباط دانشگاهیان با صنعت به حساب آورد. یعنی بعنوان مثال، اگر فرد، چنین تصور کند که صنعت، او را از در اختیار دیگران قرار دادن نتایج تحقیقاتش باز می­دارد، یا در انتخاب موضوع، استقلال وی را تحت تأثیر قرار می­دهد؛ یا در مورد دفاتر انتقال تکنولوژی، به مهارت کارکنان آنها اعتماد نداشته باشد، از تعامل با صنعت دوری می­ کند. در مورد میزان در دسترس بودن اطلاعات دربارۀ مراحل مورد نیاز برای ایجاد تعامل با صنعت نیز باید اشاره کرد که اگر فرد، اطلاعات کافی در این مورد نداشته باشد نیز از تعامل با صنعت امتناع خواهد نمود؛ و این فقدان اطلاعات را می­توان مانعی فردی به حساب آورد.
در مورد تجربۀ حرفه­ای، تجربۀ تعاملی با سازمان­های تجاری، و سطح اعتماد میان محققین دانشگاهی و شرکای تجاری آنها نیز با توجه به توضیحات ارائه شده، می­توان این موارد را نیز جزء موانع فردی در راه توسعه تعامل با صنعت قلمداد نمود.
۷ـ بر اساس مطالعه­ایدیگر با عنوان«تعامل با بهترین؟ اثرات شایستگی دانشگاهیان بر میزان تعامل دانشگاه با صنعت» که توسط «پِرک­مَن و دیگران» انجام شده، رابطۀ بین شایستگی (کیفیت) اعضای هیأت علمی و میزان تعامل دانشگاه با صنعت، بر اساس رشته­ های مختلف، بررسیشده است.
این رابطه در رشته­ های مهندسی و فیزیک مانند مهندسی مکانیک و مهندسی تولید، در تمامی اشکال آن (تحقیقات مشارکتی، قرارداد تحقیقات، و مشاوره) و در تمامی سطوح شایستگی محقق (میزان شایستگی و تراز شایستگی محقق) مثبت است.
این نتیجه، برای رشته­ های پزشکی و زیست­فناوری نیز صادق است خصوصاً هنگامی که با شرکت­های بزرگ، تعامل داشته باشند. ولی در مورد محققین تراز اول، این رابطه، منفی است و آنها مشارکت کمتری با صنعت دارند. محققین تراز اول در این رشته­ها از کمک­هزینه­ های عمومی تحقیقات، بهره می­برند بنابراین کمتر تمایل دارند تا وارد تعامل با صنعت شده و منابع مالی جذب کنند.
در علوم اجتماعی، رابطۀ منفی بین شایستگی محقق و تعاملاتی که بیشتر عملیاتی هستند وجود دارد و محققین تراز اول، جذب روابطی با صنعت می­شوند که کمتر عملیاتی بوده و اهداف آن بصورت مشارکتی تعریف شده باشد و نه یکجانبه (از طرف صنعت)؛ و بر عکس، تعامل محققین، هنگامی که اهداف، یکجانبه تعیین شده باشند (مانند قرارداد تحقیقات و مشاوره) با رتبۀ شایستگی محقق، رابطۀ عکس دارد. شواهد حاکی از این است که در این رشته­ها محققین تراز اول، تمایل دارند در روابط مشورتی، مشارکت داشته باشند؛ بدین معنی که به دولت، مشورت دهند؛ و دولت نیز تمایل دارد که این محققین را برای اهداف مشاوره­ای استخدام کند (پِرک­مَن و دیگران، ۲۰۱۱).
جمع­بندی
همانگونه که در بخش ادبیات اشاره شد؛ همکاری و ارتباط دانشگاه و صنعت، کلید توسعه ملی و پایدار در هر کشور است. این همکاری­ها می ­تواند از طرق مختلف صورت پذیرد که شامل: مشاوره، قرارداد تحقیقات مستقیم، آموزش مستمر، قرارداد تحقیقات غیر مستقیم، تحقیق مشترک، استخدام فارغ­ التحصیلان دانشگاهی توسط صنعت، ملاقات­های غیر رسمی، فروش حق امتیاز اختراعات به صنعت، خرید نمونه اولیه محصول از صنعت، آموزش­های اولیه به صنعتگران، مشارکت در تحقیق و توسعه، توسعه مشترک شرکت­ها و پشتیبانی از آنها، نظارت بر پایان نامه­ های کارشناسی ارشد و دکترا، انتشار کتب و مقالات مشترک، سخنرانی اعضای صنعت در دانشگاه، تشکیل شرکت­های اقماری جدید و… است.
آنچه دانشگاهیان را به تعامل با صنعت وامی­دارد را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد که عبارتند از: «مشوق یادگیری»، «مشوق دسترسی به منابع وابسته به هم»، «انتظار فرد برای دسترسی به منابع مالی»، و «مشوق تجاری­سازی».
تعاملات ذکر شده تحت تأثیر مواردی قرار دارد که این موارد به دو بخش «ویژگی­های شرکت یا صنعت» و «ویژگی­های دانشگاه» قابل تقسیم هستند. ویژگی­هایی مثل اندازه شرکت و سن آن، و اندازه دپارتمان دانشگاه، تجربه تحقیقات قراردادی این دپارتمان با صنعت و دولت، و حوزه ­های تحقیقی دانشگاه مثل حوزه علوم فنی و…
موانعی از به وجود آمدن این تعاملات میان دانشگاهیان و صنعتگران جلوگیری می­ کنند که در قالب «هزینه» شناخته می­شوند. این هزینه­ها همان «هزینه انحراف از نُرم­های علمی» و «هزینه فرایند پیچیده انتقال تکنولوژی» هستند. هزینه اول، «موانع محوری در تبادل دانش» را در برمی­گیرد. این موانع محوری، تحت عنوان «محرمانگی» و «انحراف موضوع» بررسی می­شوند. و هزینه دوم، دربردارنده «موانع معامله­ای تبادل دانش» است. این موانع، به سه ویژگی زیرساختی دانشگاه مرتبط است که عبارتند از: ویژگی­های ادراک شده از دفاتر انتقال تکنولوژی دانشگاه، میزان در دسترس بودن اطلاعات درباره مراحل مورد نیاز برای ایجاد تعامل با صنعت، و میزان انعطاف­پذیری قوانین دانشگاه برای فعالیت­های مرتبط با انتقال فن­آوری.
موانع تعامل صنعت و دانشگاه را می­توان در قالب موانع فردی و اجتماعی نیز بررسی کرد. موانع فردی شامل: از دست دادن قدرت، افشاء، عدم اطمینان، و انگیزش است؛ و موانع اجتماعی شامل: زبان، پرهیز از تعارض، بوروکراسی، و پارادایم­های متناقض می­باشد.
هرچه «تجربه حرفه­ای فرد»، «تجربه تحقیقات تعاملی و مشترک فرد با شرکای تجاری خود» و «میزان اعتماد میان محققین دانشگاهی و شرکای تجاری آنها» بیشتر باشد راحت­تر با صنعت، تعامل خواهد نمود.
تجاری­سازی دانش، یکی از روش­های تعامل دانشگاه با صنعت است. در مسیر این نوع تعامل نیز موانعی وجود دارد که از آنجمله می­توان به این موارد اشاره نمود: «بوروکراسی و عدم انعطاف سیستم مدیریت دانشگاه»، «عدم وجود ارتباطات و شبکه­ هایی میان سرمایه ­گذاران، فعالان صنعت و دانشگاهیان»، «فرهنگ متفاوت فعالان صنعت و دانشگاهیان» و…
ارتباط دانشگاه و صنعت، یک مسیر طولانی را پیموده و دستخوش تغییرات بزرگ و «انقلاب»هایی شده است. اولین انقلاب، دانشگاه را از محلی فقط برای آموزش، به محلی هم برای آموزش و هم برای پژوهش تبدیل نمود. در اثر این تغییر، صنعت، منابع مالی را به سمت دانشگاه سرازیر نمود تا از طریق محققین دانشگاهی بتواند بر مشکلات خود فائق آید. طی انقلاب دوم، دانشگاه به یک دانشگاه کارآفرین، تغییر شکل داد تا از این طریق بتواند مشارکت فعال­تری در نوآوری و توسعه فناوری داشته باشد.
امروزه یک مدل سه­بخشی برای ارتباط دانشگاه و صنعت معرفی شده است که تشکیلات سازمانی و اشکال جدید سازمانی را برای تشویق خلاقیت ارائه نموده است. در مدل مارپیچ سه­گانه یا همان مدل دانشگاه ـ صنعت ـ دولت، این سه بخش، با هم وارد ارتباطات دو طرفه می­شوند که در آن هر بخش در حال تلاش برای بهبود عملکرد دیگری است و قسمتی از فعالیت آن بخش را انجام می­دهد ولی در عین حال، نقش اولیه خود را حفظ می­ کند. بعنوان مثال، دانشگاه علاوه بر تولید دانش و تربیت نیروهای دانشی برای صنعت، اقدام به فعالیت­های اقتصادی در کنار فعالیت اصلی خود نیز می­ کند.
در ایران نیز ارتباط دانشگاه و صنعت دستخوش تغییراتی شده و یک تاریخچه ۶۰ ساله را شامل می­ شود که در بردارنده سه دوره تغییر است. اوین دوره از بدو تأسیس اولین دانشگاه در ایران تا سال ۱۳۴۰ ادامه دارد که در آن برخی سازمان­ها جهت تأمین نیروی انسانی خود با هماهنگی مراکز سیاست­گذاری، اقدام به تأسیس مراکز آموزش عالی در کنار سازمان خود می­نمودند. دوره دوم از ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۱ را شامل می­ شود. در این دوره، مراکز دانشگاهی جدیدی در تهران و سایر شهرهای بزرگ تأسیس شد و نیاز شدید دانشجویان به کسب اطلاعات از وضع صنعت، حضور آنها را بعنوان کارآموز در صنعت، غیر قابل اجتناب نمود. در نهایت در دوره سوم که از سال ۱۳۶۱ تا کنون ادامه دارد ستاد انقلاب فرهنگی و بعدها شورای عالی انقلاب فرهنگی، مقرر نمود جهت ارتباط دانشگاه و صنعت، دفاتری از وزارت فرهنگ و آموزش عالی و وزارتخانه­های صنعتی و همچنین دانشگاه­ های کشور تأسیس گردد.
در ایران نیز موانعی، از این ارتباطات جلوگیری می­ کند که از آنجمله می­توان به این موارد اشاره نمود: عدم همسویی سیاست­های علمی و صنعتی کشور در ارتباط دو بخش، ساختار اقتصادی تجارت­گرای کشور تا تولیدی بودن آن، عدم باور متقابل دانشگاه­ها و صنایع از توانمندی­های همدیگر، و…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...