فایل شماره 7263 |
بدون فرصت، کارآفرینی وجود ندارد. یک کار آفرین بالقوه باید بی اندازه خلاق و سختکوش باشد، ولی بدون فرصتی برای بهره گیری با این ویژگیها، فعالیتهای کارآفرینی امکان اتفاق افتادن ندارند. تشخیص این واقعیت نشان داده است که در طول تاریخ تحقیقات کارآفرینی هرگاه گرایش به تمرکز روی کارآفرینان و رفتارشان در ایجاد بنگاه جدید بوده است، نقشی که فرصتها بازی کرده اند حیاتی بوده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
محققان جدیدا توجهشان را از رویکردهایی که بر روی شناخت افرادی در جامعه، که ترجیح می دهند کار آفرین شوند به سمت درک پیوند میان افراد متهور و فرصتهای ارزشمند تغییر دادهاند. این تمرکز جدید نیازمند محققانی است که نقش فرصتها را در فرایند کارآفرینانه توضیح دهند(اسکاردت و شین، ۲۰۰۳)[۲۸].
با وجود ظهور فرصت بعنوان مفهوم مرکزی برای محققان کارآفرینی، توافق کمی میان تعریف و طبیعت فرصتها وجود دارد. دو دیدگاه اصلی در زمینه فرصت با جمله “یک مرد دانا بیشتر از آنکه فرصت پیدا کند آنها را میسازد.” بخوبی نشان داده شده می شود. یکی بیان می کند که فرصتها کشف می شوند و دیگری بیان می کند که ساخته میشوند. برخی از محققین فرصتها را بعنوان محصولی از فرایند خلاقی که تدریجیتر است و شامل ترکیبی از ایده ها در طول زمان است میبینند در حالی که برخی دیگر بر معرفی محصولات، خدمات و فرآیندهای نوآورانه تاکید می کنند(همان منبع).
ماهیت فرصت ها[۲۹]
وقتی کارآفرینان دربارهی فرصت صحبت می کنند، منظورشان از فرصت چیست؟ آیا آنها واقعاً در حال صحبت کردن در مورد “فرصت” هستند؟ چگونه تجارب کارآفرینان، مخصوصاً آن افرادی که در راه اندازی کسب و کارها درگیر بوده اند- توسط پژوهشگرانی که این پدیده را مطالعه می کنند، مورد فهم و درک قرار خواهد گرفت(گارتنر و دیگران۲۰۰۳) [۳۰].
رشته کارآفرینی پیرامون مفهوم فرصت میچرخد، محققان کارآفرینی میبایست دقت کنند که اصطلاح فرصت تبدیل به یک اصطلاح catch-all (هزار بیشه – گوناگون) نشود و معنا و جوهره خود را از دست ندهد(همان منبع). به علاوه اصطلاح های متعددی انواع فرصت را توصیف می کنند. یا ایدههای مشابه مفهوم فرصت در ادبیات یافت می شود، مانند لحظه ی (“aha”آها)، یا (“eureka”من کشف کردم)( فیت، ۲۰۰۷)[۳۱].
منابعی که بلا استفاده هستند و یا از آنها در حد کافی استفاده نمیشود، مثل تکنولوژیها و ظرفیتهای جدید، میتوانند امکاناتی را برای ایجاد و رساندن ارزشی جدید به دست مشتریان آینده فراهم نمایند با اینکه شکل دقیق آن ارزش جدید شاید نامعلوم باشد(همان منبع).
در طول تاریخ، حضور فرصت ها از نظر کارآفرینان منحصر به فردند و دو نگرش غالب به ساختن فرصت را در آن ها شکل می هد(آلوارز و بارنی،۲۰۰۷)[۳۲].اولین نگرش موقعیتی است که فرصتها کشف می شوند، در این حالت به فرصتها به عنوان یک واقعیت ملموس نگریسته می شود. فرصتها(به طور غیر معمول)وجود دارند و منتظر یافت شدن هستند. نگرش عمدهی دیگر رویکرد خلق فرصت است – فعالیت ها و اقدامات وضع شده ای که در طول فرایند کارآفرینانه حادث می شود. برای مثال آردیچویلی و همکاران(۲۰۰۳)[۳۳]، مدعی شدند که فرصتها ساخته میشوند، پیدا نمیشوند. یک حالت وسط این است که بعضی از فرصتها کشف میشوند و بعضی دیگر خلق میشوند. انتظار ما این است که ادبیات به سمت این وضعیت در آینده نزدیک حرکت کند. ما معتقدیم که این وضعیت زمینه ساز سوالاتی برای محققان در بررسی اینکه چه زمانی و چگونه فرصتها کشف یا خلق میشوند، میباشد.
نقش مهم شومپیتر (۱۹۵۴) در توسعه ی فرصتها مربوط به ایده تخریب خلاق وی میباشد، فرآیندی که در طول زمان فرصت های جدید کسب کار جانشین فرصت های موجود شود. بنابراین، برای فهم کامل از فرایند فرصت، اول میبایست پویایی موقت فرصتها را فهمید. توصیف مفهوم فرصت مستلزم در نظر گرفتن دو مفهوم مرتبط است، و همچنین ایده ها تابع خلاقیت و یادگیری هستند؛ تنها اگر با دقت بررسی و توسعه داده شوند منجر به فرصتهای بالقوه میشوند(دیمو،۲۰۰۷)[۳۴].
رویاهای کارآفرینانه اغلب متمرکز بر اهداف غیر اقتصادی، مانند دستیابی به استقلال ملی، بهبود جامعه، و بیانات خلاق هستند(ریندوا، باری، کتچن، ۲۰۰۹)[۳۵]در این موارد ابهام مربوط به توانایی یک رویا به طوریکه از نظر اقتصادی بادوام باشد است.
بحث اینکه ایده ها و رویاها پیش نیاز فرصتهای کارآفرینانه هستند سازگار با پیشنهاد کریزنر(۱۹۹۷)[۳۶] است، اینکه هوشیاری افراد منجر به فرصتهای شگفتآوری می شود. این شگفتآوری ذاتا فرصت نیستند بکله آنها از طریق ارزشیابی فرآیندها مانند ارزیابی ریسک و عدم اطمینان تبدیل به فرصت میشوند.
فرض بر آن است که نتایج همیشه قبل از بهره برداری از فرصت معلوم نیست؛ اما ممکن است به طور درونزا در طی زمان شکل بگیرد. بر این اساس تعریف فرصت کارآفرینانه به صورت زیر ارائه می شود:
یک فرصت کارآفرینانه شامل مجموعه ایدهها، باورها و اقداماتی است که به توانا کردن برای تولید کالاها و خدمات آینده منجر می شود که در حال حاضر بازاری برای آنها وجود ندارد(ونکارترمن،۱۹۹۷) [۳۷].
آنچه که در این مفهوم منحصر به فرد است، آن است که محور این فرایند، یک فرد کارآفرین است که مجموعه متغیرهای غیر قابل اندازه گیری را به پیش می راند تا به آرمان و چشم انداز خود برسد(همان منبع) .
بارینگر و ایرلند فرصت را مجموعه مساعد و مطلوب از شرایط که نیازی را برای یک محصول، خدمت یا کسب و کار جدید ایجاد میکند، تعریف مینمایند و ایده را یک فکر، تصور یا اندیشه میدانند(بارینگر و آیرلند،۲۰۰۶).[۳۸] در شکل زیر میتوانیم چهار معیار ضروری یک فرصت را که توسط بارینگر و ایرلند مطرح شدهاند ببینیم:
شکل ۲‑۱: چهار معیار ضروری فرصت؛ بارینگر و آیرلند،۲۰۰۶
یک ایده ممکن است معیارهای تعریف شده (جذاب بودن ، بادوام بودن ، به هنگام بودن ، و خلق ارزش جدید برای مشتری) برای یک فرصت را داشته باشد یا نداشته باشد. این نکته بسیار حیاتی و مهم است، زیرا بسیاری از کسب و کارهای کارآفرینانه شکست میخورند، نه به این دلیل که کارآفرینانی که آنها را راهاندازی کردهاند سخت کار نمیکردهاند، بلکه بیشتر به این دلیل است که فرصت درست و واقعی برای راهاندازی آن کسب و کار وجود نداشته است. قبل از هیجان زده شدن درباره یک ایده، درک اینکه آیا این ایده واقعاً نیازی را پاسخ میدهد و معیارهای یک فرصت را دارد، بسیار حائز اهمیت است(همان منبع).
بنابراین باید در نظر داشته باشیم، هر فردی ممکن است در روز صدها ایده داشته باشد، اما در دنیای کسب و کار باید فرصتی برای آن ایدهها وجود داشته باشد که بتوان آنها را به کسب و کار یا یک ارزش اقتصادی تبدیل کرد. در واقع کار زیادی باید انجام شود تا یک ایده به یک کسب و کار تبدیل شود(همان منبع).
ماهیت فرصت با توجه به مقایسهی کشف تصادفی و جستجوی اصولی
بخش بزرگی از ادبیات گذشته در کارآفرینی بطور مفهومی فرض کرده است که شناسایی فرصت توسط یک جستجوی اصولی در فرصتهای در دسترس انجام یافته است. در سالهای اخیر، برخی محققین چالشهایی را با این رویکرد دارند، و بحث بر این است که افراد فرصتها را جستجو نمیکنند؛ بلکه آنچه اتفاق میافتد شناسایی ارزش اطلاعات جدید است که آنها بطور اتفاقی بدست میآورند. کرزنر توضیح میدهد که آنچه که کشف (در ارتباط با فرصتهای سودی که پیش از این ناشناخته بودند) را از جستجوی موفق (در ارتباط با تولید سنجیده اطلاعاتی که یک نفر میدانسته و دیگری کمبود آن را داشته) متمایز میسازد، آن است که اولی (برخلاف دومی) با این درک همراه است که یک نفر چیزی را تحت نظر داشته که در حقیقت به آسانی در دسترس بوده است(کرزنر،۱۹۹۷)[۳۹]. کولر گزارش داده است که کارآفرینان به دنبال فرصت برای بنگاههایشان نبودهاند، بلکه آنها را تشخیص دادهاند(کولر،۱۹۸۸)[۴۰]. تیچ و همکارانش دریافتند که بنگاههایی که “بطور اتفاقی” تأسیس میشوند، ایدههای ونچر را کشف میکنند و به نقطه سر به سر سریعتر از آنکه بنگاههایشان بیشتر جستجوهای رسمی را تجربه کرده باشند میرسند(تیچ و همکاران۱۹۸۹)[۴۱].
وقتی کارآفرین در حالتی است که ما آن را “جستجوی انفعالی” مینامیم، کشف “اتفاقی” ممکن است نتیجه شدت هوشیاری کارآفرینانه باشد. در این حالت، کارآفرین پذیرنده بوده و به فکر درگیر نشدن در فرایند جستجوی اصولی و رسمی میباشد. یکی ممکن است فرض کند که در حالت “جستجوی انفعالی”، کارآفرین با بالاترین هوشیاری کارآفرینانه همانند کسانی با پایینترین هوشیاری کارآفرینانه در بدست آوردن تجربه یک کشف “اتفاقی” یک فرصت مشابه میباشد. بنابراین، میتوانیم نتیجه بگیریم که هوشیاری کارآفرینانه بیشتر از جستجو، دارای اهمیت است(آردیچویلیو همکاران،۲۰۰۳)[۴۲].
ماهیت فرصت با توجه به شبکه های اجتماعی
هیلز و همکارانش مشخص نمودند که شبکههای کارآفرینی در تشخیص فرصت مهم میباشند(هیلز و همکاران،۱۹۹۷) [۴۳].آنها پایه استدلالشان را بر مقاله کلاسیک گرانووتر۱۹۷۳ [۴۴]در اتکا به پیوندهای ضعیف قرار دادند، به طوری که استدلال مینمایند پیوندهای ضعیف (شامل آشنایی غیرجدی ) “پلهائی” به منابع اطلاعاتی است که بطور غیر ضرور درون یک شبکه انحصاری با پیوند قوی (شامل دوستان و اقوام) را در بر گرفته است(هیلز و همکاران،۱۹۹۷)[۴۵]. گرانووتر بحث می کند که آشنایی غیرجدی بیشتر شبیه تهیه اطلاعات منحصر بفرد از دوستان نزدیک میباشد، زیرا بیشتر افراد دارای پیوندهای ضعیف هستند تا قوی(گرانووتر۱۹۷۳ )[۴۶] . یک آزمون از این فرضیه ها در یک مطالعه میدانی، به هیلز و همکارانش اجازه داد ادعا نمایند که “کارآفرینانی که دارای شبکههای توسعه یافته هستند، فرصتهای به مراتب بیشتری را شناسایی مینمایند”، نسبت به آنچه که کارآفرینان تنها، قادر به شناسایی آن هستند. همچنین هیلز و همکارانش این فرض را در نظر گرفتند که کیفیت تماسهای شبکه می تواند بر دیگر ویژگیها مثل هوشیاری و خلاقیت تاثیرگذار باشد(هیلز و همکاران۱۹۹۷)[۴۷].
دکانینگ پیشنهاد یک چهارچوب اجتماعی- شناختی از تشخیص فرصت را داد. چهارچوب او نشان میدهد که کارآفرینان فرصتها را توسط پیگیری سه فعالیت شناختی (جمع آوری اطلاعات، فکر کردن در خلال حرف زدن، و ارزیابی منابع) از تعامل فعال با یک شبکه گسترده از افراد استنتاج مینمایند. این شبکه شامل حلقه داخلی کارآفرین (مجموعه ای از افرادی که کارآفرین با آنها دارای ارتباطات دراز مدت و باثبات بوده و آنها شریک بنگاه نمیباشند)، “مجموعه عمل” ( افرادی که توسط کارآفرین برای فراهم کردن منابع جهت فرصت استخدام شدهاند)، شرکاء (اعضای تیم راه انداز)، و یک شبکه از پیوندهای ضعیف (شبکهای در جمع آوری اطلاعات عمومی که ممکن است در شناسایی یک فرصت راهنما بوده یا در پاسخگویی به سئوالات عمومی استفاده می شود)(د کونینگ،۱۹۹۹)[۴۸].
ماهیت فرصت با توجه به نوع فرصت
فرایند آشکارسازی و بسط فرصت ممکن است در بین چهار نوع فرصت تعریف شده در قالب ماتریس شکل زیر با هم فرق داشته باشند. این ماتریس برگرفته از ادبیات خلاقیت گتزلز، بین فرصتها بر اساس منشاء و درجه توسعه آنها تفاوت قائل است(گتزلس،۱۹۶۲)[۴۹] . ممکن است نیازهای بازار یا ارزش جستجو شده تعریف شده (شناخته شده) یا تعریف نشده (ناشناخته) باشند. ممکن است قابلیت خلق ارزش روشن و تعریف شده و یا تعریف نشده و غیر واضح باشد(آردیچویلی و همکاران۲۰۰۳).[۵۰]
شکل ۲‑۲:انواع فرصت؛ آردیچولی و همکاران، ۲۰۰۳
قابلیت خلق ارزش تعریف شده شامل خصوصیات کلی هوشی و منابع انسانی، مالی و یا فیزیکی می شود (به عنوان مثال خصوصیات عمومی یک محصول یا خدمت). در این ماتریس، نیازهای بازار ممکن است بیانگر مشکلات و قابلیت خلق ارزش بیانگر جواب ها و راه حل ها باشند(همان منبع).
در سلول بالا سمت چپ جایی که نیازهای بازار مشخص نشده و قابلیت خلق ارزش نیز تعریف نشده است (مشکلات و راه حلها هر دو ناشناخته)؛ ممکن است بیانگر نوعی از خلاقیت باشد که ما آن را با هنرمندان، رؤیاپردازها، بعضی از طراحان و مخترعین مرتبط میدانیم که علاقهمند به استفاده از دانش انحصاری خود در جهتهای جدید بوده و یا علاقه به فشار بر دانش و تکنولوژی برای عبور از محدودیت های فعلیاش دارند(همان منبع).
سلول بالایی سمت راست؛ جایی که نیازهای بازار تعریف شده میباشد اما قابلیت خلق ارزش تشریح نشده (مشکلات شناخته شده هستند اما راه حلها ناشناخته میباشند)؛ وضعیتی را توصیف میکند که در آن حل مسأله ساختار یافته اتفاق میافتد. هدف از بسط یا آشکارسازی فرصت در این وضعیت معمولاً طراحی یک محصول/خدمت مشخص برای پاسخ به یک نیاز معین و مشخص در بازار میباشد(همان منبع).
سلول پایین سمت چپ؛ جایی که نیازهای بازار تعریف نشده میباشد، اما قابلیت و توانایی روشن و تعریف شده میباشد (مشکلات ناشناخته هستند اما راه حل ها قابل دسترسی)؛ در بر گیرنده آن چیزی است که ما آن را معمولاً چالشهای “انتقال تکنولوژی” تعریف میکنیم، مثل قابلیت جستجو برای یک کاربرد جدید و ظرفیت بیکار و بلا استفاده. توسعهی فرصت در اینجا تأکید بیشتری بر جستجوی کاربردها نسبت به توسعهی محصول/خدمت دارد(همان منبع). در سلول پایین سمت راست؛ جایی که نیازهای بازار تعریف شده و قابلیت خلق ارزش نیز روشن و واضح میباشد (مشکلات و راه حل ها هر دو شناخته شده هستند)؛ بسط و توسعهی فرصت شامل ترکیب منابع و نیازها برای ایجاد یک کسب و کار که بتواند خلق ارزش کرده وگسترش یابد(همان منبع) .
میتوان استدلال کرد که این ماتریس دوره تکاملی از وضعیتی که در آن هر دو، هم مشکل و هم جوابها ناشناخته هستند (سمت چپ بالا) تا حالتی که در آن یا مشکلات و یا جوابها و راهحلها (اما نه هر دو) شناخته شده هستند (بالا سمت راست و پایین سمت چپ) تا حالتی که درآن هر دو هم مشکلات و هم راه حل ها شناخته شده هستند (پایین چپ) را توصیف میکند. میتوانیم فرض کنیم که احتمال موفقیت کسب و کارهایی که در سلولهایی که یکی از مشکلات و یا راه حلها، یا هر دو ناشناخته هستند شکل میگیرند، نسبت به آنهایی که در قسمت هایی شکل میگیرند که هم مشکلات و هم راه حلها شناخته شده هستند، کمتر است(همان منبع).
ایجاد یک کسب و کار موفق، از یک فرایند توسعهی فرصت موفق حاصل میشود که شامل تشخیص یک فرصت، ارزیابی آن و توسعهی آن میباشد. فرایند توسعه، گردشی و تکرار شونده میباشد: یک کارآفرین ارزیابیهای متعددی را در مراحل مختلف رشد و توسعه انجام میدهد، این ارزیابیها میتوانند به تشخیص فرصتهای دیگر و یا تعدیل نگاه اولیه منجر شوند. مدلی که بیانگر واحدهای تئوری مطرح شده و ابعاد اصولی آنهاست، در شکل زیر آمده است. فرایند هستهای به تصویر کشیده شده در این شکل، وقتی شروع میشود که کارآفرین در سطح آستانهی هوشیاری کارآفرینانهی فوق الذکر قرار داشته باشد. سطح هوشیاری کارآفرینانه وقتی عوامل مختلف تطابق بیابند افزایش مییابد؛ عواملی مانند: ویژگیهای شخصیتی معین، تجارب و دانش مرتبط قبلی و شبکههای اجتماعی. ویژگیهای شخصیتی مانند خلاقیت و خوشبینی همانند حوزههای دانش، عناصر حیاتی این هوشیاری هستند. حوزه ۱ (علائق ویژه) و حوزه ۲ (دانش و تجربه در محصولی خاص و بازار مشتریان). ماهیت شبکههای اجتماعی (در بر گیرنده پیوندهای ضعیف، مجموعهی عمل، شراکتها و چرخه داخلی) نیز توصیف کننده سطح هوشیاری کارآفرینانه میباشد. نهایتاً نوع فرصت نقش مهمی را در شکل دادن به این فرایند هستهای ایفا میکند(همان منبع).
دانش پیشین
قلمرویک(علاقه مندی خاص)
قلمرو دو (دانش صنعت)
دانش بازار
دانش مشکلات مشتریان
دانش نحوه ی خدمت به مشتریان
شبکه های اجتماعی
ارتباطات صنعت
مجموعه ی عملکرد
شراکت
چرخه ی داخلی
ویژگی شخصیتی
خلاقیت
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-04-06] [ 01:11:00 ق.ظ ]
|