پس این دو قبیل احکام صادره، که وفق شرایط متفاوت بوده، قابل اعاده و تکرار است، هر یک طبق شرایط خاصّ خود. و این نوع نسخ ـ ‌در حقیقت‌ ـ نسخ شمرده نمی‌شود، بلکه یک‌سری احکام متعدّدی است که هر یک به شرایط خاصّ خود بستگی دارد، و تغییر حکم با تغییر شرایط نسخ شمرده نمی‌شود، بلکه این تغییرِ موضوع است که موجب تغییر حکم گردیده است.
۴-۶-۲-انواع نسخ از نظر آیت‌الله جوادی آملی
«منسوخ یا حکم است یا تلاوت یا هر دو، و از قبیل قسم سوم، یعنی نسخ تلاوت و حکم جریان سوره‏ی «احزاب» است که عدّه‏ی زیادی آن را نقل کرده‌اند که معادل سوره‏ی «بقره» بود.[۴۲۹] البته باید عنایت کرد که بخشی از این اخبار که در تفسیر طبری[۴۳۰] و تبیان شیخ طوسی[۴۳۱] به آن اشاره شده با خود قرآن کریم مخالف است که صیانت آن را از گزند تحریف اعلام می‌دارد؛ از این‌ رو حتماً باید بخش مزبور توجیه شود و اگر قابل توجیه نبود علم آن به اهل مخصوص آن واگذار شود.»[۴۳۲]
«شماری از صاحب‏نظران اهل سنت، یکی از اقسام نسخ در قرآن را «نسخ تلاوت» دانسته‏اند و در تبیین آن می‏گویند: برخی از آیات در قرآن بوده و احیاناً زمانی به حکم آن عمل می‏شده است و فعلاً نیز حکم آن باقی است، اما تلاوت آن نسخ شده است؛ یعنی از متن قرآن برداشته شد. آنان برای اثبات مدعای مزعوم خود به این آیه تمسک کردند: (مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا… )(بقره/۱۰۶)؛ اگر آیه‏ای را نسخ یا انساء کنیم، بهتر از آن را می‏آوریم یا نظیر آن را. مانند این آیه‏ی ادعایی: از مسند احمدبن‌حنبل: «الشیخ و الشیخه إذا زَنَیا فارجموهما البته»؛ یعنی اگر پیرمرد یا پیرزن در دوران کهنسالی زنا کردند، آنان را رجم کنید.

در صحیح بخاری و مسلم، از عبدالله‌بن‌عباس چنین نقل شده است: خلیفه‌ی دوم در بازگشت از آخرین حجّ خود، چنین خطبه خواند: خداوند محمد۲ را به حق برانگیخت و بر او قرآن نازل کرد و از آن‏چه خداوند نازل کرد، آیه‏ی رجم بوده است و ما آن را قرائت و بدان عمل کردیم و معنایش را دریافتیم؛ بدین‏ رو رسول خدا۲ سنگسار کرد و ما نیز پس از او سنگسار کردیم و من می‏ترسم که با گذشت زمان مردم بگویند: ما آیه‏ی رجم را در قرآن نمی‏یابیم و با ترک یک فریضه‏ی الهی گمراه شوند.
در جای دیگر گفت: «سوگند به کسی که جانم به دست اوست! اگر نبود که مردم می‏گفتند عمر در کتاب خدا افزوده است، من این آیه را در قرآن می‏نوشتم: «الشیخ و الشیخه إذا زنیا فارجموهما البته» که ما آن را این‏گونه قرائت می‏کردیم»، بنابر این ادّعاء، نسخ تلاوت به معنای تحقق تحریف به کاستی در قرآن است.»[۴۳۳]
هر دو دانشمند، سه گونه‌ی نسخ حکم یا تلاوت یا هر دو را از انواع نسخ شمرده و وقوع هیچ‌یک را در قرآن نپذیرفته‌اند؛ آیت‌الله معرفت یک نوع از نسخ را، نسخ مشروط خوانده و نسخ در آیات قرآن را از این قبیل می‌داند، در حالی‌که خود نیز اشاره می‌کند که این نوع در حقیقت نسخ نیست، بلکه با توجه به شرایط تغییر می‌کند، و این همان است که آیت‌الله جوادی آملی، بازگشت روح نسخ را به تخصیص ازمانی می‌داند.
۴-۷-حکمت نسخ
۴-۷-۱-حکمت نسخ از نظر آیت‌الله معرفت[۴۳۴]
در هر حرکت اصلاحی و رو به پیش، نسخ برخی آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها لازمه‌ی تکامل است؛ زیرا در یک حرکت تدریجی وجود مراحل پی‌درپی و تغییر شرایط، لزوم بازنگری در برنامه‌ها را ضروری می‌سازد. البته این تا موقعی است که حرکت به رشد نهایی و کمال مقصود نرسیده باشد. هرگاه برنامه‌ها تکامل یافت، مسأله‌ی نسخ نیز منتفی می‌گردد؛ لذا نسخ در یک شریعت تا موقعی است که پیامبر۲ حیات داشته باشد و فوت وی دیگر جایی برای نسخ در شریعت باقی نمی‌گذارد. نسخ پیاپی در یک شریعتِ نوبنیاد همانند نسخه‌های طبیب است که با شرایط و احوال مریض تغییر می‌یابد. نسخه‌ی دیروز در جای خود مفید و نسخه‌ی امروز نیز در جای خود مفید است؛ لذا خداوند می‌فرماید: (مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا… )(بقره/ ۱۰۶)؛ هرگونه نسخ که صورت می‌گیرد، هر یک در جای خود درست بوده و نسبت به شرایط، رعایت اصلح شده است.
مقصود از (بخیر منها أو مثلها) لحاظ دو حالت است: اگر حکم دیروز را نسبت به شرایط امروز بنگری، حکم امروز اصلح (خیر) است و اگر هر یک را در جای خود بنگری، هر دو حکم همانندند؛ زیرا هر یک با شرایط متناسب خود توافق کامل دارد.
فرق میان نسخ و اِنساء در آن است که اگر حکم سابق هنوز زنده است، ولی شرایط تغییر یافته و حکم جدیدی را مقتضی ساخته است، آن را «نسخ مستقیم» می‌گوییم. اما اگر حکم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و از یادها رفته یا تحریف شده است، آن را «اِنساء» می‌نامیم؛ به این معنا که این حکم از یادها برده شده است. خلاصه در آیه‌ی کریمه می‌فرماید: چه نسخ مستقیم صورت گیرد یا حکم سابق فراموش شده باشد و از نو حکم تازه آورده شود، در هر دو صورت، رعایت اصلح شده است و آن‌چه به صلاح مردم است، بر آنان عرضه می‌شود. این آیه می‌خواهد این شبهه را بزداید که در نسخ احکام یا شرایع، هیچ‌گونه اشتباه یا تغییری در رأیی که حاکی از پی بردن به ناروایی حکم سابق باشد، رخ نداده است، بلکه هر یک در جای خود روا می‌باشد.
در پاسخ به این‌که می‌گویند: وجود آیات منسوخه در قرآن چه فایده‏اى مى‏تواند داشته باشد، جز تلاوت لفظ و فارغ از محتوى؟! باید گفت: با تصویرى که از آیات منسوخه‏ در قرآن ارائه دادیم که اکثر قریب به اتفاق آیات منسوخه از نوع نسخ مشروط به شمار مى‏آیند، روشن گردید که حتى آیات به ظاهر منسوخ هر یک در ظرف ‏مناسب خود و شرایط پیش آمده در طول زمان، کاربرد مخصوص خود را خواهد داشت. این‌گونه نیست که ملاک وجودى آن به‌طور کلى منتفى گردیده باشد. علاوه که نفس وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن، سیر تدریجى و مراحل ‏تشریع احکام را نشان مى‏دهد. این خود یک ارزش تاریخى ـ دینى است که مراحل‏ تکامل شریعت را مى‏رساند. باید توجه داشت که اهمیت موضع قرآن، تنها در جنبه‌ی تشریعات آن‏ نیست و جنبه‏هاى دیگر آن از جمله: اعجاز بیانى آن ـ تا سند زنده‌ی اسلام باشد ـ نیز از اهمیت‏ بسزایى برخوردار است و بایستى همیشه ثابت و استوار باقى بماند. هر آیه خود سند اعجاز به شمار مى‏رود و با جاوید بودن اسلام جاوید خواهد ماند.
۴-۷-۲-حکمت نسخ از نظر آیت‌الله جوادی آملی
«خدای سبحان، در پاسخ یهودیانی که می‌گفتند: «آیا محمّد را نمی‌بینید که روزی اصحابش را به چیزی امر می‌کند و روز دیگر از آن دستور بازمی‌گردد و آنان را بازمی‌دارد!»،[۴۳۵] می‌فرماید: «هر آیه‌ای را که نسخ کنیم و حکمِ آن را از میان برداریم یا آن را از یادها ببریم، برتر از آن یا مانندش را می‌آوریم». گویا آنان چنین می‌پنداشتند که حکم نازل شده، اگر مصلحتی دارد، چرا برداشته می‌شود، وگرنه چرا جعل شده است؟ غافل از این‎که احکام نازل شده از سوی خدای سبحان، فراهم‌کننده‎ی مصالح بندگان است و مصالح بندگان با دگرگونی شرایط می‌تواند تغییر یابد؛ پس باید حکمی که مصلحت آن تبدّل یافته، در پی تغییر اساس و پشتوانه‌اش متبدّل شود. حکم جدید به مثابه‎ی مقیّد یا مخصّص زمانی برای اطلاق یا عموم زمانی حکم پیشین است و کاشف از این است که حکم پیشین، گرچه به ظاهر، برای همه‎ی زمان‎ها جعل شده بود، لیکن این ظهور بر اثر محدود بودن ملاک حکم، مراد جدّی شارع نبوده، اَمَد واقعی آن، آغاز حکم جدید است؛ بنابراین، نه تداوم یک حکم نشان حکمت است و نه نسخ آن علامت جهل و مانند آن و با توجه به این‎که چنین واقع‌نگری حکیمانه‌ای از خداوند دانا و توانا به دور نیست و نه در ناحیه‎ی «قادر» و قدرت او محدودیتی است و نه از ناحیهه‎ی «مقدور» امتناعی، از این‌ رو در پایان آیه‎ی نخست به بی‌انتهایی قدرت اشاره می‌کند و در آیه‎ی دوم، نفوذ قدرت و مشیّت خدا و عدم امتناع مقدور را بر آن می‌افزاید.»[۴۳۶]
«ضمیرهای (خیر منها) و (مثلها) به آیه‌ی مورد نسخ و انساء بازمی‌گردد؛ یعنی هم در مورد نسخ آن‌چه بعداً می‌آید مثل یا بهتر از منسوخ است و هم در مورد انساء آن‌چه بعداً می‌آید مثل یا بهتر از مُنْسی است و تفکیک ضمیرها به طوری‌که «خیر» راجع به منسوخ باشد و «مثل» راجع به مُنْسی به معنای متروک و به حال خود مانده ناصواب است.[۴۳۷]
گاهی جامعه‌ی بشری در دوران گذشته شایستگی حکمی را نداشته و در دوران کنونی شایستگی آن را دارد. در این صورت حکم قبلی خدا به حکمی برتر از حکم پیشین تبدیل می‌شود و گاهی جامعه در دوران گذشته و دوران کنونی، از نظر شایستگی دریافت حکم یکسان است، ولی مصالح گذشته و کنونی او ایجاب می‌کند که خصیصه‌ی حکم متفاوت باشد. در چنین صورتی خداوند مثل آن حکم را از نظر فضیلت و ثواب، ولی متفاوت از نظر اجرا، به او عطا می‌کند.»[۴۳۸]
هر دو دانشمند، در عین تفاوت در تعابیر، حکمت نسخ را در تغییر شرایط جامعه و برای فراهم آمدن مصالح بندگان و لازمه‌ی تکامل آن بیان می‌کنند.
۴-۸-تفاوت نسخ با تخصیص
۴-۸-۱-تفاوت نسخ با تخصیص از نظر آیت‌الله معرفت
«فرق میان نسخ و تخصیص در آن است که نسخ، رفع حکم سابق از تمامى افراد موضوع است و تخصیص، رفع حکم از بعض افراد است در حالى‌که حکم سابق ‏درباره‌ی بعض دیگر هم‌چنان جارى است.»[۴۳۹]
آیت‌الله معرفت، اطلاق نسخ بر تخصیص، تقیید و استثناء را از طرف علمای متقدم، از روی تسامح می‌داند و این موارد را خارج از محدوده‌ی نسخ می‌داند و معتقد است که نسخ زمانی محقق می‌شود که منافات و تعارض، حقیقی و کلی و مطلق باشد.[۴۴۰]
۴-۸-۲-تفاوت نسخ با تخصیص از نظر آیت‌الله جوادی آملی
«نسخ با تخصیص یکسان نیست؛ زیرا بین ناسخ و منسوخ اختلاف تباینی است و جمع عرفی و عقلایی ندارد؛ بر خلاف عام و مخصص یا مطلق و مقیّد که اختلاف آن‌ها جمع عرفی دارد و تعارض آن‌ها بدئی است و نشان آن این‌که عقلا در عرف قانوان‌گذاری بین مطلق و مقیّد و هم‌چنین عام و مخصص تباین نمی‌بینند. خبر واحد می‌تواند مخصّص قرآن باشد. نشان روا بودن تخصیص قرآن قطعی با خبر واحد این‌که تخصیص و تقیید خبر متواتر نیز که قطعی‌ الصدور است، با خبر واحد رواست.»[۴۴۱]
خلط بین بحث نسخ با تخصیص باعث می‌شود دایره‌ی نسخ گسترده شده و بسیاری از آیات قرآن را فراگیرد، لذا این دو دانشمند، با اعتقاد به تفاوت این دو مقوله از هم، وقوع نسخ مصطلح در قرآن را نمی‌پذیرند.
۴-۹-تفاوت نسخ با بداء
علت این‌که در بحث نسخ، از بداء سخن به میان می‌آید این است که بداء همان نسخ است با این تفاوت که نسخ در افق تشریع است، ولی بداء در افق تکوین و آفرینش.[۴۴۲] هرچند علما بر این معنا اتفاق نظر دارند، اما به دلیل شیوایی بیان آیت‌الله معرفت و آیت‌الله جوادی آملی در تبیین شبهات پیرامون آن، به نقل این مطلب از بیان ایشان می‌پردازیم.
۴-۹-۱-تفاوت نسخ با بداء از نظر آیت‌الله معرفت[۴۴۳]
مسأله‌ی ‏«بداء» در تکوینیات، بدین صورت است که مردم بر حسب ظاهر بر ثبوت ‏چیزى گمان داشته و از واقع بى‏خبرند که تبدّل مى‏یابد و در موقع خود بر آن آگاه‏ مى‏شوند و گمان مى‏برند «بداء» حاصل گشته است. لذا دو مسأله‌ی نسخ و بداء در این ‏جهت ‏با هم یکسانند، جز آن‌که نسخ در تشریعیات است و بداء در تکوینیات. آیه‌ی مربوط به بداء در سوره‌ی رعد آمده: (یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ) (رعد/۳۹). یعنى خداوند آن‌چه که بر حسب ظاهر، حالت ثبات دارد را برمى‏دارد و آن‌چه که بر حسب ظاهر حالت زوال دارد را ثبات مى‏بخشد. علم به ثبات و زوال واقعى هر چیز نزد خدا مضبوط است.
برخی می‌گویند: «نسخ‏» در تشریعیات، مانند «بداء» در تکوینیات، به مفهوم واقعى آن بر خداوند مستحیل است، زیرا نسخ و بداء هر دو مفهومى یکسان دارند و آن‏ «پیدایش دیدگاه نوین‏» است، که از قبل پیش‌بینى نشده باشد. سپس با برخورد با موانع، تغییر رأى داده و تشریع یا تکوین جدیدى را آغاز مى‏کند.
این معنا مستلزم‏ جهل سابق است و با علم ازلى خداوندى منافات دارد! در پاسخ، باید گفت که نسخ و بداء هر دو بر حسب ظاهر چنین مى‏نمایند. اما در علم ازلى الهى همین تغییر فعلى پیش‌بینى شده بوده است، و فقط بر مردم پوشیده بوده و در موقع خود روشن مى‏گردد، و مردم چنین ‏مى‏پنداشته‏اند که تغییر رأیى حاصل گشته است. مثلاً تکلیفى که سابقاً به گونه‌ی مطلق ‏تشریع گردیده، بر حسب ظاهر (اطلاق ازمانى) گمان استمرار و تداوم مى‏رفت، که ‏خداوند در وقت‏ خود روشن ساخت که از اول مقید بوده و اجل زمانى داشته که بر مردم پوشیده بوده است و اکنون آشکار گشت. هم‌چنین ـ در مورد بداء ـ تغییراتى که‏ در تکوینیات داده مى‏شود، همه از قبل پیش‌بینى شده بوده، و در وقت ‏خود روشن ‏مى‏گردد. لذا نسخ و بداء، هر دو ظاهرى‏اند نه حقیقى.
۴-۹-۲-تفاوت نسخ با بداء از نظر آیت‌الله جوادی آملی
«اصولیان، اصطلاح نسخ را که برگرفته از تعبیر قرآنی است، ویژه‌ی احکام تشریعی و شریعت دانسته، آن را در برابر «بداء» که مربوط به تکوین است قرار داده‌اند. امّا این عنوان در قرآن کریم هم در امور تشریعی و هم در امور تکوینی به ‏کار رفته است؛ چنان‌که درباره‌ی زایل ساختن اثر وسوسه‌ها و کارشکنی‌های شیطان در برنامه‌های هدایتی انبیاء% که امری تکوینی است، چنین آمده است: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ) (حج/۵۲). تمنّی پیامبران و به ‏ویژه رسول گرامی اسلام۲، هدایت و اصلاح جوامع بشری است و شیطان که از موانع تکامل انسان است، می‌کوشد در برنامه‌های هدایتی و اصلاحی پیامبران% اخلال کند؛ گرچه شیطان هیچ راهی به دل‌های پاک پیامبران% برای وسوسه ندارد؛ زیرا دل‌های آنان از حصون امن الهی است که از گزند وسوسه‌ی هر شیطانی مصون است، لیکن دسیسه و وسوسه‌ی او برای صَدّ از صراط مستقیم در تحقق عینی است. خدای سبحان القائات و اخلال‌های شیطانی در برنامه‌های پیامبران% را نسخ و ازاله و آیات خود را تحکیم می‌کند؛ یعنی با حاکمیت آیاتِ خود، راه نفوذ شیطان را می‌بندد.
در سوره‌ی مبارکه‌ی رعد، از نسخ در تکوین و ازاله‌ی مزبور به «محو» یاد شده است: (یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ )(رعد/۳۹)؛ قوانین و احکام ثابت در موطن معیّنی به عنوان امّ الکتاب همواره نزد خدا از دگرگونی محفوظ است و مقررات جزئی تغییرپذیر بر اساس نظامی خاص دگرگون می‌شود و خدا از ازل تا ابد با علم بی‌کران خود می‌داند چه حادثه‌ای مغلوب و چه پدیده‌ای غالب خواهد شد.»[۴۴۴]
ایشان در جای دیگر می‌نویسد:[۴۴۵] «همان‌گونه که بازگشت نسخ به تخصیص زمانی است و آن‌چه عرفاً نسخ نامیده می‌شود، در حقیقت اعلام محدود بودن ظرف زمانی حکم پیشین است و از این‌ رو گفته می‌شود: «نسخ نسبت به خداوند «بیان» حکم است و نسبت به بندگان «رفع» حکم»، بداء نیز نسبت به انسان‌ها «بداء» و نسبت به خداوند «اِبداء» است؛ خدای سبحان که علم شهودی به اشیاء از ازل تا ابد دارد و می‌داند در هر مقطع چه پدیده‌ای حادث خواهد شد و کدام پدیده رخت برخواهد بست، نزد او بدائی مطرح نیست، بلکه ابداء، یعنی اظهار پس از اِخفاء است، ولی نزد انسان‌ها بداء و ظهور پس از خفاء خواهد بود.
توضیح این‌که، گاهی نصاب پدید آمدن موجودی هم از نظر وجود مقتضی، هم از نظر نبودن مانع تام است و پدیده‌ی مزبور محقق می‌شود، ولی گاهی زمینه‌ی برخی حوادث در تکوین، در حدّ اقتضا فراهم است، لیکن برخی موانع جلوی تأثیر مقتضی را می‌گیرد و آن‌چه توقع تحقق آن بود، محقق نمی‌شود. در چنین مواردی کسی که به سیر تحول همه‌جانبه‌ی حوادث آگاهی ندارد، می‌گوید: بداء حاصل شد، ولی نزد علیم مطلق که می‌داند کدام پدیده به نصاب تحقق می‌رسد و کدامین پدیده به آن نمی‌رسد، بدائی مطرح نیست، بلکه او آن‌چه را بر انسان‌ها آشکار نیست، آشکار و اِبداء می‌کند. طرح بداء به همان معنای معهود بین مخلوق‌ها، نسبت به علم فعلی خدا که در قلمرو امکان قرار دارد نه وجوب، محذور عقلی ندارد و در این باره توجه به چند نکته سودمند است:
الف. هرگونه رخدادی أعم از نسخ و انساء و حوادث دیگر در قلمرو امکان است، نه وجوب و در محدوده‌ی اوصاف فعلی خداست، نه اوصاف ذاتی او.
ب. هرچه حادث می‌شود به مشیئت و اراده و قدَر و قضای سابق الهی مسبوق است و هیچ پدیده‌ای بدون امور یاد شده حادث نخواهد شد.
ج. هرچه در عالم قَدَر حادث می‌شود به قضای سابق یعنی مخزن الهی مسبوق است: (وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ )(حجر/۲۱).
د. همه‌ی امور یاد شده، أعم از قَدَر مسبوق و قضای سابق، و مراد لاحق و اراده‌ی ملحوق و نسخ و انسای متأخر و مشیئت متقدم، همگی حادث حقیقی و ذاتی است؛ زیرا غیر از خدای سبحان هیچ موجودی قدیم حقیقی و ذاتی نیست.»
تطبیق دیدگاه‌های آیت‌الله معرفت و آیت‌الله جوادی آملی در بحث «نسخ»

موضوع

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...