فایل شماره 5868 |
توانایی قضاوت صحیح
توانایی برخورد در برابر نظریه های مخالف
توانایی قبول واقعیت ها
-
انجام پروژههای خارجازکلاس: رشتههایعلومانسانی بیشتر با مسائل عمومی و حساس جامعه سروکار دارند؛بنابراین آموزش را باید از محیط بسته و بدون انگیزه کلاسهای درس دانشگاهها بهدرون اجتماع و میان مردم برد به این صورت دانشجویان با درک مسائل واقعی اجتماعشان سعی می کنند تا از تمامی توانمندی علمی خود در جهت حل مسائل بهره گیرند و چارچوبهای قالبی روابطات و مناسبات کلیشهای جامعه را از نزدیک نقد کنند. پس انجام پروژههایی خارج از محیط کلاسی باعث پرورش ذهنهایی باز و واقع گرا می شود که مسائل جامعه ی خود را فراتر از مطالب کتابها خواهند فهمید.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۵٫ شبیه سازی بر اساس واقعیت های موجود و مورد نظر:ازاصول مهم آموزش تفکر انتقادی ملموس کردنوبه عینیت درآوردن مسائل و واقعیتهایاطراف یادگیرندگان ما می باشد. دررشتههای علومانسانی به دلیل ماهیت ذهنی بودن مطالب آن بایداستادان به نحوی آگاهانه سعی کنند نمود های واقعی و عینی مباحث مورد تدریس خود را در جامعه پیدا کنند و لازمه ی آن شناخت و تسلط دقیق استاداناز موضوعهای درسی است و ارتباطی که این مفاهیم با واقعیات جامعه دارند تا بتوانند با ترسیم شرایطی شبیه به واقعیات محیط اطراف دانشجویان آنها را با شرایط زندگی در جامعه شان آماده کنند و با دادن بینش منطقی و درست در برخورد با مسائلآنهاراآماده ی ورود به صحنه های اجتماع ، مسؤلیت و تعهد کنند.
نظریهرابرت کارپلوس و همکارانش دیدگاهی کلی را نسبت بهآموزش تفکر انتقادی داشته،در حالی که بایدویژگیهایاساسی یک روش آموزشی یعنی سطح کیفی انگیزههاو میزان توجه یادگیرندگان رادر نظر گرفت؛بنابراین در این قسمت بحث راهکارهای آموزش تفکرانتقادی برای دانشجویان رشته های علوم انسانیدر کشورپیشنهاد می گردد.از آنجا که در رشتههای علوم انسانی ماعوامل ایجاد انگیزه در استفاده از شیوه ی تفکر انتقادی مورد توجه قرار میگیردودرکنارآن نیز زمینه و بستر مناسب برای یادگیری چگونه اندیشیدن منتقدانه در مباحث علوم انسانی فراهم نیست؛یعنی به بسیاری از مباحث بنیادی این رشتهها با دیدی سطحی و بدون تحلیل استدلال های منطقی درست می نگرند؛ در نتیجه عامل اصلی که حاصل کاربرد روش تفکر انتقادی است و آن ایجاد عدم تعادل فکری در یادگیرندگان می باشد، حاصل نمی شود.روش مناسب آموزشی برای حل این مسأله،نخست ایجاد انگیزه و اشتیاق در دانشجویان برای شرکت در مباحث کلاس و بررسی و نقد مسائل با راهنماییاستادانخود میباشند؛ چراکهآموزش تفکرانتقادی،درحوزهعلوم انسانی به دلیل ذهنی بودن مفاهیم آن باید جنبه حمایت اندیشهای نیز داشته باشد؛یعنی پرورش تواناییهای دانشجویان برای کسب تفکر انتقادی بدون کمک صاحب نظران ونیز توجه به عناصر پایه ای این روش یعنیانعطاف پذیری،جستجوی دلایل و شقوق مختلف حل مسائل،استنتاج کردن و …، صرفاً با گوش دادن به سخنرانیها و خواندن کتاب های درسی دانشگاهی و امتحان دادن بهوجود نمی آید . در نتیجه باید علاقه، انگیزه، کنجکاوی،روحیهیعلمی و فرهنگی تفکر رادردانشجویان رشتههای علوم انسانی بهوجودآوریمودر حیطه وسیعتری دانشجویان را با انواع دیدگاههاآشنا کرده، تا بتوانند بر اساس تجارب عینی وذهنی که حاصل مطالعهعمیق و نقادی آنها از مسائل علومانسانیاست،شیوه تفکر انتقادی رادرحوزهیعلوم انسانی دانشگاههای کشورمان نهادینهکنیم.در مرحله بعدی باید فرصت هایی توسط استادان برای تمرین مهارت های تفکر انتقادی در دانشجویان فراهم آورند ، تا این گونه چارچوب تحلیلی را که متناسب با موضوع فکری آنها میباشد، در ذهنشان ترسیم کنند و توانایی تغییر، اصلاح و دوباره سازی فرایندها و عناصر فکری را نسبت به مسائل مورد بحث در دانشجویان ایجاد کنند. به طور کلی در بازسازی ساختار فکری ، که ویژگی مهم تفکر انتقادی است ، دانشجوی ما با پرسشهایی مواجه است یعنی باید مداوم افکار خود را در برخورد با مسائل تجدید نظر کنند تا افکار جدیدی بر او آشکار گردد.
۲-۲-۳ نظریه« رابرت استرانبرگ » و آموزش تفکر خلاق :
دررشتههای مختلف علومانسانی برداشت هاومقاصد انسان عامل مهم علیت در دیدههایاجتماعی میباشد. پژوهشگران این عرصه به هنگامانجام پژوهش باشرکت کنندگان درپژوهش،درمیآمیزندودر دیدگاههایآنهاشریک میشوند چون خود نیز با همان مسائلروبهرو هستند؛بنابراین نظریهاسترانبرگکهاز رهگذر مصاحبه و گفت و گو با مردم عادی (بهعنوان قشری کهبهواقعیت های جامعه نزدیکترند و برای پیشبرد زندگیشان همواره راه حل های خلاقانهای بهکار میبرند) و استادان علوم انسانی (یعنی افرادی آگاهواندیشمند در مسائلاین علوم بوده و از نقش مهمی کهایدههای خلاق در توسعه رشتههای آندارد بهخوبی مطلعاند)، تهیه شده و از فهرستی که شامل ۱۳۱نشانه بوده،شش نشانههمخوان با خلاقیت بیان شدهاست. و شامل موارد زیر میباشد:
عدم پیروی از آداب و رسوم :
مقصوداسترانبرگ از آداب و رسوم همان باورها، عقاید و سنتهای تدوین شدهای است که سالها در مجامع علمی کشوری مطرح بوده وهرگاهجریانی مخالف این امور یعنیایدهخلاقه و مبتکرانهای بیان شده،به عنوان شکستن سنتها و متدهایآنها محسوب گردیده است. در کشور ما نیز برای عبور از این سنتهای کهن و دستیابی به رشد و توسعه پایدار باید اندیشمندان ما در جستجوی شقوق مختلف و ایجاد تحول و دگرگونی خلاقانه در چارچوب های جامعهعلمی، بویژه در حوزهعلومانسانی باشند و راهکار آن نیز انعطاف پذیری در برابر دیدگاههای نو و تقویت روحیه جستجوگری و کنجکاوی کهازویژگیهای تفکر خلاق، دراستادان و دانشجویان می باشد؛ چرا که هنوز مباحث درسی رشته های علوم انسانی به شیوهاستاد – شاگردی است و راه برای ابراز عقاید نو و بدیع از سوی دانشجو وجود ندارد،هنوزاستادی برای بر کرسی نشاندن نظریه خلاق خود بدون همکاری با سایر استادان گروه و حتی رشتههای مرتبط با طرحش در مقابل دیدگاه های نقادانه ی سایرین انعطاف لازم را ندارند؛ بنابراین برای دستیابی به هدف توسعهعلومانسانی باید سنتها و روشهایی را که در مجامع و محافل علمی به شکلی غیر اصولی مانع پرورش اندیشه های خلاقه هستند را از میان برداشت و سپس به آموزش شیوه های خلاقیت در دانشجویان علوم انسانی پرداخت .
وحدت بین عقاید و اشیا:
برای آموزش خلاقیت استرانبرگ شرط مهمی را در این مورد قائل شده است و آن هماهنگی که در «عقاید» یعنی نظرات نهادینه شده در ذهن افراد با مشارکت «اشیا» یعنی تبادلات اطلاعاتی که بین امکانات محیط پیرامونی و افرادی است که خلاقانه در جستجوی دستیابی بهاندیشهای نو میباشند.از آنجا که علوم انسانی با مسائل حساس اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و فرهنگی کشور در ارتباط می باشد،لازمه آموزش دانشجویان این عرصه آشنایی آنها با واقعیت های جامعه و تعامل با محیط اطرافشان می باشد تا با فراهم آوردن زمینه این ارتباط بتوانند ایدههای خلاقه خود را در بستری مناسب قرار دهند. درجامعهما بسیاریازامکانات محیطی هماهنگ بارویهایدههای خلاقهاندیشمندان پیش نمیرود؛ یعنی آن تبادل دانش و انتقال اطلاعات از سوی محیط اجتماع پذیرفته نمیشود دراین موقعیت وظیفه و مسؤلیت مهمی برعهدهاستادان و محققان علوم انسانی است تا با بهره گرفتن از ویژگی تحلیلی بودن این علوم محافل علمی و افکار عمومی را آماده پذیرفتن وحدت رویهای که بین خلاقیتهای اندیشمندان و دانش پژوهان جوان و محیط پیرامونشان کنند.
۳٫ذوق زیبایی شناسی و داشتن نیروی تصورات :
اهمیت علوم انسانیاز گذشتههای دور تاکنون به دلیل توجه خاصی بوده که به نیروی تصورات، قدرت تخیل و شناسایی نیازهای روحیانسانهاداشتهاست. استرانبرگ با اشاره به نشانههای خلاقیت این مورد چون وجود تنوع پذیری و خلق تصورات بدیع ذهنی ، لازمه خلق آثار نو رااندیشه های مبتکر و سازندهای میداند که درسایهآموزش مناسب ذوق و قریحهذاتی هر یادگیرنده ای را به سمت خلاقیت تحریک کند.پس نمود آن به این معناست که « خلاقیت به راههای تازه،اصیل،مستقل و تخیلیاندیشیدن درباره انجام کارها می انجامد».( وولفوک، ۱۹۸۷ ، ۱۴۹ )
۴٫مهارت در تصمیم گیری و قابایت انعطاف:
استرانبرگ دراین مورد لازمه آموزش تفکر خلاق را آمادگی یادگیرنده برای تصمیم گیری های خود با کمک نیروهای ذهنی و بینشی می داند تا یادگیرنده بتواند مسائل و قضایا رااز زوایایی بنگرد که قبلاً مورد توجه قرار نگرفته و در فکر و عمل نیز انعطاف بالایی داشته باشد؛ به عنوان نمونه برای ارتقاء خلاقیت در رشته های علوم انسانی باید در ذهن محقق یادانشجو ما توانایی و قدرت تصمیم گیری درباره مسائل آموزشی و پژوهشی ایجاد شده باشد تا آنان خود رادر چهار چوب نظریات کلیشهای برخی مباحث قدیمی و غیر منعطف قرار ندهند و با روحیهای منعطف قدرت درک اشتباهتشان را در «رد» فرضهای نادرست پژوهش های خود داشته باشند تا این گونه از راه حل های منطقی تری به نتایج صحیح و قابل اطمینانی دست یابند.
-
- فراست در بازجویی مسائلاجتماعی:
همواره مسائل اجتماعی به انحاء گوناگون موضوع بسیاری از رشتههای علومانسانی بودهاست و توسعهاین علوم به دلیل پیوند عمیقی است که با مسائل و معضلات اجتماعی داشته است. استرانبرگ لازمهآموزش خلاقیت را تیزبینی دانشجویان علوم انسانی در تحلیل بنیادها و ساختارهای پیچیدهاجتماعی می داند. در رشتههای علومانسانی به دلیل پیوند عمیقی که مباحث آن با مسائل و ضرورت های جامعه ما دارد بایدآموزش خلاقیت را برای دانشجویان آن بهوسیله دوباره خوانی و تجزیه و تحلیل این واقعیت های صریح توسط استادان بازنگری و برای آنان تشریح شود تااین گونهانگیزه حل چالشهای اجتماعی در دانشجویانایجاد شود و منجر به تولیدایدههای خلاق و بکری در رفع مسائل جامعه گردد .
۶٫داشتن سابقه تکامل و شناخت:
درتوسعه رشتههای علوم انسانی باید هم از سابقه تکامل و شناخت هر رشته و یافتن زمینه ظهور و توسعه آن توجه کرد و هم از سابقه ذهنی و بینشی افرادی که در صدد بسط این رشتهها میباشند، اطلاع یافت. در مورد نخست باید،به عنوان نمونهبیانکردکه بسیاری از تحولات عظیم زندگی اجتماعیانسانها ناشی از توسعه آگاهیهای اساسی بوده که از مسائل بغرنج اجتماعات بحران زده به دست آمدهاست. در این میاناندیشمندان علومانسانیاز جامعهشناس و مورخ و سیاستمدار تا حقوق دان و روانشناس هر کدام این بحرانها را از دیدگاهی بررسی کردهوجوانب علمی مسألهراهمراه با ارائه ایدههای خلاقانه جهت برون رفت از آن جریان سهمناک اجتماعی در نظر گرفته اند و به این صورت نیز به خلق نظریات و مکاتب ارزشمند و حتی ایجاد رشتهها ومیان رشتههای جدیدی در علوم انسانی منجر گردیدهاست.در مورد آگاهی از سوابق علمی توسعه دهندگان رشته های علوم انسانی یعنی پژوهشگران و استادان، باید به دانش وسیع،انگیزه قوی کنجکاوی در کشف حقایق و منابع جدید و روحیه جستجوگری آنها توجه داشت.
استرانبرگ در نظریه مذبور به عوامل مهم ایجاد خلاقیت در رشتههای علومانسانی توجه نکردهاست و ازدیدگاه های متنوعی بهره گرفته که کاربردآنها بیشتر در انجام فعالیت های بنیادی علمی و دانشگاهی امکان پذیر است و آن نیز احتیاج به تقویت ساختارهای نظام آموزشی در حوزه علوم انسانی دارد.
۲-۲-۴ تبییـن اصول پنجگانه تفکرانتقادی براساس آرای واتسون – گلیزر :
استنبـاط :
استنباط نتیجه ای است که فرد ازپدیده های به وقوع پیوسته به دست می آورد . مثلاً اگرچراغ های خانه ای روشـن باشد و ازداخـل خـانه صدای موسیـقـی شنیده شود ، شخص می تـواند استنباط کند احتـمالاً کسی درخانه است . البته این استنباط می تواند درست یا نادرسـت باشد ، مثلاً ممکن است اهـل خـانه هنـگام بیرون رفتن چراغها و رادیو را خاموش نکرده باشند . استنباط توانایی تشخیـص داده های درست ازنادرست از میـان اطلاعات داده شده می باشد ( واتسون و گلیـزر ،۱۹۸۰ :۳۲).
شناسایی مفروضـات:
مفـروض عبارتی است که ازپیش درنظـرگرفتـه می شود ، بدیهـی فـرض شده و یا بـرای پذیرفتـه شـدن پیشنهاد میگردد . وقتی می گویید من درمـرداد ماه فـارغ التحصیل خواهم شد ، فرض می کنید تا مـرداد ماه زنده خواهیـد بود و یا دانشکده ، فارغ التحصیـلی شما را درمـرداد اعلام خواهد کرد و مواردی ازاین قبیــل . شنـاسایی مفروضـات درحـقیقت تـوانایی تشخــیص مـفروضات پیشنـهـادی ازعبارات بیانـی می باشد (واتسـون و گلیـزر ، ۱۹۸۰ : ۴۴ ).
استنـتـاج :
دراستنتاج ازمقدماتی منطقی نتیجه و یا نتایجی گرفته می شود . دراستنتاج پیش داوریهای ذهنی نبایستی برقضاوت و نتیجه گیری تأثیربگذارد چرا که این فرایند را ازشیوه منطقی خـود خارج می کند و باعث نتیجه گیری نادرست می شود . دراستنتـاج حرکت ذهنی ازجزء به سوی کل می باشد بـدین ترتیب که ازمقدمـاتی جزئی نتیجه کلی گرفته می شود . همچنین دراستنتـاج توانایی تفکیک مقدمات و داده ها ازنتیجه کلی حائــز اهمیت است ( واتسـون و گلیـزر ، ۱۹۸۰ : ۶۱ ).
تعبیرو تفسیر :
تعبیرو تفسیرتوانایی پردازش اطلاعات و تعیین اعتبارآنها می باشد . دراین فرایند بـایستی قضاوت شــود که آیا نتــایج به طورمنطـقی ازداده و مقدمـه های خود گرفتـه شده است یا خیـر؟ بنـا براین درتعبیــرو تفسیـر استنتاجی صورت نمی گیرد بلکه نتایج دردسترس ما می باشد و موضوع مهم این است که داده ها و مقدمه ها مـورد تجـزیه و تحلیـل قــراربگیرند و برآورد شود که آیا نتایج گرفته شده ازآنها درست است یا نا درست ؟ ( واتسـون و گلیـزر ، ۱۹۸۰ : ۷۲ )
ارزشیـابی استدلالهای منطقی :
درموارد مهم تصمیم گیری درباره انتخـاب استدلالهای قــوی و ضعیـف ، مطلوبتـرآن است که بتـوانیـم استدلالهای قوی و ضعیف را تشخیص دهیم .یک استدلال منطقی وقتی قوی است که هم مهم وهم درارتباط مستقیم با سؤال باشدو یک استدلال وقتی ضعیف است که مستقیماًدرارتباط با سؤال نباشد(حتی اگراز اهمیت زیادی برخوردارباشد ) یا کم اهمیـت باشد و یا تنها با جنبه های علمی و کم اهمیـت سـؤال درارتبــاط باشد( واتسـون و گلیـزر ، ۱۹۸۰ : ۸۹ ).
ناکارآمدی نظامهای آموزشیای که صرفاً انتقال دهنده اطلاعات می باشنـد :
همان طور که گفته شد دنیای کنونی به وسیله فن آوریهای پیشرفته ای همچـون اینترنت و شبکه های جهانی اطلاع رسانی ما را با مقداربسیارزیادی از اطلاعات مواجـه کرده است به طوری که مقطـع زمان حاضربـه عصرانفجار اطلاعات نامگـذاری شده است. امروزه مقـداراطلاعات در دسترس ازتوانـایی افـراد دراستفاده ازاطلاعات پیشی گرفتـه است لـذا درچنیـن فضـایی دیگرلازم نیست دانشـگاهها به منـزله مخـزن دانش واساتیـد به مثابه انتـقال دهنـده اطلاعات باشند ( مایـرز، ۱۳۷۴ : ۲-۷ ). اطلاعات به خودی خود کارآمد وارزشمند نیستنـد بلکـه زمانی می توانند کارآمـد وارزشمنـد باشند که نحوه کاربردشان نیزمشخـص شـده باشـد . درنظام آموزشـی ما که اصـالت را درآمـوزش به انتقـال اطـلاعات می دهد مشکلات اساسی ای دیده می شود . امروزه اغلب کارفرمایان ازکیفیت نظام آموزشی شکـایت دارند و اظهارمی دارند که جوانان پس ازفارغ التحصیل شدن ازمؤسسه و دانشگاه ، واجد مهارتهای لازم برای انجام کارها نیستنـد ، شواهد نشـان می دهد که نظام آموزشی ما روزبه روزکارآیی خود را بیشتـرازدست می دهد ( محب علـی ، ۱۳۷۲ : ۲ )با وجـود آن که بسیاری ازمتخصصان تعلیـم وتربیت بـراین باورند که هدف اساسی تعلیـم وتربیت باید تربیت انسـان متـفکرو فرهیختــه باشد . نتـایج تحقیقـات نشان میدهد که اکثرفـارغ التحصیلان فاقـد مهارتهای تفکرسطح بالا هستنـد( شعبـانی سیـچـانی ، ۱۳۷۸ :۴۵ ).
امروزه از دانشجوی زبان و ادبیات فارسی انتظاری نیست مگر آن که همچون دایره المعـارفی به یـاد سپارنده یک سلسله اطلاعات ادبی باشد . در این نظام آموزشی دانشجویی در حد مطلوب به سـر مـی برد که تنها حفظ کننده تعداد زیادی واژگان مهجور و کهنه فارسی و تاریخ زندگانی شـاعران و نویسندگان باشد و این که بتواند متون ادبی گذشته و یا امروز را به نثر معیار امروزی که قابل فهم برای همگان باشد بیان کند و در حدی بالاتر به یاد سپارنده اندیشه دیگران در مورد یک شـاعر و یا جریـان ادبی باشـد ، بی آن که در نظر گرفته شود این دانشجو خود قدرت تفکر ، نقد و ارزشیابی را دارد و همان طوری که گفته شد صرف یاد سپاری اطلاعات ادبی نمی تواند مارا در تکامل بخشیدن به ادبیات یاری رساند بلکه این اطلاعات باید وسیله ای بشود که فرد بتواند قدرت اندیشیدن و نگرش به ادبیات را کسب کند و توانایی کاربرد این دانش و نگرش کسب شده را در حیطه عمل داشته باشد .
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی از رهگذر کسب اطلاعات ادبی معمول ، بایستی همچون طبیبی باشد که بتواند دردها و مشکلات ادبیات را شناسایی کند و در پی مداوای آنها باشد . او بایستـی قدرت سازماندهی ، طبقه بندی ، مقایسه و ارزشیابی اجزای ادبیات را داشته باشد و بدین وسیله زمینه پیشرفت و ارتقای ادبیات را فراهم آورد . او باید بتواند عوامل تکامل و ضعف ادبیات را در دوره های مختلف شناسایی کرده و با توجه به مقتضیات روزگار خویش در صدد تکامل ادبیات در دوران خویش باشد . او بایستی به جایگـاهی برسـد که در کـنار آگاهـی از اندیشـه دیگـران دربـاره ادبیـات ، خود اندیشه و سخن مستقلی را برای گفتن و توانایی آفرینش مباحث جدید ادبی داشته باشد .
البتـه تفکرانتقـادی به هیچ وجه نافـی اهمیت اطلاعات نیست . اساساً اطلاعات جزء اصلی تفکرانتقادی است، هرچه پایه اطلاعاتی فرد وسیعتـرباشد ظرفیت تفکرانتقادی وی بالاتراست ( کیس،۱۹۹۴ : ۴۱ ).
تفکرانتقادی نیازمند پایـه اطلاعاتی درست است و با تفکرانتقادی می توان این اطلاعات را سازماندهی ، طبقه بندی ، مقایسه و ارزشیابی نمود و زمینـه را برای ارتقاء و پیشرفت آن فراهم کرد ( فورست ،۱۹۹:۳۹ ).
توانایی تفکرانتقادی ، پردازش و ارزشیابی اطلاعات قبـلی با اطلاعات جـدید است ( واتسـون وگلیـزر ،۱۹۸۰ : ۹۵ ).
آنچه که درارتباط با اطلاعات دردنیای کنونی ارزشمند است ، توانایی پردازش اطلاعات است .به گفتـه تافلـرپس ازعصرشکاروعصرثروت ، اکنون عصردانـائی است ، پس دراین عصرقـدرت دست کسی است که اطلاعات بیشتـری دارد و بیگمان منظورکسی است که توانایی بیشتـردرپـردازش و بهـره گیری از اطلاعات داشته باشد .زیرا امروزه به واسطـه فـن آوری اطلاعات و ارتباطات ، اطلاعات به وفوردردسترس همگان قرار دارد .اطلاعات هنگامی دارای ارزش است که تبدیل به دانش گردد ودانش برای توانایی ابداع فرد وسازمان ، منبعی ارزشمند است . مـدل پیشرفـت یادگیـری رونـد تبدیـل اطلاعات را نشان می دهد (بلینـگـرو اسمیـت ،۲۰۰۱ : ۸) .
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-04-05] [ 09:17:00 ب.ظ ]
|