بر من بخروشد ز بهر هیچ

آن سان که بر غریونده تندری است”

(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۲۰- ۱۹)
قائممقامی هر چه جلوتر میرود غمگینتر و گوشهگیرتر میشود، چرا که چشمش به حقایقی باز میشود که در گذشته آنها را نمیدیده است. به گذشته به روزهایی که مکتبنشین بوده است برمیگردد و تجدید خاطرات میکند و در آنجا به دنبال خاطرات خوشش میگردد و افسوس میخورد، حسرت روزگار بچگی که همه صورت او را به زیبایی ستایش میکردند و صورت او را بهشتی میدانستند و اکنون سهم او جهنم شده است، جهنمی که به خاطر زن بودن نصیبش شده است، جهنمی که به نظر خودش شوهرش برای او ساخته است:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

“گویی زمین به گردش و من در مسیر عمر

غافل چنان که خود خبرم زان سَقَر نبود

گفتند صورت تو بهشتی است ای دریغ

محصول آن بهشت به غیر سقر نبود

سی ساله نیستم من و ایام کودکی

دور آن چنان نشسته که گویی مگر نبود”

(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۴۶)
۳-۳-۴- نصیحت و توصیه قائممقامی به زنان:
قائممقامی وقتی سکوت زنان جامعه را میبیند زبان به سرزنش آنها میگشاید و ضعیف بودن روح و ناتوانی فکر و بیاعتمادی ما زنان رابه هم مطرح میکند که این بیاعتمادی و ضعف روح و تن دادن به بیعدالتیها از زنان موجودی ساخته است که آنها را سزاوار همین دردها کرده است و خطاب به زنان میگوید: زندگی همین زندگی محدودی که در پستوی خانه میگذرانی نیست، این در واقع بدبختی ما زنان است و باید حرکت و جنبشی کنی که تو را از این گرفتاری نجات بخشد.
ژاله فقط به فکر خود نیست او حتی به زنان آینده فکر میکند و دوست ندارد سرنوشتی مانند او داشته باشند و به آنها پیام میدهد که از من که گذشت و زندگی من در درد و رنج به پایان رسید، شما خود را دریابید و به چنین زندگی تن ندهید و من جزء همین توصیه را نمیتوانم به شما بکنم که راضی نشوید زندگی شما هم مثل من در درد و رنج بگذرد:

“من ز دنیا رفتهام ای نازنین آیندگان

رفتگان را جزء کتاب و گفته، رهآورد نیست

وآنچه باقی مانَد از مجموعه اشعار من

برگی خشک هست بر شاخ سخن گر وَرد نیست”

(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۵)
قائممقامی بسیار بهفکر آینده زنان است، و از عیبهای زنان غافل نیست و حسد یکی ازاین عیبهاست که گریبانگیر زنان است، او در اشعارش به حسد اشاره کرده است، او حسد را نتیجه ضعف روحی زن میداند، ضعف روحی که زن دچارش شده است. کسانی در اطرافش بودند و به او حسد میبردند و او این را میدانست، او آنها را پند میدهد که این حسد بیشتر شما را از هم دور میکند و باعث میشود که زنان پشت هم را خالی کنند و این عیب بزرگ شروع یک بحران بزرگ برای زنان است:

“عیب نمیکنم به حسد داشتن از آنک

این رنج جان گزا دل زن را گریز نیست

درد حسد نتیجه ضعف است و ضعف ما

درمان پذیر نیست، به جان “منیر” نیست

اما قسم به جدّ پسندیدهام علی

کان فکر ناپسند مرا در ضمیر نیست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...