و دیدهِهاشان، از گریهِهای پنهانی
همیشه خونین بود !
و درسیاه ترین فصل – فصل جان کندن – !
به چار سوی افق روزنی نمیِدیدند؛
در آن جهنم سبز
گل سپید؟ نه، مرگ سیاه میِچیدند !
… سیاه روزترین مردمان روی زمین
در آن مزارع بی انتها، در آن مرداب
پسر پس از پدر، ای داد
نسل، بعد از نسل
فقیر می زادند،
فقیر می ماندند،
فقیر می مردند… (همان، ج۲: ۸۶۶)
“اسیر” ، “گل خشکیده” ،” شمع نیم مرده” ، “غروب پاییز” ، “ای امید نا امیدِهای من” ،” تنها”،” درد،” آتش پنهان” ،” سرگذشت گل غم” ، “برای آخرین رنج” و… ، همه این عناوین مؤلفهِهای درد و رنج هستند. و نومیدی و تاریکی به شکلی گسترده اشعار این مجموعه را در برگرفته است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مشیری در شعر «شمع نیم مرده» درد و اندوه را که حالتی بینابین مرده و زنده به انسان میِبخشد، به خوبی تصویر کرده است:
چون بوم بر خرابه دنیا نشستهِایم
اهل زمان را به تماشا نشسته  یم
بر این سرای ماتم و در این دیار رنج
بیخود امید بسته و بیجا نشستهِایم.
و تا پایان غزل که می گوید:
چون مرغ پر شکسته، «فریدون» به کنج غم
سر زیر پرکشیده شکیبا نشسته ایم ! (همان، ج۱: ۲۴۴).
در شعر «غبار بیابان» نیز ناامیدی شاعر کاملا نمایان است:
بیابان تا بیابان در غبار است
چراغ چشم ها در انتظار است
غبار هر بیابان را سواری است
غبار این بیابان بی سوار است ( همان، ج۱: ۴۲۶).
در شعر «میگون سیل زده» شاعر خود را به جغد ویرانه های میگون تشبیه میِکند. یعنی مانند پرندهِی بد شگونی – البته درباور عوام – در این شعر مرگ در تصویری کاملا رمانتیک، نیمه شب گورستان را مجسم میِکند که عشق و نشاط در آن دفن شده است

نیمه شب از لب آن بام بلند
می کند ماه به ویرانه نگاه
بر سر مقبره ی عشق و نشاط
می چکد اشک غم از دیده ی ماه
همه ویرانی، ویرانی شوم
آخرای ماه چه می تابی؟ آه
چهره ی مرده تماشایی نیست .(همان :۸۲)
۴-۱-۲-۴٫ عشق و زیبایی
عشق در ادبیات رمانتیک جایگاه ویژهِای دارد. در مکتب کلاسیسم عشق را برابر هوای نفس میِدانستند و از طرح آن در آثار ادبی جز برای ممانعت و نکوهش آن خودداری میِکردند. «اما رمانتیکِها و در رأس آنِها “روسو” به عشق بهای فراوانی دادند» (جعفری،۱۲۵:۱۳۷۸).
۴-۱-۲-۴-۱ عشق به حقیقت:
مشیری نیز مانند سایر رمانتیکِها به تقدس عشق پرداخته و آن را برتر و بالاتر از هر چیز دانسته است. او هم چنین عشق خود را به انسانِها و طبیعت نیز بیان داشته است. در شعر «وداع» شاعر از عشق خود به تمامی مظاهر طبیعت سخن گفته است.
باشما، ای ستارگان سحر
باشما، اشک های دختر ماه
که بسی گفته ام برای شما
سخن عشق، با زبان نگاه
… با تو ای بلبل! ای رفیق شفیق
شهره چون من به عشق و شیدایی
… با تو ای عشق ! ای که می لرزد
دلم از نام آسمانی تو!
میِدرخشد در آسمان حیات
پرتو ذات جاودانی تو !
… می دهد ذره ای محبت و مهر
لطف و رونق به عمر فانی ما

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...