فایل شماره 6486 |
بنابراین میان برتری جویی که صورت منحرف شده نیاز به احترام و جلب عواطف دیگران است؛ با فساد و انحراف، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. بویژه اگر انسان در جایگاهی باشد که لوازم برتری جویی در اختیار وی قرار داشته باشد؛ مانند آیه ۴ سوره مبارکه قصص که فرعون به واسطه برخورداری از قدرت حاکمیت، استعلا نموده و به فساد اداری به جای ادای مسئولیت، گرفتار آمده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در همین راستا قرآن کریم کسانی را که متکبرانه و مستکبرانه بر زمین پای مینهند و باد غرور در گلو میاندازند و با ناخوشترین آواها عربده میکشند، مورد مذمّت قرار میدهد:
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحآ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ(لقمان/ ۱۹ـ۱۸) به تکبر از مردم رخ برمتاب، و بر زمین به تفرعن راه مرو، چه خداوند هیچ متکبر لافزن را دوست نمیدارد و در رفتار میانهرو باش، و صدایت را آهسته ساز، زیرا ناخوشترین آواها بانگ خران است.
همچنین خداوند در آیات ۳۶ سوره نساء و ۲۳ سوره حدید، بیزاری خود از انسان متکبر و فخر فروش را اینگونه اعلام میدارد:
إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا(نساء/ ۳۶)که خدا مردم متکبّر خودپسند را دوست ندارد.
وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ(حدید/ ۲۳) و به آنچه به شما مىدهد مغرور و دلشاد نگردید، و خدا دوستدار هیچ متکبر خودستایى نیست.
کلمه مختال به معناى کسى است که دستخوش خیالات خود شده است و خیالش او را در نظر خودش، شخصى بسیار بزرگ جلوه داده و در نتیجه دچار کبر گشته و از راه صواب گمراه شده است. اسب را هم اگر خیل مى خوانند براى همین است که در راه رفتنش تبختر مى کند؛ و کلمه فخور به معناى کسى است که زیاد افتخار مى کند و این دو صفت یعنى اختیال (خیال زدگى) و کثرت فخر از لوازم علاقه مندى به مال و جاه و افراط در حب آن دو است. براى همین است که این دو، خدا را دوست نمىدارند، زیرا قلبشان وابسته به غیر او است(طباطبایى، ۱۳۷۴، ج ۴، ص ۵۶۳).
واژه دیگری که قرابت معنایی بالایی با استکبار دارد؛ طغیان است و به هر چیزی که از اندازه، تعدی و تجاوز کند؛ اطلاق میشود(ازهری، ج ۸، ص ۱۶۷). بیضاوی در ذیل تفسیر آیه ۷۵ سوره مؤمنون مینویسد: یکی از وجوه معانی طغیان بر استکبار بیش از حد از پذیرفتن حق دلالت میکند(بیضاوی، ۱۴۱۸، ج ۳، ص ۱۷۵). بر این اساس، سرانجام انسانهای فخر فروش، متکبر و طغیان گر در سوره «نازعات» بیان شده است:
فَأَمَّا مَن طَغَی؛ وَآثَرَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا؛ فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَی(نازعات/۳۹-۳۷) و اما آن کسی که طغیان کرد و زندگی این دنیا را برگزید، پس جایگاه او آتش است.
در پایان میتوان گفت، از آنجا که هدف از ارتکاب فساد از این نوع، تأمین نیازهای ثانویه است، در ردیف مفاسد کلانی به شمار میرود که مرتکبان یقه سفید آن از شرایط مالی و موقعیت اجتماعی مناسبی برخوردارند و از سوی دیگر؛ به سبب بهره مندی از برخی مزایا به راحتی قابل شناسایی و پیگرد قانونی نیستند. آثار و ابعاد اعمال مجرمانه این افراد نیز نسبت به مجرمان یقه آبی، به مراتب گسترده تر خواهد بود.
۳-۲-۱-۳- فزون خواهی و رفاه طلبی
بی نهایت طلبی و میل به کمال از اصیل ترین گرایشهای فطری آدمی است که به واسطه قرار گرفتن در مسیر اصلی خویش و حرکت به سوی مبداء و مرجع خود که منشاء همه کمالات و فیوضات میباشد، ارضاء گردیده و انسان به ثبات و آرامش حقیقی و ابدی دست می یابد. اما اگر این نیروها از مسیر خود منحرف گردند، متعلق خویش را در نزدیکترین عنصر قابل مشاهده و آرایش یافته ترین آنها یعنی ثروت و رفاه مادی خواهند یافت. در آیه ۱۴ سوره آل عمران به این مسئله اشاره شده است:
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ: مردم را حبّ شهوات نفسانى، از میل به زنها و فرزندان و همیانهایى از طلا و نقره و اسبهاى نشان دار نیکو و چهارپایان و مزارع در نظر زیبا و دلفریب است، (لیکن) اینها متاع زندگانى (فانى) دنیاست و نزد خداست منزل بازگشت نیکو.
خداوند متعال شدت علاقه و دلبستگی انسان به مال و مادیات را اینگونه بیان میکند:
وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا(فجر/ ۲۰) و سخت فریفته و مایل به مال دنیا مىباشید. در آیه دیگری بر همین معنا تأکید می کند: وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ(عادیات/ ۸) و هم او بر حب مال دنیا سخت فریفته و بخیل است.
در فرهنگ قرآنی از فزون طلبی و زیاده خواهی با عنوان تکاثر و از رفاه زدگی با نام اتراف یاد میشود. انسانی که در دام تکاثر و رفاه طلبی گرفتار میشود؛ دیگر ندای حق و حقیقت را نخواهد شنید و جاذبههای زندگی مادی وی را به سوی انواع فساد، طغیان و حق کُشی خواهد کشید. همچانکه خداوند متعال در آیات اولیه سوره تکاثر میفرماید:
أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ؛ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ(تکاثر/۲-۱)افزون طلبى شما را غافل ساخت. تا آن که به دیدار قبرها رسیدید.
و در ارتباط با سرکشیهای مترفین در برابر پیام حق میفرماید:
وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَهٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ(سبا/ ۳۴) و ما هیچ رسول بیم دهندهاى در دیارى نفرستادیم جز آنکه ثروتمندان عیّاش آن دیار (به رسولان) گفتند: ما به آنچه شما را به رسالت آن فرستادهاند کافریم.
در قرآن کریم، چگونگی ارتباط میان اتراف، استغناء(از خداوند) و تکاثر، با فساد وطغیان به این صورت ترسیم شده است:
کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی(علق/۷ -۶) حقا که انسان سرکشی میکند همین که خود را بینیاز پندارد.
وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ(شوری / ۲۷) و اگر خدا روزی را بر بندگانش فراخ گرداند در زمین سرکشی میکنند.
وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَهٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَهَا فَتِلْکَ مَسَاکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَن مِن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلا وَکُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِینَ (قصص/ ۵۸) و چه بسیار شهرها که هلاکش کردیم (زیرا) زندگی خوش، آنها را مست کرده بود و این مسکنهای آنهاست که بعد ایشان، جز اندکی در آن مورد سکونت قرار نگرفتهاند و ماییم که وارث آن هستیم.
وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِم بَطَرآ وَرِئَاء النَّاسِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَاللّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ(انفال/ ۴۷) و مانند کسانی مباشید که از خانههایشان با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم خارج میشدند و (مردم را) از راه خدا بازمیداشتند و خدا به آنچه میکنند، احاطه دارد.
ابوهلال عسکری، بطر را به معنای کفران نعمت و ناسپاسی تعریف کرده است: «بطر النعمه معادل و برابر با کفر النعمه است»( عسکری، ۱۴۱۲، ص ۱۰۲ ). اما زمخشری آن را به معنای: «مجاوزه الحد فی المرح»(زمخشری،۱۳۹۹، ص ۲۴).( بیش از حد شادمان و سرکش شدن) به لحاظ ثروت، مقام یا چیزهای دیگر دانسته است.
بنابراین از دیدگاه قرآن کریم، اتراف، تکاثر، استغنا و بطر که از صور تحریف شده میل به بی نهایت طلبی هستند؛ در نهایت انسان را در هر منصب و جایگاهی که باشد؛ به سوی طغیان، تجاوز از حق و فساد سوق می دهند. درانتهاء این بحث میتوان دو مورد اخیر از عوامل شخصی بروز فساد اداری یعنی تلاش برای کسب منزلت و فزون خواهی را در ذیل مفهوم هوای نفس گنجانید. خداوند متعال تأثیر هوای نفس بر ایجاد فساد را اینگونه بیان میدارد:
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ(مومنون/۷۱) و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى مىکرد، قطعاً آسمانها و زمین و هر که در آنهاست تباه مىشد. [نه!] بلکه یادنامهشان را به آنان دادهایم، ولى آنها از [پیروى] یادنامه خود رویگردانند.
۳-۲-۱-۴- فقدان ایمان و عدم التزام به اصول شرعی
آموزههای الهی اسلام، مردم را از هر گونه فساد و به طریق اولی فساد در امور اداری جامعه که به مثابه نضییع حقوق مسلمانان در سطحی گسترده تر است؛ به شدت نهی می نماید:
وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (بقره/ ۶۰) و در زمین سر به فساد برمدارید. از این رو ایمان مذهبی به این آموزه ها و التزام عملی به آنها، عاملی مهم در بازدارندگی از فساد اداری می باشد و بر عکس چنانچه ایمان و پایبندی به این مهم وجود نداشته باشد؛ ارتکاب جرم، افساد و قانون گریزی، امری آسان و بدون اشکال تلقی خواهد شد. به همین جهت خداوند متعال در آیات ابتدایی سوره بقره، منافقان را که در باطن به پروردگار یگانه ایمان ندارند و در امور مسلمین دسیسه کرده و اخلال ایجاد میکنند، «مفسد» معرفی میکند:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ؛ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ؛ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ؛ وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ(بقره/ ۱۲-۸) و برخى از مردم مىگویند: ما به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم، ولى گروندگان (راستین) نیستند. با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. در دلهایشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به (سزاى) آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک (در پیش) خواهند داشت. و چون به آنان گفته شود: در زمین فساد مکنید»، مىگویند: ما خود اصلاحگریم. بهوش باشید که آنان فسادگرانند، لیکن نمىفهمند.
ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه نداشتن کنترل درونی بر اعمال خود به واسطه نپذیرفتن دین الهی و بی ایمانی، از عوامل مهم بروز فساد است. در آیه ۴۰ سوره یونس نیز تکذیب کنندگان قرآن، مفسد دانسته است.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدینَ(یونس/ ۴۰) و از آنان کسى است که بدان(قرآن) ایمان مىآورد، و از آنان کسى است که بدان ایمان نمىآورد، و پروردگار تو به [حال] فسادگران داناتر است. در تفسیر این آیه آمده است که «بىایمانى و فساد، ملازم یکدیگرند. هم گناه مانع ایمان است و هم بىایمانى انگیزهى فساد مىشود»(قرائتى، ۱۳۸۳، ج ۵، ص ۲۱۶).
در آیهای دیگر از قرآن کریم این ارتباط به گونهای دیگر بیان شده است:
الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ(بقره/ ۲۷) همانانى که پیمان خدا را پس از بستن آن مىشکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده مىگسلند و در زمین به فساد مىپردازند آنانند که زیانکارانند.
«عبارت عَهْدَ اللَّه بیانگر آن است که انسان در برابر خداوند مسئول است، چون با عقل و فطرت خود، با او عهد و میثاق بسته که به احکام دین عمل کند و از ترکیب یَنْقُضُونَ و یُفْسِدُونَ بر میآید که عهدشکن، به تدریج مفسد مىشود»(قرائتی، ۱۳۸۳، ج۱، ص ۸۳).
همچنین در تفسیر وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ گفته شده که «این خود مطلبى روشن است. آنها که خدا را فراموش کرده و سر از اطاعت او بر تافتهاند؛ و حتى نسبت به خویشاوندان خود، رحم و شفقت ندارند؛ پیدا است با دیگران چگونه معامله خواهند کرد؟ آنها در پى کامجویى و لذتهاى خویش و منافع شخصى خود هستند. جامعه به هر جا کشیده شود براى آنها فرق نمىکند. هدفشان بهره بیشتر و کامجویى افزونتر است. و براى رسیدن به این هدف از هیچ خلافى پروا ندارند، پیدا است که این طرز فکر و عمل چه فسادهایى در جامعه به وجود مىآورد»(مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج۵، ص ۱۵۵).
۳-۲-۲- عوامل اقتصادی
یکی از دلایل عمده بروز فساد اداری، بوجود آمدن احساس نابرابری در کارمندان دولت در رابطه با میزان دریافت حقوق و مزایا متناسب با میزان عملکرد، طول مدت کار، سختی کار، سطح تحصیلات و… نسبت به سایر همکاران یا نسبت به کارکنان مشابه در بخش خصوصی میباشد. در سطح کلان نیز نابرابری در دستیابی به امکانات فعالیتهای اقتصادی، چگونگی بهره گیری از آن ها و میزان تملک بر عواید و محصولات آن، عامل گرایش افراد و کنشگران اقتصادی به فعالیتهای نامشروع و در نتیجه درخواست وتقاضای فساد اداری میباشد. از این رو بحث از عدالت اقتصادی از دیدگاه اسلام، به عنوان یکی از زیرمجموعههای مهم عدالت اجتماعی ضروری به نظر میرسد. نظریات مختلفی در باب عدالت اقتصادی ارائه شده است که در سه دسته جای داده میشوند:
-
- نظریات مبداء محور: این دیدگاه ها بر ویژگی برابری همگانی در برابر قانون و فراهم شدن امکانات و فرصتهای برابر برای همه تأکید دارند.
-
- نظریات فرایند محور: در این نظریه ها توجه عمده به روشی است که افراد برای سلطه بر اموال خود به کار گرفته اند و معیار عدالت در آن نیز، آزادی افراد در انجام فعالیتهای اقتصادی و تعلق محصول کار به آنان است.
-
- نظریات غایت گرا: «این نظریه ها بیشتر به نتایج حاصل شده و چگونگی سهم بری افراد توجه دارد. در فرهنگ اسلامی، عدل به معنای پرداخت حق به هر صاحب حق میباشد (اعطاء کل ذی حق حقه) و مفهوم عدالت توزیعی در نظریههای اسلامی هر سه دیدگاه فوق را در بر میگیرد»( حسینی،۱۳۸۷، ص۱۰).
مبانی عدالت اقتصادی بر اساس آیات قرآن کریم و با بهره گرفتن از نظریات متفکر شهید آیت الله صدر به ترتیب زیر میباشد:
-
- همگانی بودن امکانات مادی برای تمام انسان ها: خداوند متعال در آیه ۱۰ سوره رحمن میفرماید:
وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنام: و زمین را براى مردم نهاد. کلمه«أنام» به معنای مردم است و بعضی آن را به انس و جن و برخی دیگر به معنای هر جنبندهای تعبیر کرده اند (روح المعانی، ج۲۷، ص ۱۰۳). و این تعابیر نشان دهنده عمومیت و اطلاق لفظ از جهت دلالت و در نتیجه برخورداری عموم مردم از حق استفاده و بهره مندی از امکانات مادی میباشد. در آیه ۲۹ سوره بقره نیز بر همین معنا تأکید میشود:
هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً: اوست آن کسى که آنچه در زمین است، همه را براى شما آفرید.
-
- بهرهمندی از امکانات مادی به میزان تلاش اقتصادی افراد: نظام اقتصادی اسلام برخلاف نظامهای کمونیست و سوسیالیست، اختلاف طبقات در میزان برخورداری از امکانات را امری طبیعی میداند. برای اثبات این مدعا به آیات زیر استناد میشود.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-04-05] [ 11:14:00 ب.ظ ]
|