۳-زیان باقیمانده:
زیان باقیمانده تفاوت بین عملیات واقعی مدیر و عملیات مورد انتظار وی می­باشد که مربوط به دنبال کردن منافع شخصی است.
حال که ترکیب سهامداری و به ‌ویژ مالکیت مدیران در شرکت از موضوعات مهمی است که می‌تواند هزینه‌ها و یا فرصت‌هایی را در موقعیت‌های مختلف برای شرکت به وجود آورد باید دید چگونه می‌توان ساختار مالکیتی مناسبی را مورد توجه قرار داد که از یک سو تلاش‌های مدیریت در راستای تأمین اهداف سهامداران باشد و از سوی دیگر حتی‌الامکان هزینه‌های نمایندگی به حداقل ممکن برسد. در این زمینه پژوهشات و تجربیات متعددی پیش رو قرار دارد اما تنها بخشی از آنها به بررسی تأثیر ترکیب مالکیت بر این موضوع پرداخته‌اند و مالکیت مدیران را مورد توجه قرار داده‌اند (عادل محمد، ۲۰۱۳)[۱۰۶].

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۲-۳-۳-۲- ترکیب مالکیت و سهامداری مدیران

در میان سهامداران درونی آنچه مورد توجه کارشناسان و از نکات چالش برانگیز در مبحث حسابداری است عمدتاً سهم مدیران از مالکیت شرکت است زیرا این گروه از یک سو به اطلاعات درونی و اخبار پنهانی شرکت دسترسی دارند و از سوی دیگر از قدرت تصمیم‌گیری برخوردارند. به همین دلیل حساسیت اصلی در رابطه با مالکیت افراد داخل سازمان، اغلب بیش از سایر کارکنان، معطوف مدیران رده‌های مختلف می‌باشد. اگرچه لااقل بخشی از کارکنان هر شرکت در زمره دارندگان اطلاعات نهانی قرار دارند و رفتارهای معاملاتی آنها نیز باید به‌ دقت مورد توجه دست‌اندرکاران و فعالان بازار قرار­گیرد. در این رابطه مطالعه­ ای که در ژاپن صورت گرفته بیانگر این بوده است که در کل افزایش مالکیت سهامداران داخلی موجب کاهش تضاد منافع بین مدیران و سهامداران می­ شود و مالکیت اعضای هیأت مدیره بر عملکرد شرکت تأثیر مثبت دارد. به عبارت دیگر، برخلاف ایالات متحده، عملکرد شرکت‌های ژاپنی به موازات افزایش مالکیت مدیران افزایش می‌یابد (پاشنر، ۱۹۹۳)[۱۰۷].

۲-۲-۳-۳-۳- ترکیب مالکیت و سهامداران نهادی و عمده

در خصوص رابطه سهامداران عمده و نهادی با بازده و ارزش شرکت مطالعات گوناگونی انجام شده و بر حسب شرایط مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به نتایج گوناگونی دست یافته‌اند. در برخی تحقیقات دولت از منظر یک سرمایه‌گذار عمده مورد توجه قرار گرفته و در برخی دیگر نقش مالکیتی دولت فراتر از صرفاً یک سهامدار مورد توجه قرار گرفته است. در گزارش حاضر رویه اول به‌کار گرفته شده و مالکیت دولتی در کنار مالکیت سایر نهادها و مالکان عمده مورد بررسی قرار گرفته است. سهامداران ﻧﻬﺎﺩﻱ ﻣﺤﺮﻙﻫـﺎﻳﻲ ﺑـﺮﺍﻱ ﺑﻬﺒـﻮﺩ ﻋﻤﻠﮑـﺮﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﻣﺪﻳﺮﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﻣﻨﺎﻓﻌﺸﺎﻥ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﻤﻲﮐﻨﻨـﺪ ﺭﺍ نیز ﺩﺍﺭﺍ ﻣﻲﺑﺎﺷﻨﺪ. به طور کلی دو نگرش در مورد سرمایه ­گذاران نهادی وجود دارد. ﻓﺮﺿﻴﻪ ﻧﻈﺎﺭﺕ ﮐﺎﺭﺁﻣﺪ[۱۰۸]ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻲﮐﻨـﺪ ﮐـﻪ ﺑـﺎ ﺳـﺮﻣﺎﻳﻪﮔـﺬﺍﺭﻱ ﺑﻴـﺸﺘﺮ ﺳـﻬﺎمداران ﻧﻬـﺎﺩﻱ، ﻧﻈـﺎﺭﺕ ﮐـﺎﺭﺍﺗﺮﻱ ﺗﻮﺳـﻂ ﺁﻧﻬـﺎ ﺍﻋﻤـﺎﻝ ﻣـﻲﺷـﻮﺩ ﻭ ﺍﺧﺘﻼﻓـﺎﺕ ﻋﻘﻴـﺪﻩ ﻭ ﻣﺸﺎﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻗﻮﻱ ﺑﺮ­ﻃﺮﻑ ﻣﻲﮔﺮﺩﺩ. ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑـﻞ، ﻓﺮﺿـﻴﻪ ﻫﻤﮕﺮﺍﻳـﻲ ﻣﻨـﺎﻓﻊ ﺑﻴـﺎﻥ ﻣﻲﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺳﻬﺎﻣﺪﺍﺭﺍﻥ ﻧﻬﺎﺩﻱ ﺑﺰﺭﮒ، ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﮕﻲ
ﺍﺳﺘﺮﺍﺗﮋﻳﮑﻲ ﺑﺎ ﻣـﺪﻳﺮﻳﺖ ﺩﺍﺭﻧـﺪ. ﺩﺭ ﺳـﻄﻮﺡ ﺑـﺎﻻﻱ ﻣﺎﻟﮑﻴـﺖ، ﺳﺮﻣﺎﻳﻪﮔﺬﺍﺭﺍﻥ ﻧﻬﺎﺩﻱ حتی ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻫیأﺕ
ﻣﺪﻳﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺬ ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺕ ﻏﻴﺮﺑﻬﻴﻨﻪ ﺗﺮﻏﻴـﺐ ﮐﻨﻨـﺪ ( حساس یگانه و دیگران ،۱۳۸۷ : ص۲۳).
سرمایه ­گذاران نهادی نسبت به سرمایه ­گذاران فردی، بیشتر قادر به شناسایی و تجزیه سریع اجزای تشکیل دهنده گزارش­های اطلاعات مالی برای ارزیابی مجدد درستی سود گزارش شده می­باشند. سرمایه ­گذاران نهادی به سایر منابع ارزشمند و به موقع اطلاعات خاص شرکت، دسترسی دارند، و از انگیزه، زمان و مهارت کافی برای تحت­نظر قرار دادن رفتارهای فرصت­طلبانه مدیران برخوردارند. در واقع این سرمایه ­گذاران حرفه­ای نسبت به سرمایه ­گذاران غیرحرفه­ای، بیشتر قادر به تشخیص کیفیت گزارش­های حسابرسی می­باشند (بلسم و همکاران ۲۰۰۲ )[۱۰۹].
به عقیده برخی صاحب‌نظران، وجود سهامداران عمده در شرکت از یک سو زمینه‌ها و انگیزه‌های نظارت بر عملکرد مدیران را تقویت می­ کند و از سوی دیگر، گاهی به دلیل عدم انطباق منافع و اهداف سهامداران بزرگ با منافع و انتظارات سهامداران خرد، هزینه‌های کنترل و همسو کردن خواسته‌های سهامداران عمده با منافع سایر سهامداران افزایش می‌یابد (وانگ و ژئو ۲۰۰۶)[۱۱۰].

۲-۲-۳-۳-۴- رابطه ساختار مالکیت با کارایی بازار سرمایه

ساختار مالکیت از آن جهت با درجه کارایی بازار سرمایه ارتباط پیدا می­ کند که بالاتر بودن درجه کارایی بازار و افشای کامل، دقیق و ‌بهنگام اطلاعات شرکت‌ها در بازار می‌­تواند تأثیرات منفی ترکیب مالکیت را در مواردی مانند هزینه‌ نمایندگی، اختلاف قیمت‌های پیشنهادی خرید و فروش و غیره کاهش دهد. به­‌ویژ در حالتی که بحث بر سر مالکیت مدیران و مالکیت درونی یا سهامداری دارندگان اطلاعات نهانی و معاملات این گروه‌ها روی سهام شرکت باشد. اگر بنا به فرض پذیرفته شود که تئوری بازار کارا از نوع قوی و منعکس کننده تمام واقعیات شرکت و قیمتی واقعی باشد که تأثیر تمام اطلاعات مثبت و منفی شرکت را با خود دارد در این صورت ترکیب مالکیت حداقل تأثیرات منفی بالقوه را در قیمت سهام در بازار خواهد داشت. در چنین وضعیتی هیچ گروه از مالکان شرکت قدرت تأثیر­گذاری و اعمال نفوذ در قیمت‌های بازار سهام شرکت را نخواهند داشت. به هرحال واقعیت این است که هیچ بازاری به ‌طور کامل کارا نیست و هر چه درجه ناکارایی بیشتر باشد قدرت اعمال نفوذ سهامداران عمده، نهادی و داخلی بر تصمیمات شرکت و تأثیر‌گذاری آنها در تعیین قیمت‌های سهام در بازار افزایش خواهد یافت (پاشنر، ۱۹۹۳).
۲-۲-۴- رابطه­ بین محافظه ­کاری و بازده سرمایه ­گذاری
یکی از عوامل مؤثر بر سرمایه­­گذاری بهینه، محافظه ­کاری است. در دنیای امروز با توجه به گسترش بازارهای سرمایه و افزایش میزان سرمایه­­گذاری، یکی از مسائل مهم مطرح، کیفیت اطلاعات مالی گزارش­شده توسط شرکت­­ها است. هر چه قدر کیفیت اطلاعات بالاتر رود، تصمیم­­های صحیح گرفته شده و نهایتاً باعث تخصیص مناسب منابع مالی و افزایش رفاه خواهد شد. تدوین کنندگان استانداردهای حسابداری، معیارهایی برای کیفیت اطلاعات در نظر گرفته­اند که از جمله آن­ها رعایت محافظه ­کاری است. محافظه ­کاری در معنای عام آن، ترجیح بد بینی بر خوش­ بینی در نگرش به رویدادها در شرایط ابهام است (خدامی­پور و مالکی­نیا، ۱۳۹۱). به عبارت دیگر در ارائه اطلاعات مالی همواره باید این مسئله را مد نظر داشت که، تحمل زیان آتی در اثر تخمینی بیش از حد خوش بینانه نسبت به از دست دادن فرصت کسب سود ناشی از ارزش­گذاری بیش از حد بدبینانه، جدی­­تر است و بنابراین، رعایت احتیاط و محافظه ­کاری در ارائه اطلاعات مالی برای حفظ منافع سرمایه­­گذاران امری ضروری به نظر می­رسد(جبار­زاده و همکاران، ۱۳۹۱).
به نظر می­رسد محافظه کاری بتواند از طریق موارد زیر برکارآیی سرمایه­ گذاری تأثیر بگذارد:
۱-محافظه ­کاری با کاهش عدم تقارن اطلاعات میان سرمایه ­گذاران و مدیران سبب تسهیل نظارت بر تصمیم­­های سرمایه­­گذاری مدیران شود.
۲-با افزایش انگیزه­ های مدیر برای عدم پذیرش پروژه­ های با ارزش خاص فعلی[۱۱۱] منفی: زیرا در صورت پذیرش این پروژه­ ها، امکان به تعویق انداختن زیان­ های ناشی از آن­ها به دلیل محافظه ­کاری وجود نخواهد داشت (فروغی و صادقی، ۱۳۸۹).

۲-۳-پیشینه پژوهش

اهم پژوهش­های مرتبط با موضوع پژوهش در خارج و داخل کشور به شرح زیر است:

۲-۳-۱-پژوهش­­های خارجی

ایشیدا و ایتو (۲۰۱۳) در پژوهشی با عنوان “تأثیر محافظه­­کاری حسابداری بر رفتار سرمایه­­گذاری شرکت” به بررسی تأثیر محافظه­­کاری شرطی و غیر­شرطی بر رفتار سرمایه­­گذاری شرکت پرداخته­­اند. نتایج و یافته­ های آن­ها نشان می­دهد که شرکت­­های با محافظه­­کاری شرطی بالاتر، سرمایه­­گذاری کم­تر از حد بیش­تری دارند و از طرفی شرکت­­هایی که محافظه­­کاری غیر­شرطی بالاتری دارند، سرمایه ­گذاری بیش­تر از حد بیش­تری دارند.
دانگ[۱۱۲] (۲۰۱۱) در پژوهشی تحت عنوان “اهرم مالی، سررسید بدهی و سرمایه­ گذاری شرکت، یک مطالعه موردی”: به بررسی ارتباط متقابل بین تصمیم­های مربوط به تأمین مالی شرکت و تصمیم­­های سرمایه­­گذاری در زمان مشکلات نمایندگی پرداخته است. یافته­­های پژوهش نشان می­دهد که شرکت­­های با رشد بالا مشکلات مربوط به سرمایه­­گذاری کم­تر از حد را با بهره گرفتن از کاهش اهرم خود و نه با بهره گرفتن از کوتاه­تر کردن سررسید بدهی کنترل می­ کنند. نتایج پژوهش هم چنین نشان می­دهد که در تطابق با فرضیه ریسک نقدینگی بین اهرم مالی و سررسید بدهی ارتباط مثبتی وجود دارد و اهرم نیز دارای اثر منفی برروی سرمایه­­گذاری شرکت است. این نتیجه نیز با فرضیه سرمایه­­گذاری کم­تر از حد سازگار است.
لارا و همکاران[۱۱۳] (۲۰۱۰) در پژوهشی با عنوان “محافظه­­کاری حسابداری و کارآیی سرمایه ­گذاری” به بررسی رابطه بین محافظه­­کاری حسابداری و کارآیی سرمایه­­گذاری شرکت پرداختند و دریافتند کهبیش­­تر شرکت­­های محافظه­­کار، تمایل کم­­تری به سرمایه­­گذاری بیش از حد و کم­تر از حد دارند. علاوه بر این، یک رابطۀ مثبت میان محافظه­­کاری و بهره­­وری یافتند و هیچ­گونه شواهدی مبنی بر این که شرکت­­های محافظه­کارتر، در طر ح­­های کم ریسک­­تر سرمایه­­گذاری کنند، نیافتند.
ماتائو[۱۱۴] (۲۰۱۰) در پژوهشی با عنوان “محافظه­­کاری حسابداری و سرمایه ­گذاری” به بررسی آثار محافظه­­کاری حسابداری بر انگیزه­­های سرمایه­­گذاری توسط مدیران پرداخت. نتایج بیانگر رابطه منفی بین محافظه­­کاری و سرمایه­­گذاری شرکت و عملکرد عملیاتی آتی برای شرکت­­هایی بود که با محدودیت مالی مواجه بودند. این همبستگی منفی بین سرمایه­­­گذاری و محافظه ­کاری را می­توان با بهره گرفتن از ادبیات توجیه کرد. به این صورت که محافظه­­کاری می ­تواند موجب ایجاد انگیزه­­های ناسالم در جهت سرمایه ­گذاری توسط مدیران شود و آنها از پذیرش پروژه­­هایی با خالص ارزش فعلی مثبت صرف­ نظر کنند.
لافوند و رویچودهاری[۱۱۵] (۲۰۱۰) در پژوهشی به بررسی رابطه درصد مالکیت مدیران با محافظه کاری پرداختند.آنها مدل باسو را معیار محافظه کاری قرار دادند و اندازه شرکت، بدهی و ریسک ادعاهای حقوقی را متغیرهای کنترلی در نظر گرفتند.یافته های ایشان بازگوکننده این بود که بین نسبت بدهی با محافظه کاری رابطه مثبت و معناداری برقرار است؛یعنی با افزایش سطح بدهی تقاضا برای محافظه کاری افزایش می یابد. آنها توضیح دادند که پایین بودن مالکیت مدیریتی منجر به شدید تر شدن مشکلات نمایندگی می شود و بدین وسیله تقاضا برای محافظه کاری حسابداری افزایش می یابد.
بوش و دیگران[۱۱۶] (۲۰۰۸) به تحلیل این مسأله پرداخته اند که آیا سرمایه گذاران نهادی ترجیح میدهند پرتفوی خود را در شرکتهای با سازوکارهای حاکمیتی بهتر شکل دهند . این تحقیق نشان داد که اگر چه سرمایه گذاران نهادی انگیزه هایی برای سرمایه گذاری در شرکتهای با سازوکار حاکمیت بهتر دارند،اما رابطه معناداری بین مالکیت نهادی وحاکمیت شرکتی وجودندارد.
بیتی، وبر و یو[۱۱۷] (۲۰۰۸)به بررسی شروط محافظه کارانه گنجانده شده در قراردادهای بدهی پرداختند؛آنها دریافتند هنگامی که هزینه های نمایندگی بدهی بالاتر است این شروط بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند. با این حال شواهد ایشان بیانگر این بود که شروط قراردادی تقاضای اعتباردهندگان را برای محافظه کاری به تنهایی برآورده نمی سازد، و لازم است برای کاهش هزینه های نمایندگی بدهی از حسابداری محافظه کارانه استفاده شود.
احمد و دولمان[۱۱۸] (۲۰۰۷) به بررسی رابطه محافظه کاری با سازوکارهای راهبری شرکتی پرداختند،آنها از اندازه شرکت،بدهی و فرصتهای رشد به عنوان متغیرهای کنترلی استفاده کردند. با استفاده ازسه معیارمحافظه کاری عدم تقارن زمانی،اقلام تعهدی،و ارزشهای بازار نشان دادند که بین اند ازه شرکت و محافظه کاری اندازه گیری شده با بهره گرفتن از: الف)معیار اقلام تعهدی،رابطه مثبت و معنادار ب)معیار ارزش بازار،فاقد رابطه معنادار ج) معیارعدم تقارن زمانی،فاقد رابطه معناداراست.
خان و واتز(۲۰۰۷) اشاره کردند که شرکتهای جوانتر بعید است مکانیزم های حاکمیت شرکتی توسعه یافته ای برای کاهش مشکلات نمایندگی خود با سهامداران وطلبکاران داشته باشند. به این مفهوم که شرکتهای جوانتر ، محافظه کاری بیشتری را در تهیه صورتهای مالی به کار می برند
بیدل و هیلاری (۲۰۰۶) دریافتند که کیفیت حسابداری بالاتر، کارآیی سرمایه­­گذاری را با کاهش عدم­تقارن اطلاعاتی بین مدیران و تأمین­کنندگان خارجی سرمایه، تقویت می­ کند. آنان هم­چنین بیان کردند که در کشورهایی که تأمین مالی عمدتاً از طریق معاملات در شرایط عادی (بازار سرمایه) انجام می­ شود، در مقایسه با آن­­هایی که تأمین مالی بیشتر از طریق اعتباردهندگان (مانند بانک­ های دولتی) انجام می­ شود، ارتباط بین کیفیت حسابداری و کارآیی سرمایه­­گذاری بیش­تر خواهد بود.
واروج و همکاران[۱۱۹] (۲۰۰۵) در پژوهشی تحت عنوان “اهرم مالی و سرمایه­ گذاری شرکت” به بررسی ارتباط بین اهرم مالی و سرمایه­­گذاری شرکت­­های پذیرفته شده در بورس کانادا پرداختند. نتایج حاصل از پژوهش نشان می­دهد که ارتباط منفی برای شرکت­­های با فرصت رشد کم­تر نسبت به شرکت­­های با فرصت بیش­تر به طور با اهمیتی قوی­تر است.
واتز (۲۰۰۳) طی پژوهشی اعلام نمود که اگر قراردادهای شرکت با گروه های مختلف مانند سرمایه گذاران و اعتباردهندگان بر اساس ارقام حسابداری تنظیم شود،آنگاه به علت وجود تضا دمنافع میان مدیران و آن گروه ها،مدیران سعی خواهند کرد تا با انجام رفتارهای منفعت طلبانه، ارقام را به نفع خود دستکاری نماید . در این میان،محافظه کاری به عنوان یک مکانیزم قراردادی موثر می تواند رفتار جانبدارانه مدیر را خنثی نماید.
احمد و همکاران(۲۰۰۲)طی پژوهشی دریافتند که شرکتهای بزرگ از روش های حسابداری محافظه کارانه تری نسبت به سایر شرکتها استفاده میکنند. همچنین نتایج تحقیق آنها نشان داد که اگر تضاد منافع میان اعتبار دهندگان و سهامداران در تقسیم سود وجود داشته باشد،در آن صورت مدیران شرکتهای وام گیرنده، احتمالاً از رویه های محافظه کارانه تری استفاده می کنند.
لانگ و همکاران (۱۹۹۶) در پژوهشی تحت عنوان “اهرم مالی، سرمایه­­گذاری و رشد شرکت” به بررسی تأثیر اهرم مالی بر انگیزه­­های سرمایه­­گذاری در شرکت­­های صنعتی امریکا پرداختند. بحث آن­ها عمدتاً بر این موضوع بود که اهرم مالی انگیزه­­هایی برای سرمایه­­گذاری در پروژه ­­های ضعیف را رقیق می­ کند. بر این پایه، آنها درصدد برآمدند نشان دهند در شرکت­­هایی که فرصت رشد ضعیفی دارند (نسبت کیو توبین در آن­ها کم­تر از یک است) بین اهرم مالی و سرمایه­­گذاری­­های آتی ارتباط منفی وجود دارد.
استدلال آن­ها چنین بود: شرکت­­هایی با نسبت کیو توبین بالا (چشم انداز رشد بیش­تر) انتظار جریان­های نقد بالا با ثروت خالص بیش­تری دارند و این انتظارات، مشکلات مربوط به خطر اخلاقی و انتخاب معکوسی را که ذاتاً در تأمین اعتبار برای هر شرکتی در بازار سرمایه وجود دارد، کاهش می­دهد. برای شرکت­­های فوق، اهرم محدودیت کم­تری برای سرمایه­­گذاری ایجاد می­ کند، زیرا شرکت­­هایی با چشم­انداز رشد قوی به سهولت می­توانند تأمین مالی مجددی در بازار سرمایه انجام دهند. برایشرکت­هایی با نسبت کیو توبین پایین، اهرم محدودیتی برای سرمایه­­گذاری میحسوب می­ شود، زیرا این شرکت­ها با توجه به چشم انداز رشد ضعیفی که دارند، پی می­برند که مشکل است تأمین مالی مجددی داشته باشند. آن­ها هم چنین بیان کردند، با چنین استدلالی نمی­ توان ارتباط مثبت بین اهرم و ارزش شرکت در شرکت­­هایی با نسبت کیو توبین پایین را توضیح داد.

۲-۳-۲- پژوهش­های داخلی

خدامی پور و مالکی نیا (۱۳۹۱) در پژوهشی با عنوان “بررسی رابطه بین میزان محافظه­­کاری شرطی و اخبار منفی آینده در شرکت­­های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران” به این نتیجه رسیدند که شرکت­هایی که محافظه­­کاری شرطی بیش­تری اعمال می­ کنند احتمال کاهش سود آینده آنها کم­تر است. زیرا بیش­تر اخبار بد را در دوره جاری شناسایی نموده و در نتیجه احتمال انتشار ناگهانی اخبار بد در مورد آن­ها کم­تر است. هم چنین آن­ها به این نتیجه رسیدند که بین واکنش بازار به اخبار خوب و بد در مورد سود شرکت­های با محافظه ­کاری شرطی اعمال شده توسط آن­ها رابطه خطی معناداری وجود ندارد.
ثقفی و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی با عنوان “کیفیت اطلاعات حسابداری، سرمایه­­گذاری بیش از حد و جریان نقد آزاد” به بررسی رابطه میان کیفیت اطلاعات حسابداری، سرمایه­ گذاری بیش از حد و جریان نقد آزاد پرداخته­اند. نتایج و یافته­­های آنها نشان می­دهد که هر چه کیفیت اطلاعات حسابداری بالاتر شود، مسئلۀ سرمایه ­گذاری بیش از حد کم­تر به وجود می ­آید و این رابطه در شرکت­­هایی با
جریان­­های نقد آزاد بالا بیش تر رخ می­دهد و تأثیر کاهش سرمایه­­گذاری بیش از حد از طریق کیفیت اطلاعات حسابداری در این شرکت­­ها به مراتب بیش­­تر است.
هاشمی و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی با عنوان “تأثیر محافظه ­کاری شرطی بر هزینه سرمایه سهام عادی” به بررسی رابطه بین محافظه ­کاری شرطی و هزینه سرمایه سهام عادی پرداختند و دریافتند که بین محافظه­­کاری شرطی و هزینه سرمایه سهام عادی، رابطه معکوس و معناداری هست. همچنین بین محافظه­­کاری شرطی و هزینه پرتفوی سهام عادی رابطه مثبتی وجود دارد.
بادآور نهندی وهمکاران (۱۳۹۰) در پژوهش خود با عنوان “بررسی رابطه بین برخی مکانیزم های نظام راهبردی شرکت ها و محافظه کاری در گزارشگری مالی” با بهره گرفتن از دو مدب باسو (۱۹۹۷) و رویچودهاری و واتز (۲۰۰۶) به بررسی رابطه بین مالکیت سهامداران نهادی، تمرکز مالکیت و استقلال اعضای هیات مدیره به عنوان مکانیزم های نظام راهبری شرکت ها و محافظه کاری پرداختند. نتایج بیانگر عدم رابطه بین مکانیزم های نظام راهبری شرکت ها و محافظه کاری در گزارشگری مالی است.
احمدپور و همکاران (۱۳۸۹) در پژوهش خود به بررسی تأثیر حاکمیت شرکتی و کیفیت حسابرسی بر هزینه تأمین­مالی از طریق بدهی (استقراض) پرداخته­اند. نتایج حاکی از این بود که وجود سهامداران نهادی عمده در ترکیب سهامداران و نظارت کارای آنها تأثیر کاهشی معنادار بر هزینه بدهی شرکت­های عضو نمونه دارد در حالی که کیفیت حسابرسی این گونه تأثیری را ندارد
ثقفی و عرب مازاریزدی (۱۳۸۹) در پژوهشی با عنوان “کیفیت گزارشگری مالی و ناکارآیی
سرمایه ­گذاری” به بررسی رابطه میان کارآیی سرمایه­­گذاری و کیفیت گزارشگری پرداخته­اند. در این پژوهش انحراف منفی از سرمایه­­گذاری مورد انتظار (سرمایه ­گذاری کم تر ازحد) و انحراف مثبت از سرمایه ­گذاری بهینه (سرمایه ­گذاری بیش از حد) به عنوان ناکارآیی سرمایه­ گذاری مطرح شده است. نتایج و یافته­های آنها نشان می­دهد که هیچ گونه رابطه­­ای بین کیفیت گزارشگری مالی و ناکارآیی سرمایه­ گذاری وجود ندارد. کرمی وعمرانی(۱۳۸۹) به بررسی رابطه تأثیرچرخه ی عمر شرکت و محافظه کاری بر ارزش شرکت پرداختند.نتایج بررسی آنها نشان می دهد که در مراحل رشد و بلوغ،سرمایه گذاران اهمیت بیشتری به خالص داراییهای عملیاتی و سود عملیاتی غیرعادی شرکتهای محافظه کار(نسبت به شرکتهایی که از رویه های حسابداری متهورانه استفاده می کنند)می دهند و در مرحله ی افول عکس این موضوع صادق است.
نوروش و یزدانی (۱۳۸۸) در پژوهشی تحت عنوان “اهرم مالی و سرمایه ­گذاری” به بررسی تأثیر اهرم مالی بر تصمیم­های سرمایه­­گذاری در شرکت­­های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران پرداخته­اند. نتایج حاصل از پژوهش نشان می­دهد که رابطۀ منفی و معنی­داری بین اهرم و سرمایه ­گذاری برقرار است. هم چنین، نتایج نشان می­دهد که ارتباط اهرم – سرمایه­­گذاری برای شرکت­­های با فرصت رشد کم­تر، قوی­تر از شرکت­­های با فرصت رشد بیش­تر است. ایشان برای آزمون فرضیه ­های پژوهش از روش رگرسیون ترکیبی و آزمون­ های ضریب لاگرانژ و هاسمن استفاده کرده ­اند.
تهرانی و حصارزاده (۱۳۸۸) به بررسی تأثیر جریان­­های نقدی آزاد و محدودیت تأمین­ مالی بر بیش سرمایه­­گذاری و کم­سرمایه­­گذاری در ۱۲۰ شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران طی دوره زمانی ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۵پرداختند. نتایج پژوهش آن­ها نشان می­دهد که رابطه بین جریان­­های نقدی آزاد و بی­ سرمایه­­گذاری مستقیم و به لحاظ آماری معنی­­دار است. بین محدودیت در تأمین مالی و کم­سرمایه ­گذاری در شرکت­­های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران رابطه معنی­­داری وجود ندارد.
رحیمیان و همکاران(۱۳۸۸) رابطه برخی از سازوکارهای حاکمیت شرکتی و عدم تقارن اطلاعاتی را مورد بررسی قرار دادند و نتایج نشان داد بین واحد حسابرس داخلی و نسبت مدیران غیر موظف و عدم تقارن اطلاعاتی رابطه معناداری وجود ندارد اما میان درصد مالکیت سرمایه گذاران نهادی و عدم تقارن اطلاعاتی رابطه منفی معنادار وجود دارد
نوروش و ابرهیمی کردلر(۱۳۸۴) درتحقیقی به بررسی رابطه ترکیب سهامداران با تقارن اطلاعات وسودمندی معیارهای حسابداری عملکرد پرداختند . یافته های این تحقیق،نشان داد که درشرکتهایی که مالکیت نهادی بیشتری دارند در مقایسه با شرکتهایی که مالکیت نهادی کمتری دارند،قیمتهای سهام،اطلاعات سودهای آتی را بیشتر دربرمیگیرد.این یافته بامزیت نسبی سهامداران نهادی درجمع آوری وپردازش اطلاعات مطابقت دارد.
جدول ۲-۱، خلاصه و جمع­بندی پژوهشات انجام شده

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...