Strategic Culture: Areliable Tool of Analysis for EU Security Development – 17
جولیون هورث در این مقاله اعلام میکند که فرهنگ استراتژیک یک عامل جدید نیست و میتواند در حل تعارضات مبتنی برامنیت اتحادیه اروپا مثمر ثمر افتد . در این ارتباط هورث اقدام به مطالعه رویکردها در این حوزه مطالعاتی کرده و در نهایت به این نتیجه میرسد که توانایی رویکرد اول در تبیین این معضل بیشتر است.
Strategic Culture: European Deficits – 18
اندرو ریمر طرح اولیه این مقاله را از میان صحبتهای خاویر سولانا در راستای وحدت امنیتی، پیدا میکند. ریمر با بررسی و ارزیابی حوزه های خاص مطالعات فرهنگ استراتژیک تلاش میکند متغیرهای مادی و قابل ملموسی را از فرهنگ استراتژیک واحدهای اتحادیه اروپا باز یابد تا بتواند آنها را بعنوان عوامل تشکیلدهنده این فرهنگ در نظر آورد. براساس تحقیقات وی عواملی چون : تاریخچه هدایتکننده، چندجانبهگرایی، هژمونی ، خود انگاره ، تجربیات مشترک تاریخی، نرمها و هنجارها تجربه های نزدیک مثل ۱۱ سپتامبر و در نهایت وضعیت جهان می توانند در ایجاد یک فرهنگ استراتژیک واحد فراملی مثمر ثمر افتد.
EU Strategic Culture: When the Means become End- 19
نورهیم مارتینس در این مقاله اعلام میکند با تمام خدشههایی که بر پیکرۀ حاکمیتها در این اواخر وارد شده است؛ اما موضوع فرهنگ استراتژیک همچنان دارای اثرگذاری در شکلدهی به سیاستهای امنیتی بازیگران بین المللی میباشد. وی بیان میدارد که سند امنیتی اروپا که در سال ۲۰۰۳ به تصویب رسید، اولین گام در تحول یک فرهنگ استراتژیک فراملی در حوزۀ اتحادیه اروپا است؛ که یک روایت استراتژیک از یک مکانیسم اجتماعی است.
۲۰- Nuclear Stratgy and Nation Style
این کتاب که حاصل کار گروهی چند محقق است؛ در ۵ فصل تنظیم شدهاست، هر یک از فصول به مطالعه فرهنگ استراتژیک اتحاد جماهیر شوروی ، فرانسه، بریتانیا و چین می پردازد.
۳-۶: متون مرتبط با فرهنگ استراتژیک ایالات متحده:
توضیح اینکه متونی که در ادامه میآید، دارای قرابت بیشتری با بحث مورد نظر است ، اما به دلایلی چون روش مطالعه و دوره زمانی در بحث هنوز هم لزوم انجام این تحقیق احساس میشود .
Out of wilderness: Prime Time for Strategic Culture -21
کلین گری در این مقاله ریشه مفهوم فرهنگ استراتژیک را از اندیشه های سونتزو پیگیری میکند .گری تلاش میکند حوزه مفهومی فرهنگ استراتژیک را براساس آنچه که یافته های نسل اول گفته میشود را دوباره باز نمائی کند و بوسیله دفاع از این یافته ها رویکرد نسل سوم را به چالش بکشد. مورد پژوهی وی در این اثر استراتژی هستهای ایالات متحده آمریکا است. وی با ارائه ۱۱ نکته، از رهیافت هم نسلی های خود در تبیین استراتژی هستهای آمریکا جانبداری میکند.
Strategic Thoughts for Defence Planner – 22
کالین گری در این مقاله بیان میدارد که آمریکا باید به دنبال طراحی یک نقشه از سیاست امنیتی- نظامی جدید با توجه به تحولات امنیتیاش باشد. برایناساس گری معتقد است که باید در حوزه این کشور مؤلفه های تشکیل دهنده فرهنگ استراتژیک را یافت که از مقبولیت عام برخوردارند. نگاه گری در این مقاله حالتی از روابط بین المللی به خود میگیرد، چرا که وی علل تعمیق اتحاد را نیز در نزدیکی فرهنگ استراتژیک دو طرف یا طرفهای ائتلاف میداند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

-۲۳United Strategic Culture
توماس مانکن در این مقاله تاریخچه فرهنگ استراتژیک را در آثار توسیدید در ارتباط با جنگهای پلوپونزی میباید. اما زمان شکلگیری فرهنگ استراتژیک در آمریکا را مربوط به دورۀ ریگان میداند که ترکیبی از استثناءگرایی، آرمانگرایی لیبرال، جنگ بعنوان قطع سیاست، روش جنگیدن آمریکائی مبنی برجنگ مستقیم و بدون پیچیدگی، رویکرد صنعتی به جنگ و قدرت شلیک است. او اعلام میکند همچنان سلاح هستهای دارای اثرگذاری در فرهنگ استراتژیک آمریکاست.
-۲۴Does America have a Strategic Culture?
بوتی تیموتی در این مقاله به دنبال پاسخ این سوال است : گه چرا آمریکا در زمان جنگ سرد از سلاح هستهای استفاده نکرد؟ وی دلیل را در فرهنگ استراتژیک آمریکا پیگیری میکند و بیان میدارد که در فرهنگ استراتژیک این کشور جنگ زمانی مجوز دارد، که پیروزی قطعی و بلامنازع تضمین شده باشد. چون چنین اطمینانی در رابطه با بهره گرفتن از سلاح هستهای علیه اتحاد جماهیر شوروی وجود نداشت ،پس اقدام به اتخاذ سیاستهای سد نفوذ کردند. آمریکائیها براساس فرهنگ استراتژیک همیشه خواستار نوعی از قطعیت هستند که به خاطر پیچیدگیهای جنگ سرد این امر میسر نبود؛ از این رو از اینکه مستقیما در مقابل شوروی قرار بگیرند، هراس داشتند.
-۲۵Thinking About Strategic Culture
آلستر جانستون در این کتاب اعلام میکند که فرهنگ استراتژیک آمریکا در حالتی از یک اخلاقگرایی عمیق بر محور مسیحیت است. براین اساس مجوز استفاده مجدد از سلاح هستهای را نمیدهد. اما در اتحاد جماهیر شوروی براساس فرهنگ استراتژیک نوعی از جاهطلبی و توسهطلبی استبدادی وجود دارد که حتی مجوز استفاده از سلاح هستهای را هم میدهد. وی رویکرد اول را بخاطر جبرگرایی مورد نقد قرار میدهد و اعلام میکند فرهنگ استراتژیک تنها قابلیت محدود سازی گزینههای استراتژی را داراست.
۲۶ – فرهنگ استراتژیک ایالات متحده آمریکا . مرادعلی صدوقی در این مقاله به بررسی مؤلفه های تشکیل دهنده این فرهنگ فارغ از دوره زمانی خاص پرداخته است. با آن که مقاله در سالهای ابتدایی حادثه ۱۱ سپتامبر نوشته شده است به آن بعنوان یک نقطه عطف فرهنگساز توجه نشده است.
۷- روش شناسی تحقیق:
در این پایان نامه به مهمترین بروندادهای استراتژیک ایالات متحده بعد از ۱۱ سپتامبر توجه میشود. سپس تلاش میشود که مهمترین متغیرهای مؤثر بر فرایند شکلگیری فرهنگ استراتژیک در این دوره را با بررسی مواضع اعلامی و اعمالی رهبران این کشور مورد بررسی قرار دهیم. در این ارتباط سخنرانی های مقامات، اسناد امنیت ملی و گزارش های چهارسالانه وزارت دفاع مورد مطالعه قرار می گیرد. نوع پژوهش علی کفایی است؛ به این معنی که با تکرار موضوعات فرضیه ها در اسناد مورد بررسی به اثبات فرضیه نائل میآئیم.
۸- روش گردآوری داده ها :
داده های این تحقیق به روش کتابخانهای است.
۹ – کاربردهای تحقیق :
با توجه به اینکه تحقیق پیش رو در راستای شناسائی بهتر و بنیادی تر رفتارهای نظامی مبتنی بر هدف ایالات متحده سامان دهی شده است؛ این نوشتار برای موسسات پژوهشی در حوزه ی سیاست خارجی و سازمانهای اجرایی که دست اندرکاران روابط خارجی ایران هستند ، از جمله وزارت امور خارجه کاربرد دارد. این امر با توجه به جاری بودن مذاکرات هستهای در قالب ۵+۱ نیز از اهمیت بسزائی برخوردار است. چنانچه موسسه ناوال آمریکا در همین راستا شناسائی فرهنگ استراتژیک ایران درجهت نتیجه بخشی بهتر دیپلماسی اجبارش را در دستور کار قرار داده است.
۱۰- سازماندهی تحقیق :
این پژوهش در چهار فصل سازماندهی شده است. در فصل نخست به کلیات و مواردی از قبیل طرح مسئله ، پرسش و فرضیه تحقیق، پیشینه پژوهش ، روش و سازماندهی پژوهش پرداخته شده است. در فصل دوم به بررسی چارچوبهای نظری مورد استفاده در این پژوهش میپردازیم. در این خصوص ابتدا، به تاریخچه نظری این مفهوم میپردازیم و رویکردهای متناوب در این زمینه را بیان میداریم.در انتها نیز به مبحث اتاقهای فکر و چگونگی اثر گذاری آنها بر فرهنگ استراتژیک توجه میشود. فصل سوم در واقع نگاه اجمالی بر تاریخ آمریکا از منظر فرهنگ استراتژیک است. که در بازه زمانی ۲۰۰۱-۱۸۶۱ سامان دهی شدهاست. در فصل نهائی ضمن بیان موارد تحول یافته در فرهنگ استراتژیک بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر، به بررسی مهمترین متغیرهای مؤثر در این فرهنگ بعد از تحول میپردازیم. و در پایان این فصل به عنوان دستامد این پژوهش، نتیجه گیری نهائی میآید.
فصل دوم:
چارچوب نظری
فرهنگ استراتژیک
مقدمه: فرهنگ استراتژیک، مفهومی تحول یافته
واژهی فرهنگاستراتژیک که در طول دهه های گذشته حجم زیادی از مطالعاتاستراتژیک را به خود اختصاص داده است؛ برای اولینبار در سال ۱۹۷۷ در چارچوب نوشتاری از سوی جک اسنایدر بر محور معرفی استراتژی هستهای شوروی مطرح گردید.(Snader , 1977) وجه نوآورانهی دیدگاه وی به تأکید بر ضرورت بررسی فرهنگ و زمینه فرهنگی این کشور به عنوان آخرین کلید بازگشائی رمز استراتژی هستهای آن مربوط میشد. در روند دیدگاههایی که در خصوص تعریف مفهوم مزبور و عناصر تشکیل دهندهی آن ارائه شده؛ باید از سال ۲۰۰۶ به مثابه نقطه عطف سخن گفت. به عبارت دیگر، به رغم ادبیات گستردهای که تا آن مقطع در خصوص مقولهی فرهنگ استراتژیک ارائه شدهبود؛ کماکان نوعی رکود بر ادبیات مزبور حاکم بود؛ که شاید مهمترین علت آن نیز به عدم وجود یک وفاق عمومی درباره ماهیت آن مربوط میشد. . (Bloomfield, 2012 , :438) و(Howlett,2006 : 4) در سال ۲۰۰۶ همایشی در ارتباط با “موضوع فرهنگ استراتژیک”برگذارشد، تا بتوان در سایهی حضور کارشناسان و متخصصین این حوزه برای پرسشهای بنیادین راجع به ماهیت و چیستی این نوع فرهنگ پاسخی جامع و بلامنازع یافت. برخی مدعیاند که در فضای فکری و الگوی تحلیلی ناشی از گردهمایی مزبور، کمکم گامهای اساسی برای رشد این حوزه مطالعاتی برداشته شد . (Lantis , 2006 : 15-16) پرسشهای بنیادین یاد شده عبارت بود از : اصولا فرهنگاستراتژیک چیست؟ چگونه تولید میشود؟ چگونه اثر میگذارند؟ چگونه باید مطالعه شود؟ با این وصف، ناگفته نماند که همواره مقولهی مورد بحث از ماهیتی ” تکاملگرا” برخوردار بوده ، تا آنجا که برخی نویسندگان در دههی پایانی قرن بیستم به همین ویژگی نیز اشاره کرده و مدعیاند که دامنهی عناصر سازندهی فرهنگ استراتژیک از سطح تحلیل های تک بعدی و ساده انگار که صرفا بر منازعه و تنش میان دوابرقدرت و ملاحظات هستهای آن تمرکز داشت؛ به سوی توجه به دامنهی وسیعی از عوامل مادی و معنوی همراه با آمیزههایی از پیشبینیهای معطوف به منازعات میان بازیگران بین المللی اعم از دولتی و غیر دولتی متحول شده است. (Howlett,2006 :3)
تعریف فرهنگ استراتژیک:
برخی از مهمترین آرائی که در خصوص تعریف فرهنگ استراتژیک ارائه شده ، عبارتند از:

    • لانگهرست فرهنگ استراتژیک را چارچوب منحصربفردی ازعقاید، ایستارها و عملکردها در مورد استفاده از زور معرفی میکند که به صورت دستهجمعی حفظ شده، و به طور تدریجی در مقاطع زمانی خاص به طور بنیادین یا جزئی تغییر میکند. (Longhurst , 2000 : 303)
    • جانستون، فرهنگ استراتژیک را نظام منسجمی از سمبلها (استدلالها، ساختارها، زبان، تمثیل و استعاره…) میداند، که ترجیحات استراتژیکی طولانی مدت و فراگیری را از طریق صورتبندی مفاهیم و نقشها و اثر بخشی نیروهای نظامی در امور سیاسی بین دولتها تجویز میکند. به زعم او فرهنگ استراتژیک نوعی محیط اندیشهای) Ideational Milieu) باید تلقیشود که گزینههای رفتاری را محدود میکند. (Johnston,1995 : 46)
    • جک اسنایدر با یک تعرف تقلیلگرا نسبت به فرهنگاستراتژیک، آنرا مجموعهای از ایدهها، پاسخهای احساسی شرطی، الگوهای رفتاری معمولی که اعضای یک جامعهی امنیتی ملی با توجه به استراتژی هستهای در آن سهیم هستند،ارزیابی میکند. (عبداله خانی،۱۳۸۶: ۲۴۳)
    • توماس برگر نیز فرهنگاستراتژیک را زیر مجموعهی فرهنگ سیاسی قلمداد مینماید و آن را مجموعهای از ارزشها و عقاید فرهنگی میداند که دیدگاه اعضای یک جامعه را در مورد امنیت ملی و نظامیان به عنوان یک نهاد و استفاده از زور در روابط بینالملل تحتتأثیر قرار میدهد. (عسگری،۱۳۸۴ :۵)
    • کن بوث بیان میکند که فرهنگ استراتژیک؛ سنن، ارزشها، ایستارها، الگوهایرفتاری، عادات، سمبلها ودستاوردها و شیوه های خاص انطباق با محیط و حل مسائل و تهدیدات با بهره گرفتن از زور است. (همان)
    • کالین گری فرهنگ استراتژیک را بعنوان ایدهها، گرایشها، عادات و روش های ارجح عملیات که به طور اجتماعی انتقال یافته است،تعریف میکند. (در عین حال وی معتقد است که موارد یاد شده کم و بیش مخصوص یک جامعه امنیتی دارای پایگاه جغرافیایی خاص با یک تجربه ی تاریخی ضرورتاً منحصر بفرد است.) (Garry, 1981:35) همچنین درادامه بیان می-دارد که فرهنگاستراتژیک عبارت است از یک محیط ایستاری و ارزشی که جامعهی امنیتی در آن عمل میکند. ایدهها در مورد جنگ و استراتژی تحت تأثیر جغرافیای فیزیکی و سیاسی، ایدئولوژی سیاسی و مذهبی و تکنولوژی های نظامی خاصی هستند. (Ibid)

چنانچه بیان شد، طی همایشی که در ارتباط با مفاهیم اصلی فرهنگاستراتژیک در بازه زمانی ۲۰۰۶-۲۰۰۵ برگذار شد، تعریف مورد اجماع فرهنگ استراتژیک عبارت از : اعتقادات مشترک، فرضیات و شیوه های رفتار، مشتق شده از تجربیات و روایتهای پذیرفته شده مشترک (کتبی و یا شفاهی ) که هویت فردی و جمعی را شکل میدهند و ابزار و شیوه های مناسب برای دستیابی به اهداف را تعیین میکنند.(Kartchner , 2006, :8)
در پایان توضیحات مربوط به تعریف فرهنگاستراتژیک، شایسته است که به نکتهای در خصوص منشأ این مفهوم نیز اشارهشود. در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد : افرادی چون گری، اسنایدر و دافیلد ریشهی تاریخی این نوع فرهنگ را در تاریخ اولیه و عمیق کشورها میدانند که بعنوان ریشه های ثابت و تغییر ناپذیر فرهنگ استراتژیک عمل مینمایند. (Duffield ,1998: 23 ) اما محققان متاخرتری چون آلستر جانستون مدعیاند که فرهنگ استراتژیک علاوه بر اینکه دارای منشائی باستانیاند، اما میتوانند ریشه در تاریخ معاصر و گاه حوادث بسیار نزدیک به لحاظ تاریخی داشتهباشند، آنچه که نقش یک تجربهی موفق یا ناموفق را در تصمیات استراتژیک ایفا کرده است. در خصوص اهمیت این نوع تمایزگذاری، جانستون بر این باورست که پیروی از دیدگاه اول نوعی جبرانگاری را به ارمغان میآورد. (Johnston,1995 :37-39) اما به زعم جفری لگرو اگر ریشه فرهنگ استرتژیک را در حوادث معاصر جستجو نمائیم ؛ میتوان جایی را برای عقلانیت نسبی و محدود و همچنین ابتکارات تصمیمگیران باز نمود و به بیانی ساده تر، امکان تحول در فرهنگ استراتژیک بوجود میآید که خود باعث میشود تا نظریهپردازی در این حوزه نسبیتر بوده و از جزمیت آن کاسته شود. (Legro,op.cit.,: 241)
تاریخچه ظهور و تکامل مقوله ی فرهنگ استراتژیک:
الف. دیدگاه های کلاسیک؛ اهتمام تلویحی به مفهوم فرهنگ استراتژیک
با توجه به جایگاه سون تزو در حوزهی تفکر استراتژیک که برخی همپایهی افلاطون در علوم سیاسی دانسته اند، وی را به عنوان اولین مرجع کلاسیک نظریهپردازی در مورد مقولهی فرهنگ استراتژیک در نظر میگیریم. در ابتدا باید گفت که هر چند در کتاب معروف «هنر جنگ» اشارهی صریح و مستقیمی به این معنا یافت نمیشود؛ اما بر مبنای نوآوری وی در زمینهی ضرورت توجه به مؤلفه های غیرمادی ، روانی و انگیزشی در زمینهی مدیریت صحنهی نبرد، می توان ردپای مشخصی از مضامین فرهنگی (معطوف به جنگ و پیروزی در آن ) را به این متفکر چینی نسبت داد. در این ارتباط دو مفهوم «قانون اخلاقی» و «ژنرال خوب» قابل توجه است؛ که اولی به «توافق عمومی رعایا با رای سلطان و معرفی پادشاه بعنوان مرجع شناسایی دوست و دشمن » اشاره داشته و دومی نیز مشخصه های یک فرماندهی نظامی مطلوب را (از جمله اینکه فکرسربازان را به عقایدی پرمایه و بلند پیوند میدهد و یا اینکه هرگز نیروهای نظامی تحت امرش را به دلایلی چون منافع شخصی رها نمیکند)؛ شامل میشود.(سون تزو ، ۱۳۵۹ :۱۳و ۸۶) در این خصوص به موارد دیگری چون نقش ایدوئولوژی در تحکیم وحدت میان اعضا، تعیین پادشاه به عنوان حامل فرهنگ استراتژیک ( اشنایدر،۱۳۸۵ :۳۷-۳۵ ) اشاره شده است. در ادامه میتوان به اندیشه های ماکیاولی توجهکرد . وی «روحیهی سیاسی» را بعنوان ابزاری تعیین کننده در راستای توفیق در نبرد میدانست. کلازویتس (۱۸۳۱ -۱۷۸۰ ) نیز متأثر از سون تزو در چارچوب بازشناسی جنگ، توانست ابعاد نرمافزاری خاصی را در حوزهی مطالعات استراتژیک تعبیه نماید. وی با بیان اینکه هدف نهائی جنگ باید شکست روحیه ی مقاومت دشمن باشد، اهداف استراتژیک را از سطح مؤلفه های وابسته به صحنهی نبرد، به عرصهی فراجنگ سوقداد. بر این پایه شناسایی روحیات دشمن ، از ضرورت هایی تلقی شد که باید در دستورکار دولتها برای پیروزی در جنگ قرارگیرد (Lantise, 2005:2 )رویکرد محوری کلاوزویتس که معمولا به آن ارجاع می شود ،این است که «جنگ تنها یک عمل سیاسی نیست بلکه بواقع نوعی ابزار سیاسی است و به معنای ادامهی خط مشی سیاسی و اجرای همان مقصود منتها با وسایلی دیگر است.» در واقع از نظر وی جنگ همان ادامهی سیاست است که به روشی دیگر و احتمالا خشونتآمیز پیگیری میشود. بنابراین وی بین وسیله و هدف جنگ یک رابطه عقلائی برقرار میکند.(ثقفی عامری،۱۳۷۰ :۱۲-۱۱ ) به این ترتیب وی را باید از نمایندگان برجستهی مکتبی دانست که در کنار تأکید بر اینکه «هدف نهایی جنگ منهدم ساختن نیروی نظامی دشمن است»؛ بر این نکته که هر دو نیروی نظامی وسیاسی در حین جنگ باید برای این هدف باهم همکاری و تلاش نمایند؛ اصرار دارند. (ارل، ۱۳۴۳، :۱۲۲-۱۲۵) .از این منظر میتوان به نکته کلیدی دیگری رسید: از نظر کلازویتس استراتژی تنها در صحنه نبرد خلاصه نمیشود، بلکه تنها قسمتی از این برنامه ریزی راهبردی مربوط به صحنه نبرد است . در واقع وی استراتژی را جزئی از یک طرح سیاسی میدانست؛ که بنا به نظریهی جنگ تمام عیارش باید تمام منابع یک ملت برای به اجرا در آوردن مقاصد سیاسی جنگ با هم همکاری نمایند. ( اشنایدر۱۳۸۵: ۳۸ – ۴۱).
ب. توجه به فرهنگ استراتژیک در بستر فرهنگ سیاسی
به نظر میرسد که زمینه های اهتمام اندیشمندان به مقولهی فرهنگ استراتژیک به مقطعی بازمیگردد که دامنهی توجه به مفهوم فرهنگ و کارکرد آن در عرصهی کنشهای گستردهی اجتماعی به ویژه نسبت به استفاده از زور ، با تحولی تحلیلی مواجه گردید. در ابتدا میتوان به فضای میان دو جنگ جهانی و دستاوردهای تحقیقاتی افرادی چون دیوید الکینز ، ریچارد سیمون و ناتان لیتو اشاره کرد ؛ که باعث شد که مطالعهی فرهنگ کشورها به عنوان بهترین وسیله برای شناسایی سیاستهای امنیتی و نهایتاً میزان تهدید آفرینی و پیشبینی رفتار کشورها در عرصهی روابط بینالملل در نظر گرفتهشوند. (Elkins& Simeon, 1979 :127-128,) زمینه های شکل گیری دومین جنگ جهانی به ویژه رفتارها وانتخابهای دور از ذهن آلمان و ژاپن، دوباره بررسی فرهنگ کشورها برای پیش بینی و یا علت یابی رفتاری آنها را در دستور کار محققان قرار داد. در ادامه باید از فضای جنگسرد با محوریت توازن وحشت هستهای سخن گفت ، که بسیاری از اندیشمندان را برای کشف نیات دو ابرقدرت از استراتژی هستهای راغب نمود. در این ارتباط گرتز در دههی ۱۹۷۰ بیان کرد که فرهنگ یک الگوی متحول شدهی تاریخی از معانی نهفته در قالب نمادها است؛ که توسط افراد به ارث برده میشود. از نظر وی از آنجائی که فرهنگ نحوهی نگرش نسبت به جهان را به فرد اعطا میکند؛ پس منشاء رفتارها و جهتگیریهای او نیز است. به این ترتیب، وی با ربط فرهنگ بعنوان یک زمینهی اندیشگانی رفتار، قضاوتو واکنش ، توانست که تمام رفتارها اعم از فردی، گروهی و دولتی را بگونهای متأثر از فرهنگ توضیح دهد؛ با این فرض که دولتها از افراد تصمیمگیرندهای تشکیل شده که در فرایند جامعهپذیری بخوبی پرورش یافتهاند.(: ۱۲ Geertz , 1973) آلموند و وربا فرهنگسیاسی را مجموعهای از باورها و ارزشهای جامعه نسبت به نظام سیاسی میدانند؛ که در عین حال مضامینی دیگر یعنی تعهد به نهادهای دیپلماتیک و توافق بر سر استفاده از زور و یا پرستیژ کشور در عرصهی جهانی را در بر میگیرد.) Lantis,2005:3) در نهایت جک اسنایدر برای اولینبار در سال ۱۹۷۷ واژهی« فرهنگ استراتژیک» را به عنوان کلید رمزگشائی از استراتژی هستهای اتحاد جماهیر شوری بیان کرد.از آن پس، این مفهوم به کانون الهام و عامل محرکی برای تولید ادبیات مربوط تبدیل شد.(Johnston,1995, p32) در این ارتباط،جانستون فرهنگ استراتژیک را زیرمجموعهی فرهنگسیاسی قلمدادنمود. وی فرهنگسیاسی را مجموعهای از ارزشها و باورها به نظام سیاسی یک کشور دانست؛ که مردم براساس آن ضمن تنظیم رفتارهای خود به معنادارکردن (کدگذاری) رفتار سایرین میپردازند. بر این پایه ، فرهنگاستراتژیک (بعنوان زیرمجموعه ی فرهنگ سیاسی) عبارت از دستهای از ارزشها و باورها دربارهی هویت خودی و بیگانه دانسته شده که بر پایهی آن افراد جامعهی امنیتی به معنادهی رفتار بیگانگان اقدام مینمایند. وی در ادامه راه های مقابله با هویتهای معارض را نیز تجویز میکند؛ و اینگونه نوعی اجماع بر سر استفاده از زور برای رسیدن به اهداف در جامعه شکل میگیرد. (عبداله خانی ،۱۳۸۶: ۱۳۵-۱۵۰)
در پایان توضیحات یاد شده ، شایسته است که نکاتی نیز در باب بستر فکری و اندیشهای استراتژی در دورهی جنگ سرد ، ارائه گردد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...