آن مرحوم در ادامه می‌فرمایند:
و «کظم غیظ»، که عبارت است از: فرو بردن خشم، و خود را در حالت غضب نگاه داشتن، اگر چه حلم نیست و لیکن آن نیز ضدیّت با غضب دارد که نمى‏گذارد آثار غضب ظهور نماید.
پس این دو صفت شریفه، ضد غضب‏اند. و هر دو از اخلاق حسنه و صفات فاضله‏اند[۱۲۷].
در قرآن کریم نیز سخن از حلم و بردباری به میان آمده است.قرآن کریم می‌فرماید:
(إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ[۱۲۸]) به راستی که ابراهیم بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (به سوی خدا) بود.
یکی از مواقعی که در زندگی هر انسانی، حلم و بردباری نقش تعیین کننده‌ای دارد و اگر به درستی بردباری بورزد، شیرینی ایمان را احساس می‌کند و از مؤمن بودن خویش لذت می‌برد، هنگامی است که با انسان به نادانی و جهالت رفتار می‌شود. کارهای سبک و سخنان سبک و آزار دهنده از مصداق‌های برخوردهای جاهلانه است. قرآن کریم یکی از خصوصیات بندگان خاص خداوند را چنین بیان می‌فرماید:
(وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً[۱۲۹] ) و بندگان خداى رحمان کسانى‏اند که روى زمین به نرمى گام برمى‏دارند؛ و چون نادانان ایشان را ( با سخنان نابخردانه) مورد خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏دهند.
مقام بندگی و عبودیت حقیقی در سایه‌ی بردباری و حلم‌ورزی محقق می‌گردد و نیل به این بردباری تنها در سایه کنترل زبان از هرگونه کلام بی‌مورد و گفتار ناشایست – از قبیل فاش کردن راز، آزار و اذیت بندگان خدا، تهمت، دروغ، بد زبانی، دشنام و غیره که گاهی عبادت‌های چندین ساله را تباه می‌سازد ـ امکان پذیر خواهد بود. کسی که بردبار نباشد، بسا به یک خشم بی‌جا و یک کلام بی‌مورد، حیثیت و آبروی مؤمنی را در معرض مخاطره قرار دهد و یا زمینه‌ساز ریختن خون ناحقی گردد.
۱٫۳٫۱٫۷٫۱٫ تفاوت حلم و صبر
در کتاب فروق اللغه،ابی هلال عسکری تفاوت صبر وحلم را اینگونه بیان نموده:
«بدان که حلم، اهمال به تأخیر عقاب مستحق است و حلم از جانب خداوند تعالی نسبت به گنهکاران در دنیا فعلی است، مُنافی تعجیل درعقوبت از نعمت و عافیت؛ و بدان که حلم صحیح نیست مگر از کسی که قادر بر عقوبت و امثال عقوبت مثلاً تأدیب به وسیله‌ی زدن باشد و همچنین به کسی که ترک ظلم می‌کند، حلیم گفته نمی‌شود و تنها زمانی گفته می‌شود «حَلُمَ عَنهُ: از او درگذشت»که عقابش را به تأخیر اندازد و او را عفو کند و اگر چنان‌چه او را عقاب کند، عادل باشد نه ظالم.بعضی گفته‌اند که حلم ضد سَفَه است به خاطر اینکه سَفَه یعنی بی‌خردی و سبک سری و عجله و در حلم، بردباری و وقار و امهال (مهلت دادن) می‌باشد. اما صبر: یعنی حبس نفس در مصادفه با ناملایمات و صبر مرد حبس کردن نفس از اظهار جزع است، و جزع بیان آن‌چه که رسیده به آدمی از مصائب و ضررها و غم و اندوه می‌باشد و جایز نیست که صبر به این معنا، صفت برای خداوند تبارک وتعالی قرارگیرد؛ زیرا مصائب و ضررها به خداوند اصابت نمی‌کند. ولی جایز است وصف حلیم را به خداوند تبارک و تعالی نسبت داد.»
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در مورد خداوند در دعای جوشن کبیر می‌خوانیم: « یا مَن هُوَ بمَن عَصاهُ حَلیم» که این جمله به خوبی نشان دهنده‌ی تعریف مذکور درباره حلم است و نکته اینکه اگر در جایی صفت صبور وصّبار برای خداوند متعال آورده شده، به این معنایی که ابی هلال آورده، نیست. بلکه آن‌جا سرانجام صبر مد نظر است که عفو و حلم در برابر عصیان است یا می‌توان به طور دقیق‌تر این چنین گفت که اگر کلمه‌های‌ حلم و صبر با هم در جایی آمدند، آن‌گاه تفاوت بین این دو کلمه لحاظ می‌شود ولی اگر این دو کلمه به تنهایی در کلامی ذکر شده باشند، تفاوت معانی آن‌ها در نظر گرفته نمی شود وطبق قاعده‌ی «إذا اجتَمعا إفترقا و إذا افتَرقا إجتمعا» می شود. اما در ارزش صبر و اهمیت آن همین بس که مولای متقیان علی۷ می‌فرمایند:
وَ عَلَیکمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا (خَیرَ) فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه‏[۱۳۰]
بر شما باد به شکیبایی، که شکیبایی، ایمان را چون سر است بر بدن و ایمان بدون شکیبایی و بدن بی سر ارزشی ندارند.
در کلمات امیرالمؤمنین۷ نیز حلم و بردباری جایگاه ویژه‌ای دارد. آن‌گونه که فرموده‌اند:
لَا شَرَفَ أَعْلَی مِنَ الْحِلْم‏[۱۳۱]
هیچ شرافتی برتر و بالاتر از حلم نیست.
در بیان پیامبر اکرم۹ نیز به لطافت و زیبایی حلم، زمینه‌ساز چشیدن لذت ایمان دانسته شده است که انسان با آن، جهل جاهل را پاسخ می‌گوید. یعنی می‌خواهند با ظرافت و لطافت به ما بفهمانند که پاسخ کارهای جاهلانه، کار جاهلانه‌ای مشابه رفتار دیده شده یا بدتر از آن نیست. بلکه پاسخ هر جهالت و رفتار توأم با نادانی، حلم و بردباری است.
۱٫۳٫۱٫۸٫ ورع بازدارنده از کارهای حرام
یکی از عواملی که باعث چشیدن طعم ایمان می‌شود، ورع نسبت به کار حرام است. رسول خدا۹ در ادامه‌ی حدیث گذشته فرموده‌اند:
… وَ وَرَعٌ یحْجِزُهُ عَنِ الْمَحَارِم[۱۳۲]
‏…. و ورعی که مانع او از حرام‌ها شود.
ورع در لغت به معنای خودداری و از چیزی دوری جستن است که منشأ آن ترس باشد و در اصطلاح به معنای خودداری کردن از گناه و دوری جستن از شبهات و مطلق امور نامطلوب می‌باشد. تفاوت ورع با تقوا را با عنایت به موارد استعمال آن‌ها می‌توان چنین دانست که مفهوم تقوا از ورع گسترده تر است و علاوه بر جنبه‌ی اثباتی، جنبه سلبی را نیز شامل می‌شود، لیکن ورع تنها ناظر به جنبه سلبی است و غالباً در پرهیز از محرمات و مشتهیات نفسانی استعمال می‌شود.
ورع نیز مانند زهد و تقوا دارای درجات متفاوت و مراتب مختلفی است:
کسی که متصف به این صفت عالی می‌شود، در گام نخست از گناهانی که انجام آن‌ها موجب فسق است، اجتناب می کند. بدیهی است که خودداری از ارتکاب این نوع گناهان اختصاص به او نداشته، بلکه جمیع مردم مکلف به پرهیز از آن هستند.
صالحان و مردان نیکوکردار به این مرحله اکتفا نکرده، علاوه بر دوری جستن از معاصی قطعی، از انجام شبهات و اعمال مشکوکی هم که مجاز بودن آن مسلم نیست نیز خودداری می‌کنند.
انجام برخی از امور طبعاً بی اشکال است. لیکن به واسطه‌ی واقع شدن در شرایط خاصی، این احتمال یا نگرانی در آن‌ها وجود دارد که نزدیک شدن به آن‌ها – در نهایت‌- منجر به ارتکاب کار حرام گردد. به عنوان مثال گفتگو درباره‌ی شخصی که به خاطر پیشرفت‌های معنوی یا دارا بودن وجهه‌ی ظاهری و امکانات مادی مورد حسد دیگران واقع شده است، این خطر را به همراه دارد که انسان را ناخودآگاه به غیبت وی مبتلا سازد. پرهیز از این گونه امور، مرحله‌ی بالاتری از ورع است که اختصاص به گروهی از صالحان دارد که مراحل قبلی را پشت سر گذارده‌اند.
عالی ترین مرتبه‌ی ورع که از خصائص صدیقین است، اعراض از غیر خدا و اجتناب از هر چیزی است که به نوعی مرتبط به خداوند نباشد، با انگیزه‌ی بهره گیری از لحظات عمر و پرهیز از ضایع شدن آن.
کسی که در مقابل حرام و شبهه، ورع دارد و همواره مراقب خویش است تا عمل حرامی از او سر نزند، می‌تواند مزه‌ی ایمان را بچشد و از ارتباط خویش با خدا لذت ببرد. بسیاری از اشخاصی که در شهوات و لذات غوطه‌وراند، گمان می‌کنند که پا بر نفس گذاشتن و به ورطه‌ی شهوات نیفتادن و کفّ نفس کردن، فقط سختی و مشقت دارد. اما نمی‌دانند و درک نکرده‌اند که انسان چه لذتی از حال ایمان و معنویت به دست می‌آورد. ورع آن قدر مهم است که امیرالمؤمنین۷ می‌فرمایند:
لَا خَیرَ فِی عَمَلٍ إِلَّا مَعَ الْیقِینِ وَ الْوَرَعِ[۱۳۳]
در هیچ عملی خیر و نفعی نیست مگر آنکه همراه با یقین و توام با ورع باشد.
در کلمات آن حضرت چنین نقل شده است که فرموده‌اند:
الْوَرَعُ جُنَّه[۱۳۴]
ورع سپر نگه‌دارنده است.
۱٫۳٫۱٫۹٫ حسن خلق همراه با مدارا
صفت سومی که در روایت شریفی که از پیامبر اکرم۶ نقل شده، آمده است، حسن خلق است. ادامه‌ی حدیث چنین است:
… وَ خُلُقٌ یدَارِی بِهِ النَّاس[۱۳۵]
اخلاقی که به سبب آن با مردم مدارا کند.
اساساً درگیری‌های خسته کننده، جدال‌های بی حاصل، عکس العمل‌های تند و ملال‌انگیز و ناشکیبایی، مشکلی را حل نکرده. علاوه بر مسموم ساختن محیط زندگی، روح و روان آدمی را می‌آزارد و امید به آینده را کم رنگ می‌سازد.
انسان دارای جنبه‌های مثبت فراوانی است که با بهره‌گیری صحیح از آن‌ها می‌تواند مشکلات را یکی پس از دیگری پشت سر نهاده، از تنگناهای خارج از اختیار زندگی، به سلامت عبور نماید. روح سازگاری را می‌توان در زمره‌ی برترین صفات انسانی و عالی ترین خصلت‌های همزیستی مسالمت آمیز به حساب آورد.
تساهل، تسامح و تغافل نسبت به جنبه‌های اختلاف و پرداختن به قابلیت ها، اشتراکات و خصیصه‌هایی که زمینه‌ی همدلی و وحدت را هموار می‌سازد، از بهترین و ضروری ترین راه‌کارهای تعامل و سازگاری است.
توجه به استعداد‌های متفاوت انسان‌ها از نظر قوای جسمانی، قابلیت‌های باطنی، سطح دانش و درجه ایمان نیز گامی دیگر برای آماده‌سازی فضای تعامل و احیای روح همکاری است.
۱٫۳٫۱٫۱۰٫ ثبات اعتقادی
یکی از عوامل چشیدن طعم ایمان، ثبات در در دین است. از پیامبر اکرم۶چنین نقل شده است:
ثَلَاثٌ‏ مَنْ‏ کنَ‏ فِیهِ‏ وَجَدَ طَعْمَ الْإِیمَانِ مَنْ کانَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا وَ مَنْ کانَ یُحِبُّ الْمَرْءَ لَا یُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ وَ مَنْ کانَ یُلْقَى فِی النَّارِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ أَنْ یَرْجِعَ إِلَى الْکفْرِ بَعْدَ أَنْ أَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنْه‏[۱۳۶]
سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشد، به سبب وجود آن سه چیز، شیرینی ایمان را می‌چشد. اول آن که خدا و رسولش از غیر آن‌ها برایش محبوب‌تر باشد، دوم آن که انسان دوست داشته باشد که جز برای خدا او را دوست نداشته باشند و سوم کسی که در آتش افتادن برایش از کافر شدن بعد از ایمان محبوب‌تر باشد.
۱٫۳٫۱٫۱۰٫۱٫ بررسی حدیث

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...