این حقیقت نه تنها در قرآن بلکه در روایات متعئئی از معصومین(علیه السلام) بیان شده است و صدر المتألهین، در آثار خود به آن آیات و روایات استناد کرده است.
نهایتاً به نظر ملاصدرا، مغالطه‌ای که تناسخیه گرفتار آن شده‌اند، که همچنان که انسان موجودی است که سه مرحله دارد و از مرحل حسی و مثال و عقل برخوردار است، عالم هستی نیز به سه مرحله کلی طبیعت، مثال و عالم عقل تقسیم می‌شود و بین عالم حس و عقل، مرحله‌ای است که در آن مرحله، انسان براساس افعال و عقاید خود ظهور یافته و محشور می‌گردد.
ملاصدرا در اسفار در این مورد می‌گوید:
اینکه از پیشینیان در انتقال نفوس انسانی به بدنهای حیوانی رسیده، ما آن را توجیهی غیر از توجیهی که آنان کرده‌اند و حمل بر غیر آنچه اثبات تناسخ کرده‌اند نمودیم، و همین طور آنچه در رموز قرآنی و کلمات نبوی رسیده است، همه را محمل‌های درست غیر از آنچه که طرفداران تناسخ فهمیده‌اند می‌باشد.
زیرا بیشتر این مواعید و رازهای الهی فقط در سرای دیگری غیر از این سرا تحقق و ثبوت می‌یابد، و سرای آخرت منحصر در عالم عقل، که از مقادیر و اشکال و صور، مجرّد و مبرا است، نمی‌باشد بلکه عالم آخرت دو عالم است:
عالم عقلی نوری و عالم حسی، که (عالم حسی) منقسم به سرای نعمت و جایگاه نقمت می‌گردد، یکی از آن دو، نورانی است و دیگر ظلمانی، اول خاص مقربان است و دومی ویژه نیکبختان و صالحان و یاران دست راستی، و سومی جایگاه بازگردندگان به پایین‌ترین مرتبه و دست چپی‌ها است.
عالم برزخ، عالم متوسط بین عالم طبیعت (دنیا) و عالم عقل است، در این عالم انسانها با هیأتهایی ظاهر می‌شوندکه مناسبت با اخلاق و ملکاتشان دارد.
چون برای هر اخلاقی از خلق‌های زشت و پست که در نفس متمکن شده است، بدنی و صورت نوعی از حیوانات است که به همان خلق و خو اختصاص دارد، مث تکبر و تهور که مناسب با بدن شیر، حیله‌گری به بدن روباه و …..تعلّق می‌گیرد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

هر خلق و خویی علاوه بر اینکه به بدن حیوانی تعلّق دارد، در درجات شدت و ضعف آن اخلاق هم تفاوت صورت و بدن وجود دارد و برای هر درجه‌ای از قوی و ضعیف ومتوسط یک اخلاق، بدن نوع خاصی از آن حیوانات تعلّق می‌گیرد که البته همه در آن خلق و خو اشتراک دارند فقط درجه قوی و ضعیف آن فرق می‌کند.
حالا تکلیف آن شخصی که به انواع خوهای زشت مبتلا شده است، چیست؟
خلق و خوی غالب و برتر که دروی به نهایت شدت وجود دارد، صورت و بدن اصلی و ابتدایی وی را تشکیل می‌دهد تا بالاخره پس از عذاب کشیدن در آن کالبد، صورت آن صفت در وی زایل شده و یا از شدتش کاسته شود. آن وقت به شکل و صورت صفت و خلق و خوی بعدی که در شدت و ضعف صفات، اولویت دارد و غالب‌تر از بقی صفات می‌باشد، در می‌آید و این جریان ادامه دارد تا هروقت که از صفات مذموم پاک شود.
ملاصدرا معتقد است تمام این سخنان در نشأه اخروی مطابق با عقاید اصیل قرآنی است.
(صدرالدین شیرازی،۱۳۷۸ ، صص۳۲ و ۳۱)

۴-۲۶-۲-مواد بدنهای اخروی:

بدن اخروی انسان به عینه همان بدن دنیوی اوست ولی از حیث صورت نه از حیث ماده و می‌دانیم که تمام هرچیزی صورتش است نه ماده‌اش.
بدن شخصی انسان در این عالم از آغاز عمرش تا پایان آن به شخص خودش باقی است ولی نه از حی ماده‌اش، چون مواد بدنی‌اش پیوسته در حال تغییر و تحول و دگرگونی است. پس از حیث صورت نفسانی‌اش است، که هویت و وجود و تشخص و شخصیت وی حفظ می‌گردد.
پس ملاک در حشر بدن انسان، به عینه بقای او از حیث صورت و ذاتش همراه با ماده‌ای مبهم است پس جهت وحدّت و تشخص هر انسانی از کودکی تا پیری همان نفس اوست در ابدان متفاوت دنیوی به همه تغییرات آن، جهت ثبوت در استکمالات شخصیتی انسان همان نفس وی می‌باشد که دقیقاً همین امر وجه اشتراک بین بدن دنیایی و بدن آخرتی وی است.
نفس و یا صورت انسانی وجه ثابت است مواد به تیع نشأت، متفاوتند.
نفوس در جهان اخروی به وسیله لذات و دردها، پاداش و کیفر داده می‌شوند که همه اینها به جهت افعالی است که از بدن دنیوی صادر شده، صورتی از نتیجه افعال و اعمال بدن دنیوی در نفس پدید آمده است که در آخرت و با مواد مبهمه‌ای که در آنجا مطرح است به نوع دیگری تبدیل و تغییر یافته ظاهر می‌گردد.
(صدرالدین شیرازی،۱۳۷۸ ، ص ۳۴)
یکی دیگر و به گونه‌ای مبحث پایانی این فصل پاسخ صدرا به اشکال تناسخیه است مبنی بر اینکه آنها بیان می‌کنند:
وجود تناسخ در این دنیا دقیقاً مثل همان حشرّ است که در آخرت اتفاق می‌افتد:
صدرا در اسفار اینگونه پاسخ می‌دهد که :
ابدان اخروی، وجودشان استعدادی نیست و تکوّنشان به سبب استعدادات مواد و حرکات و آماده سازی آنها و استکمالات درجه آنها که از سببهایی که غریب ولواحقی حقی مفارق حاصل می‌گردد، نمی‌باشد. بلکه آن بدنها لوازم آن نفوس‌اند، مانند لوازم سایه برای صاحب سایه، زیرا آن (بدنها ) به مجرّد ابداع حق اول، به حسب جهات فاعلیت وبدون مشارکت قوابل و جهات استعدادی آنها افاضه می‌شوند، بنابراین هر جوهر نفسانی مفارق را، شبحی مثالی ملازم است که از آن (جوهر) به حسب ملکات و خوها و هیأت نفسانیش و بدون مدخلیت استعدادات و حرکات مواد همانطور که در این عالم هست خرده خرده می‌روید و وجود بدن اخروی مقدم بر وجود نفسش نمی‌باشد، بلکه در وجود، هردو با هم‌اند، بدون ورود و رسوخ جعل در بین آندو، مانند معّیت و با هم بودن لازم و ملزوم و سایه و شاخص، پس همانطوری که شخص و سایه‌اش، هیچ یک از آن دو بر دیگری تقدم ندارد و به واسطه وجودش هیچ یک را از دیگری استعداد حاصل نمی‌گردد، (بلکه به گونه تبعیّت و لزوم است)، قیاس ابدان اخروی هم با نفوسشان که متصّل به آنهاست، همین‌گونه است. (همان ، ص۳۴)

فصل پنجم

تناسخ در آیات، روایات و کلام

۵-۱-تشبّث به آیات قرآن و احادیث و سخنان حکمای بزرگ

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...